نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 194
به خرج نمىدهد. روحى بزرگ دارد و بر احساسات خويش مسلط است.
«راغب» در «مفردات» مىگويد: «حلم» به
معناى خويشتندارى به هنگام هيجان غضب است، و از آنجا كه اين حالت از عقل و خرد
ناشى مىشود گاه به معناى عقل و خرد نيز به كار رفته، و گر نه معناى حقيقى «حلم»
همان است كه در اول گفته شد.
ضمناً از اين توصيف استفاده مىشود كه خداوند بشارت بقاى اين فرزند را تا
زمانى داده كه به سنى قابل توصيف به «حلم» برسد، و چنان كه در آيات بعد آمده، او
مقام حليم بودن خود را به هنگام ماجراى «ذبح» نشان داد، همانگونه كه ابراهيم عليه السلام نيز حليم بودن
خود را در آن هنگام، و هم در موقع آتشسوزى آشكار ساخت.
قابل توجّه اين كه واژه «حليم» پانزده مرتبه در قرآن مجيد استعمال شده، و
غالباً وصفى است براى خداوند جز در دو مورد كه توصيفى براى ابراهيم عليه السلام و
فرزندش در كلام خدا آمده است، و در يك مورد كه توصيفى است براى شعيب عليه السلام
از زبان ديگران.
و «حَلِيم» بودن خدا، اشاره به مسأله آمرزش گناهان، و عدم تعجيل در عقوبت بندگان است. [1]
«حَمِئَةٍ» از مادّه «حَمْأ» در اصل به معناى «گِلِ سياه و بد بو»، و يا به تعبير ديگر «لجن» است و اين
نشان مىدهد: سرزمينى را كه «ذو القرنين» به آن رسيده بود داراى لجنزارهاى فراوان بود، به طورى كه «ذو القرنين» به هنگام غروب
آفتاب، احساس مىكرد خورشيد در آن لجنزارها فرو مىرود، همان گونه كه همه مسافران
دريا و ساحلنشينان، چنين احساسى را درباره خورشيد دارند كه در دريا غروب مىكند و
يا از دريا سر برمىآورد. [3]
[حَمَأٍ مَسْنُون:]
«مِنْ حَمَإٍ
مَسْنُون»
«حَمَأٍ مَسْنُون» به معناى گل تيره رنگ و متغير و بدبو است. [4]
[حمد:]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ
رَبِّ الْعالَمِينَ»
«حمد» در لغت عرب به معناى ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختيارى است. [5]