responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 32  صفحه : 3

غرب در برابر اسلام(2)


اميرحسين صادقي

اشاره:
در مقاله‌ي «ارزيابي خطر سبز: اسلام در برابر غرب» كه در شماره‌ي قبل چاپ شد، نگرش متفكراني چون «برنارد لوئيس، پل جانسون، پيتر ردمن، ساموئل هانتينگتون و...» در خصوص تحولات خاورميانه و اسلام و ارتباط آن با غرب و امريكا، تحت عنوان «طرفداران اسراييل» مورد بررسي قرار گرفت. حال در اين بخش، نگرش گروهي از متفكران ازجمله «ادوارد سعيد»، «جان اسپوزيتو»، «رابين رايت» و... موسوم به «طرفداران اعراب» مطرح خواهد شد.
«پگاه»

يكي از سرمقاله‌هاي مجله‌ي «نشنال كاتوليك ريپورتر» با عنوان «لولوترسك‌ها را بشكنيد، حقايق را بشكفيد»، بر تناقض آشكار ميان هلهله‌ي ايالات متحده براي پيروزي ارزش‌هاي دموكراتيك بر «توتاليتاريسم» (اقتدارگرايي) در اروپاي شرقي، و سكوت در برابر ابطال انتخابات دموكراتيك توسط دولت الجزاير و سركوب وحشيانه‌ي جبهه‌ي آزادي‌بخش الجزاير (F.I.S) به نام «دموكراسي»، انگشت مي‌گذارد. با پايان جنگ سرد، تقابل ميان شمال و جنوب و فقير و غني از پستوي تاريخ بيرون مي‌آيد. «بسياري از مسلمانان فقير هستند. بخشي از اهداف شورش بنيادگراياني كه ميان اين مسلمانان هستند، مصرف‌گرايي حاصل از تكنولوژي و عشرت‌طلبي جهان مدرن است. خطر اين است كه اسلام به جاي كمونيسم، به «لولوترسك» دنياي غرب تبديل گردد و در نتيجه به دوران جنگ‌هاي صليبي بازگرديم... در اين صورت، يافتن پاسخ براي مشكل شمال ـ جنوب دشوار خواهد شد و بار ديگر ميليون‌ها انسان محروم به حاشيه‌هاي توجه جهاني رانده مي‌شوند».
همين مجله در مقاله‌ي ديگري تحت عنوان «شيطان جلوه دادن «خطر سبز»، ناكام‌شده‌ي دين و فرهنگ جهاني»1 هشدار مي‌دهد كه «شيطاني جلوه دادن دشمنان خارجي سال‌هاي سال سرچشمه‌ي بلاهاي خودكرده‌اي بود كه بر سر كشورهاي غربي آمده است... . امروز نيز عده‌ي زيادي از متفكران غربي موج سوم آواي شيطان‌سازي را سرمي‌دهند، اين‌بار عليه بنيادگرايي اسلامي». روي آوردن تعداد زيادي از مردم، در بسياري از كشورها، به مذهب دلايل بسيار زيادي دارد.
«رابين رايت»، خبرنگار روزنامه‌ي لوس‌آنجلس تايمز و نويسنده‌ي كتاب «خشم مقدس: جنگ صليبي، اسلام مبارز»2 در مقاله‌اي با عنوان «اسلام، دموكراسي و غرب»3 (فارن افرز، شماره 3، 1992، صص 145ـ131) استدلال مي‌كند كه نبايد اسلام را جايگزين كمونيسم و رقيب ايدئولوژيكي آينده‌ي غرب بدانيم. احزاب مسلمان لزوماً ضددموكراتيك نيستند. به نظر او الجزاير، فرصت مناسبي براي همكاري غرب با يك جنبش بنيادگرا است، مانند آنچه در مورد [سازمان] مذهب آزادي‌بخش كاتوليك اتفاق افتاد. علاوه بر اين، بنيادگرايي به اسلام محدود نمي‌شود، بلكه گفتماني سياسي است كه در دين‌هاي «هندو»، «يهود» و مذهب «كاتوليك» نيز يافت مي‌شود. قانون شريعت نيز آن‌گونه كه بسياري از تحليل‌گران مدعي آن هستند، خطرناك نيست. عربستان سعودي و پاكستان كه از هم‌پيمانان قديمي امريكا هستند، اين قانون را به اجرا مي‌گذارند. اسلام در آسياي مركزي نيرويي صاحب مشروعيت است، نه حاصل پرتاب شاخك‌هاي «اسلام بين‌المللي» از سوي ايران.
