responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 38  صفحه : 5

نقش سياسي و اقتصادي خاندان ماذرائي
 
امینی کاشانی الهام  

نقش سياسي و اقتصادي خاندان ماذرائي
در مصر قرون سوم و چهارم هجري

 

الهام اميني کاشاني*

تاريخ دريافت: 25/8/87 تاريخ تأييد: 15/10/87

ماذرائيان نام خانداني ايراني صاحب منصب در مصر و شام است. اعضاي اين خاندان توانستند در فاصله سال‌هاي 266 ـ 335 ق. و در سه دوره: طولونيان (254 ـ 292 ق)، واليان (292 ـ 323 ق) و اخشيديان (323 ـ 358 ق) امور اقتصادي و سياسي را به دست بگيرند. آوازه قدرت آنان تنها به مصر محدود نشد بلكه نامشان در بغداد هم در فهرست نامزدان منصب وزارت قرار گرفت. از ميان افراد اين خاندان ابو زنبور حسين بن احمد و ابوبكر محمد بن علي مشهورترند و قدرت و آوازه اين خاندان، بيشتر مديون اين دو نفر است. در اين مقاله سعي بر آن است اعضاي اين خاندان كه نامشان در تاريخ باقي مانده است معرفي و نقش آنان در امور اقتصادي و سياسي مصر و شام و گاه بغداد بررسي گردد.

واژه‌هاي كليدي: ماذرائي، مصر، خراج، طولونيان، واليان، اخشيديان، خلفاي عباسي، وزرا.

نسب

ماذرائي، مادرائي و گاه ماردّاني،[1]نام خانداني است ـ به احتمال زياد ايراني[2]ـ از صاحب منصبان و واليان خراج مصر و سوريه در قرون سوم و چهارم هجري. انتساب آنان به اين نام، برگرفته از قريه‌ي ماذرايا[3]و يا مادرايا[4]در بصره،[5]در بالاي واسط و مقابل نهر سابوس.[6]اين قريه در زمان ياقوت ويران بوده است.[7]در اين مورد كه اين خاندان چه زماني و چرا سرزمين مادري خود را ترك كرده و به مصر رفتند اطلاعي در دست نيست. اما اولين فرد از اين خاندان ابوبكر احمد بن ابراهيم بود كه در زمان احمد بن طولون به مصر رفت و پس از اينكه موقعيت خود را در آنجا تثبيت كرد ديگر افراد خاندانش را به مصر فرا خواند. البته موقعيت اين خاندان در مصر سبب نشد كه آنها ديگر به زادگاهشان توجه نكنند و چنانكه خواهيم ديد در برهه‌هايي برخي افراد اين خاندان در بغداد ساكن بوده و يا به آنجا رفت و آمد مي‌كردند.

1. ابوبكر احمد بن ابراهيم بن حسن الاطروش

اولين فرد از اين خاندان كه در منابع از وي ياد شده است، ابوبكر احمد بن ابراهيم بن حسن الاطروش است.[8]نام وي احمد بن عيسي بن رستم و همچنين احمد بن ابراهيم بن الحسين بن عيسي بن رستم نيز ثبت شده است.[9]كه درست‌تر مي‌نمايد. وي در زمان احمد بن طولون (254 ـ 270 ق) با مشاركت علي بن حسين بن شعيب المدائني، مسئوليت خراج مصر و سوريه را در دست گرفت. اما اين مشاركت چندان طول نكشيد و احمد بن طولون، المدائني را به زندان انداخت و او به تنهايي مسئول خراج شد.[10]به گزارش مقريزي، احمد بن طولون به اشاره معتمد عباسي (256 ـ 279 ق) احمد بن ابراهيم را مسئول خراج كرد.[11]در منابع، اسامي چند تن از فرزندان احمد ذكر شده است: علي كه پدرش او را جانشين خود قرار داد و حسين كه او را به شام فرستاد.[12]و ديگر فرزندان وي حسن[13]و ابراهيم[14]بودند. او در مصر از چنان نفوذ و اعتباري برخوردار بود كه توانست خود را از تهمت اختلاسي كه به وي زده بودند به راحتي تبرئه كند.[15]وي تا سال 280 ق. كه در مصر كشته شد در منصب خراج باقي ماند.[16]

2. علي بن احمد بن ابراهيم الماذرائي

پس از مرگ احمد، پسرش علي بن احمد جانشين وي شد. علي در سال 226 ق. زاده شد.[17]او اولين كسي است كه در اين خاندان به ماذرائي شهرت دارد.[18]او در حكومت خمارويه بن احمد (270 ـ 282 ق) وزير خراج بود و در عين حال بر تمام امور مصر و شام نظارت داشت.[19]قدرت نفوذ و اعتبار وي در خمارويه از روايتي كه مقريزي نقل كرده است به خوبي نمايان است. به گزارش وي، روزي علي بن احمد با خمارويه درباره مسئول بريد مصر - حسن بن مهاجر - صحبت مي‌كرد. به خمارويه خبر داد كه ابن مهاجر از مالي خبر دارد كه ابن طولون آن را براي جانشينانش پنهان كرده بود. خمارويه نيز وي را احضار كرد و آنقدر به ابن مهاجر فشار آورد تا وي مجبور شد، مكان آن مال را نشان دهد. خمارويه نيز آن مال را كه در حدود هزار هزار (يك ميليون) دينار بود، به علي بن احمد سپرد تا آن را در امور مملكتي هزينه كند. اما علي بن احمد اين كار را نكرد و آن را نزد خود نگاه داشت و خرج امور را از اموال عام المنفعه و بهره‌ي زمين‌ها تامين كرد. اين مال نزد وي پنهان ماند تا اين كه فرزندش، ابوبكر محمد بن علي، از آن بهره برد.[20]
پس از خمارويه، وي، دبير جيش بن خمارويه (270 ـ 283 ق) شد.[21]طبري نمونه‌اي از اعتبار و نفوذ علي بن احمد ماذرائي را بيان داشته است؛ در سال 283 ق. كه سپاهيان مغربي و بربري بر جيش بن خمارويه شوريدند و خواستار عزل وي شدند، علي بن احمد به عنوان دبير جيش با آنها مذاكره كرد.[22]
علي بن احمد در همان سال در مصركشته شد.[23]درباره كشته شدن وي روايت شده كه يك روز قبل از كشته شدنش، گروهي براي جنگ با روم از مصر خارج مي‌شدند و ماذرائي براي بدرقه آنان بيرون رفت. در ميان سپاهان پيرمردي را ديد كه علي‌رغم ناتواني، شمشيري به دست گرفته و با آنان همراه است. او با ديدن اين منظره، آن چنان متاثر شد كه دستور داد به آن پيرمرد يك غلام و مركب هديه دهند و قول داد كه اگر آن مرد سالم برگردد، هر سال مثل آن را به وي بدهد. پيرمرد نيز در حق وي دعا كرد تا شهادت نصيب ماذرائي شود و فرداي آن روز ماذرائي كشته شد و قاتلش هيچ‌گاه شناخته نشد. مردم از مرگ وي بسيار اندوهگين شدند و قصايد بسياري در وصفش سرودند.[24]البته در محبوبيت وي، نزد مردم با اقدامي كه در مورد پنهان كردن مال ابن طولون انجام داد جاي تامل وجود دارد. در تحليل اين مسئله مي‌توان احتمال داد كه پنهان داشتن مال ابن طولون اتهامي بوده كه حاسدان و رقيبان سياسي ماذرائي به او بسته‌اند و مقريزي خبر آن را از منابع پيشين روايت كرده است و يا اين كه حقيقت داشته اما مردم از آن بي‌خبر بودند.

3. ابوزنبور حسين بن احمد بن ابراهيم الماذرائي

فرزند ديگر احمد، ابوعلي حسين بن احمد معروف به ابوزنبور بود.[25]وي در سال 232 ق. به دنيا آمد.[26]در زمان پدرش و همراه خمارويه بن طولون به دمشق رفت[27]و مسئول خراج شام شد.[28]در سال 292 ق. حكومت طولونيان برچيده شد و محمد بن سليمان كاتب از طرف خليفه المكتفي (289 ـ 295 ق) به مصر آمد. محمد بن سليمان، چهار ماه والي مصر بود.[29]وي، ابوزنبور حسين بن احمد را به جاي ابوالطيب در منصب خراج گماشت.[30]پس از محمد بن سليمان، عيسي النوشري از طرف المكتفي والي الصلاة[31]مصر شد.[32]حسين بن احمد در زمان وي، همچنان والي خراج باقي ماند.[33]او همچنين در اين سال در سپاهي كه النوشري براي سركوبي ابن خليخ - ‌كه به طرفداري از طولونيان در فسطاط خروج كرده بود - شركت كرد.[34] ابوزنبور در سال بعد، از طرف المكتفي مامور شد تا ميدان بزرگ احمد بن طولون را خراب كند.[35]شايد خليفه مي‌خواست با اين كار هرگونه اثري از حكومت طولونيان را در مصر از بين ببرد تا ديگر قيامي به طرفداري از آنان رخ ندهد.

پس از عيسي النوشري، ابومنصور تكين از طرف المقتدر بالله (295 ـ 320 ق) والي‌الصلاة شد.[36]در اين زمان حباسه بن يوسف كه مردي بربري از قبيله كتامه بود قيام كرد و با سپاهي 100 هزار نفري در محرم 302 ق. وارد اسكندريه شد. ابومنصور تكين از خليفه درخواست كمك كرد. در ميان كساني كه براي كمك آمدند حسين بن احمد كه در آن هنگام در بغداد بود و ابوبكر محمد بن علي حضور داشتند.[37]پس از آن المقتدر، ابوبكر محمد بن علي را بر ولايت مصر و نظارت بر امور شام گماشت.[38]اينكه در اين زمان ابوزنبور مسئوليت رسمي بر عهده داشت يا نه، اطلاع روشني وجود ندارد. اما اين نكته جالب به نظر مي‌رسد كه گويي در ميان افراد خاندان ماذرائي، بر سركسب قدرت، رقابت وجود داشت و اين حس رقابت را به ويژه مي‌توان در رفتار محمد بن علي و عمويش ابوزنبور مشاهده كرد. بدين گونه كه، هميشه بركناري يكي از اين دو نفر از قدرت، روي كار آمدن ديگري را نتيجه داده است. همچنين خاندان ماذرائي، هميشه سعي مي‌كردند. كه رابطه نزديكي با دستگاه خلافت داشته باشند تا از پشتيباني قدرتمندي برخوردار باشند. اين رابطه سبب شد كه آنها در ميدان كشمكش قدرت وزراي آن دوره به ويژه علي بن عيسي و علي بن محمد بن موسي بن فرات قرار گيرند. و در اين ميان ماذرائيان از علي بن عيسي طرفداري مي‌كردند. و ابن فرات نيز از مخالفان سرسخت آنان بود. اگر چه علي بن عيسي از ماذرائيان طرفداري مي‌كرد اما اين كه وي در سال 304 ق. ابوبكر محمد بن علي را عزل كرد و جانب ابوزنبور را گرفت خود نشانه اين است كه رابطه تك تك خاندان ماذرائي با اين وزرا يكسان نبود و بر اساس شواهد، ابوزنبور با علي بن عيسي رابطه بهتر و نزديكتري داشته است. به عنوان مثال؛ در سال 311 ق. زماني كه ابن فرات از ابوزنبور خواست كه درباره خراج مصر و ديوان مغرب با علي بن عيسي مقابله كند، وي نپذيرفت و گفت: چگونه از من مي‌خواهيد كه اين كار را انجام دهم با آن همه نيكويي و خوبي كه وي در حق من كرده است.[39]
در سال 303 ق وزير المقتدر، علي بن عيسي، ابوبكر محمد بن علي را از امور مصر بركنار و به جاي وي، ابوزنبور حسين بن احمد را مسئول خراج كرد.[40]ابن فرات در سال 304 ق. به جاي علي بن عيسي در منصب وزارت قرار گرفت، وي بلافاصله ماذرائيان را از منصب‌هايشان عزل كرد و به مصادره اموال آنان پرداخت.[41]وي، ابوالحسن محمد بن احمد ـ خواهرزاده ابراهيم بن احمد ـ را كه دبير بدر الحمامي ونايب ابوزنبور حسين بن احمد بود، دستگير و اموالش را مصادره كرد. ابن فرات مال زيادي را نيز از ابوزنبور گرفت.[42]
وزارت ابن فرات تنها يكسال طول كشيد. زيرا به المقتدر خبر دادند كه ابن فرات نامه‌اي به يوسف بن ابي الساج نوشته و او را به سركشي دعوت كرده است. او را دستگير كردند و براي محاكمه‌اش جلسه‌اي در حضور المقتدر تشكيل شد. در اين جلسه، علي بن عيسي، حامد بن عباس و ابوزنبور حسين بن احمد شركت داشتند.[43]در حين جلسه، ابوزنبور به ابن‌فرات پيشنهاد كرد كه اگر كار به مصادره اموالت انجاميد من 50 هزار دينار آن را مي‌پردازم. ابن‌فرات نيز در سومين دوره از وزارتش، زماني كه علي پسر بزرگ ابوزنبور را دستگير كرد؛ بدهي مالياتي او را به مبلغ 25 هزار دينار نگرفت وتنها وي را در زندان نگه داشت و به ابوزنبور گفت: «به پاس آن كمكي كه تو به من كردي، من اين بدهي ماليات را به او بخشيدم».[44]
پس از ابن‌فرات، در سال 305 ق، عده‌اي براي منصب وزارت نامزد شدند. اسامي نامزدان را نزد علي بن عيسي بردند تا در مورد آنان نظر دهد. ابوزنبور حسين بن احمد يكي از اين نامزدها بود و علي بن عيسي زير نام وي نوشت: «اين شخص در اداره ناحيه خويش كفايت دارد».[45]در نهايت حامد بن عباس وزير شد.

شواهد نشان مي‌دهد كه در وزارت حامد بن عباس، ابوزنبور مسئول خراج مصر و شام بود.[46]زيرا، در سال 310 ق. كه دوباره علي بن عيسي روي كارآمد ابوزنبور را از خود راند و از منصبش عزل كرد و به جاي او ابوالحسين محمد بن الحسن بن عبدالوهاب را بر كار گماشت.[47]در سال بعد كه ابن فرات دوباره وزير شد. ابوالحسين محمد بن الحسن بن عبدالوهاب را بر كارش ابقا كرد و به او نوشت كه ابوزنبور را نزد وي به بغداد بفرستد. او جلسه‌اي در حضور قضات و صاحب منصبان تشكيل داد و ابوزنبور حسين بن احمد را به پرداخت دو هزار هزار (دو ميليون) و چهارصد هزار دينار مجبور كرد و املاكي را نيز از وي مصادره كرد و آنها را به المقتدر عرضه داشت.[48]
ابن فرات، دوباره در سال 312 ق. عزل شد. با عزل وي، براي دومين بار نام ابوزنبور حسين بن احمد به پيشنهاد المقتدر در ميان نامزدان وزارت قرار گرفت، اما مؤنس المظفر مخالفت كرد و گفت: ابوزنبور در مصر است و آوردنش زمان مي‌خواهد و ابوالقاسم خاقاني وزير شد.[49]در زمان وزارت وي و پس از ابوالعباس خصيبي مصادره اموال و املاك ماذرائيان ادامه داشت.[50]در زمان وزارت دوباره علي بن عيسي، ابوزنبور به رياست «ديوان‌ ديه‌هاي فراتي» منصوب شد.[51]سال بعد در زمان وزارت ابوعلي بن مقله، ابوزنبور ناظر ابوعبدالله بريدي بود.[52]
پس از آن ابوزنبور تا هنگام وفاتش در سال 314 ق[53]يا 317 ق[54]مسئول خراج مصر بود.[55]ابوزنبور از مشهورترين اعضاي اين خاندان است. به گزارش منابع، در زمان طولونيان وي در شمار بزرگان و فضلاي آن دوره بود.[56]او و ابوبكر محمد بن علي دو تن از اعضاي اين خاندان بودند كه امور مالي و سياسي دولت طولونيان را اداره مي‌كردند.[57]او بارها مسئول خراج مصر و شام و حتي دوبار نامزد منصب وزارت گرديد.[58]به گزارش ابن سعيد، املاك ابوزنبور و محمد بن علي در مصر و شام، زميني به مسافت 100 فرسخ[59]در 100 فرسخ بود،[60]كه البته درست به نظر نمي‌رسد زيرا اين مسافت به مقياس كنوني در حدود 600 كيلومتر در 600 كيلومتر يعني معادل يك سوم مساحت ايران است، كه هيچ عقل سليمي آن را نمي‌پذيرد و شايد بتوان اين مبالغه را صرفاً به ثروت و دارايي كلان اين خاندان تفسير كرد. به وي، «الطحان» نيز مي‌گفتند. دليل انتساب وي را مي‌توان از داستاني كه مقريزي روايت كرده است فهميد. به گزارش وي زماني كه ابن مؤنس از بغداد به مصر آمده بود، ابوزنبور مقدار زيادي گندم به وي و سربازانش داد كه مقدار آن شش هزار اردب[61]بود. وي به مدت يك ماه تمام احتياج او و سپاهيانش به آرد را تامين كرد.[62]بر اساس اين روايت، گويي بازار گندم مصر در دست ابوزنبور بوده است. ابن فرات مخالف سرسخت وي او را اين چنين وصف كرده است: «من كارگزاري زيرك‌تر و زرنگ‌تر از ابوزنبور نديده‌ام».[63]وي همچنين ابوزنبور را داناتر و برجسته‌تر از برادرزاده‌اش، ابوبكر محمد بن علي مي‌دانست.[64]ابوزنبور در زمان خلافت المقتدر هديه و پيشكش‌هايي براي وي فرستاد كه در آن زمان بسيار نادر و عجيب بود اين هدايا شامل: يك استر با كره‌اش كه دنبال او مي‌رفت و شير مي‌خورد، يك غلام كه زبانش چنان دراز بود كه به نوك بيني‌اش مي‌رسيد و يك زرافه.[65]

4. ابراهيم بن احمد بن ابراهيم الماذرائي

منابع از فرزند ديگر ابوبكر احمد با عنوان ابراهيم ياد كرده‌اند. از زندگي او اطلاعات دقيق و روشني در منابع به چشم نمي‌خورد جز اين كه در كنار دجله و الصراة[66]خانه‌اي داشته و با دارالخلافه عباسي هم در ارتباط نزديك بود.[67]در سال 282 ق. از دمشق، خود را يازده روزه به بغداد رساند تا خود شخصاً خبر مرگ خمارويه را به خليفه المعتضد (279 - 289 ق) برساند.[68]از علل اقامت او در بغداد نيز اطلاعي در دست نيست. جز اين كه در زمان خلافت المقتدر بالله (295 - 320 ق) از جمله طرفداران به حكومت رسيدن عبدالله ابن معتز بود ودر سال 296 ق. كه المقتدر از خلافت عزل شد. ابتدا ابن معتز را به خانه ابراهيم ماذرائي و سپس به دارالحكومه برده و با وي بيعت شد.[69]ولي خلافت ابن معتز بسيار كوتاه بود و با روي كار آمدن مجدد المقتدر، مخالفان، و از جمله ابراهيم و حسين بن عبدالله جوهري معروف به ابن جصاص به زندان افتادند تا اينكه به درخواست ابن‌فرات وزير آزاد شدند.[70]ابن فرات در زمان وزارتش از ماذرائيان مال هنگفتي گرفت از آن جمله در سال 305 ق، ابراهيم بن احمد را كه از سفر حج آمده بود دستگير و مال هنگفتي را از وي مطالبه كرد. ابراهيم قسمتي از آن را به نقد داد و بقيه را به صورت قسطي پرداخت كرد.[71]
در مورد ذكاوت و علم وي روايت شده كه روزي او با ابن جصاص به مناظره نشست. ابراهيم در حين مناظره به ابن جصاص گفت كه من 100 هزار دينار از اموالم را صدقه مي‌دهم اگر تو در آنچه گفتي به باطل نرفته باشي. ابن جصاص هم گفت من از تو بيشتر يعني يك قفيز دينار از مالم را صدقه مي‌دهم اگر راست نگفته باشم و تو بر باطل نباشي. پس ابراهيم گفت از جهالت توست كه نمي‌داني 100 هزار دينار از يك قفيز دينار بيشتر است. همه تعجب كردند و پس از بررسي فهميدند كه حق با ابراهيم است زيرا يك قفيز معادل 96 هزار دينار بود.[72] ابراهيم بن احمد در سال 313 ق. در گذشت.[73]

5. ابومحمد حسن بن احمد بن ابراهيم الماذرائي

اطلاعات ما در مورد فرزند ديگر ماذرائي يعني حسن بسيار كم است. جز اين كه، مي‌دانيم وي، در سال 284 ق. در زمان هارون بن خمارويه (283 ـ 292 ق)، همراه بدر الحمامي به دمشق فرستاده شد تا امور آنجا را سامان دهد و طغج بن جف را به ولايت دمشق برگزيد.[74]همچنين وي در زمان وزارت ابن فرات به پرداخت هزار هزار و 200 هزار (يك ميليون و دويست هزار) دينار و يا هزار هزار (يك ميليون) دينار ملزم شد.[75]ابومحمد حسن در سال 338 درگذشت. از فرزند وي ابوالحسن احمد بن حسن به عنوان عالمي شيعي نام برده شده است.

6. ابوالحسن احمد بن حسن ماذرائي و تشيع او

ابوالحسن احمد بن حسن بن احمد الماذرائي، عالم شيعي در عصر غيبت صغرا و كاتب اذكوتكين (فرمانرواي ترك تبار ري) بود.[76]سال تولّد و مرگ او مشخص نيست. او در 276 ه با الموفّق عبّاسي (278 ق) مكاتبه كرد و از او خواست تا به منطقه «جبل» بيايد و اموال هنگفتي از مردم آنجا بگيرد.[77]بنابراين، وي تا اين تاريخ زنده بوده است. معاشرت و دوستي صميمانه او با احمد بن محمّد بن خالد برقي[78]نيز گواه آن است كه وي در ايّام احمد برقي زنده بوده است.

آگاهي‌هاي ما عمدتاً مربوط به دهه‌هاي اخير عمر او و چگونگي ظهور او در صحنه سياست است. احتمالا وي پيش از ورود به امور سياسي، برخي از علوم اسلامي را فرا گرفته بود. روابط صميمانه او با محدثان زمان خود، مانند احمد برقي (280 ق)، احمد دينوري سرّاج (م: ح 275 ق)[79]و ابوالحسن اسدي رازي (م: 312 ق) وكيل امام عصرu در ري[80]گواه بر اين است كه وي ضمن آنكه با عالمان زمان خود حشر و نشر داشت، خود نيز از دانش كافي برخوردار بود.

وي زماني وارد صحنه سياست شد كه از يك سو، خليفه عبّاسي المعتمد (256 ـ 279 ق) بر مسند خلافت، و از سوي ديگر، علويان زيدي همچون حسن بن زيد (م: 270 ق) و محمّد بن زيد (م: 287 ق) در طبرستان بر كرسي حكومت تكيه زده بودند. در سال 272 ق، محمد بن زيد (م 287 ق)، برادر و جانشين حسن بن زيد، اقدام به تصرف ري كرد، اما از اذكوتكين (فرمانرواي ري) كه به دستور خليفه بغداد، رو به ري نهاده بود، شكست خورد. اذكوتكين فاتحانه وارد ري شد و از اهالي آنجا مال هنگفتي ستاند و كارگزاران خود را به اطراف ري فرستاد.[81]شايد اذكوتكين، ابوالحسن را به ري يا قم فرستاده باشد. در ايام المعتمد، مردم قم چند سال عصيان كردند ابوالحسن ماذرائي، كاتب اذكوتكين را از اينكه وارد شهر شود منع كردند تا اينكه ابوالحسن بر آنها پيروز شد و خراج هفت ساله را جمع كرد.[82]ابوالحسن در سال 275 ق. شهر ري را تصرف كرد و تشيع را در آنجا آشكار ساخت. در برخي از منابع تاريخي آمده است كه اهالي ري اهل سنّت و جماعت بودند، تا آن كه در سال 275 ه. در ايّام خلافت المعتمد، وي با روي گردانيدن از اذكوتكين، بر آنجا غلبه يافت و تشيّع را آشكار ساخت و بدين وسيله، مذهب شيعه در ري رواج پيدا كرد.[83]و حتي برخي دانشمندان آن ديار، همچون عبدالرحمان بن ابي حاتم رازي (م: 277 ق) كه كتابي در فضايل اهل بيتu براي وي تأليف كرد، به تصنيف كتاب‌هايي براي او اقدام كردند.[84]وي به تبليغ مذهب اماميه پرداخت كه اين امر علاوه بر فشارها و تهديد‌هايي كه از سوي حاكمان بغداد به دنبال داشت، مي‌توانست به عنوان واكنشي در برابر علويان زيدي مذهب تلقّي شود كه در صدد توسعه قلمرو خود بودند. به گزارش طبري، وي در سال 276 ق به ابواحمد الموفق عباسي خبر داد كه اذكوتكين بن ساتكين مال زيادي را در منطقه جبل پنهان كرده است و اگر خليفه به آنجا برود.، آن مال متعلق به خليفه مي‌شود. اما زماني كه به آنجا رفتند، چيزي نيافتند.[85]با توجه به اين كه، وي در اين زمان از خدمت اذكوتكين خارج شده بود، شايد اين كار او به خاطر دشمني‌اش با اذكوتكين بوده و به نوعي مي‌خواسته از شرّ وي خلاص شود.

وي در آغاز، اعتقاد راسخي به امامت اهل بيتu نداشت، اما در ماجرايي كه خود او نقل كرده و در منابع معتبر نيز ذكر شده، چنين آمده است كه، يزيد بن عبدالله شهرزوري، كه از دوست‌داران اهل بيتu و حاكم «شهرزور»[86]بود، در مرض موتش به او وصيّت كرد كه زكات شترانش و همچنين شمشير و كمربندش را به كسي كه با عنوان «صاحب الزمان» از او نام برده مي‌شود، تحويل دهد. وي با خود انديشيد كه اگر به وصيّت يزيد بن عبدالله عمل كند و اموال را، به اذكوتكين نرساند، ممكن است مورد خشم فرمانرواي ري واقع گردد. پس اسب، شمشير و كمربند را پيش خود به 700 دينار قيمت كرد واسب را به اذكوتكين داد در همين زمان نامه‌اي از عراق به او رسيد و در آن نوشته شده بود: هفتصد ديناري را كه نزد توست به ما برسان. وي مي‌گويد: پس از خواندن اين نامه، به وجود امام عصر(عج) ايمان آوردم و اموال را به آن حضرت رساندم.[87]
همچنين گفته شده كه ابوالحسن ماذرائي براساس دستور امام زمان(عج) مكلف شد كه آن هفتصد دينار را به ابوالحسن اسدي رازي بپردازد.[88]و شايد اين كار اسباب آشنايي و ارتباط ابوالحسن ماذرائي را با اسدي رازي فراهم كرد.

