نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 293
كه رشد فكرى ندارند، به كار رفته است، خواه سبكى عقل آنها در امور مادى باشد
يا در امور معنوى.
ولى روشن است كه منظور از سفاهت در آيه فوق، عدم رشد كافى در خصوص امور مالى
است، به طورى كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را بر عهده گيرد، و در مبادلات مالى
منافع خود را تأمين نمايد، و به اصطلاح، كلاه سرش برود. [1]
[سُفَهاء:]
«السُّفَهآءُ مِنَ
النَّاسِ»
«سُفَهاء» جمع «سفيه» در اصل به معناى كسى است كه بدنش سبك باشد و به آسانى جابه جا شود، عرب به
افسارهاى سبك وزن حيوانات كه به هر طرف حركت مىكند «سفيه» مىگويد، ولى اين كلمه
تدريجاً به معناى «سبك مغز» به كار رفته و به صورت معناى اصلى در آمده، خواه اين
سبك مغزى در امور دينى باشد يا دنيوى. [2]
[سفينة:]
«سفينة» به معناى كشتى و مفرد است و جمع آن
«سفائن» مىباشد. [3]
[سفيه:]
«كَانَ يَقُولُ
سَفيهُنَا»
تعبير به «سفيه» در اينجا ممكن است معناى جنسى و جمعى داشته باشد، يعنى سفهاى ما براى خدا
همسر و فرزندان قائل بودند، و شبيه و شريكى انتخاب كرده بودند، و از راه حق منحرف
شده وسخنى به گزاف مىگفتند.
اين احتمال را نيز بسيارى از مفسران دادهاند كه: «سفيه» در اينجا همان مفهوم
فردى را دارد و اشاره به «ابليس» است، كه بعد از مخالفت فرمان خدا نسبتهاى ناروايى به ساحت
مقدس او داد، حتى به دستور پروردگار دائر به سجده بر آدم عليه السلام رسماً اعتراض
كرد، و آن را دور از حكمت شمرد، و خود را برتر از آدم عليه السلام پنداشت. [4]
«سَقَر» (بر وزن سفر) در اصل به معناى تغيير رنگ بدن و متأذى شدن از تابش آفتاب و
مانند آن است، و از آنجا كه جهنم اين دگرگونى و آزار را به نحو شديد دارد، يكى از
نامهاى آن «سقر» است، و مراد از «مَسّ»، همان تماس گرفتن و لمس كردن است.
بنابراين، به دوزخيان گفته مىشود: بچشيد! حرارت سوزانى را كه از لمس آتش
دوزخ