نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 659
از ارباب لغت و مفسران گفتهاند: هر گياهى است كه ساقه ندارد، و داراى برگهاى
پهن است؛ مانند بوته خربزه و كدو و خيار و امثال آن. ولى بسيارى از مفسران و روات
حديث، در اينجا تصريح كردهاند كه منظور خصوص «كدوبُن» است بايد توجّه داشت كه «شجره» در لغت عرب، هم
به نباتاتى گفته مىشود كه داراى ساقه و شاخه است و هم بدون ساقه و شاخه، و به
تعبير ديگر اعم از درخت و گياه است، حتى در اينجا حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلى
الله عليه و آله نقل كردهاند كه: شخصى به آن حضرت عرض كرد: انَّكَ تُحِبُّ الْقَرْعَ؟: «شما كدو را
دوست مىداريد»، فرمود: أَجَلْ! هِىَ شَجَرَةُ
اخِي يُونُسَ: «آرى آن گياه برادرم يونس است». [1]
[يَقْنُتْ:]
«وَمَنْ يَقْنُتْ
مِنْكُنَّ»
«يَقْنُتْ» از مادّه «قنوت» به معناى اطاعت توأم با خضوع و ادب است و قرآن با اين تعبير، به آنها گوشزد
مىكند كه: هم مطيع فرمان خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله باشند، و هم شرط ادب
را كاملًا رعايت كنند. [2]
[يقين:]
«لَتَرَوُنَّها
عَيْنَ الْيَقينِ»
«يقين» نقطه مقابل «شك» است،
همانگونه كه «علم» نقطه مقابل «جهل» است؛ و به معناى وضوح و ثبوت چيزى آمده است، و طبق آنچه از اخبار و روايات
استفاده مىشود، به مرحله عالى ايمان، «يقين» گفته مىشود. [3]
[يَكْنِزُونَ:]
«يَكْنِزُونَ
الذَّهَبَ»
«يَكْنِزُونَ» از مادّه «كَنْز» (بر وزن گنج) و به معناى گنج است كه در اصل به معناى جمع و جور كردن اجزاء
چيزى گفته مىشود. از اين رو شتر پر گوشت را «كِنازة اللَّحم» مىنامند. سپس به جمعآورى،
نگهدارى و پنهان نمودن اموال و يا اشياء گران قيمت اطلاق گرديده است.
بنابراين، در مفهوم آن جمعآورى، نگاهدارى و گاهى پنهان كردن نيز افتاده است. [4]
[يُكَوِّرُ:]
«بِالْحَقِّ
يُكَوِّرُ اللَّيْلَ»
«يُكَوِّرُ» از مادّه «تكوير» به معناى پيچيدن است و مخصوصاً ارباب لغت پيچيدن عمامه و دستار به دور سر را
نمونهاى از آن مىشمارند، نكته لطيفى كه در اين تعبير قرآنى، نهفته است،- هر چند
بسيارى از مفسران بر اثر عدم توجّه به اين نكته، مطالب ديگرى ذكر كردهاند كه،
چندان مناسب با مفهوم «تكوير» نيست- اين است كه: زمين كروى است و به دور خود گردش
مىكند و بر اثر اين گردش، نوار سياه شب، و نوار سفيد روز، دائماً گرد آن
مىگردند، گويى از يكسو، نوار سفيد بر سياه و از سوى ديگر، نوار سياه بر سفيد
پيچيده مىشود. [5]
[يَلْبِسَكُم:]
«أَوْ يَلْبِسَكُمْ
شِيَعاً»
«يَلْبِسَكُم» از مادّه «لَبْس» (بر وزن حبس) به معناى اختلاط و به هم آميختن است نه از مادّه «لُبْس» (بر
وزن قرص) به معناى لباس پوشيدن. [6]
[يُلْحِدُونَ:]
«يُلْحِدُونَ في
آياتِنَا»
«يُلْحِدُونَ» از مادّه «إِلْحاد» در اصل از «لحد» (بر وزن عهد) گرفته شده، و به معناى حفرهاى است كه در يك طرف قرار گيرد، و
به همين جهت، به حفرهاى كه در يك جانب قبر، قرار گرفته «لحد» گفته مىشود، سپس به هر كارى كه از حد وسط، به
سوى افراط و تفريط متمايل شود، «الحاد» گفتهاند. اطلاق اين كلمه بر «شرك و
بتپرستى و كفر و بىدينى»، نيز به همين مناسبت است. [7]