responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه نقد و نظر نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 5

بحثى اجتهادى در طهارت و نجاست

ص ن


در اين مقاله از مطالب ذيل سخن رفته است:
1- طهارت و نجاست از امور قراردادى و از احكام وضعيه نيستند، بلكه داراى واقعيت عينى و تكوينى‌اند كه با حواس ظاهرى درك مى‌شوند.
2- نجاست و طهارت به همان معناى لغوى باقى هستند. نجاست‌يعنى پليدى و طهارت يعنى نبودن پليدى و پليدى كه زائل شود اگرچه به وسيله غير آب باشد طهارت حاصل مى‌شود.
3- همه اقسام آب، يعنى آب چاه و باران و كر و غير كر و جارى و راكد، يك حكم دارند و فقط با تغيير و فاسدشدن نجس مى‌شوند، نه به صرف ملاقات يا نجاسات.
4- در مسائل فوق، تعبد به معناى عدم درك ملاك حكم وجود ندارد، بلكه وجود و عدم حكم تابع وجود و عدم ملاك حكم است و ملاك حكم محسوس و ملموس است و از امور نامرئى و ماورائى نيست.
طهارت و نجاست در زندگى روزمره هر مسلمانى مورد توجه و داراى حكم است. طهارت بدن و لباس در نماز و طهارت خوردنيها و اشاميدنيها و طهارت آب وضوء و غسل و طهارت ابى كه بدن و لباس و چيزهاى ديگر با ان تطهير مى‌شود و نيز ممنوع بودن نجاست چيزهايى كه ذكر شد، از امورى است كه هر مسلمانى روزانه با آنها سر و كار دارد.
كسى كه مى‌خواهد احكام طهارت و نجاست را از دليلهاى فقهى و اجتهادى استنباط كند قبلا لازم است مفهوم طهارت و نجاست را در قرآن و حديث مشخص نمايد و براى مشخص شدن ان بايد در آغاز تحقيق كند كه ايا طهارت و نجاست در قرآن و حديث‌به همان معناى اصلى لغوى و عرفى است‌يا اينكه شارع معناى جديدى براى ان دو در نظر گرفته است؟
معناى لغوى طهارت، پاكيزگى و معناى لغوى نجاست، آلودگى و پليدى است كه واقعيت تكوينى و خارجى دارد. ولى ايا در قرآن و حديث هم به همان لغوى استعمال شده است‌يا نه؟ كسى كه مى‌خواهد اجتهاد كند، بايد قبلا اين مسئله را روشن سازد; زيرا در ان بين علما اختلاف وجود دارد كه در ذيل به شرح ان پرداخته مى‌شود.
بعضى گفته‌اند: طهارت و نجاست در قرآن و حديث‌به معناى لغوى و اصلى نيست، بلكه داراى معناى اعتبارى و قراردادى است كه فقط در عالم اعتبار وجود دارد نه در تكوين و واقعيت‌خارجى. مثلا اگر روى شيشه‌اى خون بريزد و با آب نمك شسته شود باز هم شيشه نجس است. زيرا با مايعات غير آب مانند آب نمك نمى‌توان چيزى را تطهير كرد. در اينجا نجاست‌شيشه واقعيت تكوينى و خارجى ندارد يعنى تكوينا خون روى شيشه نيست و آلودگى خارجى ندارد و از نظر بهداشتى نيز استعمال ان بى‌اشكال است، ولى در عين حال، شارع براى ان نجاست اعتبار كرده و فته است: اگر دست تر به اين شيشه بزنى نجس مى‌شود، اما اگر خون شيشه با آب شسته شود پاك مى‌گردد. يعنى شارع براى ان طهارت اعتبار مى‌كند. بنابراين هيچيك از طهارت و نجاست واقعيت تكوينى و خارجى ندارد بلكه فقط در عالم اعتبار و قرارداد وجود دارد. اين يك نظر است.
بر مبناى اين نظر اگر مى‌گوييم: ادرار انسان نجس است، به معناى اين نيست كه نجاست، يعنى پليدى ان واقعيت‌خارجى دارد، بلكه به معناى اين است كه شارع براى ان نجاست و پليدى اعتبار كرده است و به همين علت صاحب اين نظر مى‌گويد: طهارت و نجاست از احكام وضعيه است، يعنى احكام قراردادى و اعتبارى كه وجود ان قائم به اعتبار است.
بعضى ديگر گفته‌اند: طهارت و نجاست در قرآن و حديث‌به همان معناى لغوى است ولى اهى شارع در تشخيص مصداق عرف را تخطئه مى‌كند و مثلا در مسئله‌اى كه ذكر شد عرف مى‌گويد: خون روى شيشه با آب نمك شسته شده و شيشه پاكيزه و طاهر است ولى شارع مى‌گويد: شيشه آلوده و نجس است و عرف تشخيص نمى‌دهد و معناى اين سخن اين است كه نجاست و آلودگى شيشه بعد از شستن ان با آب نمك نيز واقعيت تكوينى و خارجى دارد، ولى به چشم نمى‌آيد و مردم نمى‌توانند ان را درك كنند. و اين نظر دومى است كه مطرح است.
نظر سوم اين است كه طهارت و نجاست در قرآن و حديث‌به همان معناى لغوى و اصلى است. نجاست‌يعنى آلودگى و پليدى و طهارت يعنى پاكيزگى و هر جا آلودگى و پليدى هست، محسوس و ملموس است و واقعيت‌خارجى و تكوينى دارد. مثل خون روى شيشه. و اين آلودگى كه برطرف شود طهارت حاصل است. زيرا طهارت يعنى پاكيزگى و پاكيزگى يعنى نبودن آلودگى كه ان نيز امرى محسوس است. بنابراين خون روى شيشه كه با آب نمك شسته شود، شيشه پاك و طاهر مى‌شود. زيرا طهارت يعنى نبودن نجاست و آلودگى.
اين نظر از شيخ مفيد و سيد مرتضى نقل شده است، صاحب جواهر از اين دو عالم فقيه نقل مى‌كند كه گفته‌اند: «مذهب ما اين است كه تطهير اشياء با مايعات غير آب جايز است.» و شيخ مفيد گفته است: «اين مطلب از ائمه(ع) وارد شده است‌» (1) . سيد مرتضى هنگام استدلال براى مدعاى خود مى‌گويد: «جامه‌اى كه نجس شود با شستن ان به وسيله مايعات غير آب تطهير مى‌شود، زيرا تطهير جز اين نيست كه نجاست زائل شود. و جنبه‌تعبد ندارد و ما مى‌بينيم كه با شستن جامه به وسيله مايعات غير آب نجاست ان بر طرف مى‌شود، بلكه گاهى مايع غير آب بهتر از آب نجاست را برطرف مى‌كند و هيچ‌دليل عقلى نداريم كه تطهير اشياء با مايعات غير از آب جايز نيست‌» (2) .
از سخنان سيد مرتضى معلوم مى‌شود طهارت و نجاست در نظر او واقعيت تكوينى و خارجى دارد و امرى اعتبارى و قراردادى نيست و در مثال مذكور خون روى شيشه اگر با آب نمك شسته شود شيشه طاهر مى‌شود، ضمنا آب نمك از ان نوع مايعاتى است كه سيد مرتضى مى‌گويد: بهتر از آب نجاست را زائل مى‌كند. بنابراين نجاست در نظر ايشان به همان معناى لغوى است، يعنى آلودگى و طهارت، يعنى پاكيزگى.
سيد مرتضى براى تاييد نظر خود به حديث غياث‌بن ابراهيم از امام صادق(ع) نيز تمسك مى‌كند (3) كه مى‌گويد: مى‌توان خون را با آب دهن پاك كرد. (4) و نيز به حديث‌حكم بن حكيم صيرفى استدلال مى‌كند كه به امام صادق(ع) مى‌گويد: من ادرار مى‌كنم و آب نمى‌يابم و دستم به ادرار آلوده مى‌شود دست آلوده را به خاك و ديوار مى‌مالم كه ادرارش پاك شود بعدا دستم عرق مى‌كند و ان را به صورت يا بدنم مى‌مالم و يا به لباسم مى‌مالد حكمش چيست؟ امام مى‌فرمايد: مانعى ندارد (5) .