ايالات متحده، با خودداري از گفت‌وگو با اسلام‌گرايان، دچار همان اشتباهي مي‌شود كه «كارتر» در ايران مرتكب گرديد؛ وي با ناديده گرفتن اسلام‌گرايان، از شكل‌گيري انقلاب توسط آنان غافلگير شد، و از داشتن هم‌پيماني در رهبري [انقلاب] محروم گشت. همكاري، آسان‌تر و بسيار كم‌هزينه‌تر از مهار است. غرب نبايد اسلام‌گرايان را شيطان‌صفت معرفي نمايد، بلكه بايد از مجراهاي دموكراتيك با آنان همكاري كند و حركت آن‌ها را تحت تأثير قرار دهد.
«لئون هادار» استاد دانشگاه امور بين‌المللي در امريكا، در مقاله‌اي تحت عنوان «كدام خطر سبز؟»4نسبت به معرفي كردن خطر سبز جهاني به عنوان جايگزين «خطر سرخ» يا كمونيسم هشدار مي‌دهد. چنان كه احساس خطر از جانب كمونيسم ـ به مدت تقريبي 50 سال ـ عامل تعيين‌كننده‌اي در سياست خارجي امريكا بود، شبح اسلام راديكال نيز مي‌تواند به عميق‌ترين لايه‌هاي فرآيند سياست‌گذاري در اين كشور راه يابد و واشنگتن را درگير جنگ سرد ديگري نمايد. چنين سياستي بر پايه‌ي فرضياتي كاملاً گمراه‌كننده استوار مي‌باشد؛ دنياي اسلام نه نيرويي يكپارچه است و نه تهديدي براي ايالات متحده‌ي امريكا. علاوه بر اين، اين سياست، امريكا را در وضعيتي بي‌ثبات، منفعل و مخدوش قرار خواهد داد. تهديد اسلامي از جانب مصر، عربستان سعودي، اسراييل، تركيه، پاكستان، هند و تعدادي از جمهوري‌هاي آسياي مركزي مورد حمايت قرار گرفته است، تمامي كشورهايي كه نگران ارزش راهبردي خود براي امريكا، در دوران پس از جنگ سرد هستند، به‌ويژه اسراييل كه پنج سال پيش (پيش از انتشار اين مقاله) ناسيوناليسم فلسطيني را با «تروريسم تحت حمايت شوروي» برابر مي‌دانست، امروز آن را با بنيادگرايي اسلامي يكي مي‌داند. لابي‌ها و دولت‌ها از شكاف‌هاي موجود، اطلاعات نادرست و بافته‌هاي رسانه‌ها براي علَم كردن تهديدي جديد و هشدار دادن نسبت به اهداف ايران در آسياي مركزي، صدور تروريسم به شمال افريقا و مصر، و ارتباط خارطوم ـ تهران بهره‌برداري كرده‌اند.
اسلام به هيچ عنوان، نيرويي يكپارچه و در آستانه‌ي ورود به دروازه‌هاي وين و سواحل اسپانيا نيست، بلكه در موضع دفاعي در مقابل بنيادگرايان ستيزه‌جوي ضدمسلمان در فرانسه، يوگسلاوي، آسياي مركزي، هند و اسراييل قرار دارد. اين مسأله به همراه احساس ناكامي الگوهاي سياسي و اقتصادي غرب (شامل سرمايه‌داري، ناسيوناليسم و سوسياليسم) در حل مشكلات خاورميانه، «خيزش اسلامي» را در پي داشته‌اند. رهبران مسلمان آن چهره‌هاي كليشه‌اي كه در رسانه‌ها نشان داده مي‌شوند نيستند، بلكه افرادي تحصيل‌كرده و مجرب در كسوت مهندس، پزشك، حقوقدان و اساتيد دانشگاه مي‌باشند. آنان خواهان بازگشت به گذشته نيستند، بلكه بدنبال ايجاد تحول در ساختارهاي سياسي و اقتصادي كشورهاي خود با شيوه‌هاي پيشرفته هستند.
«هادار» هشدار مي‌دهد واشنگتن نبايد از اين كه اين گروه‌ها پس از به قدرت رسيدن رفتاري خصومت‌آميز نسبت به غرب در پيش بگيرند شگفت‌زده شود، زيرا روزي براي سركوبي آنان پايكوبي و به قربانگاه رفتن دموكراسي در كشورهايشان را تشويق كرده است. جنگ عليه اسلام سياسي، در معرض خطر تبديل شدن به ابزاري براي برآورده كردن پيشگويي‌هاي غربي‌ها و دوري باطل قرار دارد. تداوم حمايت از رژيم‌هاي سركوب‌گر به همراه هم پيماني با اسرائيل، فقط به آتش نفرت از امريكا جان مي‌بخشد، وجود اين نفرت تحمل ايده‌ي دموكراتيزه شدن و ايجاد اصلاحات در منطقه را براي امريكا سخت‌تر مي‌كند.
