تحليلى از گرايشهاى روانشناسان آمريكايى و در روانشناسى دين
سيد محمد موسوى
از ديدگاه تاريخى، روانشناسى دين، رشتهاى است كه فراز و نشيبها و احيا و بازگشت دين را در طول زمان، بيان مىكند.(بيت، هالاهمى، 1974).
حاميان اين ديدگاه معتقدند كه بسيارى از شخصيتهاى برجسته نخستين روانشناسى، دين را مخاطب قرار دادهاند. سرشناسترين اين افراد «ويليام جيمز» بود كه كتاب اصول روانشناسىاش، بيانگر بالاترين حد پيشرفت در روانشناسى آن عصر به شمار مىآيد. جيمز، رئيس انجمن روانشناسى امريكا بود، و به پديدههاى دينى علاقه بسيار داشت و تلاشهاى خويش را در تجربه دينى فرد متمركز ساخت. سخنرانىهاى «گيفورد» كه در كتاب «گوناگونى تجربه دينى» به چاپ رسيد و امروزه حدود يك قرن از انتشار آن مىگذرد، از آثار ماندگار شمرده مىشود.
روانشناسان متنفذ ديگرى مانند «جى استانلىهال» نيز به مطالعه دين پرداختند و در صدد بهبود فرضيههاى روانشناسى و تحقيق در رسوم دينى برآمدند.
در دورههاى اخير، روانشناسان امريكايى به سوى «رفتارگرايى» كه از ناديده گرفتن مسائل معنوى سرچشمه مىگرفت، روى آوردند. روشهاى تقليلگرايانه رفتارگرايى در مورد عقيده و ايمان يا فرضيههاى متناسب با آن مجال بحثباقى نگذاشت. بتدريج روانشناسى، مقوله دين را ترك نمود و به موضوعات ديگرى كه علمىتر تلقى مىشدند، پرداخت. اين امر به چندين دهه غفلت و كوتاهى در موضوع دين انجاميد.
علاقه روانشناسان به دين در سال 1950 ديگر بار آغاز شد. تلاشهاى گوردن آلپورت براى توصيف نقش دين در تجربه شخص، اثر فراموشنشدنى او در اين زمينه را سامان بخشيد و فرضيه تمايز انگيزههاى دينى درونى و برونى را به عنوان بانفوذترين رويكرد در مطالعات روانشناسى دين در امريكا پديد آورد. در سالهاى پس از آن، براساس يك ديدگاه سنتى در روانشناسى دين، پيشرفتهاى بسيارى پيشنهاد داده شد كه تجربه احياى منافع در اين رشته، رهاورد آن شمرده مىشود. انتشار نشريه تخصصى، بخشى از اين پيشرفتها بود. اختصاص بخشى از انجمن روانشناسى امريكا به مطالعات دينى و دسترسى روزافزون به كلاسهاى دانشگاههايى كه در خصوص روانشناسى دين مطالعه مىكردند، بخشى ديگر از اين پيشرفتها است. اين الگوى رشد كه به طور بسيار خلاصه بيان گرديد، اخيرا با اين نظر كه دين هرگز از سوى جريان غالب و روند كلى روانشناسى، مورد استقبال قرار نگرفت، روبهرو شده است. اين ديدگاه، معتقد است كه روانشناسى دين در حاشيه اين رشته و در خلال پيشرفتهاى آن آشكار گرديد. ولف با استفاده از اسناد منتشر شده و ساير اطلاعات تاريخى، دريافت كه نخستين نشريه در اين رشته در سال 1952، همزمان با پايان «نشريه روانشناسى امريكايى» تعطيل شد. البته در نيمه نخست قرن بيستم، كتابهاى اختصاصى روانشناسى دين نيز انتشار مىيافت; ولى كنارهگيرى اجتنابناپذير روانشناسان معروف و برجسته، به افت اين رشته علمى در اوايل دهه 90 انجاميد.
راهاندازى نشرياتى كه به گونهاى رضايتبخش به مطالعات تجربى دين گرايش داشتند، عامل مهم توسعه اين رشته و وضعيت كنونى آن به شمار مىآيد.
نشريههاى «مطالعات علمى - دينى» ، «مرورى بر تحقيقات دينى» و «مجله بينالمللى روانشناسى دين» ، مانند ساير سمينارهاى تخصصى، روانشناسان را يارى داد تا تحقيقات خويش را درباره زواياى رفتار و عقايد دينى، منتشر كنند. پيشرفتهاى مهم و اساسى روانشناسى دين، هنوز مرهون تلاشهاى پيوسته روانشناسانى است كه تحقيقاتشان را در اين نشريات ارائه دادند.
سازمانهايى در روانشناسى دينى
مطالعات و تحقيقات سازمانهاى حرفهاى روانشناسان علاقهمند به موضوع دين نيز رهاوردى مشابه دارد. بخش سىوششم انجمن روانشناسى امريكاييان، نخستين سازمان در اين رشته به شمار مىآيد. اين مركز در آغاز به عنوان انجمن روانشناسى امريكاييان كاتوليك، تاسيس شد و در سال 1971 با نام «روانشناسان علاقهمند به مقولههاى دينى» مجددا سازماندهى گرديد. «روانشناسان علاقهمند به مقولههاى دينى» در سال 1975 به عضويت انجمن روانشناسان امريكاييان درآمدند و در سال 1993 خود را «روانشناس دين» ناميدند. اين گروه اكنون دو هزار عضو دارد كه اكثر آنها روانشناسان بالينى و مشاورهاى هستند.
به رغم نخستين سازمانهاى مطالعات دينى، اقليتى نيز در انجمن روانشناسان امريكايى وجود داشت كه شمار آنها در مقايسه با جمعيت صدوپنجاه و نه هزار نفرى انجمن روانشناسى امريكاييان، بسيار اندك بود و در گسترش انجمن نقشى محدود داشت. با وجود همه اين مسائل، اين سازمان موضوعاتى مهم براى جلسات بحث و گفتوگوهاى دين و روانشناسى در نظر گرفت. انگيزه تاسيس جامعه روانشناسى امريكاييان در سال 1988 نيز همين مسئله بود. جامعه روانشناسى امريكايى تلاش خود را بر دانش روانشناختى متمركز كرده و در برابر تاكيد انجمن روانشناسى امريكايى بر مراقبتهاى بهداشت روانى وزنه تعادل به وجود آورد.
در اين برهه از زمان، جامعه روانشناسى امريكايى براى روانشناسانى كه عقايد و رفتار دينى يا ساير محدودههاى روانشناسى را مطالعه مىكردند، بخشى ويژه نداشت، البته روانشناسان علاقهمند به دين مىتوانستند در انجمنها و محافل ديگر فعاليت كنند. برجستهترين آنها، انجمن روانشناسى تغيير شخصيت، (Transpersenal) است، كه بر مسائل تغيير حالات خودآگاهى و معنويت، بيش از دين سازمانيافته تاكيد مىورزد.
نشريه اين گروه، «روانشناسى تغيير شخصيت» است كه براى فرضيات و تحقيقات مربوط به تجربههاى دينى ويژه پژوهشهاى مبتنى بر روشهاى غيرسنتى، راه خروج فراهم مىآورد. علاوه بر اين، سازمانهاى متعددى وجود دارند كه روانشناسى و سنتهاى دينى خاص، مانند مسيحيت و يهوديت را بهبود مىبخشند و اين سازمانها كه روانشناسان مربوط به كليسا خوانده مىشوند، به كاربرد روانشناسى در مقولههاى بهداشت روانى در محيطهاى دينى، شديدا گرايش دارند. انجمن امريكايى روانشناسان كليسايى يكى از اين گروهها است. گروه ديگر انجمن مسيحيان براى علوم روانشناختى است كه در خدمت جامعه پروتستانهاى انجيلى قرار دارد. اين گروهها هزاران عضو دارد; ولى به دو دليل در رتبه دوم جاى مىگيرند.
1. كوتهبينى و تنگنظرى ويژه روانشناسى امريكاييان كه روانشناسى را از ساير حرفههاى بهداشت روانى، ارزشمندتر مىدانند.
2. ارزشهاى نهفته در سازمان، از علايق اوليه انگاشته شدن معنويت و ابراز رشد معنوى بودن روانشناسى كه افزايش پندارها در ميان روانشناسان آزاد و بىتعصب مىانجاميد.
با اين همه، روانشناسان، كاركنان اجتماعى و روحانيون اين سازمانها، نخستين منبع مراقبتهاى بهداشت روانى را براى بسيارى از مردم فراهم مىآورند و تاثير عملى اين سازمانها قابل ارزيابى و برآورد نيست.
در نهايتسازمانهاى ميانرشتهاى، مانند جامعه مطالعات علمى دين و انجمن مطالعات دينى نيز وجود دارند. روانشناسانى كه در مورد دين به تحقيق مىپردازند، اغلب از نشريات اين سازمانها بهره مىبرند و اكثر آثار اين نشريات را داراى كيفيتبالا مىدانند. در كنفرانس مشترك اين سازمانها، تحقيقات جامعهشناسى از بررسى و چيرگى فزونترى برخوردار است.
ديدگاههاى روانشناختى دين
رالف هود، از شخصيتهاى مهم در روانشناسى دين امريكا، شش مكتب فكرى روانشناسى در خصوص دين پيشنهاد داد: 1. «مكتب روانكاوى» برگرفته از آثار فرويد بود و مىكوشيد انگيزههاى ناخودآگاه عقايد دينى را آشكار سازد. تفاسير روانكاوى لزوما دينستيز نيست. 2. «مكتب تحليلگرايى» از توصيفهاى يونگ در مورد زندگانى معنوى الهام گرفته است. البته اكثر روانشناسان توضيحهاى يونگ را ناهمسو با تحقيقات علمى و داراى نقشى محدود در روانشناسى ارزيابى مىكنند.
3. «مكتب objedrelation » توسط روانشناسان شكل گرفت، اما تلاشهاى خود را بر نفوذ و تاثير مادر بر فرزند متمركز ساخت. اين مكاتب بر مطالعات بالينى و ساير روشهاى توصيفى و تشريحى كه بر نمونههاى ساده استوار است، متكى بودند. 4. مكتب تغيير شخصيت مىكوشد در مسير روبهرو شدن مستقيم با معنويات قرار گيرد. اين مكتب، پديدههاى معنوى را حقيقى مىداند و از شيوههاى گوناگون براى مطالعه تجربيات ماوراى علم بشر استفاده مىكند. 5. مكاتب پديدارشناسى بر فرضيات نهفته تجربه دينى و رايج كردن اين تجربهها ميان مردم تاكيد مىورزد. اين گروه از دانشمندان واكنشهاى انتقادى در مسايل تجربى و سنجشى را تاييد مىكند. 6. مكاتب سنجشى (اندازهگيرى) اكنون روش غالب در روانشناسى دين در امريكا به شمار مىآيد. پيروان اين انديشه جهت استفاده از شيوههاى روانشناختى در گستره مطالعه زندگى دينى اميال و آرزوها را تقسيم مىكند.
با وجود سنتسنجش، مدل گرايشهاى برونى - درونى دينى آلپورت، بيش از سى سال اين رشته را شكل داد. در راستاى جستوجوى رابطه گرايشهاى درونى و برونى نگرشها و رفتارهاى اجتماعى، مطالعات بسيار انجام گرفته است. دورنماى درونى و برونى، اساس مطالعات مهم باتسون و ديگران بود. مطالعات و تحقيقات به منظور كشف نقش دين در فائق آمدن بر مسائل نيز در روانشناسى رايج است. «پارگامنت» از برجستهترين افراد اين رشته بود كه چگونگى استفاده مردم را از دين براى مقابله با فشارهاى روحى، مورد مطالعه قرار داد.
روانشناسان، امكان مرحلهاى بودن پيشرفتهاى دينى را كشف كردند. در اين خصوص، تئورى اتصال (ضميمه) بسيارى از اذهان را به خود معطوف ساخت. در روانشناسى شناختى يا شناختنگر كه توسط اسپيلكا طرح شد، به موضوع كاربرد دين مىپردازد.
تئورىهاى روانشناسى اجتماعى - از قبيل تئورى جذب و جذابيت - به منظور آزمايش شرايط تجربيات دينى يا درك تحولات دينى به كار مىرفته است.
ترس از مرگ و نقش آن در تجربه دينى در اين محدوده، به عنوان حلقه ارتباط دين و روانشناسى مطالعه شده است. مكاتب سنجش در هر كدام از اين محدودهها از شيوههاى روششناسى علمى سنتى كه در ارتباط با پديدههاى دينى ارتباط دارد، استفاده مىكنند. آنها در اين كار بر اين نكته كه دين با دانستههاى ما در مورد رفتار و انديشههاى انسانى مرتبط است، تاكيد مىورزند. شواهد موجود نشان مىدهد كه علاقه به مسائل دينى و يا دست كم موضوعات مذهبى در ميان روانشناسان امريكايى، رشد داشته است. براى مثال موضوع برنامه تلويزيونى انجمن روانشناسى امريكا، در ماه آگوستسال 1996، دين بوده است. اين انجمن كتابهاى مختلفى نيز چاپ كرده است كه نقش دين را در تمرين روانشناسى بالينى و مشاورهاى، بر مىرسد.
در ميان اين كتابها، كتاب «ريچاردز وبرگين» به موضوع درمان مؤثر هنگام مخاطب قرار دادن محترمانه عقايد دينى، مىپردازد و امكان برخوردارى از «روانشناسى خداشمول» را فراهم مىآورد. ديدگاه دائرةالمعارفى دين در روانشناسى بالينى در ايالات متحده امريكا در كتاب شافرانسكه يافت مىشود. او در اين كتاب ديدگاههايى متفاوت ارائه داده است كه همه آنها مطلوبند و در مقوله ديندرمانى و عقايددرمانى مىگنجند. اين جنبش در آغاز بحثهاى تاريخى گوناگون ميان آلنبرگين و آلبرتآليس پديد آورد كه در نشريه روانشناسى بالينى و مشاوره به چاپ رسيد. اين مناظرهها اختلافات فاحش فرضيات طبيعتگرايانه آليس و فرضيههاى مبتنى بر وجود خدا و وحدانيتبرگين را آشكار مىسازد و فضاى آن روزگار را كه از نگرانىهاى روزافزون پستمدرن در مورد ارزشها و فرضيات روبه گسترش علم آكنده بود، باز مىنماياند.
اين فضا سبب شد كه روانشناسان با ديد بازتر به مطالعه دين و كاربرد مقولههاى بهداشت روانى روى آورند. البته علاقه دانشجويان به روانشناسى دين كافى بود تا اين دروس در بسيارى از دانشگاهها و دانشكدهها باقى بماند و روشهاى گوناگون ديدگاههاى روانشناسى در مورد دين، همچنان مورد مطالعه قرار گيرد.
گرايشهاى اخير و جهتهاى آينده
روانشناسى دين در امريكا با مشكلات و فرصتهاى بسيار روبهرو است و اين امكان وجود دارد كه در آينده از اهميت افزونترى برخوردار گردد. بىترديد دروس و رشتههاى عملى روانشناسى دين در امريكا، همچون ديگر كوششهاى انسانى، از خطا پيراسته نيست. در اين گستره، انتظار از روانشناسان به دلايلى كه ادامه تنش ميان روانشناسى رايجبوده و دين يكى از آنان به شمار مىآيد، محدود خواهد بود. اين دو حوزه، فرضيات مختلف را درباره آنچه شواهد درست پديد مىآورد، استوار گرديدهاند. هنوز هم روانشناسانى وجود دارند كه مىكوشند فرضيات تغيير يافته را مورد توجه قرار دهند. موفقيت كتاب ريچاردز وبرگين كه در زمان انتشارش از پرفروشترين كتابهاى انجمن روانشناسى امريكا شمرده شد، چنان اظهار مىدارد كه روانشناسان منفرد در كارهاى پيشرفته خويش با دين درگيرى دارند. اين موضوع نشان مىدهد كه در آينده، مقولههاى مربوط به دين، توجه روانشناسان بيشترى را به خود جلب خواهد كرد و در ميان روانشناسان محقق، تنش علمى، فزونى مىيابد; همانند روانشناسى عصبى، روانشناسى تكاملى و ساير زيررشتههايى كه به ترقى و پيشرفت ادامه مىدهند. ممكن است روانشناسان علاقهمند به دين با توسعه تحقيقات و تئورىهاى موفقيتآميز به شكافهاى موجود بپردازند. براى مثال تئورى ضميمه مىتواند با روانشناسى تكاملى سازگار باشد; هر چند اين پژوهشها، رشتهاى را پيشنهاد مىدهد كه به روانشناسى بيش از دين توجه دارد. روانشناسى دين بر فرايند درك و فهم ما از دين، تاكيد مىورزد. روانشناسى دينى بر تفاسير مذهبى روانشناسى پاى مىفشارد. مشكل هميشگى روانشناسى دين، تامين بودجه و سرمايهگذارى در امر تحقيق است. اين رشته هرگز پشتيبانى مالى بسيارى در امريكا دريافت نكرده است. دانش ما در اين گستره با شكافهايى مهم روبهروست. با كمبود سرمايهگذارى، پيشرفت تحقيقات در مقايسه با ساير رشتهها كندتر خواهد بود و اجراى يك تحقيق كامل و بىنقص، ناممكن مىنمايد. براى مثال اين رشته به مطالعات طولى سخت نياز دارد، اما مشكلات و هزينههاى اين شيوه تحقيق، اجراى آن را بدون پشتيبانى مالى غيرممكن مىسازد. اين مسئله كه پيشرفت در اين رشته را به تاخير مىاندازد، بدان واقعيتبازمىگردد كه اكثر روانشناسان علاقهمند به مقوله دين، يا بالينىاند يا مشاورهاى.
نيازهاى نگهدارى و ادامه كارهاى بالينى، ارائه تحقيقات برپايه روانشناسى دين را براى آنان دشوار مىسازد. با اين وجود در مقايسه با گذشته، دلايل خوشبينانهترى نيز وجود دارد; بطور كلى اين گونه رقابتها ممكن است نحوه سرمايهگذارى و بودجه تحقيقات دينى را بهبود بخشد. افزون بر اين، تلاشهاى اخير انجمن روانشناسان امريكا در تاسيس «روانشناسى مثبت» نيز سبب خوشبينى است. اين نوع روانشناسى بر عواملى كه ممكن است در بهداشت روانى مؤثر باشد، توجه و تمركز دارد. دست كم يك روانشناس برجسته، تاثيرهاى دين در بهبود بهداشت روانى را بيان كرده است و به نظر مىرسد اين تلاشها ادامه يابد. بدون در نظر گرفتن اين حمايتها در مورد تحقيقات، اين نكته كه پژوهشها بايد از نظر روششناسى سالم و بىنقض باشد، هميتبسيار دارد. اگر روانشناسى دين بخواهد از تاثير گستردهتر در جامعه روانشناسى امريكا برخوردار باشد، بايد از نظر روششناسى بسيار دقيق و موشكافانه باشد.
نتيجهگيرى
مطالعه روانشناسى دين، بخش با اهميت و هدفمند روانشناسى در امريكا به شمار مىآيد. روانشناسى دين با درك ما درباره مردم ارتباط دارد; زيرا با توجه به اين كه بيش از 90 درصد امريكاييان خداباورند، بعد مهمى از زندگى در امريكا را مورد خطاب و توجه قرار مىدهد. روانشناسى دين براى مطالعه نگرشها، حس نوعدوستى و گذشت و بسيارى ديگر از پديدهها كه روانشناسان به آن علاقهمندند، منبعى غنى از اطلاعات به شمار مىآيد. روانشناسى دين، همچنين ابتكار و خلاقيت روانشناسان را در اجراى تحقيقات ساختارى كه نمىتوان آنها را از طريق آزمايش به سادگى مطالعه كرد، به چالش مىاندازد. به طور خلاصه، پيوند بين روانشناسى و دين، به روانشناسى كمك مىكند تا ارتباط تاريخى خويش را با فلسفه حفظ كند. از آن جا كه روانشناسى در پى استخدام فنون و علوم طبيعى است، روانشناسى دين به ما يادآورى مىكند كه ريشه ما در فلسفه قرار دارد و فرضياتى كه در خصوص موضوعاتمان پديد مىآوريم، براى علوم مفاهيمى مهم به ارمغان مىآورد.