responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 11  صفحه : 362

داستان قوم يونس‌

سعيد بن جبير و سدى و وهب و ديگران گفته‌اند: كه قوم يونس در شهر نينوى در سرزمين موصل زندگى ميكردند، و يونس پيغمبر، آنها را بسوى ايمان بخدا دعوت ميكرد ولى آنها نپذيرفتند تا وقتى كه يونس به آنها خبر داد اگر توبه نكنيد عذاب خدا از فردا صبح تا سه روز بر شما فرود خواهد آمد. مردم بهمديگر گفتند:

- ما تا كنون دروغى از يونس نشنيده‌ايم، اينك بنگريد اگر يونس امشب در ميان شما بسر برد كه چيزى نيست، ولى اگر از ميان شما رفت بدانيد كه فردا صبح عذاب شما را فرا خواهد گرفت.

چون نيمه شب شد يونس از ميان آن مردم بيرون رفت، و همين كه صبح شد عذاب بسراغشان آمد. وهب گفته است: ابر تاريكى آسمان را فرا گرفت و دود غليظى از ابر بيرون آمده سراسر آن شهر را تاريك كرد و هم چنان پائين آمد تا پشت بامها را نيز تاريك و سياه كرد. و ابن عباس گفته است: عذاب تا دو سوم ميل بالاى سرشان رسيد.

و چون عذاب را ديدند يقين بهلاكت خويش كردند و بسراغ پيغمبرشان آمده او را نيافتند، و بدنبال آن سر بصحرا نهاده زنها و بچه‌ها و حيوانات را هم با خود به صحرا بردند، جامه‌هاى زبر و خشن بر تن كرده و ايمان آوردند و توبه كردند، و نيت هاى خود را پاك و خالص ساختند، و ميان زنان و بچه‌ها و هم چنين حيوانات كوچك را با مادرهاشان جدايى انداخته آنها را از هم دور كردند، در اينموقع صداى ضجه و شيون از بچه‌ها و مادرها بلند شد و فضا را گرفت، و خود آنها نيز شروع بتضرع و زارى كرده گفتند:

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 11  صفحه : 362
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست