نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 265
برادر پدر و مادرى خود (ابن يامين) را پيش
خود برد و در منزل خود جايش داد، و از امام صادق 7 روايت شده كه فرموده:
چون برادران بنزد يوسف رفتند- گفتند: اين است كه آن برادرى كه دستور دادى او را
همراه خود بياوريم، يوسف آنها را در اينكار تحسين كرد و سپس مجلس ضيافتى براى آنها
ترتيب داد و گفت: هر يك از شما با برادر مادرى خود بر سر يك خوان طعام بنشينيد،
آنها بترتيب هر دو نفر بر سر يك خوان نشستند، فقط ابن يامين بود كه تنها ماند،
يوسف پرسيد: تو چرا نمىنشينى ابن يامين گفت: تو فرمودى: هر يك با برادر مادريش سر
يك خوان بنشينند و من در ميان اينها برادر مادرى ندارم، يوسف پرسيد: مگر تو برادر
مادرى نداشتى؟ گفت:
چرا. يوسف پرسيد: پس چه شد؟ گفت: اينان ميگويند: گرگ او را دريده؟
يوسف پرسيد: تو در فراق او چه اندازه اندوهناك هستى؟ گفت: به اين اندازه كه خدا
يازده پسر بمن داد و نام هر يك را از نام آن برادر مشتق ساخته و نام او گذاردم،
يوسف گفت:
با اينوصف اساساً تو چگونه پيش زنان رفتى و لذت فرزند بردى؟ ابن
يامين گفت:
من پدر صالحى دارم كه او بمن گفت: ازدواج كن شايد خداوند بتو فرزندى
بدهد و زمين بتسبيح او سنگين گردد، يوسف گفت: اكنون بيا و در كنار من بر خوان غذا
جلوس كن، برادران كه اين جريان را مشاهده كردند گفتند: براستى كه خداوند يوسف و
برادرش را بر ما برترى داده تا جايى كه پادشاه او را بر خوان خود مىنشاند.
(قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ)
يوسف خود را بدو معرفى كرد، و بعضى گفتهاند: يعنى يوسف بدو گفت: من بجاى آن
برادرت كه هلاك شده هستم، و به اين ترتيب او را دلدارى داد ولى خود را معرفى نكرد.
(فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ)
وهب و شعبى گفتهاند: يعنى از آنچه در گذشته برادران با تو كردهاند محزون و غمگين
مباش.
(فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ) و
چون آذوقه آنها را داد و براى هر كدام بار شترى مقرر داشت.
(جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ)
دستور داد تا پيمانه را در بار برادرش بگذارند،
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 265