نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 419
[فَخُور:]
«مَنْ كَانَ
مُخْتالًا فَخُوراً»
«فَخُور» صيغه مبالغه از مادّه «فخر» به معناى كسى است كه نسبت به ديگران بسيار فخر فروشى
مىكند، تفاوت «مختال» و «فخور» در اين است كه: اولى، اشاره به تخيلات كبرآلود ذهنى است، و دومى، به اعمال
كبر آميز خارجى. [1]
[فَدَيْنَا:]
«فَدَيْنَاهُ
بِذِبْحٍ عَظيمٍ»
«فَدَيْنَا» از مادّه «فدا» در اصل به معناى قرار دادن چيزى به عنوان بلاگردان و دفع ضرر، از شخص يا چيز
ديگر است، لذا مالى را كه براى آزاد كردن اسير مىدهند «فديه» مىگويند، و نيز كفارهاى را كه بعضى از
بيماران به جاى روزه مىدهند به اين نام ناميده مىشود. [2]
[فرات:]
«هذا عَذْبٌ
فُراتٌ»
«فرات» به معناى خوش طعم و خوشگوار است و به گفته «لسان العرب»، آبى است كه در نهايت
«عذوبت» (پاكيزگى و گوارايى) باشد. [3]
[فِراش:]
«لَكُمُ الأَرْضَ
فِراشاً»
«فِراش» به معناى «بسترِ استراحت»، نه تنها مفهوم آرامش، آسودگى خاطر و استراحت را در
بر دارد كه گرم و نرم بودن و در حدّ اعتدال قرار داشتن نيز در مفهوم آن افتاده
است. [4]
[فَراش:]
«كَالْفَراشِ
الْمَبْثُوثِ»
«فَراش» از مادّه «فَرش» جمع «فراشة» بسيارى آن را به معناى «پروانه» مىدانند و بعضى نيز آن را به معناى «ملخ»
تفسير كردهاند. [5]
[فَرْث:]
«في بُطُونِهِ
مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ»
«فَرْث» در لغت به معناى غذاهاى هضم شده درون معده است كه به مجرد رسيدن به رودهها،
مادّه حياتى آن جذب بدن مىگردد، و تفالههاى آن به خارج فرستاده مىشود، در آن
حال كه اين غذاى هضم شده در درون معده است، به آن «فَرْث» مىگويند و هنگامى كه تفالههاى آن خارج شد «رَوْث» (سرگين) گفته
مىشود. [6]