«ادوارد سعيد» استاد دانشگاه كلمبيا، در نوامبر سال 1993 مقاله‌اي را تحت عنوان «تهديد جعلي اسلام» در مجله‌ي نيويورك تايمز منتشر كرد5 پس از جنگ سرد اين مسأله در ذهن امريكايي‌ها حك شده است كه خاورميانه را از صافي «ما» ـ مقابل ـ «آنان»ببينند. اما نه غرب و نه اسلام، هيچكدام كاملاً همگن يا جامع نيستند. سعيد معتقد است كه نفوذ كامل اسلام بر منطقه كه غرب به‌طور شگفت‌انگيزي آن را بزرگ كرده است، نا محتمل مي‌باشد. بخش مهمي از جوامع خاورميانه سكولار (غيرمذهبي) هستند. بافت زندگي روزمره، با بي‌نهايت موارد دادوستد و فعاليت‌هاي آن، از پست گرفته تا سيستم حمل و نقل عمومي، نيروي برق، پوشاك، معالجات پزشكي، خوراك، ساختمان‌سازي، تلويزيون، راديو، چاپ، نشر و... . همه و همه پديده‌هاي اين دنيايي يا سكولار هستند كه نتيجه‌ي پذيرش اختياري، آموزش و تاريخ مي‌باشند، و نه اشغال خارجي، امپرياليسم يا صهيونيسم.
به باور سعيد مشكل اساسي خاورميانه، نخبگان حاكم بر آن هستند. انزجاري همه‌گير نسبت به دولت‌هايي كه در آن‌ها معامله‌ي هرگونه كالا توسط دلالان و عوامل رانت‌خوار ـ همراه با بهره‌گيري از يك وزير و يا خويشاوند صاحبان قدرت براي قانوني جلوه دادن عمل ـ صورت مي‌پذيرد، وجود دارد. گفتمان دولتي به قدري خالي از ارزش است كه تشخيص حقيقت را ناممكن مي‌نماياند.
در حقيقت اداره‌ي كشور با استفاده از تدابير اقتدارطلبانه‌اي صورت مي‌گيرد كه دولت را مجاز مي‌سازد تا نوشته‌هاي روزنامه‌ها را توقيف كند و ناراضيان را با قانون‌هاي اضطراري زنداني يا شكنجه مي‌كند. از همه مهم‌تر اين‌كه اميد به هيچ تغيير وجود ندارد.
سعيد مي‌نويسد: نكته‌ي جالب توجه اين است كه انفجار خشم عليه «تهديد اسلامي» زماني به‌وجود آمده است كه جهان عرب بيش از هر زمان ديگري در حلقه‌ي فشار امريكا و اسرائيل قرار گرفته است. نمونه‌هاي آشكار اين امر عبارتند از: بمباران بغداد توسط امريكا در ژانويه و ژوئن سال 1993، تهاجم اسرائيل به لبنان در جولاي 1993، حضور نيروهاي امريكايي در خليج فارس و همين طور ظهور ديدگاه، تمسخرآميز در اين سوي جهان نسبت به عرب‌ها و حاكمان آن‌ها. همه‌ي اين‌ها شكاف ميان عرب‌ها و غرب، بويژه عرب‌ها و امريكا را عميق‌تر مي‌كند. هيچ گفت‌وگويي وجود ندارد، تنها آمريت است و اطاعت.
«جان اسپوزيتو» استاد دين و امور بين‌الملل دانشگاه جرج تاون و نويسنده‌ي كتاب «تهديد اسلامي: افسانه يا واقعيت؟» و بسياري كتاب‌هاي ديگر، مقاله‌ي «اسلام سياسي: فراسوي تهديد سبز» را در ژانويه‌ي سال 1994 منتشر نمود6. فروپاشي كمونيسم يك «خلاء تهديد» بر جا گذاشته و ايجاد ترسي موهوم و جنجالي از اسلام ستيزه‌جو در رسانه‌ها و نوشته‌هايي هم‌چون مقاله‌نويسي «ريشه‌هاي خشم مسلمانان» را به دنبال داشته است. اسپوزيتو معتقد است كه اسلام سياسي با انقلاب ايران آغاز نشده، بلكه نتيجه‌ي شكست ناسيوناليسم غير مذهبي براي آفريدن حس هويت ملي و ايجاد جوامع قدرتمند مرفه مي‌باشد. اين دولت‌ها براي به دست آوردن مشروعيت سياسي، دستيابي به خودكفايي اقتصادي، ريشه‌كن كردن شكاف رو به گسترش ميان فقير و غني، متوقف كردن فساد گسترده، آزادي فلسطين، و مقاومت در برابر سلطه‌ي سياسي و فرهنگي غرب ناتوان بوده‌اند. اين ناكامي‌ها كه با شكست مصيبت بار در مقابل اسراييل در سال 1967 وخيم‌تر گرديد، موجب آغاز حركت خودشناسي در جهان عرب و جست‌وجو براي راه‌حلي اسلامي شد (راه سومي متمايز با سرمايه‌داري و كمونيسم). رهبري اين حركت‌ها نيز به عهده‌ي گروهي از نخبگان و فارغ‌التحصيلان دانشگاهي و شاغلان تحصيل كرده مي‌باشد. موفق‌ترين آنها رويكرد «از پايين به بالا» را دنبال مي‌كنند و راه اسلامي سازي تدريجي جامعه را در بهره‌گيري از كلام، موعظه و فعاليت‌هاي اجتماعي و سياسي جست‌وجو مي‌نمايند.
اسپوزيتو رسانه‌ها را به دليل اين كه رابطه‌ي اسلام و غرب را بيش از اندازه در چارچوب تقابل مي‌گنجانند (و اسلام را در برابر مسيحيت، يهوديت و غرب سكولار قرار مي‌دهند) و از نارضايتي‌هاي مشخص سياسي ـ اجتماعي و اقتصادي در خاورميانه هم‌چون آبشخور اين نابساماني‌ها غفلت مي‌ورزند، مورد انتقاد قرار مي‌دهد. اين رسانه‌ها تلاش مي‌كنند كه «تهاجم عليه غرب» را بر آمده از خشم و نفرت بي‌منطق توده‌هاي عرب به تصوير بكشند، بدون ذكر اين كه ابطال انتخابات و سركوب توده‌ها شرايطي را ايجاد مي‌كند كه نتيجه‌ي آن خشونت سياسي خواهد بود. رسانه‌ها از اعتراضات حاصل از اين خشونت براي اعتبار بخشيدن به نظرياتي از اين قبيل كه جنبش‌هاي اسلامي خشونت طلب، ضد دموكراتيك و تهديدي براي ثبات ملي و منطقه‌اي هستند، بهره‌برداري مي‌كنند.
اسپوزيتو با اشاره به سه طنز موجود در نظريه‌ي «تهديد اسلام» مقاله‌ي خود را پايان مي‌برد:
1. دفاع پر قيل وقال از «سكولاريسم» در مقابل اسلام، غالباً از شناخت اين نكته كه سكولاريسم خود يك جهان‌بيني است كه به راحتي مي‌تواند به ورطه‌ي «بنيادگرايي سكولار» در غلطد و ديگر جهان بيني‌ها را بي منطق، افراطي و منحرف بخواند، غافل مي‌ماند.
2. غرب، به رغم تاريخ آميخته به خصومت، توليد سلاح‌هاي كشتار جمعي و امپرياليسمي خود، خودخواهانه، اسلام و فرهنگ اسلامي را به گونه‌اي تصوير مي‌كند كه گويي به صورتي عجيب و ذاتي توسعه‌طلب، متمايل به خشونت و جنگ‌طلب هستند.
3. در گذشته ترس ما از تهديد غول شوروي اغلب، به حمايت بدون انتقاد از ديكتاتوري‌هاي ضد كمونيستم منتهي گرديد و «جهان آزاد» را قادر ساخت تا سركوب نارضايتي‌هاي مشروع و نقض گسترده‌ي حقوق بشر توسط دولت‌هايي كه بر چسب مخالفت با «كمونيسم» و «سوسياليسم» داشتند را تحمل كنند.

ب. نقد تئوري‌پردازان خطرسبز
طرفداران نظريه‌ي «برخورد تمدن‌ها» كه اسلام و غرب را در برابر هم قرار مي‌دهند، نظر خود را براساس پنج مورد اختلاف اساسي ميان اين دو تمدن بنا مي‌نهند:
1. اسلام در تقابل با ميراث يهودي ـ مسيحي غرب است.
2. اسلام ضد دموكراتيك است.
3. از تروريسم و خشونت براي دستيابي به اهداف خود بهره مي‌گيرد.
4. از نظام سرمايه‌داري و بازار آزاد حمايت نمي‌كند.
5. سكولاريسم را قبول ندارد.

اما سؤال اين است كه اين موارد تا چه اندازه اعتبار دارند؟
1. ميراث مشترك مسيحي ـ يهودي: همان‌گونه كه «برنارد لوئيس» خود نيز به خوبي آگاه است، اسلام در فرهنگ‌هاي روم و يونان و نظام اخلاقي مسيحي ـ يهودي ريشه‌هاي عميقي دارد. وي در كتاب خود «اسلام و غرب»7 اظهار مي‌دارد، اين دو دين (اسلام و مسيحيت) در خاورميانه ريشه دارند و صاحب مواريث مشترك گسترده‌اي هستند؛ عقايد بر گرفته از دين يهود در باب توحيد، نبوت، وحي و كتاب آسماني؛ فلسفه و علم فرهنگ يوناني، قوانين حقوقي و حكومتي فرهنگ رومي، و فراتر از آن نسبت‌هاي باقي مانده و از تمدن‌هاي كهن آن منطقه (ص 5).
در حقيقت تمدن اسلامي پلي بود كه از طريق آن دانش و فرهنگ يوناني رومي عناصر بي‌شمار و اساسي تمدن به فرهنگ‌هاي مسيحيت و غرب منتقل شد. از جمله‌ي اين عناصر مي‌توان علم اعداد، رياضي و فلسفه‌ي عربي، انديشه‌ي تأسيس دانشگاه، شعر و عشق رمانتيك، و حتي شايد فرديت گرايي انقلابي را نام برد.
اگر شالوده‌ي فرهنگ غرب متأثر از فرهنگ‌هاي يونان و روم و نظام اخلاقي مسيحي است، بنابراين دنياي عرب نيز به همان ميزان با اين فرهنگ اشتراك دارد كه اسراييل در آن مشترك است.
2. دموكراسي در خاورميانه: شايد هيچ موضوعي طنز آميزتر از اين نظر «ردمن» و ديگران نباشد كه اسلام سياسي «ضد دموكراتيك است و بايد با آن هم‌چون دشمن بنيادي‌ترين اصول فرهنگ غرب برخورد شود».
ايالات متحده و اسراييل همواره از بيم پيامدهاي دموكراسي با اجراي آن در خاورميانه مخالفت كرده‌اند. هر دوي اين كشورها از حاميان سركوب وحشيانه‌ي جبهه‌ي آزادي بخش الجزاير و سركوب اسلام‌گرايان در مصر ـ توسط مبارك ـ بوده‌اند. همگان اتفاق نظر دارند كه نخبگان حاكم بر كشورهاي اسلامي نفوذ خود در مردم را از دست داده‌اند و در اكثر قريب به اتفاق اين كشورها، هر گونه تلاش براي دموكراتيزه كردن به پيروزي اسلام گرايان منتهي خواهد شد. آنچه «ردمن»، «ميلر» و ديگران از آن غافل مانده‌اند و اسپوزيتو وهادار با ذكاوت دريافته‌اند، اين است كه ديكتاتورها و رژيم‌هاي اشراف‌گراي مورد حمايت امريكا در خاورميانه، در حال سركوب جنبش‌هاي دموكراتيك، با تكيه بر خشونت و وحشت هستند. توجيه اين كشورها نيز اين است كه ظهور دموكراسي‌هاي مبتني بر قدرت توده‌ها، تشكيل دولت‌هايي را كه با اسراييل و «منافع ايالات متحده» ناسازگار هستند را به دنبال خواهد داشت. ميلر و ردمن مدعي هستند كه ديدگاه اسلام‌گرايان نسبت به دموكراسي با صداقت همراه نيست. بنابراين، به دليل اين احتمال كه اسلام‌گرايان ممكن است به مجرد در دست گرفتن قدرت، دموكراسي را به كنار بگذارند، هر گونه تلاش جهت برقراري دموكراسي بايد بدون تأمّل متوقف شود.
اين استدلال مرزهاي ميان انواع دموكراسي را مخدوش مي‌سازد، به ويژه مرزهاي ميان دموكراسي «نخبه‌گرا» و دموكراسي «توده‌گرا».
هدف دموكراسي توده‌گرا كشف و اعمال اراده‌ي مردمي است. در حالي كه دموكراسي نخبه‌گرا ابزاري براي حكومت نخبگان است كه براي رسيدن به اجماع ميان نخبگان رقيب طراحي شده است. در دموكراسي‌هاي اشراف‌گرا، رسانه‌ها پيش از آن كه واسطه‌اي براي انتقال آنچه در ميان مردم مي‌گذرد باشند، ابزاري براي همراه ساختن ديدگاه‌هاي آنان با منافع نخبگان حاكم هستند. در چنين دموكراسي‌هايي به هنگام بروز شكاف‌هاي ترميم‌ناپذير ميان اراده‌ي مردمي بر آمده از آگاهي و منافع نخبگان، نمودهاي دموكراتيك با توسل به فرامين قضايي با نيروي نظامي به نفع حكومت متوقف مي‌شوند.
مشكل مهمي كه در وراي قصه‌ي تقابل اسلام و غرب وجود دارد، رودررويي حاكميت اشرافي با توده‌گرايي و دموكراسي توده‌گرا در خاورميانه و تمامي جهان است.
3. تروريسم: يكي از رايج‌ترين انتقادات از اسلام سياسي، بهره‌گيري از تروريسم براي دستيابي به اهداف سياسي خود است كه معمولاً به جنبش حماس، انتفاضه در فلسطين، جماعت [اسلامي] در مصر و بمب‌گذاري در مركز تجارت جهاني اشاره دارد. بنابر ادعاي مخالفين اسلام سياسي، اين مسايل خوي خشن و ضد غربي اسلام را آشكار مي‌سازد.
آنچه كه ناديده انگاشته شده اين است كه بي عدالتي اسراييلي‌ها و تروريسم دولتي در مناطق اشغالي، جنبش‌هايي مانند حماس يا انتفاضه را به وجود آورده و تداوم بخشيده است يا سركوب كردن اسلام‌گرايان مصري در فاصله‌ي سال‌هاي 1990 تا 1993 ـ كه تنها در سال 1993 بيش از 1000 نفر كشته و 17000 نفر زنداني برجاي گذاشته ـ موجب تبديل نارضايتي موجود به يك قيام شده است (كاساندرا «بحران قريب الوقوع در مصر»، ميدل ايست جورنال، زمستان 1995، ص 25). علت اصلي ضديّت احزاب اپوزسيون با امريكا، سابقه‌ي حمايت اين كشور از دولت اقتدارگراي مصر است.
شايد هيچ واقعه‌اي بيشتر از بمب‌گذاري در مركز تجارت جهاني ـ در فوريه 1993 ـ براي اثبات دشمني بنيادگرايان اسلامي با امريكا، مورد توجه قرار نگرفته باشد.
چنان كه در دادگاه «عماد سالم» سرگرد سابق ارتش مصر، مشخص شد، وي خود را دشمن رژيم مبارك وانمود كرده بود تا مسلمانان را در مسجد «شيخ عبدالرحمان» ايالت نيوجرسي براي انجام اعمال تروريستي عليه دولت مصر تحريك كند. خود او بود كه آپارتمانِ محل فعاليت توطئه‌گران را اجاره كرده، بخش عمده‌اي از بمب به كار رفته را طراحي نمود، و شايد خود او بود كه كاميون حامل بمب را به سوي مركز جهاني تجارت هدايت كرده بود. ظاهرا هدف سالم درگيركردن «شيخ عمر» در اين توطئه بود تافعاليت‌هاي ضد مبارك در ايالات متحده‌ي امريكا را دچار وقفه نمايد. سالم، پليس فدرال امريكا را از فعاليت‌هاي خود كاملاً مطلع مي‌ساخت.8
بمب‌گذاري در ساختمان مركز تجارت جهاني، حمله‌ي بنيادگرايان اسلامي عليه امريكا نبود، بلكه كار شبكه‌ي جاسوسي مزدوران پليس مبارك و پليس فدرال امريكا بود.
4. نظام سرمايه‌داري و فقر جهان سوم: طرفداران دو آتشه‌ي بازار آزاد، سرمايه‌داري را به دليل توليد ثروت موجود در آن تحسين مي‌كنند. همين‌گونه است، اما نبايد از ياد برد كه فقر عظيمي را نيز ايجاد مي‌كند.
بازكردن درهاي اقتصاد مصر به روي سرمايه‌گذاران غربي توسط «سادات»، آغاز رسمي دوره‌ي جديدي از رفاه عمومي محسوب مي‌شد. گرچه بين سال‌هاي 1975 تا 1994، امريكا 35 ميليارد دلار به اقتصاد مصر تزريق كرد، اما مجموع سرمايه‌گذاري بخش خصوصي فقط به 3/2 ميليارد دلار رسيد كه پايين‌تر از استانداردهاي سرمايه‌گذاري خارجي در كشورهاي عرب و جهان سوم بود. نتيجه‌ي اين امر، افزايش بيكاران و ايجاد شكافي عظيم ميان ثروتمندان و فقيران بود. در سال 1994 بيكاري به 20 درصد رسيد، درآمدهاي دولتي تا نصف ارزش خود در سال 1974 كاهش يافت و درآمد متوسط 75 تا 80 درصد از خانواده‌هاي مصري، حدود 50 دلار در ماه بود. اين پديده قبل از اجراي تدابير كاملاً جدي در زمينه‌ي اصلاح ساختار اقتصادي مانند كاهش يارانه‌ي مواد غذايي، خصوصي‌سازي صنايع، لغو نظارت بر ميزان اجاره‌ي زمين‌هاي كشاورزي، و پايان كمك‌هاي امريكا به برنامه‌ي توسعه ـ كه صدها ميليون دلار در سال به مناطق روستايي تزريق مي‌كرد ـ به وقوع پيوست.9
مقدار بسيار ناچيزي از اين كمك‌ها نصيب سرزمين مصر شد و بيشتر آن صرف بازپرداخت بدهي‌ها شده يا توسط سران دولت و صاحبان قدرت در صنعت بلعيده شد.
مصر تنها كشوري نيست كه با مشكلات ناشي از تحول در نظم اقتصادي و سرمايه‌داري پس از دوران استثمارگري روبرو است. در بين سال‌هاي 1984تا1990 سرمايه‌گذاران و بانكداران بزرگ جهان، در نتيجه‌ي اجراي برنامه‌ي اصلاح ساختار اقتصادي صندوق بين المللي پول، 178 ميليارد دلار از جهان سوم خارج كردند. يكي از مديران اجرايي سابق بانك جهاني ابراز عقيده كرده است كه از زمان غارت امريكاي لاتين توسط متجاوزين اسپانيايي ـ در قرون 16 و 17 ـ، جهان چنين انتقال گسترده‌ي منابع مالي را به خود نديده است.10
اجراي برنامه‌هاي اصلاح ساختار اقتصادي، بدهي‌هاي كشورهاي افريقايي را، از 785 ميليارد دلار در ابتداي بحران بدهي‌ها، به رقم مصيبت‌بار 3/1 تريليون دلار در سال 1992 افزايش داده است. هم اكنون بدهي‌هاي خارجي كشورهاي افريقايي بيشتر از ارزش مجموع توليدات آن است. نظريه‌پرداز ارشد بانك جهاني در زمينه اقتصاد افريقا اذعان مي‌كند كه «ما فكر نمي‌كرديم كه هزينه‌هاي انساني اين برنامه‌ها بسيار زياد و دستاوردهاي اقتصادي آن اين قدر كم باشد»11.
نوام چامسكي تخمين مي‌زند كه هر ساله 500 هزار كودك در افريقا فقط به خاطر بدهي جان خود را از دست مي‌دهند.12
مشكل مصر و بيشتر كشورهاي خاورميانه تقابل اسلام و غرب نيست، بلكه چگونگي تقسيم ثروت در جهاني پرجمعيت است.
5. سكولاريسم: لوئيس و ديگران جدايي دين از سياست و ايجاد فضاي اجتماعي سكولار را وجوه مشخصه‌ي «غرب» مي‌دانند. هستند كساني كه سكولاريسم در غرب را حركتي شرقي محسوب مي‌كنند، اما اين نظريه، به هيچ وجه نظر مطلق همگان نيست. در امريكا يك جنبش بنيادگراي مسيحي وجود دارد كه كناره‌گيري دين از قلمرو اجتماع را به چالش كشيده است. به باور اين بنيادگرايان، دين هم در بردارنده‌ي والاترين آمال و ارزش‌هاي انساني است، و هم ضامن حقوق «غير قابل تصرف» آن‌ها. حقوق «غير قابل تصرف» به معناي حقوقي است كه خداوند به آن‌ها اعطا كرده، نه حكومت. اكنون بسياري از امريكايي‌ها از اين بيم دارند كه حق آزادي بيان، حق تجمع و عبادتي را كه از ناحيه‌ي حكومت به دست‌آورده‌اند، با توسل به اين استدلال كه هرچه را جامعه مي‌بخشد، مي‌توان باز پس گرفت، از دست بدهند.
چنان كه اسپوزيتو نيز بيان مي‌دارد، رو در روي هم قرار دادن امور مادي و معنوي اين حقيقت را پنهان مي‌كند كه سكولاريسم، خود مي‌تواند به ديني دروغيني تبديل شود كه جانشين مشيّت الهي در جهان مي‌گردد و با منطق بي‌رحمانه‌ي فرايندهاي اقتصادي، انسانيت را بر اساس ارزش‌هاي اقتصادي درجه‌بندي مي‌كند. نتيجه‌ي چنين پديده‌اي جامعه‌اي است كه از ابراز همدردي با شكست خوردگان، فقرا و آنان كه وجودشان مقرون به صرفه نيست و در بازار آزمايش نشده سودمند نبودنشان به اثبات رسيده است، ناتوان مي‌باشد.
آنچه رشد اسلام و اديان ديگر را كه اعتبار انسان را تنها و پيش از هر چيز با ارزش اقتصادي آن نمي‌سنجند، تقويت كرده، احساس انحطاط و يأسي است كه اكثر انسان‌ها در درون نظام‌هاي سرمايه‌داري تجربه مي‌كنند.

***

همانطور كه اسپوزيتو، هادار، رايت، سعيد، و مجله‌ي نشنال كاتوليك ريپورتر باور دارند، «تهديد اسلامي» نغمه‌اي آشنا اما ناخوشايند است. اين تهديد بدلي است براي شبح كمونيسم، و تقابل ميان اسلام و غرب بيش از آن كه حاصل تدقيق علمي باشد، برخاسته از بسيج سياسي و مجوزي براي خصومت و جنگ مي‌باشد.
در پس پرده‌ي نياز مداوم امريكا به دشمن تراشي، تناقضي است كه ميان آرمان‌هاي دموكراتيك و تساوي طلبانه‌ي اين كشور از يك طرف، و نمادهاي سياسي و اجتماعي اقتدارگرا و اشرافيِ به ارث برده از اروپا از طرف ديگر، وجود دارد. از اين جهت ،تلاش امريكا براي تشكيل يك جامعه‌ي حقيقتا دموكراتيك و سرشار از عدالت، به تلاش ملت‌هاي مسلمان براي سربرآوردن از ساختارهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي به ارث مانده از استعمار اروپا شباهت دارد.
مسأله‌ي مورد مجادله در غرب و خاورميانه اين است كه آيا اجماع مورد نياز از راه گفت‌وگوي آشكار و فرايندهاي دموكراتيك مرسوم حاصل مي‌شود يا با بهره‌گيري از تبليغات تحت كنترل حاكميت و اعمال زور؟ آيا تكامل اجتماع بر حرمت و برابري‌ذاتي انسان‌ها استوار است يا منطق عريان فرايندهاي اقتصادي؟ و بالاخره اين كه آيا تقسيم ثروت بر اساس ديدگاه ديني جامعه‌ي عادل صورت مي‌گيرد و يا براساس تفاوت‌ها و مزيت‌هاي ذاتي انسان‌ها؟
اين‌ها مسايل پراهميت و كماكان بلاتكليف غرب، مسيحيت، يهود و اسلام هستند. نقطه‌ي مشترك اين سه فرهنگ، تلاش براي فايق آمدن بر تناقض ميان ارزش‌هاي مذهبي تساوي طلبانه و آرمان‌گراي برخاسته از اديان ابراهيمي، و رخوت برگرفته از قالب‌هاي سلسله‌ي مراتب غير مذهبي در قلمرو اجتماع، حكومت، اقتصاد و تفكر است. همين تلاش مشترك است كه اين سه را در مقام اجزاي «تمدني» يگانه جاي مي‌دهد و طرز تفكر غربي را شكل مي‌دهد.
تلاش براي ايجاد اشكال مقبول‌تر اقتصادي و سياسي در حركت طغيانگر بنيادگرايي اسلامي در خاورميانه ـ منطقه‌اي كه در آن نظام‌هاي اجتماعي جديد در تكاپوي سربرآوردن هستند ـ مشهود است. اين امر لحظه‌اي حساس براي تكامل تمدن پراميد غرب فراهم آورده است. ما غربي‌ها بايد در برابر نبش قبر مقولات و گفتمان‌هاي ضد كمونيستي براي توصيف جريان‌هاي متنوع اما مرتبطي كه در جهان اسلام تاثيرگذارند ـ جريان‌هايي كه به تجربه‌ي اروپا در دوران رنسانس و اصلاح‌گري ديني بسيار شبيه هستند ـ ايستادگي كنيم.
ايالات متحده نبايد اجازه دهد كه به ميراث خوار خصومت اروپا در خاورميانه تبديل شود، به ويژه آن كه شورش بر ضد استعمار از دوران سازترين وقايع تاريخ اين كشور است. اين كشور بايد با مردم مسلماني كه در تلاش هستند تا با ميراث برجاي مانده از دوره‌ي استعمار كنار بيايند، همكاري مثبتي داشته باشد.
ايالات متحده و كشورهاي غربي، همواره از بيم پيامدهاي دموكراسي با اجراي آن در خاورميانه مخالفت كرده‌اند.

پي‌نوشت‌ها:
1. نشنال كاتوليك ريپورتر، 12 مارس، 1992، ص 12.
2. انتشارات سايمون و شوستر، 1985.
3. فارن افرز، شماره‌ي 3، 1992، صص 145 ـ 131.
4. فارن افرر، بهار 1993، صص 42 ـ 27.
5. مجله نيويورك تايمز، 21 نوامبر 1993، صص 65 ـ 62.
6. كارنت ميستوري، 1994، صص 24 ـ 19.
7. دانشگاه آكسفورد، 1993.
8. حسين الكردي، محاكمه‌ي مسلمانان توطئه‌گر، فرث كوست اكسپرس، آوريل، مه 1995، صص 23 ـ 20
9. كاساندرا، OP.CIT، صص 16ـ12.
10. والدن بلو و ديگران، ويراني طراحي شده، كورت اكشن، شماره 47، ص 44.
11. همان، ص 44.
12. نظم بخشيدن به جمعيت پراكنده، انتشارات كامن كارج، 1994، ص ـ 20.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 32  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست