مقدمه
وهم و خيال، وسعت پروازش تا بيكرانههاست. دست يافتن به دور دستها، برفراز ايستادن، كاميابى و... همواره از ذهن بىنهايت انسانى مىگذرد؛ اما در درون دنياىِ محدود مادى، تنها گاهى به واقعيت مىپيوندد. دنياى مادى به هر كس، نه به اندازه »توهمش«، بلكه به اندازه »تبحرش« عطا مىكند. موفقيت و دستيابى به ثروت مادى، امرى ممكن است؛ اما نه با ابزار خيال، آرزو و خيال نخستين پله نردبانى مرتفع است كه نام آخرين مرتبه آن موفقيت است. تلاش، تلاش، و تنها تلاش راه حل اين معماى پيچيده است. هيچ راه ميانبرى وجود ندارد؛ خرافهها پديدههايى از جنس وهم و خيالاند.
هنگامى كه از خرافهپرستى در درون جوامع سخن به ميان مىآيد، مراد همان انگارههايى است كه مبناى عقلانى ندارند و يا اينكه با اعتقادات دينى مقبول و مرسوم جوامع در تضادند؛ به عبارت ديگر، خرافهپرستى، نوعى نابهنجارى در تفكر به شمار مىآيد كه در ظهور و بروز آن، عوامل و علل مختلفى دخيل هستند. اگر چه مىتوان با پناه جستن به تك متغيرى ثابت، صورت مسئله را پاك كرد؛ اما بايد توجه داشت كه جوامع هرچه بيشتر درگير مشكلات و مسائل باشند و افراد درون جوامع، پاسخى براى نيازهاى خود نيابند، خرافهها، همچون علفهايى هرز ظاهر مىشوند و جانشين اعتقادات اصلى، كه گشاينده گرهها و معضلات افراد جامعهاند، مىگردد. بنابراين خرافه پرستى از جمله موضوعات مبتلى به جامعه ماست كه حتى زمزمهها و شايعاتى از حضور آن، حتى در عرصه كلان سياسى جامعه نيز به گوش مىرسد كه اين امر، زنگ خطرى، و نيز جلوهاى از بيمارى پنهانى است كه تا اعماق جان جامعه ريشه دوانده است، زيرا هنگامى كه خرافه پرستى در چنين سطحى كه بايد بر مدار شرع و عقل باشد، حضور مىيابد و بعضا هم امرى عادى جلوه مىكند، بايد به تامل نشست كه چه ارتباطى ميان ما و خرافه پرستى وجود دارد كه از آن بى خبريم؟ اين باور و اعتقاد به خرافه، چگونه توانسته از بخشهاى خرد تا كلان جامعه را تسخير كند.
بنابراين شايسته است كه با نگاهى اجمالى به وضعيت جامعه و شناخت مولفهها و عواملى كه بسترساز و نيز تسريع كننده اين امر هستند، به فهم صحيح مسئله كه نيمى از پاسخ است، دست يافته باشيم.
خرافهپرستى؛ از رسانه تا جامعه
در جامعه كنونى ايران، بنا به اظهارنظر مسئولان امر، مسائلى نظير رمالى، كفبينى، فالگيرى، مدعيان دروغين امامت و پيامبرى، فرقههاى نوظهور، شيطانپرستى، جنگيرى، احضار ارواح، دعانويسى و از جمله آسيبها و معضلات اجتماعى به شمار مىروند كه متاسفانه رواج و شيوع آن در جامعه، سرعت قابل توجهى يافته است و دستگاهاى متعددى از وزارت اطلاعات و نيروى انتظامى، تا وزارت ارشاد و ساير نهادهاى فرهنگى جامعه را به خود مشغول داشته است؛ حتى اگر از يافتهها و مشاهدات شخصى يا جلوههاى بارز در سطح جامعه بگذريم، حداقل دليل و سندى كه مىتوان بر اين امر ارائه كرد، گزارشات و برنامههاى مستند رسانه ملى، اخبار و تحليلها و بررسىهاى ساير رسانه است.
رسانه ملى كه در حال حاضر مهمترين ابزار آموزشى در جامعه ما است، مىتواند با فعاليتهاى خود و مبارزه با ترويج اينگونه خرافهپرستىها، مانعى بر سر راه ترويج آن باشد؛ به عبارت ديگر، همانگونه كه رسانه ملى وظيفه نمايان ساختن اين قبيل انحرافات را در جامعه برعهده دارد، به علت فراگير بودن آن، مىتواند در فرايند رهايى جامعه از اين نابهنجارى و عبور دادن جامعه از بحران عقلانيت ستيزى، نقش عمدهاى را ايفا كند.
فعاليت رسانه ملى مىتواند، در دو عرصه باشد: عرصه ايجابى و عرصه سلبى. عرصه ايجابى مىتواند، شامل ساخت برنامههايى مطابق فرهنگ، آداب، رسوم و اعتقادات جامعه، با هدف ترويج اعتقادات و هنجارهاى فرهنگى و دينى جامعه باشد؛ اما در جنبه سلبى بايد خاطر نشان كرد كه رسانه جمعى مىتواند، با معرفى و نقد خرافههاىموجود و آگاهى دهى به افراد جامعه و بيان واقعيتهاى موجود جامعه، به نقش انذار و نهى از منكرى خود جلوهاى بارزتر دهد. از سوى ديگر نبايد اجازه دهد كه برنامههايى كه در آن، حداقل به صورت مستقيم خرافه پرستى تبليغ و ترويج مىگردد، براى مخاطبان تهيه و پخش شود.
برنامههايى كه توسط رسانه ملى براى مردم جامعه به نمايش در مىآيد، نبايد محملى براى ترويج خرافهها باشد، با اين همه در سالهاى اخير شاهد آن بوديم كه اين امر، از روى جهل يا عامدانه، در رسانه ملى رواج يافته است كه در اين مورد، صاحب نظران بسيارى، تذكرات بجا و شايستهاى دادهاند. ممكن است كه به صورت غير مستقيم مسئلهاىخرافى ، در برنامهاى مطرح گردد و بينندگان نيز به خرافه بودن امر باور داشته باشند؛ اما گاه، به علت بىتوجهى به فضاى درونى جامعه، و وجود بستر لازم براى رواج خرافهپرستى، در برخى موارد، شاهد ترويج مستقيم خرافهپرستى در رسانه ملى باشيم. پخش مكرر سريالهايى كه بيانگر افسانههاى كهن آسيايى هستند و اصل و صحت و سقم اين افسانهها در جوامع مبدا نيز خود با شك مواجهاند، از اين دست است.
در درون اين افسانهها، نقش كليدى و حساس پيشگويان دربار كه غالبا پيشگويىهاى آنها با واقعيت ارتباطىتنگاتنگ مىيابد، در خور تامل است. هنگامى كه در فرايندى يكساله يا حتى چند ساله، قسمتهاىبىشمارى ازسريالهايى چنين طولانى، و با عناوين مختلف، براى مخاطب ايرانى كه در خطر ترويج خرافهپرستى است، پخش مىشود، تاثيرات مخرب آن را بايد در جامعه شاهد باشيم. تاثيراتى نظير اعتقاد به جبرگرايى و نفى هر گونه اختيار انسانى در تعيين سرنوشت انسان و در نهايت پناه آوردن به كسانى كه ادعاى قدرت پيشگويى و بيان سرنوشت يا حتى ادعاى تغيير سرنوشت ديگران را دارند، از اين دست است.
شايد برخى به آسانى از كنار اينگونه مسائل بگذرند و با اين ادبيات كه اين برنامهها تنها افسانهاى بيش نيستند و جنبه سرگرمى و تفريحى دارند يا اينكه مخاطب ايرانى، فهيمتر از آن است كه تحت تاثير اين پديدهها قرار گيرد، در اين زمينه اظهار نظر كنند؛ اما بايد خاطر نشان كرد كه مخاطبان در ردههاى سنى متفاوت، از ابعاد نابهنجار اين دست سريالها، به شدت متاثر مىگردند. كودكان و نوجوانانى كه مخاطبان اين سريالها قرار مىگيرند، شايد پس از مشاهده هر قسمت، با پرسشهاى متعددى مواجه گردند كه مرجعى براى پاسخ به آن نيابند. خوشبختانه در گذر زمان و تكرارى شدن موضوع اين سريالها، از مخاطبان آن به شدت كاسته شده است و شايد تنها دليل پخش آن، خريدن اين سريالها از كشورهاى سازنده، از بيت المال، به نيت پخش آن باشد كه مسئولان امر، اين چنين با اراده، به دفاع از پخش آن برمىآيند. اگرچه جاى انكار نيست كه محصولات سينماى شرق، نسبت به سينماى غرب، به لحاظ محتوايىو نيز شكلى، همچون پوششهاى ظاهرى و رفتارها و هنجارهاى فرهنگى، قرابت بيشترى به فرهنگ ما دارند، اما در خلال آن مسائلى مطرح مىگردد كه با بنيانهاى فرهنگى و دينى و ادراكهاى عقلانى ما كاملاً در تضادند كه اين امر مىتواند براى مروجان افكار خطا و انحرافى و غير دينى، بستر لازم براى رشد و نمو را فراهم سازد.
از سوى ديگر، بايد يادآور شد كه اين ادبيات كه به طور كل رسانه ملى يا صنعت سينما، و به طور خاص، شبكههاى ماهورهاى، نظير فارسى وان، يا اينترنت (فيس بوك و...)، مهمترين علل ترويج نابهنجارهاى اجتماعى در شكلها و انواع مختلف هستند، پذيرفته نيست، زيرا اينها تنها عوامل سرعتدهنده يا همان متغيرهاى ميانجى و واسطهاىاند كه نيازمند بسترى مناسب براى فعاليتهاى خود هستند؛ به عبارت ديگر كانون اين انحرافات و هنجارشكنى را بايد در جاى ديگر جست كه عوامل بالا موجب تشديد و تسريع آن مىگردند. به ديگر سخن مسائلىچون افزايش ميل به تجرد در ميان نسل جوان، افزايش طلاق، كاهش ازدواج، خرافهپرستى، اعتياد، بىهويتى جمعى و.... كه به اجماع متخصصان امر، از شايعترين مشكلات اجتماعى حال حاضر جامعه ماست ريشههايى در بافت اجتماعى ما دارند كه با افزوده شدن مسائلى چون برنامههاى رسانه ملى، شبكههاى ماهورهاى، اينترنت و.... از رشد و نمو سريعترى برخوردار شدهاند كه همين سرعت، موجب نمايانتر شدن اين معضلات در سطح جامعه شده است. بنابراين، با حضور اين علل ميانجى، مشكلات از عمق به سطح جامعه آورده شدهاند و از بروز و نمود بيشترى برخوردار گرديدهاند؛ اگر رشد مشكلات حال حاضر جامعه را صفر كنيم و در همين وضعيت نگهداريم؛ اما از آنجا كه نمىتوانيم، مانع رشد عوامل ميانجى و تسريع كننده شويم، با تاسف بايد گفت كه بايد روز به روز منتظر نمود و جلوههاى بيشتر، از ظهور و بروز نابهنجارىها در جامعه باشيم؛ اما اگر بتوانيم، با نگاهى واقع بينانه به وضعيت جامعه، تنها به جاى مبارزه به سمت ارائه صحيح از فرهنگ دينى و ملى خود اقدام كنيم و بستر اجتماعى را تا جايى كه ممكن است، از مشكلات و معضلات بزداييم، شاهد ايجاد سلامت اجتماعى بيشترى در جامعه خواهيم بود.
بنابراين از آنجايى كه فهم موضوع و كشف مسئله خود نيمى از پاسخ را به همراه دارد، لازم است براى برخورد منطقى با انحرافها و نابهنجارىهايى كه در جامعه ما مشاهده مىشود و ارائه راه حلى كارآمد، بايد در گام نخست، به ريشه يابى صحيح اقدام كنيم؛ اگر چه تمامى نهادهاى فرهنگى در اين بين از اهميت برخورداند؛ اما در اين ميان، رسانه ملى مىتواند، با رويكردهاى سلبى و ايجابى، به ساخت برنامههايى مبادرت ورزد كه افزايش امنيت روانى و اجتماعىجامعه را موجب گردد. در بُعد سلبى در برنامههاى انتقادى، به نقد و شفافسازى مسائلى بپردازد كه در بافت جامعه وجود دارد كه با فرهنگ، آداب و رسوم ما در تضاد است و با تذكر به مخاطب، جامعه را از شكلگيرى زمينههاى انحرافى، و تحريك بيمارىهاى نهفته در بستر اجتماع مصون سازد. با روندى كه رسانه ملى در پخش سريالها آغاز كرده است، شاهد تدابيرى در راستاى ترويج فرهنگ اسلامى ايرانى هستيم كه بيشتر اين فعاليتها در سريالهاى ساخت داخل عينيت مىيابد كه با محتوى محورى و پرداختن به موضوعات مختلف اجتماعى، در صدد ايجاد فضايى براى انتقال ارزشها و ترويج عقايد در سطح جامعه است. غناى فرهنگ اسلامىايرانى به اندازهاى است كه خلق آثارى با محتواى بومى كه دغدغه جامعه اسلامى - ايرانى باشد را مىتوانيم از درون آن استنباط كنيم.
در نهايت اينكه علتى را كه سبب شكلگيرى و تولد اين گونه انحرافات در بستر اجتماعى مىگردد، بايد در درون ساختار سياسى اجتماعى جامعه جستوجو كرد. يعنى با كنكاش در لايههاى مختلف سياسى، اجتماعى، فرهنگى، و اقتصادىِ جامعه، به شناخت و كشف عللى كه سبب كاركرد ناقص اين نهادها مىگردد، نائل آييم و سپس به مبارزه با اين علل بپردازيم والا اگر بخواهيم، براى تبرئه خود و ساختار جامعه، به سراغ تك متغيرهاى خاص، همچون رسانه ملى يا شبكههاى ماهورهاى و... برويم، به خطا رفتهايم.