responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 69  صفحه : 4

انديشمندان مسلمان و قرائت اسلامي از جهاني شدن
سجادى سيد عبد القيوم

هرچند جهاني شدن از مقوله‌هاي مهم و مطرح در مجامع علمي و آكادميك جهان اسلام است، اما تا كنون جهان اسلام فاقد پاسخي يكدست به اين مقوله بوده است. متفكران مسلمان هر كدام از زواياي متفاوت به طرح و بررسي اين مقوله پرداخته‌اند. در مجموع مي‌توان اين ديدگاه‌ها را در دو طبقه كلان جاي داد:
1. ديدگاهي كه جهاني شدن را در چارچوب يك «پروژه غربي» تعريف كرده، بر ضرورت مقابله با آن تأكيد مي‌كند؛
2. نظرياتي كه در چارچوب خوشبينانه طرح مي‌گردد و جهاني شدن را يك «پروسه طبيعي» تلقي مي‌نمايند. نگرش دوم اساساً به ضرورت مواجهه منفي و يا مقابله با فرايند جهاني‌شدن اعتقاد ندارد؛ در حالي كه نگرش نخست ضرورت مقابله را مطرح مي‌كند و بيش‌ترين نقطه تمركز بحث را روي مكانيزم‌هاي ممكن براي مقابل قرار مي‌دهد. به نظر اينان به دليل اقتضاي فرهنگ جهاني شدن كه عمدتاً با جهان‌شمول نمودن فرهنگ ليبراليسم همراه است، حفظ هويت و فرهنگ ديني ضرورت مقاومت در برابر اين مقوله را مطرح مي‌كند. اما اين كه آيا اين مقابله در حوزه بيرون از جهاني‌شدن و فاصله گرفتن از آن مي‌تواند كارآمد باشد يا با ورود در گردونه جهاني‌شدن، موضوعي است كه با نقد و بررسي جدّي روبرو است. برخي از نويسندگان امكان هر نوع مقاومت در برابر پروسه جهاني شدن را منتفي دانسته، مقاومت در برابر آن را صرف هزينه زماني و مالي بدون دستاورد مشخصي مي‌نامند. مي‌گويند: اگر ما روند جهاني شدن را بپذيريم، شايد راه فراري در آن نباشد؛ چون ما در جايگاه يك عضو نسبتاً قابل توجه در نظام بين‌الملل بايد در فرايند جهاني شدن تأثير گذاريم. بايد بپذيريم كه اين فرايند، يك استراتژيك بين‌المللي است و مقاومت كردن در مقابل آن، سودي ندارد.
در اينجا توصيه به برخورد عقلاني و آرام با جهاني شدن است؛ زيرا با نگرش ستيزه‌جويانه، دو هزينه را بايد پرداخت:
1. هزينه كم‌رنگ كردن استراتژي‌هاي جهاني شدن؛ 2. هزينه تقويت ارزش‌هاي خودي. ولي اگر برنامه جهاني‌شدن را كه در حقيقت همان نظام بين‌المللي است بپذيريم و با شيوه مسالمت‌آميز با آن برخورد كنيم، مي‌توانيم ارزش‌ها و دين خود را حفظ كنيم؛ زيرا جهاني شدن با دين ما سروكار ندارد؛ بلكه فرآيندي است كه با انديشه‌ها و رفتارهايي مي‌جنگد كه مغاير منافع جهاني‌شدن است.(1)
اما اين تنها يك بُعد قضيه است. در مقابل كساني هم امكان مقابله با جهاني‌شدن را مطرح مي‌نمايند. در اين جا پاسخ اسلامي به جهاني شدن را از منظر انديشمندان اسلامي، نظير دكتر حنفي، ابوربيع، برهان غليون، دكتر نصر و ديگران مرور خواهيم كرد.

1. محمدابراهيم ابوربيع
پايان جنگ سرد، به مفهوم پيروزي نهايي غرب و تثبيت نظام جهاني بر اساس نظم تك‌قطبي محسوب نمي‌شود. امروز مقاومت‌ها در برابر سلطه همه جانبه غرب در اشكال مختلف سياسي، فرهنگي و حتي نظامي وجود دارد كه خبر از عدم موفقيت نهايي برندگان جنگ سرد مي‌دهد. «جهاني‌شدن از اين منظر چيزي بيش از توسعه اقتدارگرايانه منطق سرمايه‌داري در ابعاد مختلف حيات بشري نيست.»(2) اين كه جهاني‌شدن، فرهنگ اسلامي را مورد توجه قرارنداده، ملاحظات و حساسيت‌هاي آن را درك نمي‌كند، احتمالاً ريشه در عدم انسجام و نظم انديشه ديني در حوزه‌هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي دارد، در غير اين صورت نمي‌توان حساسيت جامعه اسلامي را نسبت به مقوله «جهاني‌شدن به مفهوم گسترش منطق سرمايه‌داري» ناديده انگاشت. ابراهيم ابوربيع كه از محققان مسلمان و استاد حوزه مطالعات اسلامي ـ مسيحي است، ضمن تأكيد بر ضرورت ارايه پاسخ اسلامي به جهاني‌شدن، روشنفكران مسلمان را به اتخاذ نگرش انتقادي نسبت به اين مقوله فرا مي‌خواند. وي به صراحت اظهار مي‌دارد: «مايلم اين نكته را ابراز دارم كه چشم‌انداز اسلام نسبت به اقتصاد و اجتماع از سوي طرفداران جهاني‌شدن، جدي گرفته نشده و اين امر معلول فقدان درك و ارزيابي دقيق و انتقادي اين پديده در جوامع اسلامي است.»(3) ابوربيع يك پاسخ سه مرحله‌اي را در مقابل جهاني‌شدن مطرح مي‌كند:
1. بازسازي ابعاد تجويزي و تشريعي اسلام، با توجه به نفي اقتدارگرايي موجود در جهان اسلام. به نظر ابوربيع در حالي كه اسلام بيش از هر دين و فرهنگ ديگري، آزادي، مساوات و برابري را مورد توجه قرار داده، مسلمانان از نظر عملي همواره با تناقض زندگي نموده‌اند. فرايند جهاني‌شدن از طريق ترويج ليبراليسم، فشار مضاعفي را بر جوامع اسلامي وارد مي‌كند. روشنفكران مسلمان مي‌توانند با بازسازي شريعت اسلامي، روح مساوات‌طلبي و آزادي‌خواهي اسلام را به جوامع مسلمان و جامعه بشري عرضه دارند.
2. نگاه تاريخي به تحولات سياسي، فلسفي، اجتماعي و اقتصادي غرب. در اين جا در واقع نويسنده، غرب‌شناسي و شناخت ماهيت غرب، اهداف و منافع غرب، شعارها و رفتارهاي غرب را جهت آشنا نمودن جوامع غيرغربي، به‌ويژه جوامع اسلامي، مورد توجه قرار مي‌دهد. وي بر اين نكته تأكيد مي‌كند كه عدم ارتباط با غرب و اين كه جوامع اسلامي هيچ گونه نيازي به غرب ندارند، گفتار ساده‌لوحانه است. اما اين تعامل مي‌بايستي همراه با درك و شناخت ماهيت غرب باشد. بالاخره غرب از نظر فكري، سياسي و اجتماعي، مراحل مختلفي را پشت سرگذاشته كه آخرين مرحله جهاني‌شدن است. در اين جا از منظر تاريخي، نويسنده مشكل اسلام را با جهاني‌شدن، تكرار گفتمان رايج روابط اسلام و مدرنيته تلقي مي‌كند.
3. سومين مرحله پاسخ مسلمانان به جهاني‌شدن از نظر ابوربيع آموزش و اصلاح سيستم آموزشي در جهان سوم و به ويژه كشورهاي اسلامي است. وي وضعيت كنوني آموزش در كشورهاي اسلامي را با اشاره به تاريخ آموزش در هند تحت استعمار توضيح مي‌دهد. مي‌گويد: سيستم آموزشي در اين كشورها يا كاملاً غيربومي و متناقض با فرهنگ اسلامي است، يا اين وجه آموزش آن چنان كم‌رنگ و ناتوان است كه عملاً فرزندان اين جوامع نسبت به فرهنگ بومي خود، احساس غربت و ناآشنايي مي‌نمايند. آموزش در اين كشورها با هدف غربي‌سازي، برنامه‌ريزي مي‌شود و در اغلب اين كشورها، سيستم آموزشي بيشتر فرزندان و نه توده‌ها را تحت تربيت و آموزش مي‌گيرد.
پيشنهاد ابوربيع اصلاح آموزش و سيستم آموزشي در كشورهاي اسلامي است؛ به گونه‌اي كه نظام آموزشي قبل از هر امري به تقويت فرهنگ اسلامي، فرهنگ‌سازي جديد در چارچوب باورهاي ديني و ضرورت‌هاي عصرجديد، بينديشد. با تعميق فرهنگ بومي، از استحاله فرهنگ ديني در مواجهه با جهاني‌شدن فرهنگ سرمايه‌داري مي‌توان جلو گرفت.
مسلمانان با تنوعات قومي و فرهنگي كه هيچ‌گونه زمينه لازم را براي همسويي ندارند، بر محوريت انديشه ديني در تقابل با سكولاريسم به وحدت مي‌رسند و هويت جمعي مي‌يابند.
مسلمانان مقيم امريكا كه داراي تنوعات قومي ـ فرهنگي هستند، بدان دليل كه در درون جامعه سكولار زندگي مي‌كنند، هويت دينشان از برجستگي خاصي برخوردار است. اين امر يك نكته ظريف و مهم را براي مواجهه اسلام با جهاني‌شدن بازگو مي‌كند و آن اين كه مسلماناني كه در قلب كشور جهاني‌شده، زندگي مي‌كنند، شانس بيش‌تر و بهتري براي ايجاد جامعه جهاني اسلامي را دارند.
از طرف ديگر مسلماناني كه در معرض جهاني‌شدن قرار دارند ـ نظير مسلمانان مقيم امريكا ـ امروزه به خوبي به اين نكته واقف گشته‌اند كه حفظ هويت ديني آنان، در گرو ايجاد و شكل‌گيري گروه‌هاي روشنفكري جديد اسلامي است كه بتواند باورهاي سنتي و اسلامي آنان را با توجه به ضرورت‌هاي جديد و همزيستي مسالمت‌آميز، با پيروان ساير اديان بازخواني و اصلاح نمايند. بدين ترتيب به نظر ابوربيع پاسخ اسلامي به جهاني شدن نمي‌تواند يك پاسخ بيروني باشد، بلكه مسلمانان با ورود در گردونه جهاني شدن، بهتر مي‌توانند از موضع ديني با اين پديده مواجه گردند.
2. ديدگاه دكتر نصر
دكتر نصر از پژوهشگران مسلماني است كه درباره رابطه اسلام و تجديد و بالتبع رابطه اسلام و جهاني شدن، انديشيده است. پرسش اساسي كه دغدغه ذهني و مشغوليت علمي‌هاي نصر را در اثري مربوط به پاسخ اسلامي به تجدد، تشكيل مي‌دهد، اين است كه جوان مسلمان در عصر تجدد، چگونه مي‌تواند زندگي نمايد؟ رابطه تفكر اسلامي با تجدد غربي چگونه است؟ هرچند دكتر نصر به صورت مستقيم از عنوان اسلام و جهاني‌شدن ياد نمي‌كند، اما به صورت منطقي از بحث اسلام و تجدد آقاي نصر، رابطه اسلام و جهاني‌شدن نيز قابل پيگيري خواهد بود؛ زيرا از يك سو محتواي جهاني شدن عمدتاً آموزه‌هاي ليبرال غربي است كه قبلاً با عنوان مدرنيسم يا تجدد شناخته مي‌شد و از طرف ديگر آن گونه كه آنتوني گيدنز معتقد است، جهاني‌شدن در واقع همان عالمگير شدن تجدد و مدرنيته است. بنابراين به طور منطقي پرسش از نسبت اسلام و مدرنيته در مباحث آقاي نصر و ديگر همكارانش، به سؤال از رابطه اسلام و جهاني‌شدن نيز مي‌پردازد. دكتر نصر پاسخ اسلامي به تجدد را در دو مرحله مطرح مي‌كند. به بيان ديگر به نظر اين پژوهشگر، جهان اسلام و جوانان مسلمان براي مواجهه منطقي و مناسب با تجدد، مي‌بايستي دو گام اساسي را بردارند:

1. شناخت غرب
ضرورت شناخت غرب از نظر دكتر نصر، اولين و مهم‌ترين گام در رويارويي با تجدد است. اهميت شناخت غرب، از آن رو است كه امروزه بيش‌تر جوامع اسلامي از مظاهر تكنولوژي و تمدن غرب استفاده مي‌كنند؛ بنابراين ناگزيرند به عنوان يك مسلمان، پاسخ اسلامي به اين مسايل و پديده‌هاي جديد را مورد توجه قرار دهند. بررسي دستيابي به اين پاسخ، لوازم و آثار، مباني فكري انسان‌شناختي آن، از اهميت جدي برخوردار مي‌باشد. اين در حالي است كه به نظر نصر، جهان اسلام و جوانان مسلمان، فاقد درك روشن و بينش درست در مورد غرب مي‌باشند. «كشورهاي اسلامي سخت براي صنعتي شدن تلاش مي‌كنند؛ بدون اين كه پيامدهاي صنعتي شدن از نظر فرهنگي و مذهبي را مورد توجه قرار دهند. اين امر ضرورت صورت‌بندي جديد تلقي اسلامي از تكنولوژي و فرهنگ غرب را مطرح مي‌كند، اما متأسفانه بخش اعظم جهان اسلام هنوز فاقد دانش و درك عميق از غرب است؛ در حالي كه عميقاً از انواع آراء، انديشه و محصولات و مظاهر تمدن غرب، از اتومبيل گرفته تا كامپيوتر و سينما و تا ادبيات و آراء فلسفي، اقتصادي و سياسي تأثير پذيرفته‌اند.»(4)
وي در جاي ديگر شناخت غرب و درك فرهنگ و مباني تجدد غربي را پيش‌شرط اساسي هر نوع پاسخ اسلامي به آن عنوان نموده و معتقد است: «امواج آراء و ارزش‌هاي غربي هم چنان بي‌وقفه از طريق رسانه‌هاي جمعي و ساير طُرق ِ انتقال اطلاعات، به طرف جهان اسلام سرازير است. اما آنچه موجود نيست، اطلاع درباره غرب و درك روشن انديشه‌هاي فكري ـ فرهنگي غرب از نقطه نظر اسلامي است، و تنها چنين معرفتي مي‌تواند ابزارهاي ضروري براي مواجهه و مقابله با معارف غرب جديد و تدارك پاسخ اسلامي بدان را در اختيار مسلمانان قرار دهد.»(5)
2. صرف شناخت و درك ابعاد سياسي، اجتماعي، فرهنگي و فلسفي تمدن و تجدد غرب، براي تدارك پاسخ اسلامي و ارايه مكانيزم كارآمد مواجهه با آن كافي نيست، هر چند به عنوان نخستين گام لازم ضروري است. دكتر نصر مرحله دوم پاسخ اسلامي به تجدد را پس از شناسايي تعارضات اسلام و تجدد، متوجه درون جامعه اسلامي و پايه‌هاي فكري، فلسفي انديشه اسلامي مي‌داند. تعميق بينش ديني، تقويت و استحكام مباني فكري و تقويت ايمان ديني جوان مسلمان در برابر تعارضات و نقاط چالش‌آور غرب، مرحله دوم از پاسخ اسلامي است كه مورد تأكيد و توجه نصر قرار مي‌گيرد. مي‌گويد: «مهم‌ترين پاسخ جوان مسلمان اين است كه بيش از هر چيز قوت ايمان خود را حفظ كند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحي اسلامي از دست ندهد... . مسلمين ابتدا بايد به معارضه تجدد با نفس دين پاسخ دهند و آن گاه به معارضه‌اي كه دنياي متجدد علي الخصوص با وحي اسلامي دارد، بپردازند و در اين راستا تقويت ايمان ديني و استحكام اعتقاد جامعه اسلامي به مباني ديني از اهميت جدي برخوردار مي‌باشد.»(6)
بنابراين ديدگاه نصر در مورد پاسخ اسلامي به جهاني‌شدن، همچون ابوربيع، شناخت و درك جامع و همه‌جانبه جهاني‌شدن و تعميق ايمان ديني و باورهاي اسلامي در درون جوامع مسلمان را مورد تأكيد قرار مي‌دهد. در اين رويكرد، از منظر اسلامي، جهاني‌شدن داراي جنبه‌هاي همساز و غيرمناقض با انديشه اسلامي است كه مسلمانان مي‌توانند با آن همراه گردند. از سوي ديگر برخي جنبه‌هاي ناسازگار و مناقض با فرهنگ اسلامي را با خود حمل مي‌كند به نظر نصر مهم‌ترين چالش جهاني‌شدن، ايجاد تزلزل در باورهاي ديني و وحي اسلامي است كه مي‌بايستي از سوي روشنفكران مورد توجه قرار گرفته و استحكام يابد.
3. ماهاتير محمد
متفكران و انديشمندان مسلمان هر يك از زاويه خاص به تحليل مفهوم و ماهيت جهاني‌شدن پرداخته و بالتبع رويكردهاي متفاوتي را در مواجهه با اين پديده ارايه داده‌اند.
ماهاتير محمد ،نخست‌وزير مالزي، ضمن هشدار به طرفداران جهاني‌شدن، نسبت به آماده‌سازي خود براي سوء استفاده از بازار جهاني بدون مرز، مي‌گويد: «مسلمانان نبايد روند جهاني‌شدن را رد كنند؛ بلكه بايد با كوششي هماهنگ بر تعريف مفاهيم آن تأثير بگذارند، و آن را قانونمند سازند، پايه‌هايش را تغيير دهند و شكل تازه‌اي بدان بخشند... . لازم نيست كه جهاني شدن به معناي داشتن جهاني بودن مرز باشد؛ مرزها مي‌توانند همچنان سرجاي خود باقي بمانند و بايد همچنان مورد احترام نيز باشند، اما با فناوري مدرن، اطلاعات به همه اشكال خود، مي‌تواند بدون هيچ محدوديتي از مرزها بگذرد. اما مسلمانان مي‌توانند نرم‌افزارها و حتي سخت‌افزارهايي بسازند كه دست كم برخي از عناصر ناپاك از اين اطلاعات دور نگاه دارد.» به نظر ماهاتير محمد، طرفداران جهاني‌شدن به خريد بانك‌ها و شركت‌ها پرداخته و دارايي‌هاي خود را روي هم گذاشته‌اند و از بيش‌تر كشورها هم بزرگ‌تر شده‌اند؛ به گونه‌اي كه حتي اگر بخواهند، مي‌توانند كشورها را نيزخريداري نمايند. كاهش سرمايه‌گذاري با خارج كردن سرمايه، كاهش ارزش پول، افزايش فشار بر دولت‌ها براي تغيير قوانين خود به سود آن‌ها و كارهاي ديگري كه اين غول‌ها مي‌توانند انجام دهند، همه در راستاي تاخت و تاز بر ديگر جوامع صورت مي‌گيرد. وي معتقد است: «زندگي، از هر جنبه‌اي مورد تاخت و تاز قرار خواهد گرفت، اذهان ما اشغال خواهد شد و حتي دين ما به اشغال درخواهد آمد. اما مسلمانان در برابر چنين وضعيت خطيري چگونه مي‌توانند رفتار نمايند؟ به نظر ماهاتير محمد، مسلمانان بايد بكوشند روند جهاني شدن را درك كنند و با اين درك خود را آماده سازند كه نه تنها خطرها را از خود دور نمايند، بلكه از روند جهاني شدن براي رسيدن به كشورهاي توسعه‌يافته، هم در فناوري اطلاعات و هم توان صنعتي، بهره گيرند.
4. ديدگاه حسن حنفي
دكتر حسن حنفي از نويسندگان مطرح مصري است كه در زمينه فلسفه و مسايل اسلامي از منظر جديد، پژوهش‌هايي را انجام داده است. در زمينه جهاني‌شدن نيز آقاي حنفي، ديدگاه‌هايي را ارايه مي‌كند كه مي‌تواند براي دستيابي به پاسخ اسلامي در برابر جهاني‌شدن، مفيد افتد. حنفي در بحث جهاني‌شدن براي جايابي رابطه اسلام و جهاني‌شدن ابتدا به طرح نظريات مي‌پردازد. وي از دو دسته نظريه عام، با عنوان ديدگاه راست و ديدگاه چپ ياد مي‌كند. ديدگاه راست به نگرشي مثبت و جانبدارانه از جهاني شدن مي‌انجامد؛ در حالي كه ديدگاه چپ با نوعي نگرش منفي و انتقادي همراه مي‌گردد. وي در يك گونه‌شناسي نسبتاً دقيق‌تر و جزئي‌تر هر دو ديدگاه چپ و راست را در دو طبقه و نيز مجموعه جاي مي‌دهد. مي‌گويد هر دو ديدگاه راست و چپ به دو دسته تقسيم مي‌شود:
1. راست معتدل يا ميانه كه جهاني‌شدن را تنها به عنوان يكي از ابزارهاي رشد اقتصادي، مورد دفاع و حمايت قرار مي‌دهد.
2. راست تقليد(افراطي) كه اقتصاد آزاد و ليبرال را تنها توسعه و مسير نهايي تاريخ مي‌داند.
