responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه نقد و نظر نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 39  صفحه : 12

اين جا قضاوت دشوار نيست! امتحان كنيد

جهان بین فریدون

نوشتارى كه پيش رو داريد به بررسى يكى از مقالات كتاب فلسفه تحليلى, مسائل و چشم اندازها1 نوشته دكتر على پايا با عنوان: (كارناپ و فلسفه تحليلى) مى پردازد, در اين مقاله صرفاً در پى آنيم كه عبارات اين مقاله را با عبارات كتاب ديگرى با اين مشخصات:
Wedberg, A. 1984. A History of Philosophy Vol,3. From Bolzano to wittgenstein. Oxford University Press كنار هم قرار دهيم.
لازم به ذكر است كتاب مذكور كه در حوزه تاريخ فلسفه است, به فيلسوفان بنيان گذار فلسفه تحليلى (بلزانو, فرگه, مور, راسل, ويتگنشتاين و كارنپ) مى پردازد. به نوبه خود هيچ حكمى نمى كنيم, قضاوت شما به يقين قضاوت نويسنده اين نوشتار است. يك نكته اضافه آن كه كتاب مذكور, كتاب سال فلسفه (در سال 1383) بوده است.
با توجه به اين كه كتاب ويدبرگ به سال 1984 در انتشارات آكسفورد چاپ شده و نخستين چاپ مقاله دكتر پايا در سال 1374 (در فصلنامه ارغنون, شماره هاى 7 و 8) بوده است, به دليل تقدّم زمانى, ابتدا جملات ويدبرگ را ذكر مى كنيم, سپس جملات دكتر پايا را مى آوريم و اين نكته را متذكر مى شويم كه جملات ويدبرگ و پايا در ابتداى نقل ما اندكى با هم تفاوت دارند ولى در ادامه به توافق صد در صد نزديك مى شوند!
1. ويدبرگ در صفحه 203 از كتاب خود مى نويسد:

The Types of question and view which logical empiricists pre-eminently regrded as meta physical were following:
(1) Transcendental question. To this category ... . Further, positions Like Parmenides, doctrine of being, Platoصs doctrine of heavenly ideas, Spinozas doctrine of substance, Leibnizs doctrine of monads, kants doctrine of the thing-in-itself, Hegels doctrine of the Absolute and so on.

دكتر پايا در صفحه 310 كتاب خود مى نويسد:
پرسش هايى كه تجربه گرايان منطقى, متافيزيكى به شمار مى آوردند, عبارت بودند از:
1. پرسش هاى فراتر از تجربه: نظريه هستى شناسانه پارمنديس, نظريه مثل افلاطون, نظريه جوهر در اسپينوزا, نظريه موناد لايب نيتس, نظريه شىء فى نفسه كانت و نظاير آن.
2. ويدبرگ در ادامه در صفحه 203 و 204 مى نويسد:

(2) Questions of existence. To this group we may count questions such as these: Dose an external world exist? Does matter exist? Do space and time exist? Do universals exist? Do numbers (natural, rational, real, complex, transfinite, and so on) exist? Do classes (sets) exist? Do things like Bolzanoصs proposition - in - themselves exist?
Obviously, logical empiricists did not regard all questions of existence as metaphysical. Questions like:Did Moses exist? or Are there infinitely many prime numbers? are never ruled out as metaphysical.
Carnap now and then suggested that questions as to the existence… of particular entities within a system (or framwork) we take for graunted, are meaningful, but that questions as to the existence of the system as a whole are metaphysical nonsense. The question of The existence of Moses, or an infinity of prime numbers, is, he maintains, of the former kind, whereas questions about the external world or the number system are of the latter.

دكتر پايا نيز در ادامه در صفحه 310 و 311 مى نويسد:
2 . پرسش از وجود هستومندها يا هستارها, نظير آيا جهان خارجى, ماده, زمان و مكان, كليات اعداد, اعم از اعداد طبيعى, صحيح, حقيقى, مختلط, ترا نسفاينات, و نظاير آن), مجموعه ها و طبقه ها و… وجود دارند. البته همه پرسش هاى مربوط به وجود هستارها در زمره پرسش هاى متافيزيكى, به شمار نمى آمدند, نظير پرسش از وجود موساى پيامبر يا بى نهايت عدد اول. تلاش تجربه گرايان منطقى آن بود كه مرز ميان پرسش هاى متافيزيكى و غيرمتافيزيكى مربوط به وجود هستومندها را مشخص سازند. كارنپ بر آن بود كه پرسشهاى مربوط به وجود هستومندها در درون يك سيستم خاص, پرسش هاى معنادارى هستند, اما پرسش از وجود خود چارچوب و سيستم فاقد معناست. بر همين اساس, كارنپ بر خلاف برخى از تجربه گرايان منطقى نظير شليك و نويراث و به خصوص رايشنباخ معتقد بود كه نظريه هايى مانند رئاليسم و ايدئاليسم بى معنا به شمار مى آيند.
3. ويدبرگ در صفحه 204 مى نويسد:

(3) Questions about assences, Under this title I bring together quertions such as these: what is the nature of external World? Is it (as Russell said) a logical construction from sense - data, or does it have independent reality (as realists of different persuasions assert)? Is the material world really mental (as, for example, according to Leibnizs doctrine of monads), or is it non - mental? what is the nature of time and space? Is Newtons absolutist or Leibnizs relativist interpretation correct? Are universals mere names (as nominalists argue), ideas in the mind (intentiones animae), as the medieval conceptualists taught, or do they have an independent reality, as Plato assumed?