بر مبناى استدلال سيد مرتضى از اين دو حديث معلوم مى‌شود نجاست واقعيت تكوينى و خارجى دارد كه همان خون و ادرار است و هنگامى كه خون با آب دهان و ادرار به وسيله خاك يا ديوار پاك شود، ديگر نجاستى باقى نمى‌ماند و نجاست كه زائل شد طهارت حاصل است. زيرا طهارت، نبودن نجاست است، بنابراين طهارت و نجاست ان طور كه بعضى گفته‌اند اعتبارى و قراردادى يست‌بلكه تكوينى و خارجى است. و نيز ان طور كه بعضى ديگر گفته‌اند در اينجا شارع عرف را تخطئه نكرده است، زيرا عرف مى‌بيند و مى‌گويد: كه خون با آب دهان و ادرار به وسيله خاك با ديوار برطرف مى‌شود و شارع طبق اين دو حديث نظر عرف را تصويب كرده و تخطئه نكرده است. بديهى است آب نمك نيز خون روى شيشه را برطرف مى‌كند پس شيشه پاك مى‌شود. و نيز كسى كه آمپول مى‌زند و از جاى ان خون مى‌آيد، اگر با پنبه اغشته به الكل بهداشتى يا آب دهان خون ان را برطرف كند محل آمپول پاك مى‌شود.
روى اين مبنا، پاك به معناى پاكيزه است. و پاكيزه شدن شيشه با آب نمك و پاكيزه شدن محل آمپول با الكل بهداشتى يا آب دهان امرى محسوس و مشهود است. پس اين تصور كه شيشه آلوده به خون اگر با آب نمك شسته شود پاكيزه مى‌شود ولى پاك نمى‌شود، صحيح نيست و طهارت به معناى پاكيزگى است و پاكى و پاكيزگى يك معنى دارند، نه دو معناى متفاوت.
اگر اين مبنا پذيرفته شود پاك شدن بدن حيوانات با زوال عين نجاست طبق قاعده است نه استثناء. گربه‌اى كه موش خورده و پوزه‌اش آلوده به خون است اگر خون را با زبانش بشويد پوزه‌اش به فتواى فقهاء پاك مى‌شود و اگر پوزه‌اش را در ليوان آب كرد آب ليوان نجس نمى‌شود. بر اساس نظر مزبور پاك شدن پوزه گربه و نجس نشدن آب ليوان طبق قاعده خواهد بود نه تعبد و استثناء، و مقتضاى مبناى ياد شده اين است كه اگر لب انسان ترك بخورد و از ان خون بيايد و با زبانش خون را برطرف كند لبش پاك مى‌شود و نيازى به شستن ان نيست.
كسى كه مى‌خواهد در طهارت و نجاست اجتهاد كند بايد اول معناى طهارت و نجاست را در قرآن و حديث از روى اجتهاد مشخص كند و به اطمينان برسد كه از سه نظر مذكور كداميك صحيح است، انگاه مسائل طهارت و نجاست را بر مبناى نظرى كه مى‌پذيرد با توجه به دليلهاى اجتهادى به بحث‌بگذارد.
يك نكته در اينجا توجه به اين نكته لازم است كه قائلان به اعتبارى بودن طهارت و نجاست مدعى نيستند كه شارع در جايى تصريح به اعتبارى بودن طهارت و نجاست كرده است‌بلكه بر مبناى برداشت‌خاصى كه از بعضى روايات دارند به اين معنى قائل شده‌اند. مثلا در روايت امده است: «اگر جنب در چاه غسل كند بايد از ان هفت دلو آب بكشند». (6) در اينجا بعضى از فقهاء مانند شهيد ثانى از حديث‌برداشت كرده‌اند كه دستور كشيدن هفت دلو آب براى اين است كه آب چاه با غسل كردن جنب نجس مى‌شود، اگر چه بدنش پاك باشد و از اين رو اگر در چاه غسل ارتماسى كند طهارت از حدت براى او حاصل مى‌شود، ولى با تمام شدن غسل بدنش كه با آب چاه تماس دارد نجس مى‌شود. (7) مقصود شهيد اين است كه خود عمل غسل آب چاه را نجس مى‌كند نه آلودگى بدن جنب.
فقيهى كه چنين برداشتى از روايت مزبور دارد بر مبناى اين برداشت ناچار است‌بگويد: شارع بعد از تمام شدن غسل جنب براى آب چاه نجاست اعتبار كرده است كه اين نجاست واقعيت تكوينى ندارد زيرا با غسل كردن جنبى كه بدنش پاك است آب چاه آلودگى محسوسى پيدا نمى‌كند تا بگوييم: نجاست ان واقعيت تكوينى دارد پس لابد نجاست ان اعتبارى و قراردادى خواهد بود و اگر سؤال شود: بدن جنب كه على‌الفرض پاك است چگونه آب چاه را نجس مى‌كند؟ مى‌گويد: شارع خود عمل غسل را سبب نجس شدن آب چاه اعتبار كرده و قرار داده است اگرچه بدن غسل كننده پاك و تميز باشد و اين يك تعبد و حكم وضعى و قراردادى است كه ما حكمت ان را نمى‌دانيم.
مى‌بينيم كه چنين فقيهى چگونه بر مبناى برداشت‌خودش از روايت، اعتبارى بودن طهارت و نجاست را به گردن شارع مى‌گذارد، در حالى كه شارع صريحا در كتاب و سنت چنين چيزى نگفته است.
ولى در همين مسئله فقيه ديگرى كه بازتر فكر مى‌كند و به ملاكات احكام توجه دارد از حديث مزبور برداشت مى‌كند كه چون با فرو رفتن جنب در آب چاه چرك و عرق بدنش آب چاه را كمى آلوده مى‌كند براى رعايت نظافت و بهداشت‌حديث مى‌گويد: «هفت دلو آب از چاه بكشند» و اين براى اين است كه آب تازه از ان بجوشد و جاى آب كشيده شده را بگيرد و آلودگى خفيف باقيمانده را برطرف يا مستهلك كند. چنين فقيهى ناچار نمى‌شود بگويد: آب چاه با غسل كردن جنبى كه بدنش پاك و تميز است نجس مى‌شود و نجاست ان اعتبارى است‌بلكه مى‌گويد: اساسا آب چاه با غسل كردن جنب نجس نمى‌شود نه به سبب برخورد با بدن جنب و نه به سبب خود غسل كردن به معناى مصدرى.
بدين گونه مى‌بينيم كه يك فقيه در مسائل فقهى به صورت بسته و متعبدانه اجتهاد مى‌كند و فقيه ديگرى به صورت باز و روشن‌بينانه مسائل فقه را به بحث اجتهادى مى‌گذارد و ما در بحث اتى بعضى از موارد اين دو گونه اجتهاد را مى‌اوريم:
اجتهاد بسته و اجتهاد باز در مسائل مربوط به طهارت و نجاست آب دوگونه اجتهاد وجود دارد: يكى اجتهاد بسته و ديگرى اجتهاد باز. اجتهاد بسته اين است كه در ان به ملاك حكم توجه نمى‌شود بلكه بر مبناى تعبد محض عمل مى‌شود، و اجتهاد باز اين است كه به ملاك حكم توجه مى‌شود و ملاك به عنوان يك اصل زيربنايى در استنباط منظور مى‌گردد.
در اينجا نمونه‌اى از اجتهاد بسته و متقابلا نمونه‌اى از اجتهاد باز ذكر مى‌شود:
نمونه‌اى از اجتهاد بسته: فقيهى كه اجتهاد بسته دارد مى‌گويد: چون در حديث امده است كه اگر گنجشك در چاه بيفتد و بميرد بايد يك دلو آب از چاه ما از اين حديث مى‌فهميم كه با مردن گنجشك در چاه، آب ان نجس مى‌شود اگر چه هزار كر باشد (9) و گنجشك مرده را نيز فورا بيرون بياورند، ولى يك دلو آب كه از ان بكشند پاك مى‌شود. و اگر از او سؤال شود: به چه ملاكى هزار كر آب چاه با مردن يك گنجشك نجس مى‌شود با اينكه فرضا مرده گنجشك در چاه نمانده است كه بگندد و اثر غير بهداشتى در آب داشته باشد؟ جواب مى‌دهد: من به ملاك حكم كار ندارم و اين يك تعبد است كه اگر آب چاه هزار كر و بيش از ان هم باشد با ملاقات گنجشك مرده نجس مى‌شود و لازم نيست گنجشك مرده در آب چاه بماند و بوى بد بگيرد و اثر غير بهداشتى داشته باشد تا آب نجس شود.
و اگر سؤال شود: يك دلو ابى كه از چاه مى‌كشند پاك است‌يا نجس؟ مى‌گويد: آب دلو نجس است، ولى آب چاه پاك مى‌شود. (10) و اگر سؤال شود: آب دلو كه از جنس آب چاه است چگونه از هزار كر آب چاه يك دلو ان نجس است و بقيه پاك، چه فرقى بين آب دلو و آب چاه است؟ ايا آب دلو، غير بهداشتى و استعمال ان برخلاف اصول نظافت و بهداشت است و آب چاه، بهداشتى و استعمالش موافق اصول نظافت و بهداشت؟ مى‌گويد: از نظر اصول بهداشت و نظافت هيچ‌فرقى بين آب دلو و آب چاه نيست. هم آب دلو، بهداشتى و نظيف است و هم آب چاه، ولى آب دلو نجس است و نوشيدنش حرام و آب چاه پاك است و نوشيدنش حلال.
و اگر سؤال شود: چه فرقى است‌بين آب چاه قبل از كشيدن يك دلو و بعد از ان كه قبل از كشيدن يك دلو نجس است و بعد از كشيدن يك دلو پاك؟
جواب مى‌دهد از نظر جنس آب و طبيعت ان هيچ‌فرقى بين آب چاه قبل از كشيدن يك دلو و بعد از ان نيست، هزار كر آب چاه هم قبل از كشيدن يك دلو سالم و بهداشتى است و هم بعد از كشيدن يك دلو ولى قبل از كشيدن يك دلو نجس است و بعد از كشيدن يك دلو پاك، و اساسا پاك بودن آب چاه به معناى نظيف و بهداشتى بودن ان نيست، چنانكه نجس بودن ان به معناى آلودگى و غير بهداشتى بودن ان نيست و به همين علت اگر مقدارى حشرات، مانند سوسك و مارمولك كه خون جهنده ندارند، در آب چاه بميرند و آب چاه تغيير كند و بوى بد بگيرد نجس نمى‌شود، اگر چه فاسد و غير بهداشتى مى‌شود و اين يك تعبد است كه هزار كر آب چاه كه سالم و بهداشتى است و با مرده گنجشك ملاقات كرده است نجس محسوب مى‌شود و در مقابل، آب چاهى كه حشرات مرده ان را متعفن و غير بهداشتى كرده است، پاك تلقى مى‌گردد و احكام نجاست و طهارت تعبدى است و حكمت ان را جز خدا كسى نمى‌داند. (11)
و اگر سؤال شود: با اينكه مى‌دانيم نجاست در لغت‌به معناى آلودگى و پليدى است و نجس به معناى آلوده و پليد و طهارت به معناى نظافت و پاكيزگى است و طاهر به معناى نظيف و پاكيزه، حالا چگونه آب چاهى كه حشرات مرده ان را آلوده و پليد كرده است طاهر و پاك خوانده مى‌شود و هزار كر آب چاه كه نظيف و پاكيزه است نجس ناميده مى‌شود؟ ايا شارع در معناى نجاست و طهارت تصرف كرده است؟
در مقابل سؤال فوق گاهى گفته مى‌شود: نجاست در لسان شارع به آلودگى و پليدى تكوينى و خارجى نيست، بلكه امرى اعتبارى و قراردادى است. با اين توضيح كه هزار كر آب چاه چون با مرده گنجشك ملاقات كرده با اينكه تكوينا نظيف و پاكيزه است، شارع براى ان اعتبار نجاست كرده است. پس نجاست اين آب آلودگى تكوينى و خارجى نيست‌بلكه امرى اعتبارى و قراردادى است. و نيز طهارت در لسان شارع به معناى پاكيزگى و نظافت تكوينى نيست‌بلكه امرى اعتبارى و قراردادى است و ابى كه حشرات مرده ان را آلوده و بدبو كرده است‌با اينكه تكوينا نظيف و پاكيزه نيست‌شارع براى ان اعتبار طهارت كرده و مى‌گويد: اين آب طاهر ست‌بنابراين نجاست و طهارت از احكام وضعيه يعنى احكام قراردادى است.
و گاهى گفته مى‌شود: نجاست در عرف به معناى قذارت و آلودگى است و طهارت به معناى پاكيزگى، ولى در مورد ابى كه حشرات مرده ان را آلوده و بدبو كرده است، شارع نظر عرف را تخطئه مى‌كند و مى‌گويد: آب مزبور كه عرف ان را آلوده مى‌بيند آلوده نيست، بلكه طاهر و پاكيزه است و نيز در مورد هزار كر آب چاهى كه با مرده گنجشك ملاقات كرده است‌شارع نظر عرف را تخطئه مى‌كند و مى‌گويد: آب مزبور كه عرف ان را پاكيزه مى‌بيند پاكيزه و طاهر نيست‌بلكه آلوده و نجس است.
قول عموم فقهاء اين مطلب كه آب چاه با ملاقات نجاست نجس مى‌شود اگر چه تغيير نكند قول عموم قدماء، غير از ابن ابى‌عقيل عمانى، است و جماعتى از بزرگان فقهاء درباره ان ادعاى اجماع كرده‌اند و بعضى با عبارت «نفى خلاف‌» اين اجماع را بيان نموده و نيز صريحا گفته‌اند: آب چاه اگر خيلى زياد هم باشد با ملاقات نجاست نجس مى‌شود، (12) و اين قول تا عصر علامه حلى قولى قطعى و حاكم بر فضاى فقه و اجتهاد بود.
مستند اين قول رواياتى است كه مثلا مى‌گويد: اگر حيوانى از موش گرفته تا گربه و وسفند در چاه بيفتد و بميرد بايد هفت دلو از ان بكشند و اگر الاغ يا شتر بيفتد يك كر آب و اگر گنجشك بيفتد يك دلو، (13) و اگر ادرار مرد دران بريزد چهل دلو، (14) و از اين قبيل روايات.
اين مطلب نيز كه آب چاه يا غير چاه اگر به وسيله غير نجاسات تغيير كند نجس نمى‌شود قول شايع و مورد قبول عموم فقهاء است كه اگر مثلا ادرار الاغ و اسب و استر و حشرات مرده در آب بريزد و رنگ‌ان تغيير كند و بوى بد بگيرد باز هم پاك است، اگرچه غير بهداشتى و داراى اثار منفى باشد.
حق‌بودن سخن علامه با اينكه در زمان علامه حلى قول مسلط بر محيط فقه اين بود كه آب چاه با ملاقات نجاست نجس مى‌شود، علامه پس از بررسى دليلهاى مسئله با قول مسلط مخالفت كرد و با شجاعت علمى نظر داد كه آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمى‌شود و فقط با تغيير نجس مى‌شود. علامه از حديثهايى كه در اين مسئله هست‌به دو حديث استدلال كرده است كه ذيلا ذكر مى‌شود:
1- حديث صحيح محمدبن اسماعيل بن بزيع از حضرت امام رضا(ع) كه مى‌گويد: «قال: ماء البئر واسع لايفسده شئ الا ان يتغير ريحه او طعمه فينزح حتى يذهب الريح و يطيب طعمه لان له مادة‌» (15) يعنى امام فرمود: آب چاه چون ماده دارد ظرفيتش زياد است و چيزى ان را فاسد نمى‌كند مگر اينكه بو يا طعم ان تغيير كند كه در اين صورت ابش كشيده مى‌شود تا بوى ان برود و طعمش مطبوع گردد.
2- حديث على‌بن جعفر از موسى‌بن جعفر(ع) قال:« سئلته عن بئر ماء وقع فيها زنبيل من عذرة رطبة او يابسة او زنبيل من سرقين ايصلح الوضوء منها؟ قال: لاباس‌» (16) يعنى على‌بن جعفر گفت: از امام سؤال كردم از چاه ابى كه يك زنبيل از عذره تر يا خشك يا يك زنبيل سرگين در ان بريزد ايا مى‌شود از ان وضوء گرفت؟ امام فرمود: مانعى ندارد. علامه پس از استدلال به دو حديث فوق مى‌گويد: حديثهاى بسيار ديگرى نيز وجود دارد كه دلالت‌بر عدم تنجس آب چاه به محض ملاقات با نجاست دارد و آنها را در كتاب مصابيح‌الانوار ذكر كرده‌ام.
سپس علامه به استصحاب تمسك مى‌كند و مى‌گويد: آب چاه قبل از ملاقات با نجاست پاك بود، بعد از ملاقات با نجاست‌شك مى‌كنيم كه نجس شد يا نه؟ به حكم استصحاب مى‌گوييم: پاك است‌يعنى پاكى سابق ان باقى است چون على‌الفرض تغيير نكرده است تا تغيير ان معارض استصحاب باشد. (17) اين بود استدلال علامه براى مدعاى خود كه هم به حديث تمسك كرد و هم به استصحاب.
حق با علامه است در اين مسئله حق با علامه حلى است. زيرا دليلهاى ايشان محكم و قانع كننده است و در مقابل، دليلهاى قول مخالف ضعيف و غير قابل قبول است. و اينك توضيح مطلب:
1- در حديث صحيح محمدبن اسماعيل بن بزيع كه قبلا ذكر شد حضرت امام رضا(ع) درباره آب چاه صريحا مى‌فرمايد: «... لايفسده شئ الا ان يتغير ريحه او طعمه... لان له مادة‌» يعنى آب چاه را چيزى فاسد نمى‌كند مگر اينكه بو يا طعم ان تغيير كند. مقصود از كلمه «شئ‌» مواد آلوده كننده است‌يعنى اگر چيزى از مواد آلوده كننده در چاه بريزد آب ان به صرف ملاقات با ان موادفاسد نمى‌شود زيرا چاه چون ماده دارد و زايش مى‌كند واسع است‌يعنى ظرفيتش زياد است و آلودگى مواد آلوده كننده را تحمل مى‌كند و بر ان غالب مى‌شود و به زودى حالت طبيعى و سلامتش را از دست نمى‌دهد و از حد استاندارد خارج نمى‌شود، مگر اينكه موادآلوده كننده زياد باشد و آب چاه را تغيير دهد كه بوى بد بدهد و طعم ان مطبوع نباشد كه در اين صورت فاسد و ناسالم خواهد بود و استعمالش غير مجاز.
بايد دانست كه فاسد شدن آب در حديث‌به معناى نجس شدن ان است. در روايات مربوط به آب سه ماده به كار رفته كه هر سه يك معنى دارد: ماده «فساد» و ماده «نجاست‌» و ماده «قذارت‌». ماده «فساد» در همين حديث مورد بحث‌به كار رفته است و ماده «نجاست‌» در حديث‌حسن بن صالح از امام صادق(ع) كه مى‌فرمايد: «اذا كان الماء فى الركى كرا لاينجسه شئ‌» (18) يعنى آب چاه اگر كر باشد چيزى ان را نجس نمى‌كند، و ماده «قذارت‌» در حديث‌حمادبن عثمان از امام صادق(ع) كه مى‌فرمايد: «الماء كله طاهر حتى يعلم انه قذر» (19) يعنى هر ابى پاك است تا وقتى كه معلوم شود قذارت پيدا كرده است.
معلوم است كه فاسد شدن و نجس شدن و قذر شدن آب هر سه به معناى آلوده شدن آب است در حدى كه از حال طبيعى و سلامت‌خارج شود كه در اين صورت نجاست آب واقعيت عينى و خارجى دارد و يك امر تكوينى است نه يك مفهوم ذهنى و اعتبارى.
از اين بيان روشن شدكه حديث مزبور به خوبى بر مدعاى علامه دلالت دارد كه آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمى‌شود و فقط با تغيير بو يا طعم ان نجس مى‌شود، و نجس مى‌شود يعنى فاسد و ناسالم مى‌شود كه از بوى بد و طعم نامطبوع ان پيداست.
اين بود توضيحى درباره يكى از دو حديثى كه علامه به آنها استدلال كرده است، و اينك توضيحى درباره حديث دوم:
2- در حديث دوم على‌بن جعفر از برادرش امام موسى‌بن جعفر(ع) مى‌پرسد چاهى كه يك زنبيل عذره در ان ريخته است ايا مى‌شود از آب ان وضوء گرفت؟ امام فرمود: مانعى ندارد. با توجه به اينكه اگر آب چاه تغيير كند فاسد و نجس مى‌شود و نمى‌شود با ان وضوء گرفت اين قرينه است‌بر اينكه منظور امام اين است كه آب چاهى كه نجاست در ان مى‌ريزد اگر تغيير نكند مى‌توان با ان وضوء گرفت.
از جواب امام كه مى‌فرمايد: وضوء مانعى ندارد، معلوم مى‌شود آب چاه به صرف ملاقات با نجاست نجس نمى‌شود زيرا با آب نجس نمى‌شود وضوء گرفت و اين حديث نيز به خوبى بر مدعاى علامه حلى دلالت دارد.
پاسخ علامه به قول مخالف علامه مى‌فرمايد: فقهايى كه مى‌گويند: آب چاه به ملاقات نجاست نجس مى‌شود به دو حديث استدلال كرده‌اند:
1- حديث محمدبن اسماعيل بن بزيع كه مى‌گويد: «كتبت الى رجل اساله ان يسئل ابا الحسن الرضا(ع) عن البئر تكون فى المنزل للوضوء فيقطرفيها قطرات من بول او دم او يسقط فيها شئ من عذرة كالبعرة و نحوها ما الذى يطهرها حتى يحل الوضوء منها للصلوة؟ فوقع بخطه فى كتابى: ينزح منها دلاء». (20)
يعنى به مردى نوشتم از امام رضا(ع) بپرسد كه چاهى براى وضوء در منزل هست قطراتى از ادرار يا خون يا قدرى عذره و مانند ان در چاه مى‌ريزد چه چيزى ان را پاكيزه مى‌كند تا بتوان از ان وضوء گرفت‌براى نماز؟ امام با خط خود در نامه من نوشته بود: چند دلو از آب چاه بكشند.
2- حديث على بن يقطين از امام موسى‌بن جعفر(ع) كه مى‌گويد: «سئلته عن البئر تقع فيها الحمامة و الدجاحة او الكلب او الهرة؟ فقال: يجزيك ان تنزح منها دلاء فان ذلك يطهرها انشاءالله تعالى.». (21)
يعنى از امام سؤال كردم از چاه كه كبوتر و مرغ يا سگ‌يا گربه در ان مى‌افتد؟ امام فرمود: كافى است كه چند دلو آب از ان بكشى كه اين كار ان‌شاءالله ان را پاكيزه مى‌كند. علامه مى‌فرمايد: فقهاى ياد شده گفته‌اند: در اين دو حديث طاهر شدن آب چاه مستند شده است‌به كشيدن چند دلو آب و اگر آب چاه قبل از كشيدن چند دلو آب پاك بود معنى نداشت كه طاهر شدن آب چاه را مستند كنند به كشيدن چند دلو آب، پس از اين دو حديث معلوم مى‌شود آب چاه با ملاقات نجاست نجس مى‌شود اگر چه تغيير نكند.
انگاه علامه در پاسخ فقهاى ياد شده مى‌فرمايد: اينكه در اين دو حديث گفته شده است: چند دلو آب از چاه بكشند دلالت نمى‌كند بر نجاست آب چاه.
توضيح سخن علامه اين است كه دستور كشيدن چند دلو از آب چاه نه بالمطابقه دلالت‌بر نجاست آب چاه مى‌كند، نه بالتضمن و نه بالالتزام. و در روايات مى‌بينيم كه دستور كشيدن چند دلو آب براى رعايت منتهاى نظافت داده شده است نه براى برطرف شدن نجاست آب چاه; چنانكه در مورد مارمولك كه در چاه مى‌افتد حديث مى‌گويد: هفت دلو آب از چاه بكشند. (22) مارمولك خون جهنده ندارد و مرده ان نجس نيست ولى چون كمى آلودگى ايجاد مى‌كند گفته‌اند: هفت دلو آب بكشند تا نظافت كامل براى آب چاه حاصل شود. و نيز حديث امام صادق(ع)مى‌گويد: اگر طائر يا مرغ يا موش در چاه بيفتد هفت دلو آب از ان بكشند. از امام مى‌پرسند: آب اين چاه به جامه‌هاى ما ريخته و از ان وضوء گرفته‌ايم حكمش چيست؟ مى‌فرمايد: مانعى ندارد. (23) در اين حديث‌با اينكه امام دستور كشيدن هفت دلو از آب چاه را داده است مى‌فرمايد: جامه‌هايى كه آب چاه مزبور به آنها ريخته است نجس نيست و وضويى كه با ان گرفته‌اند صحيح است. معلوم مى‌شود دستور كشيدن هفت دلو آب براى رعايت منتهاى نظافت آب چاه بوده است نه براى تطهير ان. پس روشن شد همان طور كه علامه نظر مى‌دهد دستور كشيدن چند دلو از آب چاه دلالت‌بر نجاست آب چاه نمى‌كند.
علامه در ادامه مى‌فرمايد: اينكه در يك حديث مى‌گويد: «ما الذى يطهرها حتى يحل الوضوء منها؟» و در حديث ديگر مى‌گويد: «فان ذلك يطهرها» كه طاهر شدن آب چاه مستند به كشيدن چند دلو آب شده است، در اينجا دو احتمال وجود دارد، يكى اينكه تطهير به معناى اصطلاحى ان باشد، يعنى پاك كردن. در اين صورت بايد گفت: در اين دو حديث نظر امام به مواردى بوده است كه آب چاه با ريختن نجاست در ان تغيير كرده باشد كه در اين صورت بايد از آب چاه بكشند تا تغيير ان برطرف شود و در اين فرض طاهر شدن آب مستند است‌به كشيدن آب از چاه، و احتمال دوم اينكه تطهير به معناى لغوى ان باشد، يعنى پاكيزه كردن، كه در اين صورت نظر امام به مواردى بوده است كه آب چاه با ملاقات نجاست تغيير نكرده باشد و در اين فرض دستور كشيدن آب از چاه براى پاكيزه كردن آب چاه است (24) چون با ريختن قدرى نجاست در ان كمى آلودگى پيدا مى‌كند و با كشيدن چند دلو آب پاكيزه مى‌شود. در اينجا براى توضيح و تاييد نظر علامه توجه به دو نكته لازم است:
نكته اول اينكه حديث اول از دو حديث مزبور كه دليل قول مخالف بود از محمدبن اسماعيل بن بزيع است از امام رضا(ع) و از طرفى همين محمدبن اسماعيل بن بزيع حديث ديگرى را كه دليل قول علامه بود از امام رضا(ع) نقل كرده است كه مى‌گويد: «ماء البئر واسع لايفسده شئ الا ان يتغير ريحه او طعمه... لان له مادة‌» يعنى چون آب چاه ماده دارد با ملاقات نجاست نجس نمى‌شود و فقط با تغيير بو يا طعم ان نجس مى‌شود و ممكن نيست كه يك راوى از يك امام دو حديث متعارض نقل كند، ولى با توضيحى كه علامه درباره معناى تطهير داد معلوم مى‌شود كه بين دو حديث مزبور تعارضى نيست. زيرا يك حديث مى‌گويد: آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمى‌شود، مگر اينكه تغيير كند. و حديث ديگر بنابر احتمال اول مى‌گويد: اگر آب چاه تغيير كند بايد از آب ان بكشند تا تغييرش برطرف شود و بنابر احتمال دوم مى‌گويد: آب چاهى كه با نجاست ملاقات كرده و تغيير نكرده است اگرچه نجس نيست، ولى براى پاكيزه‌تر شدن ان بايد چند دلو از ان بكشند تا تميزتر و خالص‌تر شود. از اين بيان روشن مى‌شود كه بين دو حديث محمدبن اسماعيل بن بزيع كه هر دو را از امام رضا(ع) نقل مى‌كند تعارضى نيست.
نكته دوم اينكه در هر دو حديثى كه دليل قول مخالف بود امده است: «ينزح منها دلاء»، يعنى چند دلوى از آب چاه بكشند. در اينجا تعداد دلوها مشخص نشده است كه مثلا ده دلو يا بيست دلو يا صد دلو. معلوم مى‌شود تعداد دلوها به عهده خود مكلف گذاشته شده است چون اگر آب چاه تغيير كرده باشد ان قدر آب مى‌كشد كه تغييرش برطرف شود و اگر تغيير نكرده باشد ان قدر آب مى‌كشد كه آب چاه پاكيزه شود، و بايد گفت: اساسا تعيين تعداد دلوها از طرف امام صحيح نيست، زيرا تعداد دلوها بستگى دارد به كمى و زيادى آب چاه و بزرك و كوچك بودن دلو و كمى و زيادى آلودگى آب چاه و بدين سبب در دو حديث مزبور تعداد دلوها تعيين نشده است، بنابراين در اخبارى كه تعداد دلوها تعيين شده است، طبعا تعداد مشخصى كه ذكر شده منظور نبوده است، بلكه ذكر تعداد از باب مثال و ذكر بعضى از مصاديق بوده است و از اين رو در بعضى از اخبار مى‌گويد: اگر گربه يا سگ‌و مانند ان در چاه بيفتد بيست دلو يا سى دلو يا چهل دلو آب از ان بكشند. (25) و اين با حديثى كه مى‌گويد: اگر گربه در چاه بيفتد هفت دلو آب بكشند (26) تعارض ندارد. زيرا در هيچكدام تعداد مشخصى كه ذكر شده منظور نيست و تعداد دلوها به عهده خود مكلف است كه بايد ببيند با كشيدن چند دلو تغيير آب چاه برطرف مى‌شود و يا با كشيدن چند دلو آب چاه پاكيزه مى‌شود و همان طور عمل كند.
تا اينجا روشن شد كه علامه حلى قول مسلط بر فضاى فقه و اجتهاد را رد كرده و نظر داده كه آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمى‌شود و يكى از دليلهاى علامه حديث محمدبن اسماعيل‌بن بزيع بود كه مى‌گويد: آب چاه چون ماده دارد با ملاقات نجاست نجس نمى‌شود و اين حديث ملاك حكم را بيان مى‌كند، علامه به اين حديث استدلال كرده ولى به ملاك حكم استدلال نكرده است، در حالى كه اگر فقيه بخواهد به ملاك حكم استدلال كند مى‌تواند ملاكى را كه در اين حديث ذكره شده است زيربناى استدلال خود قرار دهد و احكام متفرع بر ان را استنباط كند، كه اين را اجتهاد باز مى‌گوييم در مقابل اجتهاد بسته.
قبلا اجتهاد قدما را در مورد نجس شدن آب چاه با ملاقات نجاست‌به عنوان نمونه‌اى از اجتهاد بسته ذكر كرديم و اينك در همين مسئله نمونه‌اى از اجتهاد باز را در مقابل اجتهاد بسته با تكيه بر حديث محمدبن اسماعيل بن بزيع ارائه مى‌دهيم كه در ان بيشتر به ملاك حكم مذكور در حديث توجه و تكيه مى‌شود; ملاكى كه در حديث‌به عنوان منشا و علت‌حكم ذكر شده است.
اجتهاد باز بر مبناى ملاك چنانكه قبلا گذشت محمدبن اسماعيل بن بزيع در حديث صحيح مى‌گويد: امام رضا(ع) فرمود: «ماء البئر واسع لايفسده شئ الا ان يتغير ريحه او طعمه فينزح حتى يذهب الريح و يطيب طعمه لان له مادة‌». (27) يعنى آب چاه چون ماده دارد تحمل و ظرفيتش زياد است و مواد آلوده كننده فورا ان را فاسد نمى‌كند و فقط وقتى فاسد مى‌شود كه بو يا طعم ان تغيير كند كه در اين صورت بايد از ان آب بكشند تا بوى بدش برود و طعم ان مطبوع گردد.
فقيهى كه با اجتهاد باز اين حديث را مورد بحث قرار مى‌دهد و ملاك حكم را كه در حديث امده است زيربناى استنباط و روح جارى در همه فروع مسئله مى‌شناسد مى‌تواند مطالب ذيل را از اين حديث استنباط كند:
1- از جمله «لايفسده شئ الا ان يتغير...» معلوم مى‌شود آب چاه دو حالت دارد: يكى حالت‌سلامت و بهداشتى بودن كه حالت اصلى و طبيعى آب است و ديگرى حالت فساد و ناسالم بودن كه حالت غير بهداشتى و غير اصلى آب است و اين حالت فساد به سبب مواد آلوده كننده كه در آب چاه مى‌ريزد حاصل مى‌شود.
2- از جمله مزبور معلوم مى‌شود آب چاه به صرف ملاقات با نجاست فاسد و ناسالم نمى‌شود، چه كم باشد و چه زياد، و فقط در صورتى فاسد مى‌شود كه بو يا طعم ان تغيير كند يعنى بوى بد بگيرد يا مزه نامطبوع بدهد كه در اين صورت بايد از استعمال ان اجتناب كرد.
3- فاسد شدن آب كه در اين حديث است و نجس شدن كه در حديث‌حسن‌بن صالح است (28) و قذر شدن كه در حديث‌حمادبن عثمان است، (29) هر سه يك معنى دارد و ان آلوده شدن آب است در حدى كه از حالت طبيعى و سالم بيرون برود و بو و مزه بد پيدا كند.
4- از جمله «يتغير ريحه او طعمه‌» در حديث معلوم مى‌شود نجاست‌يك امر مادى و حسى است كه با شامه و ذائقه احساس مى‌شود. بنابراين نجاست آب عينيت‌خارجى و تكوينى دارد و يك امر اعتبارى و قراردادى و نامرئى نيست.
5- نجاست آب چون امرى تكوينى است و عينيت‌خارجى دارد، طبعا حكم شرعى نيست‌بلكه موجودى عينى است كه موضوع حكم شرعى يعنى لزوم اجتناب واقع مى‌شود. بنابراين صحيح نيست كه بگوييم: نجاست‌حكم وضعى و قراردادى است كه با اعتبار كردن شارع تحقق مى‌يابد.
6- طهارت آب نيز چون در مقابل نجاست و ضد ان است، طبعا امرى حسى و تكوينى است، يعنى پاكيزگى بنابراين صحيح نيست كه بگوييم: طهارت‌آب حكم وضعى و قراردادى است كه با اعتبار كردن شارع حاصل مى‌شود چنانكه بعضى در مورد طهارت و نجاست چنين گفته‌اند.
7- چون طهارت و نجاست هر دو عينيت‌خارجى و واقعيت تكوينى دارند طبعا لفظ طهارت و نجاست كه در روايات استعمال مى‌شوند اطلاق بر همين واقعيت تكوينى مى‌شوند و همين واقعيت تكوينى معناى لغوى اين دو لفظ است و شارع معناى جديدى براى اين دو لفظ نه اختراع كرده است و نه اعتبار، بنابراين آنچه گفته‌اند كه نجاست در شرع معناى جديدى پيدا كرده است‌به نام حقيقت‌شرعيه، (30) قابل قبول نيست.
8- از عبارت «لايفسده شى الا ان يتغير ريحه او طعمه...» معلوم مى‌شود آب چاه كه مواد آلوده كننده در ان مى‌ريزد قبل از اينكه به مرحله تغيير بو و طعم يعنى مرحله فساد برسد درجاتى از آلودگى دارد كه خارج از حد استاندارد نيستند و قابل تحملند و همان طور كه سازمانهاى بهداشتى براى آلودگى هوا يك حد استانداردى تعيين مى‌كنند و آلودگى هوا در مراحل قبل از استاندارد قابل تحمل است‌براى آب نيز در اين حديث استانداردى تعيين شده و گفته‌اند: آب چاه اگر تغيير كند و فاسد شود نجس است و اجتناب از ان لازم ولى مراحلى از آلودگى كه قبل از تغيير است ان را از حد استاندارد خارج نمى‌كند و در اين مراحل نجس نيست و استعمال ان جايز است، در عين حال رعايت‌حد اعلاى نظافت آب كه حتى يك ذره آلودگى نداشته باشد ايده‌ال و مطلوب شارع است و از اين رو توصيه شده است كه آب شرب را در ظرف سرپوشيده نگهدارند تا ذرات معلق در هوا روى ان ننشيند.
9- از عبارت «لايفسده شئ الا ان يتغير ريحه او طعمه...» در حديث معلوم مى‌شود كه اگر آب چاه به وسيله موادى كه در ان مى‌ريزد فاسد شد نجس مى‌شود اگر چه ان مواد در اصل، پاك باشند مثل اينكه مقدارى برگ‌درخت و حشراتى مانند سوسك و مارمولك و عقرب در ان بريزد و مدتى بماند و بگندد و بو و طعم آب تغيير كند، در اين فرض آب چاه فاسد شده است و فاسد يعنى ناسالم و متعفن و قبلا گذشت كه فاسد و نجس و قذر در روايات هر سه يك معنى دارد پس اين آب هم فاسد است و هم نجس و هم قذر يعنى آلوده و پليد قبلا گفتيم كه كلمه «نجس‌» به همان معنى اصلى و لغوى خود باقى است و شارع معناى جديدى براى ان اعتبار و يا اختراع نكرده است و هر جا نجس و نجاست اطلاق مى‌شود از يك واقعيت تكوينى و عينيت‌خارجى حكايت مى‌كند نه يك مفهوم قراردادى و در اين فرض واقعيت‌خارجى كه عينيت دارد و با شامه و ذائقه احساس مى‌شود اين است كه اين آب، آلوده و متعفن و غير بهداشتى است، نجس يعنى آلوده و پليد و اين آب، آلوده و پليد است پس نجس است، و اينكه موادى كه در چاه ريخته قبل از گنديدن پاك بوده است دليل نمى‌شود كه اكنون هم پاك است زيرا اين مواد، استحاله شده و به سبب فعل و انفعالات شيميايى تغيير ماهيت داده و فاسد شده است، غذا و ابى هم كه انسان مى‌خورد و مى‌نوشد اول پاك است ولى در مراحل هضم و جذب استحاله مى‌شود و مقدارى از ان كه به صورت ادرار و قاذورات خارج مى‌گردد فاسد و نجس است، بنابراين به حكم حديث مزبور كه موافق با اعتبار عقلى است آب چاه اگر به سبب مواد خارجى فاسد شود نجس است، اگرچه ان مواد در اصل پاك باشد زيرا حالت فعلى ان مواد ملاك است نه حالت اصلى آنها.
