نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 336
«قاعاً صَفْصَفاً»
«صَفْصَف» به معناى زمين صاف است، و از اين دو وصف استفاده مىشود كه در آن روز، كوهها
و گياهان، همگى از صفحه زمين محو مىشوند و زمينى صاف و ساده باقى مىماند. [1]
[صَفْوان:]
«كَمَثَلِ صَفْوانٍ»
«صَفْوان» از مادّه «صَفاء» به معناى قطعه سنگ بزرگ و صاف است كه چيزى در آن نفوذ نمىكند، و چيزى بر آن
قرار نمىگيرد. [2]
[صَكَّت:]
«فَصَكَّتْ
وَجْهَها»
«صَكَّت» از مادّه «صكّ» (بر وزن شك)، به معناى زدن شديد، يا به صورت زدن است، و منظور در اينجا اين
است كه همسر ابراهيم عليه السلام هنگامى كه نويد تولد فرزندى را شنيد، همان گونه
كه عادت زنان است، دستها را از شدت تعجب و حيا به صورت زد. [3]
[صلات:]
«يُصَلُّونَ عَلَى
النَّبِىِّ»
«صلات»، و «صلوات» كه جمع آن است، هر گاه به خدا نسبت داده شود، به معناى فرستادن رحمت است، و
هر گاه به فرشتگان و مؤمنان منسوب گردد به معناى طلب رحمت مىباشد. [4]
[صُلْب:]
«بَيْنِ الصُّلْبِ
وَ التَّرَآءِبِ»
«صُلْب» به معناى پشت است، در اين كه منظور از «صلب» و «ترائب» در اين آيه شريفه چيست؟ در ميان مفسران گفتگوى بسيار است و
تفسيرهاى فراوانى براى آن گفتهاند (رجوع به ترائب). [5]
[صَلْداً:]
«صَلْداً
لايَقْدِرُونَ»
«صَلْداً» نيز به معناى سنگ صافى است كه چيزى بر آن نمىرويد. [6]
[صَلْصال:]
«الإِنْسانَ مِنْ
صَلْصالٍ»
«صَلْصال» از مادّه «صلصلة» در اصل به معناى «رفت و آمد صدا در اجسام خشك» است؛ سپس به خاكهاى خشكيده كه
وقتى اشاره به آن مىكنند صدا مىكند «صلصال» گفته شده است. باقيمانده آب در ظرف
را نيز «صَلْصَله» مىنامند؛ چرا كه به هنگام حركت به اين طرف و آن طرف، صدا مىكند.
بعضى نيز گفتهاند: «صلصال» به معناى «گِلِ بدبو» (لجن) است، ولى معناى اول