نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 378
است؛ گفته مىشود: «فلان استوى على عرشه،
أو ثُلَّ عرشه» در حالى كه ممكن است اصلًا تختى در كار نبوده
باشد، به همين دليل، «اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» به معناى اين است: «خداوند زمام
امور جهان را بر دست گرفت».
اما نظر مفسران، محدثان و فلاسفه درباره اين كه منظور از «عرش خدا» چيست؟ و
اين كلمه كنايه از چه معنايى مىباشد؟ مختلف است. گاهى «عرش» را به معناى «علم بىپايان
پروردگار» تفسير كردهاند. گاه به معناى «مالكيت و حاكميت خدا». و گاه به معناى هر
يك از «صفات كماليه و جلاليه او»، چرا كه هر يك از اين اوصاف، بيانگر عظمت مقام او
مىباشد، همان گونه كه تخت سلاطين نشانه عظمت آنها است.
آرى خداوند، داراى عرش علم، و عرش قدرت، و عرش رحمانيت و عرش رحيميت است. طبق
اين تفسيرهاى سهگانه، مفهوم «عرش» بازگشت به صفات ذات پاك پروردگار مىكند، نه يك
وجود خارجى ديگر. [1]
[عَرَض:]
«عَرَضَ هذَا
الأَدْنى»
«عَرَض» (بر وزن غرض) به معناى موجود عارضى، كم دوام و ناپايدار است، و به متاع جهان
ماده از اين رو «عَرَض» گفتهاند كه معمولًا ناپايدار است؛ روزى به سراغ انسان مىآيد، آن چنان كه
حسابش از دست مىرود، و روزى آن چنان از دسترس انسان دور مىشود كه در انتظار
ذرهاى از آن، آه مىكشد، به علاوه اصولًا همه نعمتهاى اين جهان ناپايدار و
فناپذير است. [2]
[عَرْض:]
«جَنَّةٍ عَرْضُها
كَعَرْضِ»
«عَرْض» در اينجا در مقابل «طول» نيست آنچنان كه بعضى از مفسران گفتهاند، و به دنبال
آن در جستجوى طول چنان بهشتى هستند كه عرضش همچون آسمان و زمين است، و از اين نظر
به زحمت افتادهاند! بلكه «عرض» در اين گونه استعمالات، به معناى وسعت است، مانند تعبير
«پهنه» در فارسى مىگوئيم: پهنه دشت، يعنى وسعت صحرا. [3]
[عُرْف:]
«وَالْمُرْسَلاتِ
عُرْفاً»
«عُرْف» به معناى متتابع و پى در پى آمده، و در اصل به معناى «يال اسب» است كه روى