10- اينكه در اين حديث عبارت «لايفسده شئ‌» به جاى «لاينجسه شئ‌» به كار رفته است، مى‌فهماند كه آب چاه تا فاسد نشود نجس نمى‌شود يعنى آلودگى ان از حد مجاز و استاندارد بالاتر نمى‌رود و استعمال ان جائز است.
فقيهى كه اجتهاد باز دارد و ملاك حكم را مبناى استدلال و روح جارى در اجتهاد مى‌داند از اين حديث استنباط مى‌كند كه اين حكم يعنى اينكه آب تا فاسد نشود نجس نمى‌شود اختصاص به آب چاه ندارد و هر ابى در هر محل و ظرفى باشد همين حكم را دارد، چه در چاه باشد و چه در نهر و چه در مشك و كوزه و ظرفهاى ديگر، چه كم باشد و چه زياد. زيرا ظرف آب فقط ظرف است و آب در هر ظرفى باشد ماهيت ان يكى است پس هر ابى تا فاسد وغير بهداشتى نشود نجس نمى‌شود. زيرا در اين حديث تغيير كردن بو يا طعم آب دليل فاسد و نجس شدن ان معرفى شده است. نتيجه اينكه اگر تغيير نكند و فاسد نشود نجس نخواهد شد. بنابراين اگر يك قطره آب متنجس در ده ليتر آب سالم و بهداشتى بريزد چون اين ده ليتر آب تغيير نمى‌كند و فاسد نمى‌شود نجس نمى‌شود. و اجتناب از ان لازم نيست، حديث مورد بحث اين وصف را كه تا فاسد نشود نجس نمى‌شود براى آب از ان جهت كه آب است ثابت كرده نه از ان جهت كه در چاه است، در اين اجتهاد ملاك حكم كه در حديث ذكر شده است‌يك اصل زيربنايى شناخته مى‌شود كه وجود و عدم حكم، تابع وجود و عدم ملاك است و در مثال ده ليتر آب ملاك وجوب اجتناب يعنى فاسد بودن آب موجود نيست پس طبعا وجوب اجتناب هم نيست و حديثى كه مى‌گويد: ذره كوچك خون بينى كه در ظرف آب مى‌پاشد «ان لم يكن شئ يستبين فى الماء فلا باس (31) اگر اين خون در آب ديده نشود مى‌توان با اين آب وضوء گرفت‌» در همين چارچوب مى‌گنجد. زيرا يك يا دو ذره خيلى ريز خون بينى كه در ظرف آب پاشيده و مستهلك شده و ديده نمى‌شود آب ظرف را تغيير نمى‌دهد و فاسد نمى‌كند و چون فاسد نشده نجس نيست ومى‌توان با ان وضوء گرفت.
و نيز حديثى كه مى‌گويد: «امام صادق(ع) يك دلو آب از چاه مزرعه كشيد روى ان يك قطعه عذره خشك بود فاكفا راسه و توضا بالباقى (32) دلو را كج كرد و عذره را با مقدارى از آب دلو بيرون ريخت و با بقيه آب دلو وضوء گرفت‌» اين حديث نيز در همين مقوله مى‌گنجد. زيرا عذره خشك كه فورا با مقدارى از آب دلو بيرون ريخته شود آب دلو را فاسد نمى‌كند و چون فاسد نشده نجس نيست و مى‌توان با ان وضوء گرفت.
11- اينكه در اين حديث علت نجس نشدن آب چاه را ذكر مى‌كند و مى‌گويد: «لان له مادة‌»، يعنى چون ماده دارد به صرف برخورد با نجاست نجس نمى‌شود، اين ذكر علت‌به ما مى‌فهماند كه نجس نشدن آب چاه با ملاقات نجاست مبنى بر تعبد نيست‌بلكه مبنى بر يك امر طبيعى و تكوينى است و نظر به بهداشت آب دارد و مى‌خواهد بگويد: آب چاه تا وقتى كه فاسد نشده است آلودگيش از حد مجاز بيشتر نيست و بنابراين استعمال ان جائز است، اگر نجس نشدن آب چاه با ملاقات نجاست مبنى بر تعبد بود ذكر لت‌براى ان معنى نداشت زيرا در ان صورت فقط تعبد حاكم بود و ذكر علت، لغو مى‌نمود و برخلاف بلاغت‌بود.
همين ذكر علت دليل اين است كه ما بايد در مسئله طهارت و نجاست آب در جستجوى فهم علت‌باشيم و علت طبيعى طهارت و نجاست آب را كشف كنيم. حديث معروفى از امام صادق و امام رضا(ع) نقل شده است كه فرمودند:«علينا القاء الاصول و عليكم ان تفرعوا» يا «و عليكم التفريع‌» (33) يعنى بر ماست كه اصول كلى را القاء كنيم و بر شماست كه فروع را بر اين اصول تفريع و از آنها استنباط كنيد. اين حديث‌به ما دستور مى‌دهد كه با تلاش و كوشش علمى از اصول كلى كه ائمه(ع) القاء مى‌كنند احكام فرعى را استخراج كنيم و خيال نكنيم همه جزئيات احكام در روايات امده است، اصل كلى كه امام رضا(ع) در حديث ابن‌بزيع القاء كرده اين است كه آب چاه چون ماده دارد و زايش مى‌كند بر نجاستى كه در ان مى‌ريزد غالب مى‌شود و بدين علت فاسد و نجس نمى‌شود و حكم فرعى كه ما از اين اصل استخراج مى‌كنيم اين است كه هر ابى بر نجاست غلبه كند نجس نمى‌شود نه از راه تعبد، بلكه بدين علت كه آب اگر بر نجاست غلبه كند فاسد نيست و چون فاسد نيست تكوينا سالم و بهداشتى است و اجتناب از ان لازم نيست، فقيهى كه ملاك حكم را اصل مى‌داند و بر ان تكيه مى‌كند از تعليلى كه در حديث ابن بزيع ذكر شده است مى‌فهمد كه در طهارت و نجاست آب تعبد حاكم نيست و بايد علل طبيعى و تكوينى طهارت و نجاست آب را شناخت و بر آنها ترتيب اثر كرد.
12- عبارت «لايفسده شئ... لان له مادة‌» كه در حديث است قانون غلبه آب بر نجاست را مى‌فهماند و عبارت «الا ان يتغير ريحه او طعمه‌» قانون غلبه نجاست‌بر آب را با اين توضيح كه از عبارت «لايفسده شئ... لان له مادة‌» معلوم مى‌شود آب چاه با برخورد با نجاست فورا فاسد و نجس نمى‌شود و علت طبيعى ان اين است كه آب چاه ماده دارد و دائما زايش مى‌كند و زياد مى‌شود و زياد شدن ان سبب مى‌شود كه آب چاه بر نجاست غلبه كند و فاسد نشود و تا وقتى كه فاسد نشده است آلودگى ان از حد مجاز بيشتر نيست و طبعا استعمال ان جائز است.
و از عبارت «الا ان يتغير ريحه او طعمه‌» معلوم مى‌شود اگر نجاستى كه در چاه مى‌ريزد ان قدر زياد باشد كه بر آب غلبه كند آب چاه فاسد و ناسالم مى‌شود و علت طبيعى ان اين است كه آلودگى آب از حد مجاز و استاندارد بيشتر مى‌شود و در اين صورت غير بهداشتى است كه طبعا استعمال ان ممنوع خواهد بود. انگاه در دنباله حديث مى‌گويد: «فينزح حتى يذهب الريح و يطيت طعمه‌» و منظورش اين است كه اگر نجاست‌بر آب چاه غلبه كرده باشد مى‌توان ان را به غلبه آب بر نجاست تبديل كرد و آب بهداشتى را جايگزين آب فاسد و غير بهداشتى نمود. بدين گونه كه آب فاسد را انقدر بكشند تا آب جديدى كه زايش مى‌كند و جاى آب فاسد را مى‌گيرد بر آلودگى آب چا ه غلبه كند در حدى كه سالم و بهداشتى شود.
