نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 286
(مفردات راغب و قاموس).
بايد توجّه داشت كه در تركيب جمله «كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ» احتمالاتى
داده شده است، اما مناسبتر از همه آن است
«طَىّ» كه مصدر است به «سِجِلّ» كه مفعول آن است
اضافه شده و «لام» در «لِلْكُتُبِ» براى اضافه است يا براى بيان علت (دقت كنيد). [1]
«سَجى» از مادّه «سجو» (بر وزن سرد، و بر وزن غلو) در اصل، به معناى «سكون و آرامش» است، و به معناى
«پوشاندن» و «تاريك شدن» نيز آمده است، لذا هنگامى كه «ميت» را در كفن مىپيچند، «مُسَجّى» به او گفته مىشود؛ ولى در اينجا همان معناى
اصلى را مىبخشد، كه سكون و آرامش است. به همين جهت، شبهايى كه باد نمىوزد لَيْلَةٌ ساجِيَةٌ: «شب
آرام» مىگويند و به درياى خالى از طوفان و امواج خروشان بَحْرٌ ساجٍ: «درياى آرام» گفته مىشود. [3]
[سِجِّيل:]
«حِجارَةً مِنْ
سِجِّيلٍ»
«سِجِّيل» در اصل، يك كلمه فارسى است، كه از «سنگ» و «گل» گرفته شده است؛ بنابراين چيزى است نه كاملًا مانند سنگ
سخت، و نه همچون گل سست است، بلكه برزخى ميان آن دو مىباشد. [4]
[سِجِّيْن:]
«الفُجَّارِ لَفي
سِجِّينٍ»
«سِجِّيْن» از مادّه «سجن» به معناى «زندان و حبس» گرفته شده، و معانى مختلفى دارد:
زندان سخت و شديد، هر موجود صلب و محكم، وادى بسيار هولناكى در قعر جهنم، محلى
كه نامههاى اعمال بدكاران در آنجا گذارده مىشود، و آتش دوزخ. [5]
[سحاب:]
بعضى «سحاب» را به معناى ابر دانستهاند، ولى بعضى معتقدند: «غمام» مخصوصاً به ابرهاى سفيد رنگ گفته مىشود، و در
توصيف آن چنين مىگويند: غمام ابرى است كه سردتر و نازكتر است در حالى كه سحاب به
گروه ديگرى از ابرها گفته مىشود كه نقطه مقابل آن است. [6]