نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 356
از مادّه ناقص واوى گرفته شده و «طغيان» از ناقص يايى (دقت كنيد). [1]
[طَفِق:]
«فَطَفِقَ مَسحَا
بِالسُّوقِ»
«طَفِق» (به اصطلاح نحويين از افعال مقاربه است و) به معناى آغاز كردن كارى است. [2]
[طَلٌّ:]
«لَّم يُصِبْها
وابِلٌ فَطَلٌّ»
«طَلٌّ» به معناى باران دانه ريز است، كه گاه، به صورت غبار به روى گياهان مىريزد، و
گاه، به شبنم نيز گفته مىشود. [3]
[طلح:]
«وَ طَلْحٍ
مَّنْضُودٍ»
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفتهاند: همان درخت موز است كه،
برگهاى بسيار پهن و سبز و زيبا، و ميوهاى شيرين و گوارا دارد. [4]
[طَلْع:]
«مِنَ النَّخْلِ
مِنْ طَلْعِها»
«طَلْع» به معناى خوشه سربسته خرما است كه در غلاف سبز رنگ زيبايى پيچيده شده و پس از
شكافته شدن از وسط آن رشتههاى باريكى بيرون مىآيد و همانها بعداً خوشههاى خرما
را تشكيل مىدهند.
از مادّه «طلوع» معمولًا به شكوفه خرما گفته مىشود كه قبل از ظاهر شدن ميوه، طلوع مىكند، و
مانند دو كفهاى است كه روى هم قرار گرفته، و در درون آن خوشه خرما است كه در آن
هنگام، بسيار كوچك است، اين پوسته مىشكافد و خوشه ظاهر مىشود.
گاهى واژه «طلع» به نخستين ميوه اين درخت نيز گفته مىشود.
«طَلْع» از مادّه «طلوع» به اين مناسبت است كه نخستين ميوهاى است كه بر درخت ظاهر مىشود و طلوع
مىكند. [5]
[طمس:]
«أَنْ نَّطْمِسَ
وُجُوهاً»
«طمس» در اصل، به معناى محو و بىخاصيت نمودن آثار چيزى است، مانند اين كه خانهاى
را ويران كنند و سپس جاى آن را به كلّى صاف كرده، آثار بناى سابق را از آن بر
چينند، ولى به طور كنايه در مورد چيزهايى كه از اثر و خاصيت افتاده نيز گفته
مىشود. [6]