responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 20  صفحه : 48

و جنگ نكنيد.

پس يهود بنى قريظه گفتند بخدا قسم اين همان چيزى بود كه نعيم بما گفت، پس پيام فرستادند كه ما بخدا جنگ نخواهيم كرد مگر آنكه چند نفرى از شما بگروگان بگيريم و خداوند بين آنها تفرقه انداخت و بادى، بسيار سرد در شبهاى زمستان برايشان فرستاد تا منصرف از جنگ شده و برگشتند.

محمد بن كعب گويد: حذيفة اليمان ميگفت قسم بخدا كه ما در روز خندق ديديم از كوشش و گرسنگى و ترس آن قدرى كه جز خدا كسى نداند، و پيامبر 6 برخاست و آن قدرى كه خدا ميخواست در آن شب نماز خواند، پس فرمود كسى هست برود و خبر قريش را بياورد تا در بهشت رفيق من باشد حذيفه گويد بخدا قسم هيچكس از ما در اثر خستگى و ترس و گرسنگى بر برنخاست، پس پيامبر" ص" مرا طلبيد و من چاره‌اى جز اجابت نداشتم پس گفتم لبّيك، فرمود: برو و خبر قوم را بياور و كارى نكن تا برگردى.

گفت من نزد قريش آمدم در حالى كه باد كه لشكر خدا بود بساط، و اردوى آنها را بر هم زده نه بنائى برايشان مانده بود و نه آتشى و نه ديك غذايى، و من در همين حال بودم كه ابو سفيان از خيمه‌اش بيرون آمد و گفت اى مردم قريش هر كس به بيند كه در كنار او كيست، حذيفه گويد من زرنگى كرده و پيش دستى كردم بر ران دست راستى خود زدم و گفتم تو كيستى گفت من فلانى هستم، آن گاه ابو سفيان مركب خود را خواسته و سوار شد و گفت اى گروه قريش بخدا قسم كه شما در اينجا نميتوانيد بمانيد زيرا سواره و پياده هلاك شد، و بنى قريظه هم با ما خلاف كرد و اين هم باد سرد-

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 20  صفحه : 48
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست