نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 41
است؛ سپس به فرزندان- مخصوصاً نوهها- و شاخههاى يك فاميل، «سبط و اسباط» گفته شده است.
در اينجا منظور از «أَسْباط» همان تيرههاى بنىاسرائيل است كه هر كدام از يكى از
فرزندان يعقوب عليه السلام منشعب شده بودند. [1]
[أَسْبَغ:]
«وَ أَسْبَغَ
عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ»
«أَسْبَغ» از مادّه «سَبْغ» (بر وزن صبر) در اصل به معناى پيراهن، يا زره گشاد و وسيع و كامل است؛ سپس به
نعمت گسترده و فراوان نيز اطلاق شده است. [2]
[إستباق:]
«وَ اسْتَبَقَا
الْبابَ»
«استباق» از مادّه «سبق» در لغت به معناى سبقت گرفتن دو يا چند نفر از يكديگر است. [3]
[إِسْتَبْرَق:]
«إِسْتَبْرَقٍ
مُّتَقابِلينَ»
«إِسْتَبْرَق» به معناى پارچههاى ابريشمى ضخيم است. و جمعى از اهل لغت و مفسران، آن را
معرب كلمه فارسى «استبر يا ستبر» (به معناى ضخيم) مىدانند. اين احتمال نيز هست كه ريشه آن عربى باشد و از «برق» (به معناى
تلألؤ) گرفته شده باشد؛ به خاطر درخشندگى خاصى كه اين گونه پارچهها دارد. [4]
[إستبشار:]
«يَسْتَبْشِرُونَ
بِنِعْمَةٍ»
«استبشار» از مادّه «بشر» به معناى خوشحال شدن بر اثر دريافت بشارت يا مشاهده نعمتى براى خود يا دوستان
است و به معناى بشارت دادن نيست. [5]
[إسْتَحَقَّ:]
«اسْتَحَقَّ
عَلَيْهِمُ»
«اسْتَحَقَّ» از مادّه «حق» در
اينجا به قرينه كلمه «إثْم» (گناه) همان جرم و تجاوز به حق ديگرى است. [6]
[إستحوذ:]
«قالُوا أَ لَمْ
نَسْتَحْوِذْ»
«استحوذ» در اصل، از مادّه «حوذ» به معناى قسمت عقب رانهاى شتر است؛ و چون به هنگامى كه
ساربان مىخواهد شتر را به سرعت براند در پشت سر او قرار گرفته، به ران و پشت او
مىزند تا به سرعت حركت كند. كلمه «استحواذ» به معناى سوق دادن، تحريك كردن توأم با تسلط و استيلا آمده
و