در منابع، بيش از اين اطلاعاتي درباره وي و نيز مذهب ديگر اعضاي خاندان ماذرائي به چشم نمي‌خورد اما مي‌توان حدس زد كه پيش از ابوالحسن احمد ماذرائي، بيشتر اين خاندان پيروان اهل سنت بودند ولي محبت به اهل بيت در ميان برخي از آنان به چشم مي‌خورد.[89]با وجود اين گرايش به مذهب شيعه و آن هم شيعه اثني عشري از زمان ابوالحسن در خاندان ماذرائيان آغاز شد، ولي در اين باب كه آيا گرايش به اين مذهب پس از ابوالحسن در بين ماذرائيان كه در ري و حتي مصر و شام زندگي مي‌كردند، ادامه داشت هيچ اشاره خاصي در منابع وجود ندارد.

7. ابوالطيب احمد بن علي بن احمد الماذرائي

وي از فرزندان علي بن احمد و برادر محمد بن علي بود. زمان ولادت وي مشخص نيست وليكن مي‌دانيم كه وي در حدود سال 300ق. به همراه برادرش به مصر آمد.[90]ابوالطيب پس از مرگ پدرش مسئول خراج مصر شد.[91]وي تا زمان محمد بن سليمان كاتب در اين منصب بود.[92]پس از قيام حباسه در سال 302 ق. كه المقتدر، ابوبكر محمد بن علي را بر ولايت مصر و نظارت بر امور شام گماشت. ابوبكر نيز امور خراج را به برادرش ابوالطيب محمد بن احمد سپرد.[93]اين آخرين منصب ابوالطيب بود. وي در سال 303 ق. درگذشت.[94]سمعاني به يكي از فرزندان وي به نام ابواحمد حسن بن احمد[95] كه در سال 372 ق. در مصر[96]درگذشت. اشاره كرده است. مقريزي از شخص ديگري از خاندان ماذرائيان با كنيه ابوالطيب نام برده است - ابوالطيب محمد بن حسن بن احمد بن علي الماذرائي[97]است - تنها خبري كه در مورد وي داده شده اينكه در سال 388 ق درگذشت.[98]احتمالاً وي نوه ابوالطيب و فرزند ابواحمد الحسن بود.

8. ابوبكر محمد بن علي بن احمد بن رستم الماذرائي

در ميان نوادگان ماذرائي، فرزندان علي بن احمد و به ويژه محمد بن علي از شهرت خاصي برخوردارند و منابع، خاندان ماذرائي را بيشتر از نام محمد بن علي مي‌شناسند. محمد بن علي به سال 257 ق. در نصيبين[99]و يا بغداد[100]زاده شد. زماني كه 15 ساله شد، پدرش او را به همراه برادرش، ابوالطيب احمد بن علي به مصر آورد[101]و امور خراج را به وي سپرد.[102]در سال 280 ق. بعد از حسين بن محمد كاتب، مسئوليت ديوان الترسل را به وي سپرد.[103]محمد بن علي پس از مرگ پدرش، به وزارت هارون بن خمارويه (283 ـ 292 ق) رسيد[104]و امور مصر را تا سال 292 ق. كه حكومت طولونيان برچيده شد برعهده داشت. محمد بن سليمان كاتب از طرف خليفه المكتفي (289 ـ 295 ق) به مصر آمد و آل طولون و برخي از ماذرائيان از جمله محمد بن علي را به بغداد برد.[105]وي تا زمان قيام حباسه در سال 301 ق در بغداد ماند.

دوره واليان با روي كار آمدن محمد بن سليمان آغاز شد. ابن سليمان چهار ماه والي مصر بود[106]پس از محمد بن سليمان، عيسي النوشري از طرف المكتفي والي الصلاة مصر شد[107]و پس از وي، ابومنصور تكين از طرف المقتدر بالله (295 ـ 320 ق) به امارت آنجا گمارده شد.[108]در 302 ق، حباسه بن يوسف بربري از قبيله كتامه قيام كرد و با سپاهي 100 هزار نفري در محرم 302 ق. وارد اسكندريه گرديد. ابومنصور تكين از خليفه در خواست كمك كرد. حسين بن احمد كه در آن هنگام در بغداد بود و ابوبكر محمد بن علياز از جمله نيروهاي كمكي بودند.[109]المقتدر، ابوبكر محمد بن علي را بر ولايت مصر و نظارت بر امور شام گماشت و به وي خلعت داد.[110]
با مرگ ابوالطيب در سال 303 ق، ابوبكر محمد بن علي مسئول خراج شد.[111]در همين زمان وزير المقتدر، علي بن عيسي، ابوبكر محمد بن علي را از امور مصر بركنار كرد[112]و او از سال 304 ق. تا 318 ق. هيچ مسئوليت رسمي نداشت.

ابن فرات در سال 304 ق. به جاي علي بن عيسي بر منصب وزارت قرار گرفت. او مال زيادي را از ابوبكر محمد بن علي ستاند.[113]وزارت ابن فرات تنها يكسال طول كشيد. با عزل وي، ماذرائيان دوباره امور مصر را بر عهده گرفتند و بخشي از اموالي كه ابن فرات از آنها مصادره كرده بود، بازگردانده شد.[114]
پس از ابن فرات، عده‌اي براي منصب وزارت نامزد شدند. ابوزنبور حسين بن احمد يكي از اين نامزدها بود.[115]مقريزي اين روايت را براي محمد بن علي آورده است و اين كه علي بن عيسي در زير نام وي نوشت، اين شخص صاحب مكنت اما عجول است.[116]در نهايت حامد بن عباس وزير شد. به رغم كفايت ماذرائيان براي منصب وزارت، شايد ترس از قدرت گرفتن آنان و ثروت زيادشان سبب خط خوردن نامشان از نامزدي اين منصب گرديد.

در زمان حامد بن عباس، ابوزنبور مسئول خراج بود[117]و سال بعد ابن فرات دوباره وزير شد. به گزارش ابن اثير، ابن فرات دستور داد كه عده‌اي را دستگير كنند و اموالي را از آنان گرفت. از جمله اين افراد، ابوزنبور و محمد بن علي بودند كه از آن دو، هفت هزار هزار دينار گرفتند.[118]و به روايتي ديگر، ده هزار دينار و يا هزار هزار دينار[119]و 200 هزار دينار.[120]اگر چه مصادره اموال با روي كار آمدن وزيران جديد در آن زمان امري شايع بود اما دشمني ابن فرات با اين خاندان اين امر را تشديد مي‌كرد.

ابن فرات دوباره در سال 312 ق. عزل شد و ابوالقاسم خاقاني به وزارت رسيد.[121]در زمان وزارت وي و پس از او، ابوالعباس خصيبي مصادره اموال و املاك ماذرائيان ادامه داشت، چنانچه، ابراهيم بن ثوابه به دستور خاقاني 700 هزار دينار از ابوزنبور و برادرش ابراهيم و ابوبكر محمد بن علي مطالبه كرد. از اين مال، 50 هزار دينار را به بيت‌المال داد و بقيه را بين خود، خاقاني و پسرش تقسيم كرد.[122]
آنچه المقتدر از دارائي خاندان ماذرائي و بويژه حسين بن احمد و محمد بن علي ماذرائي در روزگار وزارت ابوعلي خاقاني و سه دوره وزارت ابن فرات و دوره وزارت ابوالقاسم خاقاني و ابوالعباس خصيبي و علي بن عيسي در دوره دوم وزارتش و ابوعلي بن مقله مصادره كرد، هزار هزار دينار و سيصد هزار دينار بود.[123]
ابومنصور تكين پس از احمد بن كيغلغ براي سومين بار در سال 311ق. والي الصلاة مصر شد.[124]محمد بن علي در زمان وي و ـ‌ البته پس از مرگ ابوزنبور ـ مسئول خراج مصر بود.[125]بعد از مرگ ابومنصور تكين در سال 320 ق. پسرش محمد بن تكين از طرف القاهر بالله (320 ـ 322 ق) جانشين وي گرديد.[126]در زمان وي تمام امور مصر به دست ابوبكر محمد بن علي بود.[127]پس از مدتي بين او و محمد بن تكين درگيري و اختلاف افتاد و سربازان در طلب كسب حقوقشان شورش كرده و خانه محمد بن علي الماذرائي و اطرافيانش را به آتش كشيدند.[128]محمد بن تكين در اين شورش به «مُنيَه الاَصبَغ»[129]گريخت و از آنجا به پيشنهاد ابوبكر محمد بن علي از مصر خارج شد و به دمشق رفت و پس از مدتي كه خواست دوباره به مصر برگردد، ماذرائي مانع ورود او شد.[130] القاهر بالله نيز در رمضان سال 321 محمد بن طغج را والي الصلاة مصر قرار داد.[131]ابوبكر محمد بن علي با روي كار آمدن وي بسيار خوشحال شد، زيرا از محمد بن تكين خوشش نمي‌آمد و براي ابن طغج بر منبر دعا كرد.[132]محمد بن طغج تنها 32 روز والي بود.[133]ابوبكر الماذرائي در اين مدت همچنان مسئول خراج بود.[134]احمد بن كيغلغ پس از ابن طغج براي بار دوم، والي الصلاة مصر شد.[135]در زمان وي، ابوبكر الماذرائي در منصب خود باقي ماند و مصر، همچنان به دست اين خاندان اداره مي‌شد.[136]تسلط و نفوذ ماذرائيان در اين دوره به حدي بود كه خليفه الراضي بالله (322 ـ 329 ق) براي قدرداني از خدمات ابوبكر محمد بن علي براي وي نوشت: «همانا كه امور در دست توست، پس هر كه را مي‌خواهي به كار مي‌گمار و در هر چه مي‌خواهي تصرف كن».[137]پس از مدتي سپاهيان مصر دوباره در طلب گرفتن حق و حقوشان آشوب به پا كردند و به خانه محمد بن علي و اطرافيانش حمله كرده، آنجا را به آتش كشيدند. ابوبكر الماذرائي هم خود را پنهان كرد.[138]در همين زمان بجكم الاعور كه والي شرطه بود، عزل شد و به جاي وي، حسين بن معقل روي كار آمد. ابوبكر الماذرائي، وي را نپذيرفت و بين سپاهيان درگيري رخ داد و آنها دو دسته شدند؛ طرفداران بجكم و طرفداران ابن معقل. اين وضع ادامه داشت، تا احمد بن كيغلغ كه به فلسطين رفته بود، بازگشت.[139]ابوبكر الماذرائي هنگام ورود احمد بن كيغلغ، ولايت وي را بر مصر انكار كرد.[140]وي امارت مصر را به محمد بن تكين سپرد و ابن معقل را كه وال
ي شرطه شده بود، عزل كرد و به جاي وي بجكم الاعور را قرار داد.[141]مردم مصر دو گروه شدند؛ گروهي طرفدار محمد بن تكين و عده‌اي خواستار ولايت احمد بن كيغلغ.[142]در درگيري كه بين دو طرف رخ داد در نهايت احمد بن كيغلغ پيروز شد ومحمد بن تكين را به الصعيد تبعيد كرد.[143]منابع، در مورد وضعيت ماذرائيان در اين دوره سكوت كرده‌اند. ولي از شواهد چنان بر مي‌آيد كه احمد بن كيغلغ ابوبكر الماذرائي را بخشيده و با او متحد شد، چنان كه آن دو در سال 323 ق. كه خليفه الراضي بالله، محمد بن طغج را والي الصلاة و خراج مصر قرار داد، مانع ورود وي به مصر شدند.[144]در اين ميان، مذاكراتي بين آنها ومحمد بن طغج رد و بدل شد و حتي يكبار احمد بن كيغلغ تصميم گرفت كه تسليم شود، اما ماذرائي مانع وي شد. در نبردي كه رخ داد، محمد بن طغج پيروز شد و به ابن كيغلغ نامه نوشت كه اگر تسليم شود او را به عنوان اسير به بغداد بفرستد. ابن كيغلغ هم كه اتحاد با ابوبكر محمد بن علي و فرزندانش براي او سخت شده بود و در كنار آنها اجازه امر و نهي و دخالت در امور را نداشت، تسليم شد. بدين ترتيب محمد بن طغج وارد فسطاط شد.[145]
ابوبكر محمد بن علي، پس از ورود محمد بن طغج (323 ـ 334 ق) به فسطاط در خانه اسحاق بن نصير العبادي مخفي شد و همانجا ماند تا فضل بن جعفر بن محمد بن فرات وزير به مصر آمد و از مخفيگاه وي مطلع شد و او را به دارالاماره فراخواند. فضل به او گفت: براي آماده كردن امور حج به پول احتياج داريم. محمد بن علي در پاسخ گفت كه متاسفانه جز پنج هزار دينار ندارد؛ فضل هم بسيار ناراحت شد و گفت كه تو با اين كار در برابر سلطان شمشير كشيده‌اي، پس دستور داد او را دستگير كنند.[146]
محمد بن علي در طول دستگيري، دائماً روزه بود و هيچ چيزي نمي‌خورد. زماني كه فضل بن جعفر اين موضوع را شنيد. گفت به او بگوييد: تا او غذا نخورد من هم نخواهم خورد و بالاخره ماذرائي تسليم شد.[147]
فضل اموال او را كه هزار هزار دينار بود و نيز زمين‌هايش را در مصر و شام مصادره كرد و او را با خود به شام برد.[148]اندكي بعد فضل بن جعفر در رمله درگذشت و محمد بن علي به مصر بازگشت.[149]او به طور حتم از طرف اخشيد (محمد بن طغج) احساس خطر و دشمني نمي‌كرد.

محمد بن طغج در سال 328 ق. ابوبكر الماذرائي را به وزارت و پسرش حسين بن محمد الماذرائي را به مقام كاتبي خود گماشت.[150]اخشيد، اموال محمد بن علي را به او بازگرداند و امور مصر و شام را به وي سپرد و بعد از آن هيچگاه، مجلسي را بدون حضور وي برقرار و هيچ حكمي را بدون نظرخواهي از وي صادر نكرد.[151]
ابوبكر الماذرائي، همچنان در منصبش باقي ماند تا سال 331 ق. كه اخشيد او را عزل كرد و ابوبكر بن مقاتل را جانشين وي ساخت.[152]شايد اخشيد از مقام و قدرت روز افزون وي مي‌ترسيد و به اين كار اقدام كرد. اما محمد بن علي سعي مي‌كرد رابطه حسنه، خود را با اخشيد و جانشينش برقرار نگاه دارد و براي احترام به وي ميهماني ترتيب مي‌داد و او را همراه خود براي گردش به بستانش در «بني وايل» مي‌برد، آنجا را براي اخشيد فرش مي‌كرد و طعام و ميوه فراوان آماده مي‌ساخت.[153]پس از مرگ اخشيد، پسرش ابوالقاسم انوجور (334 ـ 349 ق) با حمايت محمد بن علي الماذرائي به حكومت رسيد.[154]انوجور، ابوبكر بن مقاتل را دستگير و بركنار و محمد بن علي را مسئول خراج كرد.[155]و پاداش حمايت محمد بن علي را به وي داد. هنوز يكسال از روي كار آمدن انوجور نگذشته بود كه رابطه‌اش با ماذرائيان تيره شد. او ابوعلي الحسين بن محمد بن علي الماذرائي را از امير شرطگي خلع كرد و به جاي وي ابوالمظفر بن العباس را روي كار آورد.[156]
همچنين ابوبكر الماذرائي را نيز از كارش عزل كرد، زيرا از تباني وي با ابونصر غلبون كه به فسطاط حمله كرد، آگاه شد. وي، الماذرائي را به شدت زد و خانه‌اش را ويران كرد و او را به زندان انداخت، پسرش حسين را نيز در شام دستگير كردند.[157]
زماني كه، كافور (357 ـ 358 ق) در سال 336 ق از شام بازگشت، امور را به دست گرفت و محمد بن علي الماذرائي را آزاد كرد و او را با احترام به خانه‌اش برگرداند و زمين‌هاي مصادره شده او و پسرش را به آنان بازگرداند.[158] كافور، هميشه با ابوبكر الماذرائي مهربان بود. و حتي روزي كه همسر محمد بن علي در گذشت، كافور و انوجور براي مراسم دفن وي حاضر شدند و هنگام مريضي ماذرائي كه به مرگ وي انجاميد. بارها از او عيادت كردند.[159]ابوبكر محمد بن علي الماذرائي در يازدهم شوال سال 345 ق. يا 346 ق. درگذشت او را ـ كه در حدود يك قرن زيست ـ در مقبره خانوادگيش دفن كردند.[160]
ابوبكر الماذرائي بسيار ثروتمند و بخشنده بود. به گزارش مقريزي، وي هر سال 60 هزار طبق آرد به مكه مي‌فرستاد. در هر ماه، 100 هزار رطل آرد براي مستمندان مصر، اهل الستر و غريبان اختصاص مي‌داد. او صد بنده را آزاد كرد و چهل سال روزه گرفت. نماز زياد مي‌خواند و بسيار قرآن تلاوت مي‌كرد. ماذرائيان در مصر مقبره بزرگي داشتند كه او هر صبح و شام بر سر مزار خاندانش مي‌رفت. او آبگيرها و مساجد زيادي را در مصر ساخت.[161]به روايتي 22 بار و به روايتي ديگر 27 بار حج گزارد.[162]در هر بار سفر حج 150 هزار دينار خرج مي‌كرد و 90 شتر با خود مي‌برد كه بر آنها سوار مي‌شدند و 400 شتر، اسباب و محمل‌هاي او را حمل مي‌كردند. اين محمل‌ها حاوي ظرف‌هايي از سبزيجات خوراكي، گل‌هاي خوشبو و محمل‌هايي از سگ‌هاي شكاري بود. كنيزكاني را كه با خود به حج مي‌برد، هر كدام 30 شتر و 150 درشكه براي حمل وسايلشان در اختيار داشتند.[163]ابوبكر الماذرائي براي بزرگان و فرزندان و يارانش بسيار خرج مي‌كرد و هر كدام از آنها ديواني به نام خود داشتند.[164]ابو منصور تكين، وي را هنگام خروج براي حج بدرقه مي‌كرد و هنگامي كه باز مي‌گشت به استقبال وي مي‌شتافت.[165]قبه چادر محمد بن علي در سرزمين عرفات از همه بالاتر بود.[166]اگرچه در بعضي از اين روايات اغراق ديده مي‌شود، اما در كل شأن، قدرت و ثروت بي‌شمار اين خاندان را نشان مي‌دهد.[167]گفته شده كه، وي در بغداد از احمد بن عبدالجبار العطاردي سماع حديث كرد و كتاب‌هايي از سماعات خود نوشته بوده كه در زمان آشوب‌هاي مصر و به آتش كشيده شدن خانه‌اش از بين رفته است و تنها اشاراتي از محتويات اين كتاب‌ها در بعضي كتب ديگر باقي مانده است.[168]وي همچنين احترام ويژه‌اي براي طالبيان قائل بود. چنان كه در سفرش به حج بني الحسن و بني الحسين را بسيار اكرام و انعام مي‌كرد.[169]
همچنين با فرزندان صحابه نيز به نيكي برخورد مي‌كرد و ديواني از طرف خود براي آنان و طالبيان قرار داده بود كه نام آنان را در آن ضبط مي‌كرد و به ايشان كيسه‌هاي پول مي‌بخشيد.[170]اوج علاقه و گرايش به خاندان پيامبر(ص) را مي‌توان در گرايش ابوالحسن احمد بن حسن ماذرائي به مذهب تشيع مشاهده كرد.
پس از مرگ محمد بن علي، قدرت اين خاندان رو به سستي نهاد و ديگر در منابع، خبر خاصي از اين خاندان وجود ندارد.

