نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 316
او بيمناك گردد، به اين حالت «اشفاق» گويند و آن شخص را
«مشفق».
اما «فخر رازى» معتقد است كه واژه «شفق» در اصل به معناى «رقت» و «نازكى» است؛ و لذا به لباس بسيار نازك «شفق» مىگويند.
و حالت «شفقت» به همان حالت رقت قلب اطلاق مىشود (ولى گفته «راغب» صحيحتر به نظر
مىرسد).
به هر حال، منظور از «شفق» در اينجا همان روشنى آميخته با تاريكى در آغاز شب است،
و از آنجا كه در آغاز شب، نخست سرخى كمرنگى در افق مغرب پيدا مىشود، و بعد جاى
خود را به سفيدى مىدهد، اختلاف نظر است كه آيا شفق به آن سرخى اطلاق مىشود، يا
سفيدى؟
مشهور و معروف در ميان علما، و دانشمندان و مفسران همان معناى اول است كه در
اشعار نيز روى آن تكيه شده است، و شفق را به «دماء الشهداء» (خون شهيدان) تشبيه
كردهاند. گر چه، بعضى معناى دوم را انتخاب كردهاند كه بسيار ضعيف به نظر مىرسد؛
به خصوص اين كه: اگر ريشه لغوى اين واژه را «رقت» بدانيم، تناسب با همان سرخى
كمرنگ كه نور رقيق آفتاب است دارد. [1]
[شفيع:]
«مِنْ وَلِىٍّ وَ
لا شَفِيْعٍ»
منظور از «شفيع» از مادّه «شفاعة- شَفْع» در اينجا ناصر و يار و ياور است، و مىدانيم يار و ياور و ناصر تنها خدا است،
و اين كه بعضى شفاعت را در اينجا به معناى آفرينش و تكميل نفوس گرفتهاند، در
حقيقت به همين معنا باز مىگردد. [2]
[شِقّ:]
«بلِغِيْهِ إِلَّا
بِشِقِّ الْأَنْفُسِ»
«شِقّ» از مادّه «مشقت» است، ولى بعضى از مفسران احتمال دادهاند كه به معناى شكافتن و نصف كردن
باشد، يعنى شما نمىتوانيد خودتان اين بارها را بر دوش كشيده و به مقصد برسانيد
مگر اين كه نيمى از قوت شما از ميان برود و به اصطلاح نيم جان شويد. [3]
[شِقاق:]
«فَإِنَّمَا هُمْ
فِى شِقاقٍ»
«شِقاق» از مادّه «شَقّ» در اصل به معناى شكاف، منازعه و جنگ است؛ سپس، به معناى اختلاف نيز به كار
رفته، زيرا اختلاف، سبب مىشود كه هر گروهى در شِقّى قرار گيرد، و در اينجا بعضى
آن را به