«قهر» و «غلبه» گر چه يك معنا را مىرسانند، ولى از نظر ريشه لغوى با هم تفاوت دارند.
قهر و قاهريت به آن نوع غلبه و پيروزى گفته مىشود كه طرف، نتواند هيچ گونه
مقاومتى از خود نشان دهد. ولى در كلمه «غلبه» اين مفهوم وجود ندارد و ممكن است بعد
از مقاومتهايى، بر طرف، پيروز گردد.
به تعبير ديگر، شخص قاهر به كسى مىگويند كه: برطرف مقابل آن چنان تسلط و
برترى داشته باشد كه مجال مقاومت به او ندهد؛ درست مانند ظرف آبى كه بر شعله كوچك
آتشى ريخته شود كه در دم آن را خاموش كند.
بعضى از مفسران معتقدند: «قاهريّت»، معمولًا در جايى به كار برده مىشود كه
طرف مقابل موجود عاقلى باشد، ولى «غلبه» اعم است و پيروزى بر موجودات غير عاقل را
نيز شامل مىشود.
بنابراين، اگر در آيه قبل اشاره به عموميت قدرت خدا در برابر معبودهاى ساختگى
و صاحبان قدرت شده، نه به اين معناست كه او ناچار است مدتى با قدرتهاى ديگر
گلاويز شود، تا آنها را به زانو در آورد، بلكه قدرت او قدرت قاهره است و تعبير
«فَوْقَ عِبادِهِ» نيز براى تكميل همين معناست. [2]
«غَلَّقَت» از مادّه «تغليق» معناى مبالغه را مىرساند، و نشان مىدهد همسر عزيز مصر همه درها را محكم
بست، و اين خود مىرساند كه يوسف را به محلى از قصر كشانده كه از اطاقهاى تو در
توئى تشكيل شده بود، به طورى كه در بعضى از روايات آمده است او هفت در را بست، تا
يوسف هيچ راهى براى فرار نداشته باشد. [4]
[غلل:]
«أَنْ يَغُلَّ وَ
مَنْ يَغْلُلْ»
«غلل» در اصل، به معناى نفوذ تدريجى و مخفيانه آب در ريشه درختان است، و از آنجا كه
خيانت به صورت مخفيانه و تدريجى صورت مىگيرد، به آن «غلول» مىگويند؛ و اگر به
حرارت درونى ناشى از تشنگى، «غليل» مىگويند، نيز به همين