responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 17  صفحه : 103

و در جستجوى چهار شاهد بر مى‌آيم و هنوز چهار شاهد نياورده‌ام كه او كار خود را تمام كرده و رفته و اگر آنچه را بچشم ديده‌ام بگويم، هشتاد شلاق ميخورم! پيامبر فرمود: اى جماعت انصار، در باره سخن رئيس خود سعد چه مى‌گوئيد؟

عرض كردند: يا رسول اللَّه، او را ملامت نكن كه مردى غيور است. هرگز جز با دوشيزه ازدواج نكرده و زنى را طلاق نداده كه كسى جرأت كند با او ازدواج كند.

سعد گفت: يا رسول اللَّه، پدر و مادرم فدايت. بخدا ميدانم كه اين حكم از خدا و حق است، لكن من از آن متعجبم.

پيامبر فرمود: حكم خدا غير از اين نيست.

سعد گفت: سخن خدا و پيامبر راست است.

طولى نكشيد كه پسر عم او هلال بن امية از باغ خود بخانه آمد و مردى را در موقع شب با زن خود ديد. فردا نزد پيامبر خدا آمد و جريان را بعرض آن بزرگوار رسانيد. پيامبر از اين مطلب ناراحت شد و آثار ناراحتى در چهره مباركش آشكار گشت.

هلال گفت: در چهره شما اثر ناراحتى را مشاهده ميكنم. اما خدا ميداند كه راست مى‌گويم و اميدوارم كه خداوند فرجى كند.

پيامبر تصميم گرفت كه او را شلاق بزند. انصار جمع شدند و گفتند: بهمان چيزى گرفتار شديم كه سعد مى‌گفت! آيا هلال شلاق مى‌خورد و شهادت او باطل ميشود؟

در اين موقع وحى نازل شد و همه به احترام نزول وحى سكوت كردند.

پيامبر به هلال مژده داد و فرمود: خداوند فرج كرد.

هلال گفت: من هم اميدوار بودم.

فرمود: زن را حاضر كنيد.

همين كه زن آمد، پيامبر خدا مراسم لعان را ميان آنها انجام داد و آنها را از يكديگر جدا كرد و فرمان داد كه فرزند مال زن است و به پدرى منسوب نيست.

آن گاه پيامبر فرمود: اگر بچه‌اى كه بدنيا مى‌آيد با چنين مشخصاتى باشد،

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 17  صفحه : 103
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست