نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 288
آزادى او را درخواست كرده است و با اين
ترتيب با آزادى وى بر ما منت بگذار! يوسف نامه يعقوب را گرفت و آن را بوسيد و بر
ديده نهاد و سپس گريست تا حدّى كه پيراهنى كه بر تن داشت از اشك چشمش تر شد آن گاه
بدانها رو كرده گفت:
(هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ) هيچ ميدانيد درباره يوسف چه كرديد و چگونه او را بخوارى كشانده از
پدر دور كرديد و او را در چاه افكنده و خواستيد بقتل برسانيد و سپس او را ببهايى
اندك فروختيد؟ و درباره برادرش چه كرديد كه او را از يوسف جدا كرديد و ميان آن دو
جدايى افكنديد تا بحدى خوارش كرديد كه وقتى با شما تكلم ميكرد همانند شخص ذليلى بود
كه در برابر شخص مقتدر و نيرومند قرار گيرد؟ ... ولى نامى از پدر با آن همه
مصيبتهايى كه بدو رسيده بود بر زبان نياورد بخاطر تعظيم مقام وى و بجهت آنكه
ميدانست اين مصيبتها بخاطر علوّ درجه و رفعت مقام و منزلتش در پيشگاه خدا بوى
رسيده است.
و ابن انبارى گفته: اين جمله استفهامى است كه منظور از آن بزرگ كردن
داستان بوده يعنى هيچ ميدانيد چه جرم بزرگى را مرتكب شده و چه عمل زشتى انجام
دادهايد؟ رحم خود را قطع كرده و حق آن را تباه و ضايع كرديد ... و اين مثل آنست
كه كسى بديگرى بگويد: هيچ ميدانى نافرمانى چه كسى را كردهاى؟
و اين آيه مصداق همان گفتارى است كه خدا بيوسف فرمود:(لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ)[1]- وقتى بيايد كه تو آنها را بكارشان آگاه سازى و آنها درك نمىكنند.
(إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ) در وقتى كه شما
نادان بوديد، ابن عباس گفته: يعنى كودك بوديد، و حسن گفته: يعنى جوان بوديد، يعنى
شما اينكار را وقتى كرديد كه بنادانى كودكان و در عنفوانى جوانى بوديد در آن وقتى
كه جهالت بر انسان غالب است. و اينكه جهل آنها را بزمان كودكى و جوانى منسوب داشت
و نسبت جهل در همان وقت بآنها نداد براى آن بود كه ايشان در آن روز كه يوسف اين
سخنان را ميگفت از