نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 599
بلند شدن است، و در اينجا به معناى برداشتن از روى زمين و پيوستن آنها به
يكديگر است، يعنى: نگاه كن كه چگونه آنها را به هم پيوند مىدهيم، گوشت به آنها
مىپوشانيم و زنده مىكنيم! [1]
[نُنَكِّسْهُ:]
«نُنَكِّسْهُ فِي
الْخَلْقِ»
«نُنَكِّسْهُ» از مادّه «تنكيس» به معناى واژگون ساختن چيزى است به گونهاى كه سر، به جاى پا، و پا به جاى سر
قرار گيرد، و در اينجا كنايه از بازگشت كامل انسان به حالات طفوليت است. [2]
[نَواصى:]
«بِالنَّواصي وَ
الأَقْدامِ»
«نَواصى» جمع «ناصيه» چنان كه «راغب» در «مفردات» مىگويد: در اصل به معناى موهاى پيش سر (زلف) است
و «أَخَذَ بِهِ نَاصِيَهُ» به معناى گرفتن موى پيش سر است، و گاه كنايه از غلبه كامل
بر چيزى مىآيد. [3]
[نُودِى:]
«إِذا نُودِيَ
لِلصَّلاةِ»
«نُودِى» از مادّه «نداء» به معناى «بانگ برآوردن» است، و در اينجا به معناى «اذان» است؛ زيرا در
اسلام، ندايى براى نماز، جز اذان نداريم. [4]
[نَوْمٌ:]
«سِنَةٌ وَ لا
نَوْمٌ»
«نَوْمٌ» به معناى خواب، يعنى حالتى است كه قسمت عمده حواس انسان، از كار مىافتد، در
واقع، «سِنَهٌ» خوابى است كه به چشم عارض مىشود، اما وقتى عميقتر شد و به قلب عارض شد، «نَوْم» گفته مىشود. [5]
[نون:]
«وَ ذَا النُّونِ
إِذْ ذَّهَبَ»
«نون» در لغت، به معناى ماهى عظيم، يا به تعبير ديگر، نهنگ يا وال است، بنابراين «ذا النون» يعنى صاحب
نهنگ، و انتخاب اين نام، براى «يونس» به خاطر ماجرايى است كه براى او پيش آمده. [6]
[نَوى:]
«فالِقُ الْحَبِّ
وَ النَّوى»
«نَوى» به معناى هسته است، و اين كه:
بعضى گفتهاند: مخصوص هسته خرما است، شايد به خاطر اين بوده كه عرب به واسطه
شرائط خاص محيطش هنگامى كه اين كلمه را به كار مىبرد، فكرش متوجّه