از اين توضيح روشن شد كه قانون غلبه آب چاه بر نجاست علت طبيعى سلامت و طهارت آب چاه و قانون غلبه نجاست‌بر آب چاه علت طبيعى فاسد و نجس شدن آب چاه است.
ضمنا معلوم شد كه صرف اتصال آب چاه به منابع زيرزمينى علت نجس نشدن آب چاه نيست، بلكه علت ان زايش و افزايش پيوسته آب چاه و در نهايت، غلبه آب چاه بر نجاست است.
قانون غلبه در روايات قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاست‌بر آب كه در حديث محمدبن اسماعيل‌بن بزيع با اشاره امده بود در روايات فراوانى با صراحت ذكر شده است كه معلوم مى‌شود قانون غلبه يك قانون مادر و زيربنايى است. اينك بعضى از رواياتى را كه حاوى قانون غلبه است در اينجا مى‌اوريم:
1- حديث‌حريزبن عبدالله از امام صادق(ع) كه مى‌گويد: «كلما غلب الماء على ريح الجيفة فتوضا من الماء و اشرب، فاذا تغير الماء و تغير الطعم فلا توضا منه و لاتشرب‌» (34) يعنى تا زمانى كه آب بر بوى جيفه غالب باشد با ان آب وضوء بگير و از ان بياشام، پس اگر آب تغيير كرد و مزه ان دگرگون شد با ان وضوء نگير و از ان نياشام، يعنى اگر نجاست‌بر آب غلبه كند و ان را فاسد سازد استعمالش جائز نيست.
در اين حديث قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاست‌بر آب، هر دو با هم ذكر شده است.
2- حديث ابوبصير از امام صادق(ع) كه مى‌گويد: «انه سئل عن الماء النقيع تبول فيه الدواب؟ فقال: ان تغير الماء فلا تتوضا منه و ان لم تغيره ابوالها فتوضا منه و كذلك الدم اذا سال فى الماء و اشباهه‌» (35) يعنى از امام صادق(ع) پرسيدند از آب راكدى كه حيوانات در ان ادرار مى‌كنند حكمش چيست؟ فرمود: اگر آب تغيير كرده باشد با ان وضوء نگير و اگر ادرار حيوانات ان را تغيير نداده است‌با ان وضوء بگير و خون و مانند ان نيز كه در آب بريزد همين حكم را دارد، يعنى خون كه در آب مى‌ريزد اگر بر آب غلبه كند و رنگ‌ان را تغيير دهد نجس مى‌شود و وضوء با ان صحيح نيست و اگر آب بر خون غلبه كند و ان را مستهلك سازد نجس نمى‌شود و وضوء با ان صحيح است.
در اين حديث نيز قانون غلبه، در طرف آب و در طرف نجاست، هر دو با هم ذكر شده است.
3- حديث عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) كه مى‌گويد: «سال رجل اباعبدالله(ع) و انا حاضر عن غدير اتوه و فيه جيفة؟ فقال: ان كان الماء قاهرا و لا توجد منه الريح فتوضا» (36) يعنى من نزد امام صادق حاضر بودم كه مردى درباره باقيمانده آب سيلى كه جيفه‌اى در ان يافتند سؤال كرد كه حكمش چيست؟ امام فرمود: اگر آب بر جيفه غلبه دارد به طورى كه آب بوى جيفه نگرفته است از ان وضوء بگير.
در اين حديث قانون غلبه آب بر نجاست صريحا ذكر شده است و قانون غلبه نجاست‌بر آب از مفهوم ان استفاده مى‌شود، يعنى اگر آب بر نجاست غلبه ندارد و بوى جيفه گرفته و فاسد شده است استعمال ان ممنوع است.
4- حديث علاء بن فضيل از امام صادق(ع) كه مى‌گويد:پاورقى‌ها: 1و2و3. جواهرالكلام، شيخ محمد حسن نجفى، ج‌1، ص 317 و 318 ،چاپ اخوندى. 4. وسائل الشيعه، ج 1، ص 149، ح 2. 5. همان، ج 2، ص‌1005، ح 1. 6. همان، ج 1، ص‌143، ح‌4. 7. شرح لمعه، چاپ عبد الرحيم، ج 1، ص 17. 8. وسائل، ج‌1 ، ص 137، ح 6. 9. جواهر، ج 1، ص 199. 10. المهذب، ابن البراج، ج‌1، ص 23. 11. جواهر، ج 1، ص‌228، چاپ جديد اخوندى. 12. همان، ج 1، ص 191. 13. وسائل، ج 1، ص 132، ح 5. 14.همان، ج‌1، ص 133، ح‌2. 15. همان، ج‌1، ص 126، ح 6 و نيز حديث 7 كه مكاتبه است. 16. همان، ج 1، ص 127، ح‌8. 17. مختلف علامه، چاپ قديم، ص‌4، فصل 3، مسئله 1. 18. وسائل، ج 1، ص 118، ح 8. 19. همان، ج 1، ص 100، ح‌5. 20. همان، ج 1، ص‌130، ح‌21. 21. همان، ج‌1، ص 134، ح 2. 22. همان، ج 1، ص‌138، ح 7. 23. همان، ج‌1، ص‌128، ح‌12. 24. مختلف علامه، چاپ سنگى، ص‌4، فصل 3، مسئله 1. 25. وسائل، ج 1، ص‌134، ح 3. 26. همان، ج‌1، ص‌136، ح 10. 27. همان، ج 1، ص‌126، ح 6 و 7. 28. همان، ج‌1، ص‌118، ح‌8. 29. همان، ج‌1، ص‌100، ح 5. 30. جواهر، ج‌1، ص‌107، چاپ جديد. 31. تهذيب شيخ‌طوسى، ج 1، ص 413، چاپ نجف، ده جلدى; وسائل، ج 1، ص 112، ح‌1. 32. وسائل، ج 1، ص 115، ح 12. 33. همان، ج 18، ص 41، ح 51 و 52. 34. همان، ج‌1، ص‌102، ح 1. 35. همان، ج 1، ص‌103، ح‌3. 36. همان، ج 1، ص‌105، ح 11. 37. همان، ج 1، ص‌104، ح 7. 38. همان، ج‌1، ص‌104، ح 6. 39. همان، ج‌1، ص 104، ح 9. 40. الراوية المزادة من ثلاثة جلود فيها الماء (المنجد. يعنى راويه ظرف ابى است كه از سه پوست‌بهم دوخته درست مى شود. 41. وسائل، ج‌1، ص 119، ح‌11. 42. همان، ج‌1، ص‌108، ح‌1. 43. علل الشرائع صدوق، ص 287، باب 207، ح‌1; وسائل، ج 1، ص‌161، ح‌2، نقل از علل الشرائع. 44. حدائق، ج 1، ص 295 تا 297. 45. وسائل، ج 1، ص 128، ح‌15. 46. همان، ج‌1، ص 117، ح 4. 47. همان، ج 1، ص 104، ح 9 و تهذيب جلد 1، ص 412، ح 17، طبع نجف. 48. همان، ج 1، ص 163، ح 7. 49. همان، ج‌1، ص 119، ح‌11. 50. مراة العقول، ج 13، ص‌9; تهذيب، ج 1، ص 412، ح 17; وسائل، ج‌1، ص 104، ح 8و9. 51. جرة ظرفى است از خزف دارا ى دو دسته و دهن گشاد و شكم بزرگ(المنجد). 52. توضيح بيشتر درباره اين مساله به هنگام بحث درباره اخبار كر خواهدآمد.

نام کتاب : نشریه نقد و نظر نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست