نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 423
معناى خارج شدن از حدّ اعتدال و رفتن به سوى افراط است و غالباً به صورت
فُضُول (جمع فضل) به كار مىرود مانند «فُضُولُ الْكَلام» يعنى حرفهاى زيادى.
«فضل» مفهوم وسيعى دارد، و در سوره «سبأ» تمام مواهبى را كه خدا به «داود» ارزانى داشته، شامل
مىشود، و ذكر آن به صورت «نكره» دليل بر عظمت آن است. [1]
[فِضَّه:]
«الذَّهَبَ وَ
الْفِضَّةَ»
«فِضَّه» به معناى «نقره» است. بعضى از دانشمندان لغت (طبق نقل «طبرسى» در «مجمع البيان») درباره اين
لغت تعبير جالبى كردهاند و گفتهاند:
اين كه به «نقره»، «فضه» گفته مىشود به خاطر آن است كه به زودى پراكنده و
متفرق مىگردد ( «انفِضاض» در لغت به معناى پراكندگى است) و براى پى بردن به
چگونگى حال اين گونه ثروتها همين نامگذارى آنها كافى است! [2]
[فضيحت:]
«ضَيْفي
فَلاتَفْضَحُونِ»
«فضيحت» از مادّه «فَضْح» در اصل لغت به معناى منكشف شدن چيزى است و سپس به معناى ظهور عيب آمده است و
معادل آن در فارسى «رسوا» كردن است (گويا لوط مىخواهد به آنها بفهماند: اين كار
شما آبروى مرا در برابر اين ميهمانان مىبرد و مىفهمند اهل شهر من تا چه حدّ
آلودهاند). [3]
[فَطَر:]
«فَطَرَ
السَّمَاواتِ»
«فطر» از مادّه «فطور» به معناى شكافتن است، و همان طور كه ذيل آيه 14 همين سوره آمده، اطلاق اين
كلمه بر آفرينش آسمان و زمين، شايد به خاطر اين است كه طبق علم امروز، روز اول،
جهان توده واحدى بوده و بعد از هم شكافته شده و كرات آسمانى يكى پس از ديگرى به
وجود آمدهاند (براى توضيح بيشتر به تفسير آيه مزبور مراجعه فرماييد). [4]
[فَطَرَنِي:]
«لا أَعْبُدُ
الَّذي فَطَرَنِي»
«فَطَرَنِي» از مادّه «فَطْر- فُطور» به معناى مرا آفريده، مىباشد. [5]
[فُطُور:]
«هَلْ تَرى مِنْ
فُطُورٍ»
«فُطُور» از مادّه «فطر» (بر وزن سطر) به معناى شكافتن از طول است، و به معناى