دكتر پايا در صفحه 311 مى نويسد:
3. پرسش در مورد ماهيات امور و اشيا, نظير اين كه: (ماهيت جهان چيست؟ آيا آن طور كه راسل گفته نوعى ساختار منطقى بر مبناى داده هاى حسى است يا آن طور كه لايب نيتس گفته, ساخته شده از مونادهاست؟ ماهيت زمان و مكان چيست؟ ديدگاه مطلق گرايانه نيوتن در باب زمان و مكان درست است يا ديدگاه نسبى گرايانه اينشتاين؟ كليات چه هستند؟ صرفاً اسمايى كه ما وضع كرده ايم, يا ايده هاى در ذهن و يا هستومندهاى مستقل از ذهن؟
4. ويدبرگ در صفحه 204 و 205 ادامه مى دهد:

(4) Semantic questions. what is meaning of this or that expression (word, sentence)? Does this expression have the same meaning as that? Etc ... In the 1930s Carnap thought that questions of meaning, as usually understood, are metaphysical or, at least, that they are a source of metaphysics. But he also maintained that metaphysical questions of meaning can, to a large extent, be translated into legitimate syntactic questions. Under the influence of Tarskis semantic investigations, Carnap later abandoned this point of view, and came to think that the semantic study of language is as legitimate as the syntactic.

دكتر پايا در صفحه 311 كتاب خود مورد چهارم را چنين مى نويسد:
4. پرسش هايى معناشناسانه نظير اين كه (معناى اين يا آن عبارت چيست؟ هم معنا بودن عبارات مختلف به چه معناست؟) كارنپ در دهه 1930 پرسش هاى معناشناسانه را در زمره پرسشهاى متافيزيكى يا لااقل پرسش هايى كه به متافيزيك مى انجامند, تلقى مى كرد. اما در عين حال, اعتقاد داشت كه پرسش هاى متافيزيكى درباره معنا را مى توان به پرسش هاى نحوى قابل قبول مبدّل كرد. اما تحت تأثير تارسكى, در دهه 1940 مطالعات معناشناسانه را نيز موجّه اعلام كرد و در اين دوران جملات و عبارات زيادى را به كار گرفت كه قبلاً آنها را متافيزيكى مى شمرد, به عنوان مثال در معنا و ضرورت (1947) به بازنگرى در برخى از تمايزها نظير محمول / مسند/ طبقه, اسم و مسمى, مفهوم / فرد, جمله / گزاره / ارزش صدق پرداخت كه قبلاً همه را متعلّق به قلمرو متافيزيكى افلاطونى به شمار آورده بود.
آخرين جمله اين پاراگراف را كه دكتر پايا نوشته است: (براى مثال در معنا و ضرورت (1947) به بازنگرى در برخي… ) با اين جمله ويدبرگ در صفحه 207 مقايسه كنيد:

In Meaning and Necessity (1947) he reintroduced, for instance, a series of distinctions (predicate / attribute / class; individual name / individual conept / individual; and sentence / proposition / truth value), which he earlier regarded as belonging to a metaphysical Platonism.

5. ويدبرگ آخرين نوع پرسش هاى متافيزيكى را در صفحه 205 كتاب خود بدين شكل بازگو مى كند:

(5) Question of Values. Logical empiricism harboured of large number of divergent views as to the nature of value statements and normative statements. In 1928 Cornap thought that value concepts could be defined within science. with several other logical empiricists Ayer, Von Mises, etc.), he later took the position that value) statements have approximately the same status as metaphysical . assertions and fall victim to essentially the same eritique as these Logical empiricists also sometimes defended an emotive theory similar
to that propunded by Hagerstrom and Stevenson.

و جناب دكتر پايا در صفحه 311 كتاب اش فلسفه تحليلى مى نويسد:
5. پرسش هاى ارزشى نظير اين كه فعل اخلاقى چيست؟ تجربه گرايان منطقى ديدگاه هاى متفاوتى در خصوص اين پرسش ها و عبارات نرماتيو (دستورى) اتخاذ كردند. در سال 1928 كارنپ بر اين باور بود كه پرسش هاى ارزشى را مى توان در علوم تجربى مورد بررسى قرار داد. اما بعداً به همراه اِير و فن ميسس به اين نتيجه رسيد كه پرسش هاى ارزشى تقريباً از همان پرسش هاى متافيزيكى برخوردارند.
در ادامه اين مطالب جناب دكتر پايا مطالبى درباره اصل تحقيق پذيرى در بيش از يك صفحه بيان مى كنند كه مى توان آن را با صفحات 208 و 209 كتاب ويدبرگ مقايسه كرد, آن جا كه عنوان ايشان چنين است: (Verifiability and Meaning). كه ما به سبب اختصار از مقايسه عبارات در گذشته, مطلب خود را پى مى گيريم:
6. ويدبرگ در صفحه 209 مى نويسد:

Several intuitive notions of meaning can, in fact, be distinguished in the Logical-empiricist discussions of the thesis.
(1) A meaningful sentences is a sentence which is true or fasle. Thisconcept of meaningful sentence plays a central role in Russells Theory of types, and was borrowed there from by logical empiricism. we may Call it Russells, concept of meaning.

دكتر پايا در كتاب فلسفه تحليلى; صفحه 313 چنين مى نويسند:
در نزد تجربه گرايانِ منطقى, مفهوم (معنا) داراى چند معناى متفاوت به صورت زير بود:
1. عبارت معنادار عبارتى است كه صادق يا كاذب باشد. اين تعبير از معنادارى در (نظريه سنخ هاى) راسل مورد استفاده قرار گرفته بود.
7. ويدبرگ در صفحه 209 چنين ادامه مى دهد:

A meaningful sentence is an intelligible sentence, one which expresses a زthought in Freges sense. ... From his point of view, his and Russells cepts of meaning do not coincide.

و دكتر پايا در صفحه 331 ـ 431 مى نويسد:
2. عبارت معنا دار عبارتى قابل فهم است كه بيانگر يك انديشه در معناى فرگه اى كلمه است. تعبير راسل و تعبير فرگه از معنادارى با يكديگر انطباق كامل ندارند.
دكتر پايا در پاورقى جمله اول از دو جمله بالا چنين نوشته است:
فرگه ميان معناى يك جمله كه عبارت است از انديشه اى thought كه از طريق آن منتقل مى شود, و ارزش سمانتيك آن bedeutung كه صدق و كذب جمله را مشخص مى سازد, تفاوت قائل شده بود. به اعتقاد فرگه, در زبان طبيعى مى توان جملات معنادارى را پيدا كرد كه صادق يا كاذب نيستند, به عنوان مثال از نظر فرگه, اين جمله كه (رستم ديو سفيد را كشت) هر چند معنادار است, چون رستم و ديو سفيد موجودات افسانه اى هستند, بنابراين, فاقد ارزش صدق است….
8. ويدبرگ سومين مورد جمله معنادار را در صفحه 209 اين چنين بازگو مى كند:

(3) A meaningful sentence expresses something which could possibly be the case. This notion of found, for example, in Schlick, and if we wish to have a name for it, we could call it Sehlickصs concept of meaning. A sentence which is meaningless in this sense can presumably be meaningful in the sense of Frege as well as in that of Russell.

و دكتر پايا در صفحه 314 كتابش مى گويد:
3. عبارت معنادار بيانگر امرى است كه واقع مى شود. اين ديدگاه از سوى شليك ابراز شده بود. برخى عبارات فاقد معنا با تعبير شليك مى توانند از نظر فرگه و راسل معنادار به شمار آيند.
9. ويدبرگ در صفحه 210 مى نويسد:

(5) A meaningful sentence is on which is correctly formulated in either a natural or a formalized Langauge, i. e. is a زsentenceس or زwell - formed formula, according to the grammer of the Language. This concept of meaning occasionally appears in the early writings of Carnap. It is, however, easily seen to be philosophically completely uninteresting: for every conceivable combination of symbols we can construct a formalized language in which that combination of symbols is labelled a correctly constituted sentence or formula.

و دكتر پايا در صفحه 314 مورد چهارم را ذكر مى كند.
4. عبارت معنادار عبارتى است كه به طرز صحيح در يك زبان طبيعى يا صورى صورت بندى شده باشد. اين تعبير را كه بيانگر (عبارات درست ساخت) در دستور زبان است, عمدتاً از سوى كارنپ مورد استفاده قرار گرفته بود, اما اين تعريف مى تواند به ساخت عباراتى منجر شود كه از نظر فلسفى به كلى فاقد جاذبه اند. كارنپ بعدها اين تعبير را با تعريف ديگرى از معنا دارى كه ذيلاً ذكر شده تعويض كرد.
10. ويدبرگ در همان صفحه مورد ديگر را مى نويسد:

(5) A meaningful sentence is one which serves a genuine function (to be stated more precisely) in empirical science. This could be called the empirico - functional concept of meaning. A priori, it appears plausible that a sentence could be meaningful in all the precading sense although, in the present state of science, it lacks this kind of meaning.

دكتر پايا نيز پنجمين مورد را چنين آورده است.
5. عبارت معنادار عبارتى است كه يك كاركرد اصيل را در علم تجربى بيان مى كند و مقصود از كاركرد اصيل, نقش بازى كردن عبارت در معرفت علمى روز بود. بنابراين تعريف, ممكن است عبارتى در گذشته معنادار به شمار مى آمده, اما چون اكنون جايى در پيكره معرفت علمى ندارد, ناگزير فاقد معنا محسوب مى شود.
11. ويدبرگ در ادامه در صفحه 210 مى افزايد:

At this inception Logical empiricism seems to have been primarily intevested in(1). Little by Little, especially in the writtings of Carnap and Hempel, (5) has become predominant. This shift in exphasis corresponds to another change in the verification principle. It was initially presented as though it expressed a fixed boundary for the languages of science and philosophy. In the later publications of Carnap and Hempel, the boundory has become variable. It is made dependent on the content of scientific theory and wille shift as this content changs. A sentence which does now serve the function implied by the empirico - functional concept of meaning may come to lose it.

دكتر پايا نيز پس از ذكر آخرين مورد در صفحات 314 و 315 چنين مى افزايد:
تجربه گرايان منطقى در آغاز معنادارى به تعبير راسل را قبول داشتند و به تدريج و در طول زمان به معناى شماره 5 رسيدند. اين تغيير با تغيير مشابهى در اصل تحقيق پذيرى همراه بود. اين اصل در آغاز مرز ثابت و تغيير ناپذيرى را براى علم مشخص مى ساخت, اما تدريجاً در آن انعطاف ايجاد شد و شأن و موقع (status) آن با محتواى نظريه هاى علمى مرتبط گرديد. به اين ترتيب, با تغيير محتواى نظريه هاى علمى, مرز معنادارى و فقدان معنا نيز تغيير مى يافت.
12. ويدبرگ در همان صفحه 210 و 211 پس از جملات فوق الذكر مى گويد:

The difference between the earlier and later interpretations can be somewhat drastically expressed as follows. According to the earlier one, a meaningless sentence is like a cog-wheel ـ which is useless because of a flaw in its manufacture. A ccording to later one, it is like a cog wheel which in itself is without fault but which is not at present put to work in the machinery. The thesis of verification has also undergone a chang in another respect. At an earlier stage it was often presented as a criterion with the help of which one can rather effectively decide whether or not a given linguistic expression is a meaningful sentence. In the later discussion, on the other hand, an essentially theoretical interest is attributed to the thesis.
In 1950, Hempel called the thesis a criterion but he expected above all that it should, together with the expilication of certain of other concepts, provide the framework for a general theoretical account of the structure and the foundations of scientific kowledge.

13. پاورقى متن ويدبرگ نيز چنين است:

3. Hempel, C. Problems and Changes in the Empiricist Criterion of Meaning, Revue International de Philosophie, Vol.11 (1950), p.60, (reprinted many times in other contexts)

دكتر پايا در پاورقى صفحه 315 براى آخرين پاراگرافى كه از ايشان نقل كرديم, چنين مى نويسد:
1. تفاوت بين روايتهاى اوليه و بعدى اصل تحقيق پذيرى را مى توان در قالب اين مثال بازگو كرد: براساس روايت هاى نخستين, جملات فاقد معنا نظير چرخ دنده ايى بودند كه به طور معيوب از كارخانه بيرون آمده اند. براساس تعبير بعدى از اين اصل, اين گونه چرخ دنده ها به خودى خود فاقد عيب بودند, اما ساختارشان به گونه اى بود كه امكان استفاده از آنها در هيچ يك از ماشين آلات موجود (نظريه هاى علمى مقبول) وجود نداشت.
در آثارى كه ازدهه 1950 به بعد توسط تجربه گرايان منطقى تحرير شد, اصل تحقيق پذيرى عمدتاً به صورت معيارى تلقى شد كه همراه با فرايند ايضاح مفاهيم (مى تواند يك چارچوب نظرى كلى براى ارزيابى ساختار و مبانى معرفت علم را هم آورد. (همپل, مشكلات معيار تجربه گرايان براى معنا و تحوّلات آن, ص 60)
و سپس اين آدرس را مى افزايد:

C. Hempel [1950], Problems and Changes in the Empiricist Criterion of Meaning, Revue International de Philosophie, Vol.11, p.60.

