نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 9 صفحه : 167
الغابرين: جمع مذكر براى اين است كه زن لوط
جزء مردانى بود كه هلاك شدند.
مقصود
بدنبال داستان صالح ع داستان لوط ع آغاز ميشود:
(وَ لُوطاً): قهرمان اين داستان لوط بن
هاران بن تارخ، پسر برادر ابراهيم و بقولى پسر خاله اوست. ساره، همسر ابراهيم،
خواهر لوط بود.
(إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها
مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ): او بقوم خود گفت: شما با اين
عمل همجنس گرايى خود، گناهى بس بزرگ و زشت مىكنيد كه پيش از شما كسى مرتكب نشده
است. عمر و بن دينار گويد: پيش از قوم لوط مردى با مردى جفت نشده بود. حسن گويد:
اين كار را با عزبا مىكردند-( إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ
الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ): شما شهوت خود را
بوسيله مردان فرو مىنشانيد و از هم بستر شدن با زنان كه خداوند براى شما حلال
كرده است، خود دارى مىكنيد.
(بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ):
بلكه شما مردمى هستيد مسرف و متجاوز و ستمكار و فاسد و همه عيبها را در خود گرد
آوردهايد.
(وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ
قَرْيَتِكُمْ): پاسخى كه قوم به او ميدادند، اين بود كه مىگفتند او و مؤمنان را
از شهر اخراج كنيد و نصيحت و دلسوزى او را با سفاهت و نابخردى، جبران مىكردند
مقصود از قريه، شهر است.
چنانچه ابو عمرو بن علا مىگفت: «ما رايت قرويين افصح من الحسن
البصرى و الحجاج» يعنى: هيچكدام از شهر نشينان را فصيحتر از حسن بصرى و حجاج
نيافتيم.
(إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ):
اينها مردمى هستند كه از توجه بهم جنس خود را پاك و منزه مىشمارند. اين كار در
حقيقت، حسن آنها بود ولى مردم شهر بر آنها عيب ميدانستند. اين معنى از ابن عباس و
مجاهد و قتاده است. برخى گويند: يعنى آنها
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 9 صفحه : 167