نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 424
شكستن (مانند افطار روزه) و اختلال و فساد نيز مىآيد، و در سوره «ملك» به همين
معناست. [1]
[فَظّ:]
«فَظًّا غَليظَ
الْقَلْبِ»
«فَظّ» در لغت به معناى كسى است كه سخنانش تند و خشن است. [2]
[فقه:]
«الآْياتِ لِقَوْمٍ
يَفْقَهُونَ»
«فقه»، هر گونه علم و فهمى نيست، بلكه از معلومات حاضر، پى به معلومات غائب بردن
است. [3]
[فقير:]
«فقير» از مادّه «فَقْر» را از اين رو فقير گفتهاند كه گويى پشتش شكسته است. [4]
[فكاهه:]
«في شُغُلٍ
فاكِهُونَ»
«فكاهه» (بر وزن شباهه)، به معناى مسرور و خندان بودن و ديگران را با سخنان شيرين و
مزاح مسرور كردن است. «راغب» در «مفردات» مىگويد: «فكاهة» به سخنانى كه انسان را
مأنوس و مشغول مىدارد گفته مىشود، «ابن منظور» در «لسان العرب» مىگويد: «فكاهة»
به معناى مزاح است. [5]
[فَكِهِين:]
«انْقَلَبُوا
فَكِهينَ»
«فَكِهِين» جمع «فَكِه» صفت مشبهه (بر وزن خَشِن) از «فكاهه» (بر وزن قباله) به معناى مزاح كردن و خنديدن است، و در اصل
از «فاكهه» به معناى ميوه گرفته شده است، گويى اين گفتگوها و شوخىها همچون ميوههايى
است كه از آن لذت مىبرند، و به گفتگوى شيرين و دوستانه «فُكاهه» (به ضم فاء) گفته
مىشود. [6]
[فَلا تَأْسَ:]
«فَلا تَأْسَ عَلَى
الْقَوْمِ»
«فَلا تَأْسَ» از مادّه «أَسْى» به معناى غم و اندوه است (يعنى غمگين مباش). [7]
[فَلْق، فَلَق:]
«فالِقُ
الإِصْباحِ»
«فَلَق» (بر وزن شفق) از مادّه «فَلْق» (بر وزن خلق) در اصل، به معناى شكافتن چيزى و جدا كردن
بعضى از بعضى ديگر است، و از آنجا كه به هنگام دميدن سپيده صبح، پرده سياه شب مىشكافد،
اين واژه به معناى طلوع صبح، به كار رفته، همان گونه كه «فجر» نيز به همين مناسبت
بر طلوع صبح