جالب آن كه در كتاب نامه اين كتاب در صفحه 714 يكى از منابع دكتر پايا ذكر شده است!
ويدبرگ فصل كلام خود درباره تحقيق پذيرى و معنا (verifiability and meaning) را با آخرين جملاتى كه از او ذكر كرديم, بسته و مبحث ديگرى را با اين عنوان مى گشايد:

B. Atomistic fromulations of the verification principle.

دكتر پايا نيز پس از آخرين پاراگراف منقول از متن ايشان (درباره صورت بندى دقيق اصل تحقيق پذيرى) به ادامه بحث مى پردازد.
طبق روالى كه در اين مقاله در پيش گرفته ايم, ابتدا به نقل جملات ويدبرگ مى پردازيم.
14. ويدبرگ در صفحه 211 مى گويد:

The attempts to make the verification principle precise, can, roughly speaking, be divided into what I shall call the atomistic and the holistic ones. In the holistic attempts a certain (formalized) Language L is indicated, and meaningful sentences are then identified with those sentences whick either themselves belong to L, or can be translated in to sentences that do. The atomistic attempts do not have this character: They explain meaningfulness as a property which belonge to a sentence independently of its inclusion in, or translatability into, a more comprehensive language. The early attempts at precise formulation were on the whole atomistic, while the later were generally holistic.

دكتر پايا در صفحه 315 مى نويسد:
تلاش براى صورت بندى دقيق تر اصل تحقيق پذيرى به طور كلى به دو رهيافت منقسم مى شود كه مى توان آن دو را رهيافت كل گرايانه و رهيافت اتمى نام داد. در رهيافت كل گرايانه يك زبان صورى نظير L مشخص مى شود و جملات معنادار عبارت خواهند بود, از جملاتى كه يا خود متعلّق به L هستند و يا مى توانند به جملات متعلّق به اين زبان ترجمه شوند. به اين ترتيب, در اين رهيافت معنادار بودن, يعنى معنادار بودن در قالب يك زبان معين. در رهيافت اتمى, معنادار بودن به صورت وجود نوعى خاصه در جملات, مستقل از تعلّق آنها به يك زبان صورى و يا ترجمه پذيرى آنها به اين زبان, تعريف مى شود. فعاليت هاى اوليه تجربه گرايان منطقى براى تعريف اصل تحقيق پذيرى در چارچوب رهيافت اتمى انجام پذيرفت و تلاش هاى بعدى آنان صبغه كل گرايانه به خود گرفت.
ظاهراً شيوه اى كه تاكنون براى برابر نهادن جملات ويدبرگ و دكتر پايا در پيش گرفته ايم, اندكى ملال آور شده باشد, از اين رو, شيوه را تغيير داده و دنباله مقابله را جمله به جمله ادامه مى دهيم.
15. صفحه 211 ويدبرگ:
(ويدبرگ بنا را بر اين مى گذارد كه در اين بخش رهيافت اتمى را بررسى كند و در بخش 31, قسمت C و بخش 32 برخى رهيافت هاى كل گرايانه را بررسى كند)

At the basis of all the attemptsصlay certain rather vague ideas of the following sort. To know what a sentence means, is to know what would be case if it were true.

رهيافت اتمى بر مبناى اين تصورِ نسبتاً مبهم استوار بود كه دانستن معناى يك جمله معادل اطلاع از صدق و كذب آن است.

To know what the sentence means, it was also said, is to know what difference to the world it would make if it true rather than false.

در صفحه 316 كتاب فلسفه تحليلى دكتر پايا مى نويسد:
دانستن معناى يك جمله, به عبارت ديگر, معادل علم داشتن به اين نكته است كه اگر اين جمله به عوض صادق بودن, كاذب از آب در مى آمد, چه تغييرى در عالم واقع به وقوع ى پيوست.

But to us the world is the world of our experienc.

اما عالم واقعى, به اعتقاد تجربه گرايان, عبارت است از آن چه به حس در مى آيد.

To know what the sentence means is. hence, to know what difference to our expirience would make if it were true rather than false.

بنابراين, دانستن معناى يك جمله عبارت است از دانستن تفاوتى كه در تجربه ما پديد مى آيد.

If it is true, one experiential fact, or set of facts, will obtain, if it is false, another.

اگر جمله اى درست باشد, يك نوع تجربه حسى يا امر واقع محسوس حاصل مى شود و اگر غلط باشد, نوع ديگر.

Hence, a meaningful sentence is one that can be verified in experince, if it is true - or falsified, if it is false.

بنابراين, جمله معنادار جمله اى است كه بتوان آن را در صورت صحيح بودن, تأييد كرد و در صورت غلط بودن, ابطال.
دكتر پايا مى افزايد:
اين صورت از اصل تحقيق پذيرى را با علامت اختصارى (ت ـ ا) مشخص مى كنيم. علامت اختصارى ويدبرگ براى اصل تحقيق پذيرى VP است كه روايت نخست آن را چنين بيان مى كند:

VP1. Sentence A is meaningful, if and only if A is verfiabale of falsifiable through experience.

16. ويدبرگ در صفحه 212 روايت اصلاح شده اصل تحقيق پذيرى را بيان مى كند.

VP2. If the sentence A is neither logically true (analytic) nor logically false (contradictory), then A is meaningful if and only if A can be Verified or falsifed through a finite number of observations.

دكتر پايا در صفحه 316 مى نويسد:
(ت ـ 2): اگر جمله ج نه همان گويى است و نه تناقض منطقى, در آن صورت, ج معنادار خواهد بود, اگر بتوان آن را از طريق يك سلسله محدود از مشاهدات مورد تأييد يا ابطال قرار داد.

All of the more careful attempts to make the verification principle precise were based on the idea of what were called.observation or protocol sentence.

همه تلاش هاى بعدى براى تدقيق اين صورت از اصل تحقيق پذيرى مصروف روشن ساختن ايده اى شد كه از آن با عنوان گزاره هاى مشاهدتى (مشاهده اى) يا گزاره هاى پروتكل نام برده مى شد.

اين جملات ويدبرگ را در درون پرانتز در نظر بگيريد (ويدبرگ خود آنها را در دنباله جمله قبل و بدون پرانتز آورده ست):

Such a sentence was on that could be verified conclusively by a single observetion, or one that described the content of a single conceivable observation sentences were thought of as the linguistic counterparts of conceivable observations.

17. پس از اين ويدبرگ مى گويد:

In terms of this idea, VP2 becomes:
VP2X. If A is neither logically true (analytic) nor logically false (contradictory), then A is meaning if and if A or the negation of A follows from a finite, consistent set of observation sentences.

و دكتر پايا در صفحه 316 و 317 مى نويسد:
اصل تحقيق پذيرى با توجه به اين مفهوم به اين صورت تغيير شكل داد:
(ت ـ 2*): اگر جمله ج نه همان گويى است و نه تناقض منطقى, در آن صورت, ج معنادار خواهد بود, اگر و فقط اگر ج يا نقيض آن از يك مجموعه محدود و سازگار از جملات مشاهدتى نتيجه شود.

Opinions have differed as to what sentences should be considered as genuine observation sentences. Schematically, there were at least the following three positions on the question.

نظر اعضاى حلقه در باب اين كه جملات مشاهدتيِ اصيل كدام ها هستند, با يكديگر تفاوت داشت. اين ديدگاه هاى مختلف را مى توان به اين صورت خلاصه كرد:
18. ويدبرگ در صفحات 221 ـ 321 مى نويسد:

(a) observation sentences describe what a person is directly experiencing or could directly experience at a given moment of time, for example:زblue here now,red there, red circle now, etc.

(الف) جمله مشاهدتى عبارت است از توصيف شخص از تجربه مستقيم خود, نظير: (آبى الآن اين جا), (دايره قرمز حالا)(صفحه 317).

(b) Observation sentences say that a person at a given moment of time directly experiences something, for example,P now sees a red circle.

(ب) جمله مشاهدتى گزارش تجربه مستقيم يك فرد (اعم از خود شخص يا ديگرى) است, مانند: (ف اكنون يك دايره قرمز را مشاهده مى كند(صفحه 317).
19. ويدبرگ در صفحه 213 مى نويسد:

(c) Observation sentences describe directly observable physical phenomena, for example A red cube is lying on the table.

پايا در صفحه 317 مى نويسد:
(ج) جملات مشاهدتى پديدارهاى فيزيكى مستقيماً قابل مشاهده را توصيف مى كنند, نظير اين كه: ( يك مكعب قرمز روى ميز قرار دارد.
20. ويدبرگ در ادامه نيم صفحه اى در بررسى نتايج اين سه ديدگاه سخن مى گويد و در انتهاى اين صفحه و صفحه بعد 214) چنين مى گويد:

Assume now that B is an observation sentence, and that A is found to follow from B and hence is established as meaningful. Then A or C will also follow from B and be meaningful . even when C is meaningless.
But this, Hempel observes, goes against the principle generally accepted by logical empiricists that a compound sentence (for example A or C) is meaningful if and only if all (. ts component sentences (here A,C) are meaningful.

پايا در صفحات 317 ـ 318 چنين ادامه مى دهد:
(ت ـ *) تجربه گرايان منطقى را با برخى مشكلات جدّى مواجه ساخت. از جمله اين دشوارى ها مفهوم منطقى (استلزام معنايى) بود. اگر عبارت الف از معناى عبارت ب نتيجه شود, در آن صورت, معناى عبارت (الف يا ج) نيز مى بايد از معناى عبارت ب نتيجه شود, ولو آن كه ج عبارتى فاقد معنا باشد. اما اين امر با يكى ديگر از معتقدات حلقه داير بر اين كه هر عبارت مركب معنادار است, اگر و فقط اگر هر يك از اجزاى آن به تنهايى معنادار باشند, درتعارض بود.
21. ويدبرگ در صفحه 214 مى گويد:

But VP2X apparently cuts away most of science,. Neither Newtonصs mechanical laws, nor Maxwellصs electrodynamical equations, nor Einsteinصs theory of relativity satisfy the demand . of VP2X upon meaningful sentences.
no theory of this kind, nor its negation, strictly follows from any finite consistent set of observation sentences.

و پايادر صفحه 318 مى گويد:
از اين گذشته, چنين به نظر مى رسد كه اصل تحقيق پذيرى به صورت (ت ـ 2*) بسيارى از نظريه هاى اصيل علمى, نظير نظريه نيوتن, معادلات الكتروديناميك ماكسول و نسبيت اينشتاين را نيز به عنوان مهمل و بى معنا طرد مى كند. هيچ يك از اين نظريه ها و نظايرشان از به هم پيوستن شمار محدودى از قضاياى مشاهدتى حاصل نمى شوند.
22. ويدبرگ در ادامه در صفحه 214 پس از چند جمله ديگر مى گويد:

It was sometime suggested that the verification principle should be stated roughly as follows:
VP3. If a sentence A neither logically true (analytic) nor logically false (contradictory), then A is meaningful of and only if A or the negation of A follows from a finite consistent set of observation setences together with established scientific theory.

و دكتر پايادر صفحه 318 مى گويد:
در پرتو اين دشوارى ها, اصل تحقيق پذيرى به صورت ذيل تغييرداده شد:
(ت ـ 3) اگر جمله ج نه همان گويى است و نه تناقض منطقى, در آن صورت, ج معنادار است, اگر و فقط اگر ج يا نقيض آن از يك مجموعه محدود و منسجم از گزاره هاى مشاهدتى به همراه يك نظريه علمى مستقر نتيجه شود.
23. ويدبرگ در صفحه 214 مى افزايد:

This fromulation, too, is open to a number of serious objections. what is زestablishedس scientific theory?

