نام کتاب : فرهنگ نامه مهدویت نویسنده : سلیمیان، خدامراد جلد : 1 صفحه : 33
چهارده روز اينجا نخواهى بود و روز پانزدهم وارد سامرّا خواهى شد و از آنجا صداى واويلا مىشنوى و مرا در محل غسل مىيابى.»
پرسيدم: «اى آقاى من! چون اين امر واقع شود، امام و جانشين شما كه خواهد بود؟» فرمود: «هركس پاسخنامههاى مرا از تو خواست، همو قائم پس از من خواهد بود.» گفتم:
«ديگر چه؟» فرمود: «كسى كه بر من خواهد بود.» گفتم: «ديگر چه؟» فرمود: «كسى كه خبر دهد در آن هميان چيست، همو قائم پس از من خواهد بود.» بزرگوارى آن حضرت مانع شد كه از او بپرسم در آن هميان چيست.
نامهها را به مداين بردم و پاسخ آنها را گرفتم و همانگونه كه فرموده بود، روز پانزدهم به سامرّا رسيدم. ناگاه صداى واويلا از سراى او شنيدم و او را بر محل غسل يافتم.
برادرش جعفر بن على را بر در سرا و شيعيان را بر در خانهاش ديدم كه وى را به مرگ برادر تسليت و بر امامت تبريك مىگويند. با خود گفتم: «اگر اين امام است كه امامت باطل خواهد بود» ؛ زيرا مىدانستم او شراب مىنوشد و قمار مىكند و تار مىزند. پيش رفتم و تبريك و تسليت گفتم. او از من چيزى نپرسيد. آنگاه عقيد بيرون آمد و به جعفر گفت: «اى آقاى من! برادرت كفن شده است؛ برخيز و بر او نماز بگزار!» جعفر بن على داخل شد و برخى از شيعيان مانند سمّان و حسن بن على-كه معتصم او را كشت و به سلمه معروف بود-اطراف وى بودند.
چون به سرا درآمديم، حسن بن على را كفن شده، بر تابوت ديدم.
جعفر بن على پيش رفت تا بر برادرش نماز گزارد. چون خواست تكبير گويد، كودكى گندمگون با گيسوانى مجعّد و دندانهاى پيوسته بيرون آمد و رداى جعفر بن على را گرفت و گفت: «اى عمو! عقب برو كه من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم.»
جعفر با چهرهاى رنگپريده و زرد، عقب رفت. آن كودك پيش آمد و بر او نماز گزارد. آن حضرت كنار آرامگاه پدرش به خاك سپرده شد.
سپس گفت: «اى بصرى! پاسخ نامههايى را كه همراه تو است، بياور.» آنها را به او دادم و با خود
نام کتاب : فرهنگ نامه مهدویت نویسنده : سلیمیان، خدامراد جلد : 1 صفحه : 33