نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 6 صفحه : 21
محمد ص است كه از اصحاب خود جدا شده. گفت:
خدايم بكشد اگر او را نكشم و با شمشير خود از كوه بزير آمد هنگامى پيامبر متوجه او
شد كه بالاى سرش ايستاده و شمشير را براى حمله، از نيام بيرون كشيده بود.
گفت: اى محمد، اكنون چه كسى ترا از من نگه مىدارد؟ گفت: خدا، در اين
وقت اين دشمن خدا بروى افتاد و پيامبر برخاست و شمشيرش را برداشت و فرمود چه كسى
تو را اكنون از من منع مىكند؟ گفت هيچ كس. فرمود آيا شهادت مىدهى كه خدا يكى است
و من بنده و فرستاده اويم؟ گفت: نه، لكن عهد مىكنم كه هرگز با تو نجنگم و دشمن
ترا يارى نكنم. پيامبر شمشير را باو داد. غورث گفت: به خدا تو بهتر از منى. فرمود:
من سزاوارترم به آن. هنگامى كه غورث نزد كسان خود رفت، گفتند: ما ترا ديديم كه با
شمشير بر سر او ايستاده بودى، چرا او را نكشتى؟ گفت: بخدا شمشير را فرود آوردم كه
او را بزنم. ولى نمىدانم چه كسى كه ميان شانه من زد كه من با پيشانى بر زمين
افتادم و شمشيرم افتاد و محمد 6 برخاست و شمشير را گرفت و ديگر در آن وادى
نماند. پيامبر بعد از اين واقعه نزد اصحاب رفت و جريان را براى ايشان تعريف كرد و
اين آيه را خواند:(إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ ...)
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 6 صفحه : 21