و پايا در صفحه 318 ادامه مى دهد:
اما اين تقرير اتمى از اصل تحقيق پذيرى نيز با مشكلاتى مشابه گذشته روبه رو شد, از جمله آن كه معناى عبارت (نظريه علمى مستقر) در آن مشخص نبود.
24. ويدبرگ در صفحه 214 مى نويسد:

Dose it have to be meaningful? If it does, by what criterion shall this meaning be judged?

پايا در صفحه 318 مى نويسد:
به علاوه, اين پرسش مطرح شد كه آيا خود اين نظريه مى بايد با اين ملاك معنادارى تطبيق داشته باشد يا نه؟ پاسخ مثبت همان مشكل گذشته را پديد مى آورد و پاسخ منفى اين پرسش را مطرح مى ساخت كه در اين صورت, معنادارى اين نظريه را با چه ملاكى بايد سنجيد؟
جملات دكتر پايا تا صفحه 319 همين تناظر را با جملات ويدبرگ دارند كه ما به دليل كوتاهى مقال از آن درگذشته به مقايسه قسمتى ديگر مى پردازيم:
25. ويدبرگ در صفحه 217 (ذيل عنوانِ بر ساختن منطقى عالم) مى نويسد:

Using Principia Mathematica as the logical foundation, Carnop sketched, in his 1928 volume The Logical Structure of the world, a supposedly universal emipirical language. For the sake of simpllicity I shall call this language L28. The signs in L28 are divided into types, ـ according to Russells theory of types and the construction of sentences from the typedetermined signs follows the rules of this theory.

دكتر پايا نيز در صفحات 327 و 330 مى نويسد: (اين جملات پشت سر هم هستند, لكن در صفحه پاورقى آنها را از يكديگر جدا كرده است):
مدلى كه كارنپ براى ساختن زبان فنومناليستى مورد استفاده قرار داد, نظريه سنخ هاى راسل بود كه در كتاب ماتماتيكا پرينكيپيا ارائه شده بود.
ساخت جملات اين زبان كه آن را L28 مى ناميم2 به وسيله علائمى كه مشخص كننده سنخ ها بودند, با استفاده از قواعد نظريه سنخ ها صورت مى گرفت.
28. ويدبرگ در صفحه 218 در ادامه مى گويد:

At the bottom of the type hierarchy in L28, just as in Principia Mathematica, there is domain of individuals, or, as Carnap said in 1928, basic elements.

دكتر پايا پس از جمله مذكور در بالا ادامه مى دهد:
در پايين ترين مرتبه از هرم سنخ ها كه در نظريه راسل قلمرو افراد ناميده شده بود, هستومندهاى منفردى به نام عناصر اساسى جاى داده شده بودند.
29. ويدبرگ پس از جمله مذكور در بالا مى گويد:

Principia Mathematica assumed (at least in hypothetical form) that there are infinitely many individuals, but left their nature undetermind.
In L28 Carnap adopts a methodological solipsism implying that the individuals are his own so - called elementary experiences.

دكتر پايا نيز دو جمله در ادامه دارد (اين دو جمله نسبت به دو جمله بالا اندكى جابه جا هستند, (صفحه 330):
كارنپ نوعى (نفس گرايى روش شناسانه) اختيار كرد كه اجازه مى داد ماهيت اين عناصر را همچون (تجربه هاى بدوى) شخص خود در نظر آورد. تعداد اين عناصر (افراد) در پرينكيپيا بى نهايت فرض شده بود.
30. ويدبرگ در صفحه 218 مى نويسد:

According to carnap, the elementary experience of a person are finite in namber. Hence the axiom of infinity of Principia Mathematica fails to hold in L28.

و دكتر پايا پس از جمله بالا در صفحه 330 مى نويسد:
اما كارنپ تعداد (تجربه ها بدوى) هر فرد را محدود به شمار آورده بود و بنابراين, اكسيوم بى نهايت پرينكيپيا در L28 جايى نداشت.
31. ويدبرگ در پرانتز جملاتى در صفحه 218 ذكر مى كند:

(on this point there is a serious lack of clarity in The Logical Structure of the World. The axiom of infinity is brought into Principia Mathematica to make the construction of numbers (natural, whole, rational, real, and so on) possible. In The Logical Structure of the world it is supposed that the individuals are a finite number of elementary experiences, but at the same . time physical space - time is constructed as a continuum of quadruples of real numbers ( ؟here do these real numbers come from.

دكتر پايا در صفحه 330 چنين ادامه داده است:
راسل اكسيوم بى نهايت را به اين منظور در پرينكيپيا درج كرده بود كه بتواند اعداد مختلف طبيعى, صحيح, حقيقى و نظاير آن را بازسازى كند. در برساختن منطقى عالم از يك سو, تعداد عناصر محدود فرض شده بود و از سوى ديگر, فرض شده بود كه زمان ـ مكان فيزيكى از يك پيوسته چهارتايى از اعداد حقيقى ساخته مى شود. اما روشن نبود كه اين اعداد كه شمارشان بى نهايت است از كجا مى آيند.
32. ويدبرگ در صفحه 218 مى افزايد:

In Principia Mathematica there are only logical signs. In order to make L28 capable of expressing assertions about empirical states of affairs, it is necessary also to introduce signs with an empirical meaning.

دكتر پايا در صفحه 330 مى نويسد:
در پرينكيپيا تنها از علائم منطقى استفاده شده بود, اما در L28 به منظور بيان عباراتى كه بيان گر امور واقع تجربى بودند, مى بايد علائمى با معناى تجربى نيز درج مى شد.
متأسفانه به علت محدوديت مقاله, مقدار زيادى از اين مقايسه را كه از قبل آماده كرده بوديم, حذف مى كنيم و تنها به ذكر دو قسمت از آن همه بسنده مى كنيم و صرفاً يادآورى مى كنيم كه مطالبى مانند مشخصات يك زبان فيزيكاليستى از ديد كارنپ, طى 4 بند در صفحه 340 و آن چه تحت عنوان استدلال تجربه گرايان منطقى با توجه به اصل تحقيق پذيرى طى 4 بند در پاورقى صفحه 339 آورده و… همگى تناظرى جمله به جمله با آن چه ويدبرگ نوشته است, دارند (اين دو بخش را با صفحات كتاب ويدبرگ به ترتيب با صفحات 222 و 223 مقايسه كنيد).
حال, مقايسه را از جايى ديگر پى مى گيريم.
33. ويدبرگ در صفحه 226 مى نويسد:

In Testability and Meaning (1936 - 7) this question is at the very centre of Carnaps interest.

دكتر پايا در صفحه 352 قسمت ديگرى را به نام (6. آزمون پذيرى و معنا و زبان واحد براى علم) آغاز مى كند كه با همين جمله مذكور در بالا قابل مقايسه است, گرچه ويدبرگ اين جمله را در دنباله جمله ماقبلى كه از وى نقل كرديم, در پاراگراف بعد آورده است, ببينيد:
اين پرسش كه چه زمانى مى توان يك عبارت را به واسطه محتواى تجربى اش پذيرفت, در آزمون پذيرى و معنا(1957 / 37 ـ 1936) به صورت پرسش محورى در آمد.
34. ويدبرگ (همان):

Here he sketches an empirical Language, Let us call it L36, whose empirical character is guaranteed by the manner which all its predicates are ultimately tied to observation predicates.

پايا در صفحه 352 مى نويسد:
كارنپ تلاش كرد كه با ساخت يك زبان تجربى كه آن را L36 مى ناميم, به اين پرسش پاسخ دهد. مشخصه تجربى اين زبان با مرتبط ساختن محمولات آن به (محمولات مشاهدتى) تضمين شده بود.
35. ويدبرگ در صفحه 227 مى نويسد:

A predicate P is said to be observable for an organism O, if O (for a suitable object a, and under suitable conditions) can, with the help of a few observations, obtain evidence for, or against, the sentence a has P, sufficiently strong to enable O to accept or to reject the sentence.

پايا در صفحه352 مى نويسد:
محمول P براى يك ارگانيزم O محمول مشاهدتى به شمار مى آيد, اگر O بتواند با يك شىء مناسب a و تحت شرايط مناسب, با استفاده از چند مشاهده, شواهد كافى له و عليه جمله (a داراى P) است, به دست آورد, به گونه اى كه بتواند بر مبناى آن شواهد اين جمله را قبول يا رد كند.
عجيب اين است كه دكتر پايا پاراگراف بالا را به كتاب آزمون پذيرى و معنا صفحه 63 ارجاع مى دهند, ولى شما با مقايسه جملات بعد ويدبرگ و پايا به صحت و سقم اين آدرس دهى پى خواهيد برد, گر چه كتاب آزمون پذيرى و معنا از كارنپ را بنده در اختيار نداشتم.
36. ويدبرگ (همان) مى نويسد:

In an early, phase Carnap and other logical empiricists shared Humeصs view that it would be possible, by means of explicit definition, to reduce all legitimate terms to observation terms.

پايا (همان)مى نويسد:
كارنپ و ديگر تجربه گرايان منطقى در اوايل با اين نظر هيوم موافق بودند كه مى توان با كمك تعاريف صريح, همه عبارات مجاز را به عبارات مشاهدتى تحويل كرد.
37. ويدبرگ (همان) مى نويسد:

In Testability and Meaning Carnap rejects this view. The demand for explicit definability is replaced by a weaker demand.

پايا در صفحه 353 مى نويسد:
اما در آزمون پذيرى و معنا كارنپ اين نظر را كنار گذارد و به جاى تأكيد بر تعريف صريح از ملاك ضعيف ترى بهره گرفت.
38. ويدبرگ (همان)مى نويسد:

The predicates in L36 are thought to be ordered in a series, P1, P2, P3,... in such manner that every term Pn fulfils at least on of the following conditions:
(a) Pn is an observable predicate.
(b) Pn is explicity defined on the basis of earlier terms in the series.
(c) The scientific theory formulated in L36 Contains theorems which زreduceس Pn o earlier terms in the series. If we interpret Pn as the name of a set, then such theorems, so - called reduction sentences, can be written in the following manner:

در اين جا توجه خوانندگان فاضل را به پرشى كه در اين جملات از سوى دكتر پايا صورت گرفته نقل خواهيم كرد, جلب مى كنيم تا يكى از موارد نادر اين مقايسه را با شگفتى ببينند و مثل موارد ديگر خود قضاوت كنيد كه در مقاله كارنپ و فلسفه تحليلى چه رخ داده است! البته براى درك كامل پرش مورد نظر و اشتباه فاحشى كه از دكتر پايا در اين قسمت رخ داده است, خواندن شرايط مذكور در متن انگليسى, يعنى (a) و (b) و (c) بسيار مهم است و توجه به اين نكته كه دكتر پايا در متن خود اين شرايط را ذكر نمى كند! حال جملات دكتر پايا را در ادامه جملات قبل ايشان ذكر مى كنيم (همان):
بر مبناى اين ملاك تازه محمولات L36 مى بايد به صورت يك سلسله (سرى)… P1, P2, P3, به نحوى مرتّب شوند.
تا اين قسمت, با جمله اول ويدبرگ در قسمت بالا مشابهتى دارد, ولى درست پس از كلمه (شوند), ايشان مى نويسند:
هر جمله Pn را به صورت نام يك مجموعه تلقى كنيم, در آن صورت, اين گونه قضايا را, كه اصطلاحاً جملات تحويل كننده ناميده مى شوند, مى توان به صورت ذيل تحرير كرد:
همان طور كه ملاحظه مى كنيد, اين قسمت از جملات دكتر پايا تطابقى با جمله اى از ويدبرگ دارد كه اين گونه شروع كرده است:

If we interpret Pn as the name of

پرش مذكور همين جا رخ داده است; يعنى ايشان در ميانه جمله اى كه چنين آغاز شده بود:

The predicates in L36 are thought

از… in such a manner جمله را رها كرده اند و حدوداً (بنابر متن ويدبرگ) هفت سطر بعد مطلب را ادامه داده اند, مضافاً بر اين كه شرايط (a) و (b) و (c) را كه در همان هفت سطر مطرح شده اصلاً ذكر نكرده اند, ولى شما خواننده گرامى اينك آنها را در اختيار داريد و ما پس از مقايسه جملاتى چند به اين قسمت برخواهيم گشت و اشتباه فاحشى را به شما نشان خواهيم داد.
ويدبرگ پس از نوشتن آن جملات, در صفحه 227 مى نويسد:

(i) X is a subset of Pn,
(ii) Pn is a subset of Y,
where X and Y are names constructed entirely with the help of earlier terms in the series.

پايا در صفحه 353 مى نويسد.
1. X يك زيرمجموعه Pn است,
2. Pn يك زير مجموعه Y است,
X و Y نام هايى هستند كه به طور كامل از جملات قبلى سرى شناخته شده اند.
ويدبرگ (همان) مى نويسد:

The sense of such reduction sentences can be illustrated by the Venn diagram (I).
Y
Pn
X

پايا (همان)مى نويسد:
(اين نحوه (تحويل) جملات را مى توان با كمك يك نمودار وِن نمايش داد:)

Y
Pn
X

ويدبرگ در صفحه بعد (228) مى نويسد:

Condition (i) states a lower bound, for the set Pn, while (ii) states an upper bound.

ويدبرگ براى اين جمله خود پاورقى مفصّلى ذكر كرده است كه از ذكر آن و پاورقى مفصل مطابق آن در كتاب دكتر پايا صرف نظر مى كنيم و صرفاً جمله اى را از كتاب دكتر پايا مى آوريم كه بر اين جمله ويدبرگ قابل تطبيق است:
شرط (1) يك حدّ پايينى براى مجموعه Pn مشخص مى كند و شرط (2) يك حد بالايى.
درست در همين جاست كه دكتر پايا مرتكب خطاى فاحشى مى شود. پاراگرافى كه دكتر پايا پس از جمله بالا در صفحات 353 و 354 مى نويسد, چنين است: (ما از سر عمد اين بار جملات دكتر پايا را مقدّم مى داريم تا ابهام درون آنها را با جملات تازه اى از ويدبرگ و جملات گذشته او روشن كنيم.)
در حالت (ج) كارنپ تأكيد دارد كه نظريه علمى مورد نظر مى بايد حدهاى بالايى و پايينى را مشخص سازد و اين حدود نمى بايد بديهى باشند; يعنى آن كه نظريه نبايد X را تهى و Y را مجموعه جهانى اعلام كند. با رشد علم, اين حدود مى تواند تغيير كنند. اگر دو حدّ بالايى و پايينى با يكديگر يكسان شوند, در آن حال, جملات تحويل كننده كه از سوى كارنپ براى نوعى (تعريف جزيى و پاره اى) قلمداد شده بودند, به تعريف صريح Pn مبدّل مى گردند, و مورد (ج) به مورد (ب) تحويل مى شود.
حال شما مى توانيد در جمله اول دكتر پايا دقت كنيد; حالتى را كه ايشان حالت (ج) مى خواند كدام حالت است؟ در كجا ايشان چنين حالتى را ذكر كرده اند كه از ديد همه پنهان است؟ آخرين جمله پاراگراف ايشان نيز همين مشكل را دارد و بلكه مشكل مضاعفى دارد كه حالت يا به تعبير تغييركرده دكتر پايا مورد (ج) كه در جايى ذكر نشده بود, مورد (ب) نيز بر آن افزوده شده است!
البته شايد بتوانيد از جملات قبلى ويدبرگ حالت (ج) و (ب) را بيابيد. اين دو حالت همان (c) و (b) در جملات قبلى ويدبرگ هستند, اما گويا دكتر پايا فراموش كرده است كه (c) و (b) و (a) را اصلاً ننوشته است!
حال; پاراگرافى را نقل مى كنيم كه ويدبرگ در صفحه 228 نوشته است و شما رابطه آن را با پاراگراف كتاب دكتر پايا درخواهيد يافت:

In Case(c) Carnap demands that scientific theory state both a lower and an upper ) bound, and that these bounds not be trivial, i. e. that the theory does not declare X empty and Y universal.
As science develops, the bounds may be displaced. The theoretically possible eventuality that given bounds are trivialized, and that Pn must therefore be eliminated from the vocabulary, has perhaps a minor practical relevance. The opposite eventuality is that the bounds are brought to coincide, The reduction sentences, which are regarded by Carnap as a sort of partial definition, would then be transformed into an explicit definition of Pn, and an instance of case (c) would be transformed into one of case (b).

به هر حال, گمان مى كنم شواهد براى قضاوت خوانندگان محترم كافى باشد و شما قضاوت درست را درباره اين مقاله انجام بدهيد, گرچه اين توقف در مقايسه به معناى اتمام جملات از اين دست در كتاب ويدبرگ, يعنى A History of Philosophy Vol.3, و كتاب دكتر پايا, فلسفه تحليلى, مسائل و چشم اندازها, نيست, ولى به نظر مى آيد بيش از اين نيز از حوصله خوانندگان محترم خارج باشد. صرفاً به برخى بخش هاى ديگر كه مشابه موارد گذشته است, فهرست وار اشاره مى كنيم:
1. دنباله مطالب مذكور در صفحه 354 كتاب دكتر پايا و صفحه 228 كتاب ويدبرگ.
2. از پاراگراف آخر صفحه 356 تا صفحه بعد, از كتاب دكتر پايا و صفحه 229 كتاب ويدبرگ.
3. موارد الف, ب و ج در صفحه 358 كتاب دكتر پايا با صفحات 241 ـ 242 كتاب ويدبرگ.
4. صفحه 365 كتاب دكتر پايا (صورت هاى الف, ب, ج و د) با صفحه 230 كتاب ويدبرگ و… .
بـاقـى ايـن غــزل را اى مـطـرب ظـريـف زين سان همى شمار كه زين سانم آرزوست
(مولوى)

پى نوشت ها:
1. مشخصات كتاب شناختى اين اثر به اين شرح است: پايا, على, فلسفه تحليلى, مسائل و چشم اندازها, تهران, طرح نو, 1382 .
2. دكتر پايا هيچ توضيحى نمى دهد كه چرا اين زبان را L28 مى نامد! در صورتى كه در متن ويدبرگ كاملاً اين نكته آشكار است.

نام کتاب : نشریه نقد و نظر نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 39  صفحه : 12
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست