تحليلگران سياسى و سياستمداران، به ابعاد گوناگون در تحليل انتفاضه اشاره كردهاند تا حجم تحولات شگرفى را كه در مبارزه ملت فلسطين پديد آمده است، نشان دهند. در طول مسير انتفاضه تاكنون، چند امر قابل مشاهده است: يكى خيزش عمومى ملت فلسطين و قدرت بىسابقه اين ملت در تداوم حركتبه سوى هدف، و ديگرى به شكست كشاندن همه تلاشها براى نفوذ در صف فلسطينىها و خاموش كردن همه آتشهاى فتنه داخلى و موفقيت اين ملت در حفظ وحدت ملى، به رغم همه اختلافات در استراتژىهاى سياسى و نظامى است. به هر روى انتفاضه با رهبران جديد تداوم دارد و به رغم دستگيرى هزاران تن، توان ملت فلسطين بيش از پيش است و عمليات شهادتطلبانه متوقف نشده است.
ابعاد عمومىاى كه به عنوان شاخص تحولات بزرگ در مبارزه ملت فلسطين در انتفاضه جديد در مقايسه با انتفاضههاى پيشين به كار گرفته مىشود، شمار خسارتهايى است كه مبارزان فلسطينى بر صفوف دشمن وارد آوردهاند، و قياس آن با شمار خسارتهاى فلسطينىها براساس برخى آمارها، مبارزان فلسطينى، موفق شدهاند در مقابل هر سه شهيد فلسطينى، يك اسراييلى را به لاكتبرسانند. اين نسبت از نسبتشمار خسارتهاى جانى اسراييلىها در جنگهاى نظامى با كشورهاى عربى بسيار بيشتر است . در انتفاضه پيشين، در مقابل هر 60 فلسطينى، تنها يك اسراييلى كشته شده بود.
اما پرسش محورى اين است كه چه تحول كيفىاى در بعد نظامى مبارزان فلسطينى پديد آمده است كه به آنان توانايى وارد كردن اين حجم از خسارت را به اسراييلىها داده است؟ و مبارزان فلسطينى چگونه توانستند نقاط ضعف خود را به نقاط قوت تبديل كنند؟
درك تحول كيفى در عمليات نظامى فلسطينىها بدون درك ماهيت و بستر درگيرى و وضعيت نيروهاى مبارز فلسطينى در مقايسه با نيروهاى اشغالگر امكان ندارد. ماهيت و بستر درگيرى موجود سه عنصر اساسى دارد:
1. ارتش اشغالگر به لحاظ شمار افراد و سطح تكنولوژى نظامى در هر گونه رويارويى سنتى و معمولى، برترى قاطع دارد. اين برترى، سبب شده تا برنامههاى اين ارتش، همواره معطوف به برخورد مستقيم با نيروهاى عظيم سازماندهى نشود و نيروهاى فلسطينى را وادار به پيروى از روشهاى مبتنى بر پرهيز از رويارويى نظاممند و غافلگيرانه نمايد.
2. نيروهاى فلسطينى، هر چند وضعشان بهبود يافته و موقعيتى استراتژيك در درون سرزمين فلسطين - و در شهرهاى حتحاكميتحكومتخودگردان - يافتهاند. پيش از اين، عمق استراتژيكشان در مبارزات پراكنده در كشورهاى عربى مانند اردن و لبنان نمود يافته بود; اما عمق استراتژيك كنونىشان در محاصره نيروهاى دشمن قرار دارد و مقاومت فلسطين، امكان دفاع از آن را ندارد.
در نتيجه، اين عمق نمىتواند هيچ كارى انجام دهد; جز اين كه مبارزان را در درون خود جذب كند و اين امر، ساكنان شهرهاى فلسطينى را در معرض انتقام دائمى صهيونيستها قرار مىدهد. به عبارت ديگر اين عمق استراتژيك مفتوح است. سبب اين وضع، نقص موجود در توافقنامههاى حكومتخودگردان است كه تدبيرى براى سلطه امنيتى خود بر روستاها و مناطق غيرشهرى تحتحاكميتخود نينديشيده است.
اين وضعيت، وظيفه مبارزان فلسطينى را بسيار دشوار و به لحاظ نظرى ناممكن نشان مىدهد. حال اين پرسش مطرح است كه چگونه مقاومت فلسطين توانسته است، چنين شمار فراوانى از خسارتهاى جانى را بر اشغالگران تحميل كند؟ و چگونه كيفيت عملياتها تحول و تطور يافت؟
تصميم به جنگ
فضاى مذاكرات سازش، در آخرين مرحله خود در كمپديويد، به بنبستى انجاميد كه حل آن جز با جنگ براى اجبار دشمن (حكومتخودگردان) بر امضاى ناخواسته مواردى كه در مذاكرات زير بار آنها نرفته بود، ممكن نمىنمود. براى رژيم صهيونيستى جنگ، تداوم خشونتآميز سياست است.
در مذاكرات كمپديويد، اسراييلىها يقين كردند كه طرحشان براى اجراى حل نهايى از طريق بازى سياسى و مذاكرات، كستخورده و فلسطينىها اين طرح را با ابعاد چهارگانهاش هيچگاه نخواهند پذيرفت.
ابعاد چهارگانه از اين قرار بود: تداوم سيطره صهيونيستها بر قدس; بقاى شهركهاى صهيونيستنشين با تعديلهايى صورى; ابقاى سرزمين فلسطين; نوار غزه و كرانه غربى تحتحاكميت و سلطه دائمى صهيونيستها و جلوگيرى از بازگشت پناهندگان فلسطينى. رژيم صهيونيستى به اين نتيجه رسيد كه هيچ راهى جز به كارگيرى قدرت نظامى و بازگشتبه كشتار وسيع و جنگ مستقيم براى تحميل طرح صلح بر فلسطينىها و اجبار تمام نيروهاى فلسطينى بر پذيرش آن وجود ندارد.
در مقابل و در پايان اين مذاكرات، ملت فلسطين با نيروها و گروهها و گرايشهاى متعددش به اين نتيجه رسيد كه مذاكرات سازش هيچ گرهى را باز نمىكند و هيچ فايدهاى ندارد و جز بازگشتبه مقابله مستقيم و رويارو بر سر سرزمينش راهى ندارد. استراتژىهاى گروههاى فلسطينى، بين اداره مذاكرات از راه بحران يا اداره دشمن با بحران و بين پذيرش استراتژى مبتنى بر اجبار دشمن بر عقبنشينى از اراضى اشغالى 1967- مانند الگوى لبنان (حزبالله) - در نوسان بود. استراتژى ديگرى هم مطرح بود و آن پايان دادن به حضور صهيونيستها در سراسر سرزمين فلسطين بود.
اين وضع در حقيقت اختلاف سليقه بين سه استراتژى نظامى بود. گروهى در آغاز انتفاضه و با سير تحولات و حوادث و تحت فشار اقدامات دشمن، استراتژى اداره مذاكرات در فضاى بحران را پذيرفتند. گروهى ديگر به استراتژى محدود كردن فعاليت نظامى در داخل مرزهاى اشغالى 1967 روى آوردند و گروهى ديگر استراتژى رويارويى گسترده با دشمن صهيونيستى را در سراسر سرزمينهاى اشغالى - چه در درون اراضى اشغالى 1967 و چه در درون اراضى اشغالى 1948- پذيرفتند.
انتفاضه
انتفاضه فلسطين با تحركات مردمى آغاز شد; يعنى مردم فلسطين در حالى كه سلاحى جز سنگ در اختيار نداشتند و چنين مبارزه سختى را هم پيشتر تجربه نكرده بودند، با نيروهاى ارتش اشغالگر رويارو شدند. تظاهرات خشمگين مردمى بالا گرفت و سراسر سرزمينهاى اسلامى و عربى را در بر گرفت. حمايتهاى وسيع مردمى در جهان اسلام، پشتوانه تازه و دلگرمكننده و تقويتبخشى براى نيروهاى انتفاضه بود. دستگاههاى تبليغاتى ديدارى با قدرت تمام، جنايتهاى ننگين صهيونيستها را پوشش خبرى دادند و حماسه ملت قهرمان فلسطين را جاودانه كردند. در اين مرحله عدهاى خواهان متوقف كردن روند كشتار ملت فلسطين شدند و گروهى هم خواهان بازگشتبر سر ميز مذاكرات شدند. اما مقاومت زنده اين ملت، نظر ديگرى داشت. رفتهرفته، انتفاضه از فاز سنگپرانى به فاز جنگ رهايىبخش مسلحانه وارد شد. عملياتهاى مسلحانه با برخى اقدامات پراكنده كه ابتدا چندان مؤثر هم نبود، آغاز شد. موج احساسات انتقامجويانه نسبتبه ارتش صهيونيستى وصفناپذير بود. صهيونيستها از تبديل انتفاضه به مبارزه مسلحانه بيمناك بودند و در پايان دادن به آن، شتاب داشتند و بر حجم جنايات خويش افزودند. با اين حال، مقاومت فلسطين عملياتهاى نظامىاش را گسترش داد و تاكتيكهاى خود را تحول بخشيد و وضعيت را به گونهاى درآورد كه خبر اصلى هر روز جرايد اين بود: «عمليات تازه در پاسخ به تجاوزات صهيونيستها». اين وضع، رژيم صهيونيستى را به ياس و سرخوردگى كشاند.
نبرد آزادىبخش
در مرحله بعدى از عمر انتفاضه، تظاهرات مردمى - كه زيانهاى جانى زيادى بر فلسطينىها وارد ساخته بود - رو به كاهش نهاد تا رفتهرفته عملياتهاى شهادتطلبانه نظامى، جايگزين آن شود.
نيروهاى فلسطينى در اين مرحله نقطه عزيمتخود را در درون خاك سرزمين خودگردان قرار دادند. دشمن نيز در مقابل، پاسخ عمليات فلسطينىها را با انتقام از مردم شهرها و شهركهاى فلسطينىنشين مىداد. استراتژى رژيم صهيونيستى در اين مرحله به گرو گرفتن مردم بىدفاع فلسطين در برابر عملياتهاى نظامى بود. اين رژيم مىخواستستون فقرات دستگاههاى فلسطينى را در هم بشكند و با وارد ساختن ضربات مستقيم بر مردم بىدفاع، بين ملت فلسطين و مقاومت فلسطين شكاف و اختلاف پديد آورد; اما تجربه، قدرت ملت فلسطين را بر ايستادگى ثابت كرد و اين ملت مانند انبارى از نيروها و مهمات، به عمق استراتژيك مقاومت تبديل شد. در اين مرحله، نيروهاى فلسطينى به پيشرفتهايى كيفى در اسلحهسازى دستيافتند و سلاح قسام 1 و قسام 2 و الاقصى 1 و الاقصى 2 كه نام موشكهاى زمين به زمين است، محصول همين دوره است.
خلاصه اين كه در اين مرحله به لحاظ نظامى، نوعى توازن بين دو سرزمين و دو ارتش پديد آمد و هر ضربه با ضربهاى متقابل پاسخ داده شد. هواپيماى رژيم صهيونيستى از دور، اردوگاههاى فلسطينى را بمباران مىكردند و مقاومت هم در مقابل بر سر شهركنشينها آتش مىريخت. صهيونيستها زمانى خطر اقدامات فلسطينىها را جدىتر دريافتند كه موشكهاى فلسطينى از مرزهاى 1948 گذشت و مناطق امن و آرام اسرائيل را در هم كوبيد. ديگر جايى از اين سرزمين جعلى از تير رس موشكهاى مقاومت اسلامى در امان نبود. حزب الله لبنان، از شمال و مقاومت فلسطين از جنوب و شرق، و در مقابل بمباران مناطق فلسطينى، مناطق يهودىنشين. با عمليات شهادتطلبانه فلسطينىها كه به طور بىسابقهاى مرزهاى امنيتى را در نورديدند، اسرائيل به لرزه در آمد. در اين مرحله عملياتها به لحاظ نظامى و امنيتى تحولى كيفى يافتند. ترور وزير جهانگردى رژيم صهيونيستى رحبام زئيفى - كه خواهان بمباران سد العالى مصر بود - نخستين حادثه از اين نوع در تاريخ اين رژيم بود. مفهوم استراتژيك اين حادثه آن است كه مقاومت فلسطين، قدرت نظامى كافى را براى حمايت از رهبران سياسى خود، براى ايجاد توازن و سد در برابر قدرت رژيم صهيونيستى دارد. در نتيجه اين قدرت بود كه در مقابل شهادت هر كدام از رهبران فلسطينى، يكى از مسئولان اسرائيلى كشته مىشد. ترور وزير صهيونيستى هم در پاسخ به شهادت ابوعلى مصطفى رهبر جبهه خلق انجام شد. اگر كسى دقت كند در مىيابد كه چنين توازنى عملا پديد آمده است; به گونهاى كه ديگر اسرائيل اقدام به ترور رهبران فلسطينى نمىكند و با اين كه امكان ترور شمار زيادى از رهبران فلسطينى را دارد، ولى به دستگيرى برخى از آنان اكتفا مىكند. در اين دوره، خطرناكترين عمليات در درون ديوار امنيتى اسرائيل در اراضى اشغالى 1967 به وقوع پيوست. در اين عمليات، يك مبارز فلسطينى توانست پنج تن از سربازان صهيونيست را به هلاكتبرساند و بدون هيچ آسيبى از معركه بگريزد. اين حادثه نشان داد كه مبارزان فلسطينى به رغم ضعف تسليحاتى خود، با داشتن روحيهاى عالى در اثر تمرين و تجربه، مىتوانند به برترى نظامى دستيابند. در حادثهاى ديگر سربازان صهيونيستبه محض مشاهده يك شهادتطلب، از موضع خود پا به فرار گذاشتند. جالبتر از اينها اين كه فلسطينىها توانستند يك دستگاه تانك «مركاوا» را كه مايه مباهات صنايع نظامى اسرائيل است و از ميان توليدات نظامى اين رژيم، بيشترين فروش را دارد، منهدم كنند.
عمليات شهادتطلبانه
اين نوع از عمليات نظامى، مهمترين راه در هم شكستن ديوار امنيتى اسرائيل و به لحاظ بازدارندگى و شمار كشتهها، هم تراز هواپيماهاى مهاجم بوده است. عمليات شهادتطلبانه، نوعى توازن مبتنى بر بازدارندگى، بين نيروهاى فلسطين و ارتش صهيونيست پديد آورد. در اين جا بايد به اين نكته مهم اشاره كرد كه در آينده، اين عملياتها مورد بررسى محافل آكادميك نظامى قرار خواهد گرفت و بسيارى از رازها گشوده خواهد شد; اما از بعد مكانى، محور اين عملياتها قدس است; زيرا حدود 30% عملياتهاى شهادتطلبانه در اين شهر انجام شده است. هدف از انتخاب اين شهر به عنوان محور، بر هم زدن رؤياى پايتختى قدس در ذهن اشغالگران صهيونيست است. غير از اين شهر، چهار گوشه فلسطين اشغالى از اراضى اشغالى 1948 گرفته تا ديگر مناطق، هدف اين عملياتها بودهاند، تا بر اين حقيقت تاكيد شود كه فلسطين، تمام اراضى اشغالى فلسطين است. از مراكز نظامى و مراكز حكومتى (مانند وزارت دفاع) و اماكن سياحتى و اقتصادى گرفته تا بازارها، ايستگاههاى اتوبوس و مغازهها و مدارس دينى، هدف عملياتهاى شهادتطلبانه قرار گرفتند و هيچ مكانى در امان نماند. كار به جايى رسيد كه صهيونيستها، وضعيتخود را به تمسخر گرفتند و اين بالاترين درجه شكست روانى و روحى است. گاه يكى از آنان در روزنامه مىنوشت: كارى برايمان نمانده جز خوردن و آشاميدن، چون فردا خواهيم مرد. ديگرى نوشت: فردا با اتوبوسى دم در منزل شما حاضر خواهم شد، اميدوارم به اين كار موفق شوم!
عملياتهاى شهادتطلبانه، تحولاتى فنى و كيفى را شاهد بوده و نيروهاى فنى مقاومت در كاستن از حجم مواد منفجره و بالا بردن قدرت تخريبى آن، موفقيتهايى كسب كردهاند.
ريسك ايجاد خط حائل
ارتش رژيم صهيونيستى، به حالت دفاع استراتژيك در برابر دشمنى رسيد كه تنها در زمان هجوم و كشتن نيروهاى اين ارتش ديده مىشد و گاه هم اصلا ديده نمىشد; زيرا فدايى فلسطينى امكان فرار را پيدا مىكرد. در چنين استيصالى بود كه شارون تصميم به ريسك عجيبى گرفت و آن ايجاد خط حائل بين مناطق خودگردان و مناطق اشغالى 1967 بود. شارون بر اين خيال خام بود كه اين اقدام، پيكر مقاومت اسلامى فلسطينى را از هم خواهد پاشيد و خطر ترور صهيونيستها را به صفر خواهد رسانيد و در چنان شرايطى خواهد توانستبا ادامه سياست مشت آهنين و قتلعام فلسطينيان و تخريب منزلشان و از بين بردن نهادهاى مدنى، در گام بعدى با پذيرش مذاكره، ثمره سياستهاى ياد شده را در سرميز مذاكره به دست آورد. اما نيروهاى مقاومت، استراتژىاى را در پيش گرفتند كه گاه مقتضى عقبنشينى و اختفا بود و گاه حكم به رويارويى نظامى با برخى مواضع اسرائيلى به هدف تضعيف روحيه نيروهاى نظامى اين رژيم و تقويت روحيه شهروندان فلسطينى مىكرد. نمونه اين برخوردهاى نظامى در جنين روى داد. در حالى كه شارون تصور مىكرد كه تورهايش، ماهيان را صيد كرده و نيروهاى مقاومت وارد زندانها و بازداشتگاههاى بزرگش شدهاند، ناگهان در يك روز، دو عمليات در اراضى اشغالى 1967 و در روزهاى بعد چند عمليات شهادتطلبانه انجام شد. شدت اين عملياتها به مراتب بيش از عملياتهاى پيش از ايجاد خط حائل بود. آنچه در اين جا مهم به نظر مىرسد، تحولات كيفى عملياتهاى نظامى نيروهاى مقاومت است. مهمترين اين عملياتها در اين دوره، چهار فقره بود كه دو مورد از آن ناكام ماند و دو مورد با موفقيت انجام شد. اگر آن دو عمليات ناكام، موفق مىشد، اسرائيل را به فروپاشى واقعى مىكشاند. عمليات اول كه ناكام ماند، به هدف انفجار نيروگاه برق تلآويو طرحريزى شده بود و اگر به هدف مىرسيد، دهها تن را به هلاكت مىرساند. عمليات دوم، طرحى شبيه عمليات برجهاى تجارت جهانى نيويورك بود و مواد منفجره كافى براى فروپاشى اين دو برج تجارى در تلآويو فراهم شده بود و اگر اين طرح به منصه ظهور مىرسيد، صدها تن صهيونيستبه هلاكت مىرسيدند. اما عمليات سوم با موفقيت انجام شد و هنوز رعب و وحشت آن در دل دستگاههاى امنيت صهيونيستباقى است. اهميت اين عمليات، امكان تكرار آن است. شيوه اجراى اين عمليات، شبيه شيوه دو عمليات ناكام پيش گفته است. اين عمليات در دانشگاه صهيونيستى عبرى و به شيوه كنترل از راه دور انجام شد. اين عمليات، نقطه عطف تكنولوژيك در شيوههاى مبارزاتى مقاومت فلسطينى است. اما عمليات چهارم كه كامياب بود و دستگاه نظامى رژيم صهيونيستى را به رعب افكند، عمليات انفجار اتوبوس حامل نظاميان صهيونيستبود كه در داخل مرزهاى 1948 و به شيوه تصادف دو خودرو با يكديگر - كه اولين مورد از اين نوع است - انجام شد.
ابتكار عمل مقاومت
قدرت مقاومت فلسطين با گذر از مراحل تاكتيكى و استراتژيكى نظامى به مرحله تثبيت و شكوفايى رسيده است، و قدرت اجرايى آن در مقايسه با ساز و برگ و نيروى انسانى ارتش صهيونيستى، بر آن، برترى داشته است. دارايى جنبش مقاومت ملى - اسلامى فلسطين، روحيه عالى، عقيده محكم و شكستناپذير و مغزهايى هستند كه براى اعاده حقوق غصب شده خويش، مىانديشند و مىكاوند و برنامهريزى مىكنند. شاخصهاى عمومى، گوياى آن است كه نيروهاى مقاومت، ابتكار عمل استراتژيك را در اقدامات نظامى به دست دارند; در حالى كه قدرت ارتش صهيونيستى، رو به ضعف و كاهش نهاده است. قوىترين و مهمترين عامل در اين ميان، ملت فلسطين است كه پايدارى و تقويت و ماندگارى جنبش مقاومت ملى، مديون آن است.