«مُعَمَّر» از مادّه «تَعمير- عِمارَة» به معناى كسى است كه عمر طولانى دارد. [2]
[مُعَوِّقِيْن:]
«اللَّهُ
الْمُعَوِّقينَ مِنْكُمْ»
«مُعَوِّقِيْن» از مادّه «عوق» (بر وزن شوق) به معناى باز داشتن و منصرف كردن از چيزى است و «بأس» در اصل به
معناى شدت، و در اينجا منظور از آن «جنگ» است. [3]
[مَعين:]
«ذاتِ قَرارٍ وَ
مَعينٍ»
«مَعين» از مادّه «معن» (بر وزن شأن) به معناى جريان آب است، بنابراين «ماء معين» به معناى آب جارى است. بعضى نيز آن را از
مادّه «عين» يعنى آبى كه ظاهر است و با چشم ديده مىشود دانستهاند. كه در صورت
اول، ميم جزء كلمه است و بر وزن «فعيل» است و در صورت دوم، ميم زائده است و بر وزن
«مفعول» مىباشد (مانند مبيع).
بر اين اساس يا «مَعِيْن» از مادّه «معن» (بر وزن صحن) به معناى جارى است، اشاره به اين كه: در آنجا
چشمههايى از شراب طهور در جريان است كه هر لحظه پيمانهها را از آن پر مىكنند و
گرداگرد بهشتيان مىگردانند، چنان نيست كه اين شراب طهور پايان گيرد، و يا براى
تهيه آن نياز به زحمت و درد و رنجى باشد، يا كهنه و خراب و فاسد شود.
و يا از «عين» گرفته شده، و «ميم» آن زائده است، و به معناى آبى است كه، با چشم ديده
مىشود، هر چند جارى نباشد. ولى، بيشتر مفسران آن را به همان معناى آب جارى تفسير
كردهاند. [4]
[مَغارات:]
«مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ»
«مَغارات» از مادّه «غَوْر» جمع «مَغارَه» به معناى «غار» است. [5]
[مغافير:]
«تحريم/ شأننزول»
«مغافير» صمغى بوده كه از يكى از درختان «حجاز» به نام «عرفط» (بر وزن هرمز) تراوش
مىكرد و بوى نامناسبى داشت و پيامبر صلى الله عليه و آله مقيّد بود كه هرگز بوى
نامناسبى از دهان يا لباسش احساس نشود، بلكه به عكس، اصرار داشت هميشه خوشبو و