نتيجه

هميشه در طول تاريخ در كنار حاكمان و پادشاهان خاندان‌هايي بودند كه اگر چه مورخان كمتر به آنها پرداخته‌اند اما نقش آنان در اداره امور كمتر از حاكمان نبوده است. ماذرائيان نيز از اين امر مستثني نبودند. آنها اگر چه بيشتر مسئول خراج بودند. اما گاه در به حكومت رسيدن و يا بركنار شدن واليان و حاكمان دست داشتند. از آنان به عنوان كاتب، دبير و حتي امير شرطه نيز ياد شده است. قدرت و نفوذ بيش از حد اين خاندان سبب برانگيخته شدن حس حسادت ديگران و به ويژه وزراي دستگاه خلافت شد، و بارها به مصادره اموال و بركناري از منصب آنان انجاميد. با اين همه، اقدامات زيركانه و هوشمندانه اين خاندان، حتي مخالفانشان را نيز وادار به تحسين از آنها مي‌كرد و سبب شد كه نامشان در تاريخ جاودانه شود.


پى‌نوشت‌ها

* دانشجوي دکتري تاريخ و تمدن ملل اسلامي دانشگاه علوم و تحقيقات تهران

[1] مقريزي، تقي‌الدين ابي العباس احمد بن علي، المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار (بغداد: مكتبه المثني، بي‌تا) ج 2، ص 155.
[2. به گزارش يعقوبي قريه ماذرايا منزل اشراف عجم (ايراني‌ها) بوده است نك: احمد بن ابي اليعقوب، يعقوبي، البلدان (بيروت: دارالكتب العلميه، 1422 ق) ص 158، همچنين نك: سيده اسماعيل كاشف، مصر في عصر الاخشيدين، ص 37.

[3] بغدادي، صفي‌الدين عبدالمومن بن عبدالحق، مراصد الاطلاع، (بيروت: دارالجيل، 1412 ق) ج3، ص 1218؛ شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب، ياقوت حموي، معجم البلدان، به كوشش فريد عبدالعزيز الجندي (بيروت: لبنان، دارالكتب العلميه، 1410 ق) ج 5، ص 40؛ شهاب الدين عبدالله، حافظ ابرو، جغرافيا (تهران: ميراث مكتوب، 1375 ق) ج 2، ص 79.

[4] حدود العالم (قاهره: الدارالثقافه للنشر، 1422 ق) ص 160؛ يعقوبي، پيشين، ص 158.

[5] ياقوت حموي، پيشين، ج 5، ص 40؛ ابو سعيد عبدالكريم بن حمد، سمعاني، الانساب، به كوشش عبدالرحمن بن يحيي اليماني، (حيدرآباد: مجلس دائرة المعارف العثمانيه، 1382 ق) ج 12، ص 13.

[6] حموي، همانجا؛ بغدادي، پيشين، ج 3، ص 1218.

[7] همان.

[8] مقريزي، المقفي، ج 1، ص 343.

[9] نك، مقريزي، الخطط، ج 2، ص 155.

[10] مقريزي، المقفي، به كوشش محمد اليعلاوي (بيروت، لبنان: دارالمغرب الاسلامي، 1411 ق) ج 1، ص 343، ابومحمد عبدالله بن محمد، بلوي، سيرة احمد بن طولون، به كوشش محمد كرد علي، (دمشق: بي‌نا، 1358 ق)، ص 161.

[11] همان.

[12] همان.

[13] شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب، نويري، نهايه الارب في فنون الادب (قاهره: دارالكتب و الوثائق القوميه، 1423 ق)، ج 28، ص 33.

[14] عريب بن سعد، القرطبي، ذيل تاريخ طبري، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم (قاهره: دارالمعارف، 1119 ق)، ص 31.

[15] همان و نيز نك: بلوي، پيشين، ص 161 ـ 164.

[16] مقريزي، المقفي، ج 1، ص 343.

[17] ابن عثمان، موفق الدين، مرشد الزوار الي قبور الابرار (قاهره: الدار المصريه اللبنانيه، 1415)، ج 1، ص 226.

[18] همان.

[19] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 234؛ ابن عثمان، پيشين، ج 1، ص 226.

[20] همو، الخطط، ج 1، ص 331.

[21] همو، المقفي، ج 6، ص 234؛ ذهبي وي را كاتب جيش بن خمارويه ذكر كرده است. نك: شمس‌الدين ابوعبدالله محمد بن احمد، تاريخ اسلام، به كوشش عمر عبدالسلام تدمري، (بيروت: دارالكتاب العربي، 1413 ق)، ج 21، ص 13.

[22] محمد بن جرير طبري، تاريخ الرسل و الملوك، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم (بيروت: دارالصادر، 1387 ق)، ج 10، ص 283.

[23] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 234 ـ 235؛ ابن عثمان، پيشين، ج 1، ص 266.

[24] ابن عثمان، پيشين، ج 1، ص 266.

[25] همان، ج 3، ص 466؛ ياقوت حموي آن را به صورت ابن‌زنبور آورده است. نك: حموي، پيشين، ج 5، ص 40.

[26] همان.

[27] ابوالقاسم علي بن حسن، ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، (بيروت: دارالفكر، 1415 ق)، ج 14، ص 15؛ مقريزي، الخطط، ج 2، ص 155.

[28] همان.

[29] ابو عمر محمد بن يوسف كندي، كتاب الولاة وكتاب القضاة، به كوشش دكتر حسين نصّار (بيروت: دار بيروت، دارالصادر، 1379 ق)، ص 277.

[30] همان، ص 277؛ ابي الحسن المحلال بن المحسن، صابي، تحفه الامراء في تاريخ الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، (بي‌جا: دارالكتب العلميه، 1365 ق)، ص 258؛ مقريزي، الخطط، ج 1، ص 327.

[31] منصبي بوده براي مراقبت بر امور نمازها، نظارت بر مساجد، قرائت خطبه، امورتبليغي و... كه مقام آن از طرف خليفه منصوب مي‌شد. نك: شهاب الدين احمد بن عبدالله، قلقشندي، صبح الاعشي في صناعه الانشاء، به كوشش محمد حسين شمس الدين (بيروت: دارالفكر، 1407) ج 10، ص 266 ـ ص 268.

[32] كندي، پيشين، ص 278؛ جمال الدين ابي المحاسن، ابن تغري بردي، النجوم الزاهره في ملوك مصر و القاهره (مصر: الموسسه المصريه العامه، 1351)، ج 3، ص145.

[33] همان، ص 281.

[34] همان، ص 280 ـ 281؛ ابن عساكر، پيشين، ج 14، ص 15؛ ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 148.

[35] كندي، پيشين، ص 282؛ ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 141.

[36] همان، ص 286.

[37] همان، ص 288؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 173.

[38] طبري، پيشين، ج 10، ص 148.

[39] ابو علي احمد بن محمد، مسكويه، تجارب الامم، ترجمه علينقي منزوي (تهران: انتشارات توس، 1367) ج 5، ص 176 ـ 177.

[40] كندي، پيشين، ص 293؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328؛ ابن تغري بردي، ج 3، ص 183.

[41] عريب بن سعد، ص 59.

[42] همان، ص 63.

[43] مسكويه، پيشين، ج 5، ص 117، و نيزنك: ابن سعيد الاندلسي، المغرب في حلي المغرب، به كوشش دكتر شوقي ضيف و دكتر سيده كاشف (قاهره: مطبعه جامعه فؤاد الاول، 1346 ق)، ج 1، ص 103؛ صابي، پيشين، ص 103 – 104.

[44] مسكويه، پيشين، ج 5، ص 119؛ عريب بن سعد، پيشين، ص 102 ـ 103؛ ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص110-111.

[45] عريب بن سعد، پيشين، ص 68.

[46] ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص 51.

[47] همان، صابي، پيشين، ص 51، همچنين نك، كندي، پيشين، ص 297.

[48] مسكويه، پيشين، ج 5، ص 176، عريب بن سعد، پيشين، ص 51؛ ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص 51؛ ذهبي، پيشين، ج 23، ص 25، ابن عساكر مبلغ گرفته شده را سه هزار هزار و ششصد هزار دينار ذكر كرده. نك: ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشق، ج 14، ص 15.

[49] مسكويه، پيشين، ج 5، ص 192؛ به گزارش ابن سعيد نام ابوبكر محمد بن علي نيز در كنار ابوزنبور در فهرست نامزدان بود. نك: ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص
[375]

[50] همان، ج 5، ص 776؛ عريب بن سعد، پيشين، ص 41.

[51] همان، ج 5، ص 220.

[52] همان، ابن‌اثير اين جريان را در حوادث سال 316 ذكر كرده است. نك: ابوالحسن علي بن محمد، الكامل في التاريخ (بيروت: دارالصادر، 1358 ق)، ص 8، ص 186.

[53] ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 215.

[54] ابن عساكر، پيشين، ج 14، ص 16؛ عريب بن سعد، پيشين، ص 125؛ مقريزي، المقفي، ج 5، ص416.

[55] همان.

[56] ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 216.

[57] عريب بن سعد، پيشين، ص 375.

[58] نك در ادامه همين مقاله.

[59] هر فرسخ معادل 3 مايل و يا 12 هزار ذراع است. نك: ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص 107.

[60] ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص 107؛ و ني زنك: صابي، پيشين، ص 107.

[61] اردب در مملكت مصر واحد كيلي بزرگي براي جامدات است كه معادل 42 صاع، 156 كيلوگرم است. نك: خاروف، محمد احمد اسماعيل، اوزان و مكاييل و مقاييس با مقايسه آنها به اوزان و مكاييل و مقاييس بين‌المللي كنوني (رساله دكتري)، تهران: دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، 1353، 54 ش، ص 330 ـ333.

[62] مقريزي، الخطط، ج 1، ص 331 ـ 332.

[63] مسكويه، پيشين، ج 5، ص 176.

[64] ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص 52.

[65] مسكويه، پيشين، ج 5، ص 143؛ ابن عساكر، پيشين، ج 14، ص 15، ابن اثير، پيشين، ج 8، ص 137.

[66] الصراة نام دو نهر است در بغداد كه به الصراة الكبري و الصراة الصغري مشهور است. اين دو نهر از نهر عيسي در بلد المحول سرچشمه مي‌گيرند و فاصله آن جا تا بعداد يك فرسخ است. نك: ياقوت حموي، پيشين، ج 3، ص 399.

[67] عريب بن سعد، پيشين، ص 31.

[68] طبري، پيشين، ج 10، ص 42، ابن عساكر، پيشين، ج 6، ص 277.

[69] طبري، پيشين، ج 11، ص 31.

[70] همان، ص 32.

[71] عريب بن سعد، پيشين، ص 62.

[72] طبري، پيشين، ج 11، ص 43.

[73] ابن عساكر، پيشين، ج 6، ص 277.

[74] نويري، پيشين، ج 28، ص 33؛ عماد الدين، ابن كثير، البدايه و النهايه (بيروت: دارالفكر، 1407 ق)، ج 11، ص 77، ابن تغري بردي، پيشين، ج3، ص 283.

[75] ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص 248.

[76] احمد بن محمد بن خالد، برقي، المحاسن، به كوشش سيد جلال الدين الحسيني (قم: دارالكتب الاسلاميه، بي‌تا)، مقدمه، ذيل كخ، طبري، پيشين، ج 10، ص 16.

[77] طبري، پيشين، ج 10، ص 16، عبدالرحمن بن محمد، ابن خلدون، العبر، به كوشش خليل شحاده (بيروت: دارالفكر، 1408 ق)، ج 3، ص 417.

[78] براي مثال نك: مقدمه، ذيل.

[79] همان.

[80] برقي، مقدمه، ذيل لط و ني زنك: همين اثر ص 8.

[81] ابن اثير، پيشين، ج 7، ص 418؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 32.

[82] حسن بن محمد بن حسن قمي، تاريخ قم، ترجمه حسن بن علي بن حسن قمي، به كوشش سيد جلال الدين تهراني (تهران: توس، 1361)، ص 163.

[83] ياقوت حموي، پيشين، ج 3، ص 121 ذيل ري.

[84] همان.

[85] طبري، پيشين، ج 10، ص 16، ابن خلدون، پيشين، ج 3، ص 417، و ابن اثير اين روايت را به حسين بن احمد نسبت داده است كه درست به نظر نمي‌رسد. نك، ابن اثير، پيشين، ج 7، ص 436.

[86] كوره بزرگي است در منطقه جبال بين اربل و همدان و آن را زور بن الضحاك ساخت. نك: ياقوت حموي، پيشين، ج 3، ص 375.

[87] علي بن عيسي اربلي، كشف الغمه في معرفة الائمه (قم: مركز الطباعه و النشر للجمع العالمي لاهل البيت، 1426)، 154؛ محمد بن محمد بن نعمان،‌ شيخ مفيد، الارشاد في حجج علي العباد (قم: منشورات مكتبه بصيرتي، بي‌تا)، 354 ـ
[355] همچنين براي روايتي ديگر نك: قطب‌الدين راوندي، الخرائج و الجرائح (بيروت: موسسه النور للمطبوعات، بي‌تا)، ج 1، ص 460.

[88] نك: برقي، مقدمه، ذيل لط.

[89] براي مثال نك: مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235.

[90] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 234، همان، ج 2، ص 155.

[91] كندي، پيشين، ص 278.

[92] همان، ص 277، صابي، پيشين، ص 258؛ مقريزي، الخطط، ج 1، ص 327.

[93] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 234.

[94] همان، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328.

[95] سمعاني، پيشين، ج 12، ص 14.

[96] همان،‌ ج 12، ص 15.

[97] المقفي، ج 5، ص 536.

[98] همان.

[99] همان، ص 234.

[100] ابوالفرج عبدالرحمن بن علي بن محمد، ابن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، به كوشش محمدعبدالقادر عطا و ديگران (بيروت: دارالكتب العلميه، 1412 ق)، ج 14، ص 106.

[101] ابوبكر احمد بن علي بن ثابت، خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (بيروت: دارالكتب العلميه، 1417 ق)، ج 3، ص 294؛ سمعاني، پيشين، ج 12، ص 14، ابن جوزي، پيشين، ج 14، ص 106، مقريزي، المقفي، ج 6، ص 234، همان، ج 2، ص 155.

[102] همان، المقفي، ج 6، ص 234.

[103] همان.

[104] خطيب بغدادي، پيشين، ج 3، ص 293؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 2، ص 155؛ شهاب‌الدين ابن عماد حنبلي دمشقي، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، به كوشش الاناووط (دمشق ـ بيروت: دارابن كثير، 1406 ق)، ج 4، ص
[242]

[105] صابي، پيشين، ص 258؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 2، ص 155.

[106] كندي، پيشين، ص 277.

[107] كندي، پيشين، ص 278، ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 145.

[108] همان، ص 286.

[109] همان، ص 288؛ مقريزي، المقني، ج 6، ص 235؛ ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 173.

[110] طبري، پيشين، ج 10، ص 148.

[111] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328؛ ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 183.

[112] نك: همين مقاله، «ابوزنبور الماذرائي» ص 4.

[113] عريب بن سعد، پيشين، ص 63.

[114] مسكويه، پيشين، ج 5، ص 117.

[115] نك: همين مقاله، «ابوزنبور الماذرائي» ص 5.

[116] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 243.

[117] نك: همين مقاله، «ابوزنبور الماذرائي» ص 5.

[118] ابن اثير، پيشين، ج 8، ص 140.

[119] عريب بن سعد، پيشين، ص 248؛ و نيز نك: ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص 248.

[120] ذهبي، پيشين، ج 23، ص 25.

[121] مسكويه، پيشين، ج 5، ص 192.

[122] همان، ص 776؛ عريب بن سعد، پيشين، 41.

[123] مسكويه، پيشين، ج 5، ص 227؛ همچنين نك: صابي، پيشين، ص 246 ـ 248.

[124] كندي، پيشين، ص 298.

[125] همان.

[126] همان، ص 299.

[127] همان.

[128] همان.

[129] ناحيه‌اي در شرق مصر، منسوب به الاصبغ بن عبدالعزيز بن مروان برادر عمر بن عبدالعزيز، نك: ياقوت حموي، پيشين، ج 5، ص 218.

[130] صابي، ص 156، مقريزي، الخطط، ج 1، ص 328.

[131] كندي، پيشين، ص 299.

[132] صابي، پيشين، ص 157.

[133] كندي، پيشين، ص 299.

[134] ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 236.

[135] كندي، پيشين، ص 300.

[136] همان؛ صابي، پيشين، ص 157.

[137] همان.

[138] كندي، پيشين، ص 300، مقريزي، المقفي، ج 6، ص 238، همو، الخطط، 328، ج 328 ـ 329؛ ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 243.

[139] كندي، پيشين، ص 300 ـ 301.

[140] همان، ص 301.

[141] همان.

[142] همان، مقريزي، المقفي، ج 6، ص 238؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328 ـ 329؛ ابن تغري بردي، ج 3، ص 243.

[143] كندي، پيشين، ص 303.

[144] همان، ص 304.

[145] صابي، پيشين، ص 159؛ همان، ص 303 ـ 304؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 238.

[146] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 239؛ همو، الخطط، ج 2، ص 156؛ نيز نك: صابي، پيشين، 161.

[147] همان، ج 6، ص 239.

[148] همان.

[149] همان، ج 6، ص 240؛ همو، الخطط، ج 2، ص 156.

[150] همان.

[151] صابي، پيشين، ص 175.

[152] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 240.

[153] صابي، پيشين، ص 179.

[154] كندي، پيشين، ص 311.

[155] همان، ص 311، صابي، پيشين، ص 197، نويري، ج 28، ص 50؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 240 ـ 241؛ همو، الخطط، ج 1، ص 329؛ ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص
[291]

[156] كندي، پيشين، ص 311.

[157] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 242، همو، الخطط، ج 2، ص 156.

[158] همان.

[159] همان، و نيز نك: نويري، پيشين، ج 28، ص 51.

[160] صابي، پيشين، ص 353؛ خطيب بغدادي، پيشين، ج 3، ص 294؛ سمعاني، پيشين، ج 12، ص 14، مقريزي، المقفي، ج 6، ص 243.

[161] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 243؛ همو، الخطط، ج 2، ص 156.

[162] همو، الخطط، ج 2، ص 155.

[163] صابي، پيشين، ص 352؛ نويري، پيشين، ج 28، ص 53؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو،‌ الخطط، ج 1، ص 332 و نيز نك: ابن عثمان، پيشين، ص 267 ـ 268.

[164] نويري، پيشين، ج 28، ص 53؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو، ‌الخطط، ج 1، ص 332، و نيز نك: ابن عثمان، پيشين، ص 267 ـ268.

[165] مقريزي، الخطط، ج 2، ص 155.

[166] صابي، پيشين، ص 181.

[167] براي مطالعه بيشتر نك: مقريزي، المقفي، ج 6، ص 243 ـ 247.

[168] خطيب بغدادي، پيشين، ج 3، ص 294، سمعاني، پيشين، ج 12، ص 14، ابن جوزي، پيشين، ج 14،‌ص 108؛ ابن عماد، پيشين، ج 4، ص 242.

[169] مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235.

[170] همان.

منابع

ـ ابن اثير، ابوالحسن علي بن محمد، الكامل في التاريخ، بيروت، دارالصادر، 1358 ق.
ـ ابن تغري بردي، جمال الدين ابي المحاسن يوسف، النجوم الزاهره في ملوك مصر و القاهره، مصر، المؤسسه المصريه العامه، 1351 ق.
ـ ابن جوزي، ابوالفرج عبدالرحمن بن علي بن محمد، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1412 ق.
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دارالفكر، 1408ق.
ـ ابن سعد القرطبي، عريب، ذيل تاريخ طبري، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دارالمعارف، 1119 ق.
ـ ابن سعيد الاندلسي، المغرب في حلي المغرب، به كوشش دكتر شوقي ضيف و دكتر سيده كاشف، قاهره، مطبعه جامعه فؤاد الاول، 1346 ق.
ـ ابن عثمان، موفق الدين، مرشد الزوار الي قبور الابرار، قاهره، الدار المصريه اللبنانيه، 1415ق.
ـ ابن عساكر، ابوالقاسم علي بن حسن، تاريخ مدينه دمشق، بيروت، دارالفكر، 1415 ق.
ـ ابن عماد، شهاب الدين الحنبلي الدمشقي، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، به كوشش الاناووط، دمشق ـ بيروت، دار ابن كثير، 1406 ق.
ـ ابن كثير، عمادالدين اسماعيل، البدايه و النهايه، بيروت، دارالفكر، 1407 ق.
ـ اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه في معرفه الائمه، قم، مركز الطباعه و النشر للجمع العالمي لاهل البيت، 1426 ق.
ـ برقي، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، به كوشش سيد جلال الدين الحسيني، قم، دارالكتب الاسلاميه، بي‌تا.
ـ بغدادي، صفي الدين عبد المؤمن بن عبد الحق، مراصد الاطلاع علي اسماء الامكنه و البقاع، بيروت، دارالجيل، 1412 ق.
ـ بلوي، ابومحمد عبدالله بن محمد، سيرة احمد بن طولون، به كوشش محمد كرد علي، دمشق، بي‌نا، 1358 ق.
ـ حافظ ابرو، شهاب الدين عبدالله، جغرافياي حافظ ابرو، تهران، ميراث مكتوب، 1375 ق.
ـ خطيب بغدادي، ابوبكر احمد بن علي بن ثابت، تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتب العلميه، 1417ق.
ـ ذهبي، شمس‌الدين ابوعبدالله محمد بن احمد، تاريخ السلام و وفيات المشاهير و الاعلام، به كوشش عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دارالكتاب العربي، 1413 ق.
ـ راوندي، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، بيروت ـ لبنان، مؤسسه النور للمطبوعات، بي‌تا.
ـ سمعاني، ابوسعيد عبدالكريم بن محمد، الانساب، به كوشش عبدالرحمن بن يحيي اليماني، حيدرآباد، مجلس دائرة‌المعارف العثمانيه، 1382 ق.
ـ سيده اسماعيل، كاشف، مصر في عصر الاخشيدين، قاهره، الهيئه المصريه العامه للكتاب، 1410 ق.
ـ شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد في حجج الله علي العباد، قم، منشورات مكتبه بصيرتي، بي‌تا.
ـ صابي، ابي الحسن الهلال بن المحسن، تحفه الامراء في تاريخ الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، بي‌جا، دارالكتب العلميه، 1365 ق.
ـ طبري، محمد بن جرير، تاريخ الرسل و الملوك، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالصادر، 1387 ق.
ـ قلقشندي، شهاب الدين احمد بن عبدالله، صبح الاعشي في صناعه الانشاء، به كوشش محمد حسين شمس‌الدين، بيروت ـ‌ لبنان، دارالفكر، 1407 ق.
ـ قمي، حسن بن محمد بن حسن، تاريخ قم، ترجمه حسن بن علي بن حسن قمي، به كوشش سيد جلال الدين تهراني، تهران، توس، 1361 ش.
ـ كندي، ابوعمرمحمد بن يوسف، كتاب الولاة و كتاب القضاة، به كشش دكتر حسين نصّار، بيروت، دار بيروت، دارالصادر، 1379 ق.
ـ مجهول المؤلف، حدود العالم من المشرق الي المغرب، القاهره، الدار الثقافه للنشر، 1423 ق.
ـ مسكويه، ابوعلي احمد بن محمد، تجارب الامم، ترجمه علينقي منزوي، تهران، انتشارات توس، 1376.
ـ مقريزي، تقي‌الدين ابي العباس احمد بن علي، المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الاثار، بغداد، مكتبه المثني، بي‌تا.
- __________، المقفي، الكبير، به كوشش محمد اليعلاوي، بيروت، لبنان، دار المغرب الاسلامي، 1411ق.
ـ نويري، شهاب ابدين احمد بن عبدالوهاب، نهايه الارب في فنون الادب، القاهره، دارالكتب و الوثائق القوميه، 1423 ق.
ـ ياقوت الحموي، شهاب الدين ابي عبدالله، معجم البلدان، به كوشش فريد عبدالعزيز الجندي، بيروت، لبنان، دارالكتب العلميه، 1410 ق.
ـ يعقوبي، احمد ابن ابي اليعقوب، البلدان، بيروت، دارالكتب العلميه، 1422 ق.
ـ ‌خاروف، محمد احمد اسماعيل، اوزان و مكاييل و مقاييس با مقايسه آنها به اوزان و مكاييل و مقاييس بين‌المللي كنوني، تهران، دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، 1353 ـ 54 ش.

- H. L. Gottschalk, AL – Madhara, I, Encyclopaedia of Islam, New edition, V 5, Leiden, E. J. Brill, 1986, p. 953.

 

نام کتاب : تاریخ اسلام نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 38  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست