نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 422
كوتاهى در تقدم خواهد بود، اما هنگامى كه از باب افعال (افراط) باشد به معناى
اسراف و تجاوز در تقدم است. [1]
[فرعون:]
«مُوسى يا
فِرْعَوْنُ»
«فرعون»، اسم عام است و به تمام سلاطين مصر در آن زمان گفته مىشد. [2]
[فِرْق:]
«فَكَانَ كُلُّ
فِرْقٍ»
«فِرْق» (بر وزن رزق) از مادّه «فَرْق» (بر وزن حلق) به معناى جدا شدن است، و (آن گونهاى كه
«راغب» در «مفردات» گويد) فرق «فلق» و «فرق» اين است كه: اولى اشاره به شكافتن مىكند و دومى جدا شدن،
و لذا «فرقه» و «فرق» به قطعه يا جماعتى گفته مىشود كه از بقيه جدا گردد. [3]
[فُرْقان:]
«يَجْعَلْ لَّكُمْ
فُرْقاناً»
«فُرْقان» صيغه مبالغه از مادّه «فَرْق» است و در اينجا به معناى چيزى است كه به خوبى حق را از
باطل جدا مىكند. [4]
[فروج:]
«لِفُرُوجِهِمْ
حافِظُونَ»
«فروج» جمع «فرج»، كنايه از دستگاه تناسلى است. [5]
[فَرِىّ:]
«لَقَدْ جِئْتِ
شَيْئاً فَرِيًّا»
«فَرِىّ» از مادّه «فَرْى» بنا به گفته «راغب» در كتاب «مفردات»، به معناى بزرگ يا عجيب و يا ساختگى
آمده است و در اصل از مادّه «فرى» به معناى پاره كردن پوست براى اصلاح آن است. [6]
[فُزِّعَ:]
«حَتَّى إِذا
فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ»
«فُزِّعَ» از مادّه «فزع» هر گاه به وسيله «عَن» متعدى شود، به معناى «ازاله فزع» و برطرف ساختن وحشت و
اضطراب است، اين ماده حتى در صورتى كه در شكل ثلاثى مجرد باشد و با «عَن» متعدى شود، نيز
همين معنا را دارد. [7]
[فسق:]
«مَا يُضِلُّ بِهِ
إِلَّا الْفاسِقينَ»
«فسق» از نظر ريشه لغت به معناى خارج شدن هسته از درون خرما است و «فَسَقَتِ الثَّمَرَةُ» يعنى ميوه از پوستش خارج شد و يا در موردى كه هسته خرما از گوشت آن جدا
مىشود و به بيرون مىافتد، به كار مىرود. [8]
[فُسُوقَ:]
«فَلا رَفَثَ وَ لا
فُسُوقَ»
«فُسُوقَ» به معناى گناه و خارج شدن از اطاعت خدا است. [9]
[فَشِلْتُمْ:]
«فَشِلْتُمْ» از مادّه «فَشَل» به معناى سست شديد است. [10]
[فَصَلَ:]
«فَلَمَّا فَصَلَ
طالُوتُ»
«فَصَلَ» از مادّه «فَصْل» در اصل به معناى بريدن و قطع كردن است و در اينجا به معناى جداسازى مىباشد
(جدا شدن از شهر و ديار). [11]
[فَصِيْلَة:]
«وَ فَصيلَتِهِ
الَّتي تُؤْويهِ»
«فَصِيْلَة» از مادّه «فَصْل» به معناى «عشيره»، فاميل و قبيلهاى است كه انسان از آن منفصل و جدا شده است. [12]
[فَضْل:]
«فَضْلٍ لَمْ
يَمْسَسْهُمْ»
«فَضْل» به معناى هر چيزى است كه بيش از مقدار لازم از مواهب و نعمتها بوده باشد و
اين يك مفهوم مثبت و ارزنده دارد، ولى گاه معناى مذموم و نكوهيدهاى دارد و به