به همين صورت، دو دسته از نظريات چپ را آقاي حنفي معرفي مي‌كند:
يك. چپ تقليدي (افراطي) كه جهاني‌شدن را به عنوان چهره جديدي از استعمار مورد نفي و انكار قرار مي‌دهد.
دو. چپ جديد (ميانه) كه امكان را به جمع ميان جهاني‌شدن و خواست‌هاي مستقل ملي باور دارد و الزاماً در مواجهه با جهاني شدن به نفي مطلق آن نمي‌انديشد.
جهت‌گيري اسلامي در كدام دسته جاي مي‌گيرد؟ البته به نظر آقاي حنفي پاسخ اسلامي الزاماً در هيچ‌كدام از طبقه‌بندي‌هاي مزبور جاي نمي‌گيرد؛ اما قرابت و يا اشتراك نسبي با برخي نظريات، بيش‌تر است تا با دسته ديگر. جهت‌گيري اسلامي در چارچوب واحدي ارايه نمي‌شود؛ بلكه با تعدد آراء و افكار روبرو مي‌باشد و احتمالاً همين تعدد آراء و افكار، يكي از مشكلات جدّي در بحث حاضر مي‌باشد. به نظر دكتر حنفي اسلامِ پيشرو، با چپ ملي از نظر تحليل كيفي همسويي بيش‌تر دارد تا با اسلام محافظه‌كار. نقطه اشتراك سكولاريزم ملي با اسلام ملي‌گرا بيش‌تر از سكولاريزم ملي يا سكولاريزم جهان‌وطني است. بنابراين اختلاف بين اسلام و نگرش چپ به صورت جدي وجود ندارد؛ زيرا هر دو تا چهره استقلال و پيشرو بودن را مورد تأكيد قرار مي‌دهند. از سوي ديگر اختلاف بين اسلام پيشرو (مستقل) و اسلام پيرو (تابع) و نيز چپ پيشرو (ملي‌گرا) و چپ وابسته (تابع) بيش‌تر مشاهده مي‌شود.(8) البته آنچه در بيان آقاي حنفي آمده، اشتراك و تشابه جزئي است. عمدتاً ديدگاه اسلامي با نگرش چپ در مورد نفي استعمار و مورد توجه قرار دادن پيشينه استعماري جهان سوم، اشتراك نظر دارد. در هر دو ديدگاه مخالفت با امپرياليسم به عنوان يك چارچوب تحليلي مورد توجه قرار مي‌گيرد. آشكار است كه از نظر مبنا و اصول، اسلام و نگرش اسلامي به همان ميزان كه نگرش ليبراليستي راست را به دليل اتكاء بر رفاه و منافع اقتصادي مادي، مورد نفي قرار مي‌دهد، به همان ميزان نگرش ماركسيستي چپ را به دليل مادي‌گرايانه بودن آن طرد مي‌كند.
به نظر حسن حنفي، جهاني شدن يك مقوله صرفاً نظري نيست، بلكه برخورد تاريخي ميان مركز و پيرامون، بين كشورهاي ثروتمند و فقير، بين استعمار و آزاديخواهي، بين سلطه‌جويي و استقلال و بالاخره بين شمال و جنوب است. وي تأثير رخدادهاي تاريخي بر شكل‌گيري فرايند جهاني‌شدن را با استناد به اين نكته روش‌شناختي (متدولوژيك) مستدل مي‌نمايد كه «تئوري و نظريه‌اي محض، بدون آن كه فعل سياسي و حركت تاريخ، جزيي از عوامل تشكيل‌دهنده آن باشد، وجود ندارد». بنابراين به نظر دكتر حنفي، جهاني‌شدن مقوله جديدي نيست؛ بلكه يكي از اشكال جديد سلطه و برتري‌طلبي نظام جهاني است. ايشان در جاي ديگر، جهاني‌شدن را مساوي با اروپايي شدن عنوان مي‌كند. وي هرچند اين نكته را به صراحت اظهار نمي‌كند، اما از بيان ابزاري بودن جهاني‌شدن، براي تثبيت هيمنه و سلطه اروپا بر ساير ملل ابايي ندارد.(9)
حنفي جهاني‌شدن را يك فرايند فراگير و همه‌بُعدي مي‌داند كه با آثار اقتصادي، سياسي، فرهنگي و هويتي همراه مي‌باشد. در بُعد اقتصادي، توسعه تجارت آزاد و دستيابي به بازارهاي جهان سوم و تأمين مواد خام نفتي و غيرنفتي از اين كشورها مورد توجه است؛ در بُعد سياسي مهم‌ترين هدف جهاني‌شدن، ترويج ليبراليسم سياسي است. اما در اين ميان به نظرحنفي، بُعد هويتي جهاني‌شدن از اهميت جدي‌تري برخوردار است. مي‌گويد: «براي ما، همانند ديگر روشنفكران آزادي‌خواه، موضع فرهنگي ـ هويتي جهاني‌شدن، بيش از ابعاد سياسي و اقتصادي آن حايز اهميت است؛ زيرا به نظر مي‌رسد براي سيطره سياسي و اقتصادي غرب، مدخل فرهنگي، طبيعي‌ترين مسير باشد.(10) در همين چارچوب مي‌توان تحقيقات انجام شده توسط ادوارد سعيد (شرق‌شناسي) حسن حنفي (مقدمه‌اي در علم غرب‌شناسي) سميرامين و انورعبدالملك و ريح الشرق را نام برد. مخرج مشترك كليه اين تلاش‌ها اثبات هويت در مواجهه با غرب مي‌باشد. به نظر حنفي از آن جا كه فرهنگ مربوط به تمدن، زبان و قوم تاريخ كشورهاست نمي‌توان از يك فرهنگ عام و جهاني و فراگير ياد كرد. بنابراين جهاني‌شدنِ فرهنگ، به مفهوم حاكميت يك فرهنگ خاص بر جوامع بشري، عملاً ممكن نخواهد بود. اين غرب و طرفداران فرهنگ غربي است كه براي تسخير ساير ملل و به اطاعت كشيدن آنان، اسطوره فرهنگ جهاني را خلق كرده‌اند. (11)

استراتژي مواجهه با جهاني‌شدن
به نظر حسن حنفي از دو نوع استراتژي مثبت و منفي در مواجهه با جهاني شدن مي‌توان ياد كرد. اين نوع استراتژي در واقع ناشي از تلقي و برداشت ما از جهاني شدن خواهد بود. به عبارت ديگر نحوه تلقي و تفسير از «جهاني‌شدن» تا اندازه زيادي نوعي استراتژي پيشنهادي ما را در مواجهه با جهاني شدن شكل خواهد داد. در هر حال وي از اين نوع استراتژي در گونه‌هاي ذيل ياد مي‌كند:
1. دفاع از جهاني‌شدن و نشر آن، اين استراتژي عمدتاً از سوي كشورهايي دنبال مي‌شود كه در فرايند جهاني‌شدن ذي‌نفع هستند. در واقع كشورهايي كه مي‌توانند از جهاني‌شدن به عنوان يك فرصت استفاده نمايند، از آن دفاع كرده و به ترويج آن مي‌پردازند. در كشورهاي جهان سوم و ملل اسلامي نيز هستند كساني كه از اين استراتژي حمايت مي‌كنند؛ زيرا به نظر آنان راهي غير از اين وجود ندارد.
2. استراتژي همراهي و مقاومت به منظور سيطره بر آن. در اين جا به نظر حنفي از يك سو تلاش بر آن است تا از فرصت‌هاي برآمده از جهاني‌شدن استفاده شود و از طرف ديگر در برابر محصولات آن به خصوص چالش‌هاي هويتي ناشي از آن مقاومت صورت مي‌گيرد. بنابراين در اين‌جا نوعي تلفيق از دو استراتژي نفي مطلق و همراهي مطلق، به چشم مي‌خورد. اما اين كه آيا فرصت‌هاي ناشي از جهاني‌شدن با توجه به توانمندي‌ها و زمينه‌هاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي كشورهاي اسلامي بيش‌تر است يا جنبه‌هاي منفي و تهديدآميز آن، آقاي حنفي بدان پاسخ نمي‌دهد. در جاي ديگر از نوشته‌هاي آقاي حنفي تأكيد نويسنده بر استراتژي دفاع از هويت محلي و فرهنگ ديني در برابر فرهنگ غربي به عنوان مظروف جهاني شدن به چشم مي‌خورد. اما وي معتقد است كه دفاع از فرهنگ و هويت خودي در قبال جهاني شدن، نبايستي به مفهوم رفض و نفي مطلق جهاني شدن تلقي شود؛ زيرا اين امر به قول حنفي، تصحيح خطا به خطا است و هر دوناصواب.(12) نويسنده در ادامه، استراتژي دفاع از هويت محلي و فرهنگ خودي را به صورت تدريجي در سه مرحله مطرح مي‌كند.
يك. اعاده و بازگشت به سنت‌هاي فرهنگي؛ به گونه‌اي كه اين سنت‌هاي فرهنگي از منظر ضرورت‌هاي جديد مورد بازخواني قرار گرفته و مواردي كه با تحولات زمانه و نيازمندي‌هاي عصرناسازگار است، تصحيح شود. به قول نويسنده، تراثِ قديم، راهنماي اساسي براي فرهنگ بومي است.(13)
دو. دفاع از هويت فرهنگي از طريق كاهش اتكاي بر غرب و تقويت خودباوري.نويسنده پيشنهاد مي‌دهد كه براي اين امر بازنمايي ميراث فرهنگ بومي و آشكار نمودن كاستي‌هاي فرهنگ غربي، مي‌تواند مفيد و كارساز باشد. مي‌گويد: «فرهنگ‌ها عموماً در مقطع تاريخي خاص و در درون جامعه خاص، رشد مي‌كنند و پس از آن از طريق وسايل ارتباطي و تلاش براي هژمونيك شدن، هيمنه خود را بر ساير جوامع بسط مي‌دهند. اگر چنين است، در روند جديدي كه ايجاد مي‌گردد، چرا فرهنگ فراگير و جهاني‌شده، خود از الزامات جهاني شدن استثنا گردد؟» در اين جا حنفي به يك نكته ارزنده اشاره مي‌كند و آن اين كه: اگر در فرهنگ جهاني‌شدن، تكثر، تنوع، آزادي اعتقادي و فرهنگي وجود دارد، خود فرهنگ مسلط نيز مي‌بايستي به نقض خود برآيد؛ زيرا او خود ناقض اصولي است كه آن‌ها را تبليغ مي‌كند.(14)
سه. آخرين مرحله لازم براي استراتژي دفاع از هويت و فرهنگ بومي در برابر جهاني شدن، اين است كه فرهنگ بومي در يك تعامل دو سويه با فرهنگ مسلط، وارد بازي و چانه‌زني مي‌شود. در اين جاست كه فرهنگ بومي ناگزير است كه ميان ميراث گذشته، ضرورت‌هاي حال و استلزامات آينده زندگي اجتماعي، پيوند زند. بنابراين آنچه سلفي‌گري تاكيد دارد(نگاه مثبت به گذشته) و آنچه نوگرايان مورد توجه قرار مي‌دهند(نگاه به حال و آينده) در يك معامله منطقي به هم مي‌رسند و بدين‌ترتيب فرهنگ بومي از فرصت‌ها و جنبه‌هاي مثبت جهاني شدن، بيش‌ترين بهره‌برداري را نموده، محذورات آن را به حداقل مي‌رساند.

نقد و بررسي
نظريه دكتر حنفي در مورد پاسخ اسلامي به جهاني شدن، هر چند داراي نقاط ارزنده‌اي است، اما با تأملاتي چند نيز همواره است. مشكل اساسي نظريه حنفي اين است كه تعريف خاصي از جهاني شدن ارايه نمي‌دهد. تلقي وي از جهاني شدن، كليه ويژگي‌هايي را براي جهاني شدن در تفاسير و رويكردهاي مختلف بيان شده، دربر مي‌گيرد. مي‌گويد جهاني‌شدن، يعني توسعه و گسترش اقتصاد آزاد؛ جهاني‌شدن، يعني سيطره مركز بر عالم؛ جهاني‌شدن به عنوان جدال تاريخي و بالاخره جهاني شدن عنواني است براي حركت سيطره‌طلبانه آمريكا، يعني تقليل دنيا به دهكده واحد.
همان‌گونه كه مشاهده مي‌شود وي كليه ديدگاه‌هاي مثبت و منفي را در جهاني شدن وارد مي‌كند. همين نكته باعث مي‌شود كه تحليل‌هاي بعدي حنفي نيز از وضوح و پايداري برخوردار نباشد. نكته دوم در مورد ديدگاه حنفي، ماهيت آرماني آن است. نويسنده مي‌گويد اگر فرهنگ اسلامي به قرائت پويا از سنت‌هاي گذشته، دست يابد و بتواند بين تراث تاريخي و نيازمندي‌هاي عصري جمع زند، زمينه دفاع از خود را در برابر جهاني شدن دارد. اما توضيح نمي‌دهد كه آيا اين كار تا چه اندازه عملي است و مكانيزم تحقق و عينيت آن چگونه است؟ و چه زماني فرهنگ اسلامي به اين مهم دست مي‌يازد؟

5. برهان غليون
به نظر برهان غليون جهاني شدن عبارت است از مرحله جديدي از نظم جهاني كه داراي ويژگي اساسي است: انتقال علوم و سرعت انتقال به گونه‌اي كه همگان در جهان واحد و جامعه واحد زندگي مي‌نمايند. بنابراين فشرده شدن زمان و مكان از ويژگي‌هاي جهاني شدن است كه در اثر آن هر نظر يا عملي به سرعت در تمام جهان منتشر مي‌شود و بر ساير ملل تاثير مي‌گذارد و يا تاثير مي‌پذيرد.(15)
هر چند غليون همانند برخي ديگر نويسندگان، مبناي اصلي و تكيه‌گاه مهم جهاني شدن را اقتصاد و حوزه تجارت جهاني مي‌داند، اما همچنان اهميت جهاني شدن سياست و فرهنگ را مورد توجه قرار دارد. بنابراين وي در مورد جهاني شدن فرهنگ عقيده دارد كه جهاني شدن مربوط به انقلاب دانش و تكنولوژي ارتباطي است، و در راستاي سيطره جماعتي بر ساير جوامع عمل مي‌كند.(16)
در نهايت غليون جهاني شدن را هر چند پديده تاريخي مي‌داند، اما منشأ و خاستگاه آن را با نظام‌سرمايه‌داري پيوند مي‌زند. به نظر وي جهاني شدن در راستاي هيمنه و برتري جوامع سرمايه‌داري بر ساير جوامع، قابل تحليل مي‌باشد. اگر چنين است ديگر فرهنگ‌ها در قبال جهاني شدن فرهنگ سرمايه‌داري «نئوليبرال» چه وضعي دارند؟ كدام استراتژي در مواجهه با جهاني شدن مي‌تواند مفيد افتد. برهان غليون تحول اساسي در موضع و ديدگاه‌هاي تقليدگرايانه فرهنگ اسلامي را پيشنهاد مي‌دهد. در اين راستا تقويت اعتماد به نفس، تعديل نظام جهاني و تطوير تعاون و همكاري اجتماعي مورد توجه قرار مي‌گيرد.
هرچند غليون از موضع نفي سلطه فرهنگي صحبت مي‌كند، اما هيچگاه استراتژي مقابله از بيرون و رويارويي خارج از حوزه جهاني شدن را مطرح نمي‌كند، بلكه اين عقيده را دارد كه مي‌بايستي موضع، نص و نفي سلطه فرهنگي با ورود در درون منظومه جهاني شدن و همراهي با اين فرايند، انجام گيرد. از اين روي وي معتقد است كه فرهنگ عربي و اسلامي مي‌بايستي از طريق همراهي مشروط با جهاني شدن به بديل‌سازي فرهنگي در درون آن بپردازد و اين امر هم اكنون بايد اجرا شود نه آن گونه كه برخي مي‌انديشند كه تا لحظه خلاصي و رهايي از هيمنه دولتي فرا رسد و زمينه‌هاي تغيير پديد آيد، بايد صبر كرد. اين زمينه‌ها را بايستي از طريق ورود در گردونه جهاني شدن فراهم نمود. به نظر او، برخورد با جهاني شدن را در سه استراتژي متفاوت مي‌توان گونه‌يابي كرد:
1. مقاومت در برابر جهاني شدن و ناديده انگاشتن اهميت، لوازم و ابعاد مختلف آن. دراين طريق به جاي حركت فعال و پويا در برابر جهاني شدن از واقعيت‌هاي عيني چشم‌پوشي مي‌شود. هر چند اينان تلاش مي‌كنند تا از طريق اجتناب و دوري‌گزيدن از جهاني شدن از آثار و تبعات آن در امان مانند، اما ماهيت جهاني شدن به گونه‌اي است كه حتي ناخواسته برخي از الزامات خود را بر اينان تحميل خواهد كرد.
2. استراتژي همراهي و اعتراف به اهميت آن، با اتخاذ موضع نفي از درون نظام. اين موضع به گفته غليون روشي است كه به نظر سميرامين منطقي و مناسب است. در اين جا هدف، ايجاد نظام بديل در قبال جهاني شدن سرمايه‌داري است. سميرامين در جايي از نوشته‌هاي خود با تقسيم‌بندي نظام جهاني به مركز، نيمه پيرامون و پيرامون، روش به هم زدن نظم موجود را از طريق فعاليت‌هاي شورشي و براندازانه از درون نظام سرمايه‌داري جستجو مي‌كند! در اين جا نيز به نظر برهان غليون، استراتژي نفي مطلق جهاني شدن دنبال مي‌شود، اما از طريق همراهي و رخنه كردن در درون نظام جهاني. او با نقد معتقد است كه هر دو ديدگاه بدان دليل كه به نفي مطلق جهاني شدن بر مي‌خيزند و داراي ماهيت كاملاً سلبي‌اند، به خطا مي‌روند.
3. سومين استراتژي كه خود نويسنده نيز مي‌پذيرد، بر اين مبنا استوار است كه جهاني شدن ثمره و محصول تطورات مختلف تاريخي است. بنابراين استراتژي مقابله با آن ـ كه جهاني شدن را نه يك فرايند تاريخي بلكه محصول تلاش غرب براي سيطره برنظام جهاني شدن مي‌داند ـ دچار اشتباه تحليلي و نظري است. به نظر او جهاني شدن كاملاً يك پديده منفي و زيانبار نيست، بلكه در برخي ابعاد افق‌هاي جديدي را براي جوامع بشري مي‌گشايد؛ هرچند از برخي جهات تهديداتي را نيز ايجاد مي‌كند. در اين ديدگاه درك تناقضات دروني جهاني شدن و آشكار نمودن جنبه‌هاي منفي و زيانبار آن، در نهايت تفكيك فرصت‌هاي برآمده از محذورات و تهديدات مبتني بر آن، مي‌تواند براي برخورد منطقي و كارآمد با اين مقوله كارآمد و مفيد باشد. وي جهاني شدن را در اين چارچوب مورد مطالعه قرار مي‌دهد. هرچند خود اذعان مي‌كند كه به دليل هژمنوتيك شدن فرهنگ ليبراليسم و كاستي‌هاي نظري فرهنگ عربي ـ اسلامي، اين امر با مشكلات جدي روبرو است. اما اين مشكلات به مفهوم آرماني بودن اين انديشه نخواهد بود. در نهايت به نظر اين نويسنده از آنجا كه جهاني‌شدن يك فرآورده طبيعي و محصول تاريخ بشري است، حتي خود غرب و فرهنگ غربي را نيز دربرمي‌گيرد و از اين رو نفي مطلق آن مبناي منطقي ندارد. از سوي ديگر اين فضاي جديد از نظر سياسي و فرهنگي، همان گونه كه چالش‌آور است، افق‌هاي جديدي را نيز ايجاد مي‌كند. استراتژي كارآمد مي‌بايستي ضمن فهم چالش‌هاي دروني جهاني شدن، به تفكيك جنبه‌هاي مثبت و منفي آن همت گمارد؛ جنبه‌هاي منفي آن را مورد نقد قرار دهد و ضمن آشكار نمودن نقايص و تعارضات دروني آن، به الگوسازي بديل و جايگزين بپردازد. در مجموع برهان غليون تمام اين فعاليت‌ها را از طريق همراهي و همآويي با جهاني‌شدن مورد توجه قرار مي‌دهد.

نقد و بررسي
ديدگاه غليون هرچند از نظر مبنايي در دسته‌اي از نظريات خوشبينانه جاي مي‌گيرد و جهاني شدن را يك فرايند طبيعي و بدور از مداخله هدايتگرانه غرب عنوان مي‌كند، اما از آنجا كه در درون اين چارچوب به استراتژي مقابله فعال و پويا مي‌رسد مي‌تواند، در خور توجه باشد. اما آنچه در اين نظريه بدان توجه نمي‌شود، مكانيزم‌هاي اجرايي و يا تحقق اين نظريه است. در عمل استراتژي برخورد فعال چگونه تنظيم و اجرا مي‌گردد؟ آيا در درون گفتمان مسلط غرب، «بنابر نظريه فوكو كه گفتمان‌هاي مسلط دانش‌سازاند»، امكان فهم تناقضات دروني گفتمان مسلط وجود دارد؟ آيا در درون اين گفتمان مي‌توان توانمندي‌ها و كاستي‌هاي فرهنگ بومي را فهم كرد؟ برهان غليون به اين موارد نمي‌پردازد.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 69  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست