«نَاشِطات» از مادّه «نشط» (بر وزن هشت) در اصل به معناى گشودن گرههايى است كه به آسانى باز مىشود، و
به چاههايى كه عمق كمى دارد و دلو به آسانى و با يك حركت از آن بيرون مىآيد «انشاط» گفته مىشود، و
به شترهايى كه با اندك اشارهاى به سرعت حركت مىكنند نيز «نشيطة» مىگويند، و لذا، به طور كلى اين واژه در هر
گونه حركتى كه با سهولت انجام مىشود به كار مىرود. [2]
[ناصح:]
«اللَّهِ تَوْبَةً
نَّصُوحاً»
به عسل خالص «ناصح» از مادّه «نُصْح» گفته مىشود، و از آنجا كه خيرخواهى واقعى بايد توأم با محكم كارى باشد، واژه
«نصح» گاه به اين معنا نيز آمده است، به همين جهت، به خياط «ناصح» گفته مىشود، و اين هر دو معنا يعنى «خالص
بودن» و «محكم بودن» در توبه «نصوح» بايد جمع باشد. [3]
[نَاصِيَه:]
«هُوَ آخِذٌ
بِنَاصِيَتِهآ»
«نَاصِيَه» در اصل به معناى موى پيش سر (زلف) مىباشد، و از مادّه «نَصَا» (بر وزن نَصَرَ) به معناى اتصال و پيوستگى
آمده است، و «اخذ به ناصيه» (گرفتن موى پيش سر) كنايه از تسلط و قهر و غلبه بر چيزى است، و اين كه در
جمله بالا خداوند مىفرمايد: هيچ جنبندهاى نيست مگر اين كه ما ناصيه او را
مىگيريم، اشاره به قدرت قاهره او بر همه چيز است، به گونهاى كه، هيچ موجودى در
برابر اراده او هيچ گونه تاب مقاومت ندارد؛ زيرا معمولًا هنگامى كه موى پيش سر
انسان يا حيوانى را محكم بگيرند، قدرت مقاومت از او سلب مىشود.
و گرفتن «ناصيه» در جايى گفته مىشود، كه بخواهند كسى را با ذلت و خوارى به
سوى كارى برند؛ زيرا هنگامى كه موى پيش سر كسى را مىگيرند، قدرت هر گونه حركت از
او سلب مىشود، و چارهاى جز تسليم ندارد.
البته، كلمه «نَاصِيَه» هم در مورد افراد، و هم اشياء
نفيس، به كار مىرود، همان گونه كه در فارسى تعبير به «پيشانى جمعيت» يا «پيشانى
ساختمان» مىكنيم. تعبير به «نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خاطِئَةٍ» اشاره به شخصى است كه
صاحب اين «ناصيه» است كه هم دروغگو بود و هم خطا كار، همچون «ابوجهل».[4]
[نَاضِرَة:]
«إِلى رَبِّها
نَاظِرَةٌ»
«نَاضِرَة» از مادّه «نضرة» به معناى شادابى خاصى است كه بر اثر وفور نعمت و رفاه به انسان دست مىدهد كه
توأم با سرور و زيبايى و نورانيت است، يعنى رنگ رخساره آنها از وضع حالشان خبر
مىدهد كه چگونه غرق نعمتهاى الهى شدهاند. [5]
[نَاعِمَة:]
«وُجُوهٌ
يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ»
«نَاعِمَة» از مادّه «نعمة» در اينجا اشاره به چهرههايى است كه غرق نعمت شده، تر و تازه و شاداب و مسرور
و نورانى است. [6]
[نَاقُور:]
«نُقِرَ فِى
النَّاقُورِ»
«نَاقُور» در اصل، از مادّه «نقر» به معناى كوبيدنى است كه منتهى به سوراخ كردن شود، و «منقارِ» پرندگان كه
وسيله كوبيدن و سوراخ كردن اشياء است، نيز از همين معنا گرفته شده، به همين جهت به
شيپورى كه صداى آن گويى گوش انسان را سوراخ