نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 461
مىرود، و انسانها حقايق عالم هستى را مىبينند، و دوزخ شعلهور، و بهشت به
انسانها نزديك مىگردد. [1]
[كَشْفَ:]
«فَلا يَمْلِكُونَ
كَشْفَ»
«كَشْفَ» در اصل، به معناى كنار زدن پرده يا لباس و مانند آن از روى چيزى است، و اگر
اين تعبير، (كشف ضرّ) در مورد بر طرف ساختن غم و اندوه و بيمارى و ناراحتى نيز
اطلاق مىشود، به خاطر آن است كه گويى غم و اندوه و بيمارى همچون پردهاى بر چهره
جان و تن انسان مىافتند، چهره حقيقى را كه سلامت و آسايش و آرامش است، مىپوشاند،
به همين جهت، بر طرف ساختن اين اندوه و ناراحتى به عنوان «كشف ضرّ» تلقى مىشود. [2]
[كُشُوت:]
«كُشُوت» (بر وزن سقوط) نوعى گياه پيچيده است كه در بيابانها به بوتههاى خار مىپيچد
و از آن بالا مىرود، نه ريشه دارد و نه برگ. [3]
[كَظْم:]
«وَ الْكَاظِمينَ
الْغَيْظَ»
«كَظْم» در لغت به معناى بستن سر مشكى است كه از آب پر شده باشد، و به طور كنايه در
مورد كسانى كه از خشم و غضب پر مىشوند، و از اعمال آن خوددارى مىنمايند به كار
مىرود. [4]
[كَظِيمٌ:]
«مُسْوَدًّا وَ
هُوَ كَظيمٌ»
«كَظِيمٌ» به كسى مىگويند كه مملوّ از اندوه و غضب شده و خويشتندارى مىكند، و به
اصطلاح دندان بر جگر مىفشارد.
واژه «كَظِيْم» از مادّه «كَظْم» (بر وزن نظم) به معناى گلوگاه است. [5]
[كَعْب:]
«أَرْجُلَكُمْ
إِلَى الْكَعْبَيْنِ»
«كَعْب»، در لغت به معناى برآمدگى پشت پاها و هم به معناى مَفْصَل يعنى نقطهاى كه
استخوان ساق پا با استخوان كف پا مربوط مىشود، آمده است. [6]
[كُفّار:]
«أَعْجَبَ الْكُفَّارَ
نَباتُهُ»
«كُفّار» از مادّه «كُفر»، جمع «كافر» در اينجا به معناى افراد بىايمان نيست، بلكه به معناى «كشاورزان» است؛ زيرا
اصل معناى «كفر» به معناى «پوشاندن» است، و چون كشاورز بذر افشانى كرده و آن را
زير خاك مىپوشاند از اين رو به او «كافر» مىگويند،