نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 410
[فارِغ:]
«أُمِّ مُوسى
فارِغاً»
«فارِغ» از مادّه «فراغ» به معناى خالى است، و در سوره «قصص» منظور، خالى از همه چيز، جز از ياد موسى عليه السلام است،
هر چند بعضى از مفسران آن را به معناى خالى بودن از غم و اندوه گرفتهاند، و يا
خالى از الهام و مژدهاى كه قبلًا به او داده شده بود، ولى با توجّه به جملههاى
بعد، اين تفسيرها صحيح به نظر نمىرسد. [1]
[فاره:]
«الْجِبالِ
بُيُوتاً فارِهينَ»
«فاره» از مادّه «فره» (بر وزن فرح) در اصل به معناى شادى زياد توأم با بىخبرى و هواپرستى است؛
گاهى نيز به معناى مهارت در انجام كارى آمده است، گرچه هر دو معنا با آيه فوق
متناسب است. اما با توجّه به ملامت و سرزنش حضرت صالح عليه السلام، معناى اول
مناسبتر به نظر مىرسد. [2]
[فازَ:]
«الْجَنَّةَ فَقَدْ
فازَ»
«فازَ» از مادّه «فَوز» در اصل به معناى نجات از هلاكت و رسيدن به محبوب است. [3]
[فَاسْتَبْشِرُوا:]
«فَاسْتَبْشِرُوا
بِبَيْعِكُمُ»
«فَاسْتَبْشِرُوا» از مادّه «بشارت»، در اصل از «بشره» به معناى صورت، گرفته شده است، و اشاره به خوشحالى و
خرسندى است، كه آثار آن در صورت انسان آشكار شود. [4]
[فَاسْعَوا:]
«فَاسْعَوْا إِلى
ذِكْرِ اللَّهِ»
«فَاسْعَوا» از مادّه «سَعى» به معناى بشتابيد مىباشد. [5]
[فاسق:]
«يَكْفُرُ بِهآ
إِلَّا الْفاسِقُونَ»
«فاسق» از مادّه «فسق»، در اصل به معناى خارج شدن هسته از درون رطب (خرماى تازه) است، به اين ترتيب
گاهى كه رطب از شاخه درخت نخل سقوط مىكند و هسته از درون آن به خارج مىپرد، عرب،
از اين معنا تعبير به «فَسَقَتِ النَّواةُ» مىكند؛ سپس به تمام كسانى كه لباس
طاعت پروردگار را از تن در آورده و از راه و رسم بندگى خارج شدهاند «فاسق» گفته
شده است. [6]