«صوامع» جمع «صومعه» به معناى مكانى است كه معمولًا در بيرون شهرها و دور از جمعيت، براى تاركان
دنيا، زهاد و عباد ساخته مىشد كه در فارسى به آن «دير» گويند (بايد توجّه داشت «صومعه» در اصل به
معناى بنايى است كه قسمت بالاى آن به هم پيوسته است، و ظاهراً اشاره به گلدستههاى
چهار پهلوئى بوده كه راهبان براى صومعه خود درست مىكردند). [2]
[صور:]
«وَ نُفِخَ فِى
الصُّورِ»
«صور» به معناى شيپور يا شاخ ميان تهى است، كه معمولًا براى حركت قافله، يا لشكر،
يا براى توقف آنها به صدا درمىآوردند، البته آهنگ اين دو، با هم متفاوت بوده،
شيپور توقف، قافله را يك جا متوقف مىكرد، و شيپور حركت، اعلام شروع حركت قافله
بود. ولى تعداد كمى از مفسرين «صور» را جمع «صورت» دانسته، و بنابراين، نفخ صور را به معناى دميدن
در صورت، مانند دميدن روح در كالبد بشر دانستهاند، طبق اين تفسير، يك مرتبه در
صورتهاى انسانى دميده مىشود و همگى مىميرند، و يك بار دميده مىشود، همگى جان
مىگيرند. توجّه كنيد «صور» (بر وزن نور) و «صُوَر» (بر وزن زحل) هر دو جمع «صورت»
مىباشد.
و معمولًا به وسيله «صور» (شيپور)، دستورهايى به سربازان براى جمع شدن، يا
حاضر باش و يا استراحت و خواب مىدهند، و استعمال آن در مورد «صور اسرافيل» يك نوع
كنايه و تشبيه است. [3]
[صُوف:]
«أَصْوافِها وَ
أَوْبارِها»
موهايى كه بر بدن چهارپايان مىرويد گاهى كمى نرمتر است كه آن را پشم
مىگوئيم و عرب آن را «صُوف» مىنامد (و جمع آن أصواف است). [4]
[صَياصِى:]
«مِنْ صَياصِيهِمْ»
«صَياصِى» جمع «صيصيه» به معناى قلعههاى محكم است، سپس به هر وسيله