responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 303  صفحه : 4

عربستان؛ بيدارى اسلامى و ديكتاتورى عربى
ماه پیشانیان مهسا

مقدمه
در پى تحولات سياسى تونس، در نخستين روزهاى سال 2011 كه به سقوط رژيم زين‌العابدين بن‌على در اين كشور منتهى شد، موجى از اعتراضات، برخى كشورهاى عربى خاورميانه و شمال آفريقا را دربر گرفت كه از ميان آنها مى‌توان، به اعتراضات مصر، اردن، الجزاير، يمن و بحرين اشاره كرد. موج بيدارى اسلامى كه به بهار عربى نيز تعبير مى‌شود، براى‌حكومت ديكتاتورى عربستان سعودى، خزان هراس انگيزى را رقم زده است. اين كشور كه طى ساليان طولانى، خود را يكى از كانون‌هاى مهم قدرت در خاورميانه مى‌دانست، با آغاز بيدارى اسلامى در كشورهاى مختلف منطقه، مرزهاى بى ثبات ديكتاتورى خود را براى مقاومت در برابر اين خيزش مردمى، از هر زمانى شكننده‌تر يافت.
اهميت اين موضوع زمانى روشنتر مى‌شود كه شكاف‌هاى عميق داخلى در اين كشور آشكار شود؛ وجود اختلافات عميق مذهبى و فرهنگى ميان منطقه نجد و حجاز كه همواره از دغدغه‌هاى اصلى حاكمان عربستان بوده، از جمله مهم‌ترين اين چالش‌ها است. وجود اختلافات قوميتى ميان شيعيان و سنى‌ها، اختلافات شديد بين نحله‌هاى مختلف سنى، درگيرى ميان شاهزادگان عربستان بر سر قدرت، زير سؤال رفتن حاكميت مطلقه آل سعود در محافل دانشگاهى و حقوق بشرى و...، تنها بخشى از شكاف‌هاى موجود در فضاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى كشور عربستان است.
معضلاتى كه حتى با شروع يك حركت بسيار كوچك مردمى، در اين كشور، سر باز كرده و ديگر حاكمان اين كشور عربى‌نخواهند توانست، از انقلاب عظيم فكرى و سياسى را جلوگيرى نمايند. همين مهم موجب شده است كه اين كشور، با ورود نظامى براى سركوب مردم بحرين، ارائه طرح‌هايى براى تغيير حاكميت در اين كشور، در كنار ايفاى نقش براى بحران سازى‌در سوريه و لبنان، در پى ايجاد انقلاب معكوس در منطقه باشد. بنابراين چنان كه مشاهده مى‌كنيم، اين كشور كه مى‌توانست، مهد آزادى مسلمانان جهان باشد، به گورستان ديكتاتورهاى تاريخ تبديل شده است. عيدى امين1، زين‌العابدين بن على 2و على‌عبدالله صالح 3 سه ديكتاتور پرورش يافته عربستان سعودى هستند كه پس از ساليان متمادى ظلم و ستم به ملت خويش، هم اكنون در سايه ديوارهاى پوسيده كاخ ملك عبدالله پناه گرفته‌اند؛ غافل از اينكه وعده الهى مبنى بر "سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون" به زودى محقق خواهد شد.
با توجه به آنچه گذشت، اين پرسش شكل مى‌گيرد كه چرا عربستان سعودى كه خود را رهبر جهان اسلام مى‌داند، در حال حاضر با حمايت از رژيم‌هاى فاسد و ديكتاتور عربى، به مخالفت با موج بيدارى اسلامى در منطقه پرداخته، خود را به گورستان ديكتاتورهاى عربى مبدل ساخته است؟
شايد بتوان مهمترين دلايل اين مسئله را رانتير بودن ماهيت دولت عربستان، زوال قدرت منطقه‌اى اين كشور و بى‌اعتمادى حاكمان آن به مقامات سياسى ايالات متحده آمريكا دانست.
در ادامه، به بررسى اين دلايل مى‌پردازيم؛ البته پيش از آن به صورت مختصر، به بررسى چيستى جنبش‌هاى اعتراضى در خاورميانه عربى خواهيم پرداخت.

نگاهى به جنبش‌هاى اعتراضى در خاورميانه عربى
شكل گرفتن جنبش‌هاى اعتراضى در جهان عرب، نشان بيدارى مسلمانان، از يك خواب عميق دويست ساله است. رويگردانى از فرهنگ اصيل دينى، استبداد و استعمار، سه عامل اصلى به غفلت كشاندن مسلمانان است. جنبش‌هاى اعتراضى‌در خاورميانه، در واقع در واكنش به زياده‌خواهى هاى آمريكا، عقب‌ماندگى اقتصادى، استبداد سياسى، جاماندن از پيشرفت علمى و از خودبيگانگى، از آغاز قرن بيستم شكل گرفتند.
در تحليل ريشه‌هاى شكل گيرى جنبش‌هايى كه خود را در دسامبر 2010م، در اعتراض به افزايش قيمت مواد غذايى و سوخت، بيكارى و بحران اقتصادى در تونس نشان داد و به ديگر كشورهاى منطقه سرايت كرد، نمى‌توان تنها نقش عوامل و خواسته‌هاى اقتصادى را دخيل دانست، بلكه بايد منظومه‌اى از عوامل سياسى، اقتصادى و اجتماعى داخلى، به همراه واقعيات منطقه‌اى را در نظر گرفت؛ به صورت اجمال، اين عوامل را مى‌توان در موارد ذيل خلاصه كرد:
× محدوديت‌هاى سياسى در توسعه انسانى: استبداد و فساد مقام‌هاى دولتى خاورميانه و حمايت ايالات متحده آمريكا از آنها، وجود اقتدارگرايى سياسى، اضمحلال پارلمان و فساد اقتصادى، توزيع نابرابر ثروت و فقدان يك طبقه متوسط، و فقدان شرايط آموزشى مناسب، از مهمترين موانع توسعه انسانى در كشورهاى خاورميانه است.
× افزايش حضور سياسى و فعاليت اسلام‌گرايان: در دو دهه گذشته، اسلام‌گرايان به‌واسطه يك‌سرى تحولات و نيز تلاش‌هاى خود، در كانون فعاليت‌هاى سياسى، در برخى كشورهاى عربى قرار گرفته‌اند. اين نيروها حتى در دوره اوج ملى‌گرايى در خاورميانه نيز به حيات خود ادامه دادند و به‌عنوان رقيب ملى‌گرايان، براى رويارويى با پيشروى كمونيسم، در منطقه مطرح بودند. شايد استبداد داخلى و استعمار خارجى، مهم‌ترين دلايل تجديد حيات اين نهضت‌هاى اسلامى طى‌سال‌هاى اخير بوده باشد.
× افزايش نقش اسلام در زندگى روزمره مسلمانان، به‌خصوص بهره‌گيرى از آن به‌عنوان وسيله‌اى در راستاى بسيج سياسى.
× تلاش دولت‌هاى منطقه، براى دست‌اندازى به حيطه مذهب، محدود كردن شعاير مذهبى يا تغيير موازنه قدرت به نفع خود.
× شكست برنامه‌هاى توسعه اقتصادى و سياسى، به سبك غربى در كشورهاى خاورميانه.
× وجود دولت‌هاى تصنعى ميراث استعمار كه رهبرانش براى ايجاد هويت ملى و مشروعيت‌بخشى به سلطه خود بر قدرت، به ايدئولوژى‌هاى غرب‌محور و پان‌عربيسم متوسل شدند.
× شكل گيرى بحران هويتى گسترده، پس از شكست نيروهاى عربى، توسط اسرائيل، در جنگ شش روزه (1967) كه به فرار توده‌ها از دولت- ملت‌هاى سكولار منتهى شد.
واقعيات سياسى و اقتصادى- اجتماعى خاورميانه، عواملى مانند محروم ماندن بيشتر مردم خاورميانه از درآمدهاى‌نفتى، اشغال سرزمين‌هاى اسلامى توسط رژيم صهيونيستى و تنفر از ايالات متحده آمريكا، به دليل حضور نظامى‌در كشورهاى اسلامى، به بهانه ترويج دموكراسى، حمايت از رژيم صهيونيستى در قالب تلاش براى حل منازعه عربى-اسراييلى و حل منازعات منطقه‌اى، حمايت از رژيم‌هاى خودكامه در منطقه، به بهانه انجام اصلاحات سياسى، جنگ با اسلام به بهانه نبرد ضد تروريسم، ترسيم چهره‌اى مخدوش از اسلام و مسلمانان، معرفى اسلام به‌عنوان منشاء اصلى‌خشونت در قرن معاصر، و معرفى مسلمانان به‌عنوان "تروريست"، معرفى دنياى اسلام به‌عنوان "دشمن اصلى غرب"، ناديده گرفتن پيشرفت‌هاى علمى تخصّصى مسلمانان و ترسيم چهره‌اى عقب افتاده و منحط از كشورهاى اسلامى، توجيه تمامى‌جنايات و فجايعى كه غرب در حق مسلمانان انجام مى‌دهد، به‌عنوان يك حركت دفاعى و حتى پيشگيرانه، و تلاش براى‌تشكيل گروههاى تروريستى در دنياى اسلام، و معرفى آن‌ها به‌عنوان گروه‌هاى اسلامى را در برمى‌گيرد.

گورستان ديكتاتورها
نقش و جايگاه عربستان سعودى به عنوان برادر بزرگ‌تر كشورهاى عربى، و نيز وجود حرمين شريفين در اين كشور، بسيار حايز اهميت است؛ كشورى كه بزرگ‌ترين ذخاير نفتى جهان را در اختيار دارد و بزرگ‌ترين توليدكننده و صادركننده نفت است، از اين رو قدرت‌هاى بزرگ جهانى، توجه ويژه‌اى به آن دارند. تا پيش از اين، عربستان از جايگاه ويژه‌اى در منطقه خليج فارس و خاورميانه برخوردار بود كه دليل آن تا اندازه زيادى به پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و خارج شدن كشورمان از مدار غرب مربوط بوده است.
در اين دوران، هراس بى‌مورد كشورهاى كوچك عرب از ايران، و نيز وقوع انقلاب اسلامى، موجب گرايش بيشتر اين كشورها به عربستان گرديد و عربستان تا اندازه‌اى توانست، هژمونى خود را به صورت يكپارچه بر پنج كشور شوراى همكارى‌خليج فارس تسرى داده، نقش منطقه‌اى برجسته‌اى بيابد. اين كشور همچنين با كمك‌هاى فراوان در روى كار آوردن طالبان در افغانستان، سعى داشت كه قدرت خود را به رخ ديگران بكشاند و تا آنجا پيش رفت كه در آسياى مركزى و قفقاز نفوذ كرده بود.
به هرحال، برخلاف گذشته كه عربستان نقش و جايگاه خاصى را براى خود تعريف مى‌كرد، با توجه به اوضاع پيش آمده در منطقه خاورميانه، طى سال‌هاى اخير، چنين نقش و قدرتى رو به افول نهاده و نقش و قدرت كشورهاى غيرعرب منطقه، مانند ايران و تركيه رو به افزايش گذارد. ازجمله اين عوامل مى‌توان، به حذف طالبان از صحنه سياسى افغانستان و در نتيجه برچيده‌شدن بساط يكى از دشمنان ايدئولوژيكى ايران در مرزهاى شرقى كشورمان، اشغال عراق و سرنگونى صدام حسين از قدرت، به‌عنوان سنگ موازنه‌اى در برابر ايران، و روى كارآمدن دولتى با اكثريت شيعى در آنجا، پيروزى حزب‌الله و حماس در انتخابات داخلى كشورهايشان كه خود به منزله تحكيم جايگاه ايران در اين كشورها بوده است، شكست نيروهاى‌صهيونيستى در برابر حزب‌الله لبنان كه نوعى سرافكندگى را براى رژيم‌هاى مدعى قدرت، ازجمله عربستان به همراه داشت، تقويت پيوند استراتژيك ايران و سوريه به واسطه حذف صدام، هسته‌اى شدن ايران، و به تازگى وقوع انقلاب‌هاى نوين عربى در كشورهاى منطقه كه پايه‌هاى حكومت سعودى را به لرزه درآورده، اشاره داشت.
همه اين عوامل، در كنار بحران جانشينى در عربستان كه به علت كهولت سن پادشاه اين كشور، چندان دور از انتظار نيست، خود تضعيف جايگاه عربستان و افزايش قدرت منطقه‌اى ايران و شايد تركيه را به همراه داشته است؛ به گونه‌اى كه تركيه نيز با بهره‌گيرى از فرصت پيش‌آمده، رويكرد غرب‌محور خود را رها كرده، و سعى دارد از اين شرايط، به نفع خود بيشترين بهره را بگيرد. همين عوامل موجب شده است كه شروع انقلاب‌هاى مردمى در كشورهاى خاورميانه، ترس به جان سعودى‌ها انداخته است، چرا كه اينان خود به خوبى مى‌دانند كه اين تحولات، شايد پايانى براى حكام مرتجع در اين منطقه، ازجمله خود ايشان باشد.
در ابتدا زين العابدين بن على در تونس سرنگون شد و به خانه دوم خود، يعنى عربستان گريخت. پس از آن حسنى‌مبارك، ديگر متحد عربستان در منطقه، از قدرت كنار نهاده شد و اكنون در انتظار محاكمه خود و خانواده‌اش است. به هرحال، اين موج متوقف نشده و جداى از ليبى در شمال آفريقا، به همسايگى عربستان سعودى، يعنى يمن و بحرين، كشورهايى با گستره جمعيتى شيعيان نيز رسيده است.4 در واقع، شايد سعودى‌ها هيچ‌گاه فكر نمى‌كردند كه روزى در همسايگى خود، با قيام و بيدارى شيعيان روبرو شده و شيعيان خود اين كشور كه بيشتر هم در مناطق نفت‌خيز عربستان، و هم‌مرز با بحرين و يمن ساكن هستند از آن‌ها تأثير بپذيرند.
شايان ذكر است كه منابع نفتى سعودى، در مناطق شيعى‌نشين اين كشور قرار دارد و هرگونه آشوب و ناآرامى مى‌تواند، خسارات جبران‌ناپذيرى را متوجه دولت‌مردان اين كشور سازد. حال اگر اين تأثيرپذيرى به جدايى احتمالى اين مناطق از عربستان سوق يابد كه بايد فاتحه خاندان سعودى را خواند.
دقيقاً نيز به همين دليل است كه در سال 2009، در يمن و اكنون در بحرين، شاهد هستيم كه نيروهاى سعودى، براى سركوب شيعيان اين كشورها، نيروهاى خود را وارد ساختند و به كشتار مردم بى گناه پرداختند. براى كشورى همچون عربستان كه ادعاى رهبرى عربها را داشته و اقتصادى متكى به درآمدهاى نفتى دارد، هيچ چيزى وحشتناك‌تر از آن نيست كه يك‌بار ديگر تجربه عراق تكرار شده و دولت‌هايى در همسايگى آن روى كار آيند كه اكثريت آن‌ها را شيعيان تشكيل دهند. ازسوى ديگر، وجود دولت‌هاى شيعى در عراق، بحرين و يمن، در حوزه خليج فارس، به مثابه افزايش قدرت منطقه‌اى ايران است و اين امر به معناى پايان يافتن نقش برادر بزرگ‌ترى عربستان براى حكام فاسد منطقه است.
در اين ميان، شيعيان ايالت شرقى عربستان سعودى، به لحاظ جغرافيايى، در نزديكى بحرين ساكن هستند و به دليل پيوندهاى خويشاوندى، روابط نزديكى با شيعيان بحرين دارند. هر دو جامعه‌اى بسيار قديمى‌اند و از جهات گوناگون، خود را جامعه‌اى واحد تلقى مى‌كنند. آن‌ها كه از جانب رژيم‌هاى خود، تحت فشار شديدى قرار دارند، به آسايش يك ديگر مى‌انديشند و تماس فراوانى با هم برقرار مى‌سازند. رژيم سعودى نيز، به صورت جدى، خواهان سركوب هر نوع گرايش به دموكراسى در بحرين است؛ در نظر آنان، تنها با اين كار مى‌توان، از استيلاى اكثريت شيعه بر بحرين جلوگيرى كرد. در غير اين صورت، آن‌ها خواهند توانست، از شيعيان سعودى حمايت دولتى به عمل آورند. از اين‌رو، روابط داخلى اين دو جامعه شيعى، براى آينده سياسى خليج حايز اهميت است؛ به خصوص هنگامى كه شيعيان بحرينى به نوعى نقشى سياسى، متناسب با اكثريت افراد خود در اين جزيره را دست يابند. Rahim & (Francke Fuller ، 1999: 179-203)

رانت‌هاى نفتى و ديكتاتورى در عربستان سعودى
از ديگر عوامل بسيار مهم كه موجب تحكيم پايه‌هاى حكومت ديكتاتورى در عربستان، و مخالفت آن با موج دموكراسى‌خواهى در جهان عرب شده است، ماهيت رانتير دولت اين كشور است. رانت به جهت اقتصادى، به درآمدهايى‌اطلاق مى شود كه بى زحمت يدى و فكرى حاصل مى شود. رانت همچنين به درآمدهايى گفته مى شود كه يك دولت، با فروش منابع زيرزمينى و دريافت كمك از بيگانگان به دست مى آورد، و هيچ رابطه‌اى با توليد و فعاليت‌هاى‌اقتصادى داخلى ندارد. دولت رانتير، دولتى است كه ويژگى‌هاى زير را دارد:
1. هر دولتى كه 42 درصد يا بيش تر از كل درآمد خود را از راه رانت و درآمد حاصل از صدور يك يا چند ماده خام به دست مى‌آورد، دولت رانتير است.
2. دولت رانتير، نه تنها انحصار دريافت رانت را داراست، بلكه هزينه كردن آنها را هم در اختيار دارد، بنابراين يك موسس توزيع درآمدهاى حاصل از مواهب الهى است.
3. بوروكراسى در چنين جوامعى، به تعبير وبرى "غيرعقلايى" است.
عربستان سععودى با دارا بودن ويژگى‌هاى مذكور، يك دولت رانتير به شمار مى‌آيد. به اعتقاد انديشمندان مختلف، علوم سياسى همواره يك رابط معنادار، ميان رانتير بودن دولت، و ماهيت غيردموكراتيك آن وجود دارد. بى نيازى اقتصادى و درآمدى دولت از جامعه، علت ماهيت غيردموكراتيك رژيم هاى رانتير عنوان شده است، زيرا دولتهاى مزبور، تنها در شرايطى قادر به پاسخگويى به نيازهاى سياسى مردم و تحقق حقوق مدنى هستند كه دموكراسى و تامين آزادى ها، مشكل مهمى براى اجراى سياستهاى رانت گونه آنها به وجود نياورد. دولت عربستان سعودى نيز به واسطه احساس بى‌نيازى از درآمدهاى منابع داخلى، از جامعه داخلى و مردم خود استقلال يافته است، بنابراين منافع و خواسته‌هاى عمومى جامعه را در سياست‌گذارى و برنامه‌ريزى‌هاى خود در نظر نمى‌گيرد. همين عامل موجب شده است كه دولت اين كشور، قدرت انحصارى به خود گرفته و به دخالت دادن گروه‌ها، طبقات و تشكّل‌هاى گوناگون در قدرت احساس نياز نكرده و در نهايت اعطاى دموكراسى به جامعه و گروه‌ها را لازم نمى‌بيند.

بهار عربى: خزان روابط عربستان سعودى و ايالات متحده امريكا
روابط عربستان سعودى با ايالات متحده امريكا كه به همراه مصر، براى ساليان متمادى، به عنوان پايگاه امنيتى و شريك استراتژيك اين كشور در منطقه خاورميانه به شمار مى‌آمد، با شروع موج بيدارى در منطقه، به علت سياست‌هاى دوگانه ايالات متحده امريكا در قبال اين تحولات، ايجاد ابهام در آينده سياسى دولت‌هاى خاورميانه، مطرح شدن مباحث جدى در مورد چگونگى برخورد با انقلاب‌هاى عربى، نيز ترس از افزايش قدرت شيعيان در منطقه، به رهبرى جمهورى اسلامى ايران، و نگرانى‌ها در مورد قيمت نفت، با چالش هاى اساسى روبرو گرديده است.
در اين ميان، بى اعتمادى رهبران سياسى عربستان سعودى به سياست‌هاى ايالات متحده امريكا، در مورد حمايت از هم‌پيمانان ديكتاتور خود، همانند حسنى مبارك، شايد مهمترين عاملى است كه در اين بهار عربى، روابط دو كشور را به سردى‌كشانده است. نحوه موضع‌گيرى ايالات متحده امريكا نسبت به تحولات منطقه نيز، بى‌اعتمادى سعودى‌ها را گسترش داده است.
با شروع موج بيدارى اسلامى در خاورميانه، دو ديدگاه ميان سياستمداران ايالات متحده امريكا، در مورد نحوه برخورد اين كشور با تحولات منطقه شكل گرفت. عده‌اى از منظر ايده‌آليستى، معتقد بودند كه اين كشور در راستاى هنجارهاى‌دموكراتيك، بايد از تحولات منطقه حمايت كند. در مقابل گروهى ديگر، از منظر سياست قدرت به تحولات خاورميانه نگريسته، و به حمايت اين كشور از تحولات دموكراتيك منطقه اعتقادى نداشته و حفظ امنيت خود و عربستان سعودى را داراى اولويت مى‌دانستند.
افزون براين، ايالات متحده امريكا مجبور است، براى حفظ منافع خود در خاورميانه، به صورت نمايشى، از انجام اصلاحات محدود دموكراتيك در برخى كشورهاى منطقه، همانند مصر و تونس حمايت كند؛ اما در اين زمينه نيز با عربستان سعودى مشكل دارد، زيرا اين كشور به علت دارا بودن ساختار حكومتى غيردموكراتيك و استبدادى، به عنوان مهمترين مانع ايالات متحده امريكا به شمار مى‌آيد. موضع‌گيرى آمريكا نسبت به تحولات منطقه، به خصوص در مورد مصر، موجب شد كه رهبران ديكتاتور عربستان سعودى، به اين نكته پى ببرند كه آمريكايى‌ها، همواره حفظ منافع خود را بر هر چيرى ترجيح داده‌اند؛ حتى اگر اين حفظ منافع، به قيمت قربانى كردن حاميان ديرينه خود، همانند فرعون نامبارك مصر باشد.
در كل مى‌توان گفت كه على‌رغم روابط تسليحاتى گسترده عربستان سعودى با ايالات متحده امريكا (در سال 2010 اين كشوراعلام كرد كه تا كنون با عربستان سعودى، حدود شصت ميليارد دلار قرارداد تسليحاتى امضا كرده است)، نحوه برخورد اين كشور با انقلاب‌هاى عربى منطقه، به خصوص در مورد مصر، نوعى احساس خيانت را ميان مقامات سياسى اين كشور ايجاد كرده است. بنابراين عربستان سعودى كه از دهه پنجاه ميلادى و به خصوص پس از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، خود را به واسطه هم‌پيمانى با ايالات متحده آمريكا، رهبر ائتلاف كشورهاى سنى در برابر ايران شيعى مى‌ديد، در حال حاضر با آغاز بيدارى اسلامى در منطقه، به خصوص در بحرين، قدرت پوشالى خود را در معرض شعله‌هاى خشم شيعيان مى‌بيند. بنابراين اين كشور چاره‌اى ندارد، مگر اينكه بر خاكسترهاى قدرت پوشالى خود، گورستانى براى ديكتاتورهاى فاسد عربى بنا كند.

نتيجه‌گيرى
با توجه به آنچه در اين نوشته آمد، مى‌توان ادعا كرد كه عربستان به گورستانى براى ديكتاتورهاى عربى تبديل شده است كه هرچند طى اين سال‌ها، تلاش مى‌كرده كه رقيبى قوى براى ايران باشد؛ ولى در حد و اندازه چنين چيزى نبوده و تنها نقشى‌ظاهرى را با پشت گرمى ايالات متحده ايفا مى‌كرد. هم‌اكنون نيز اين مدعى سابق رهبرى جهان عرب، ديگر محلى از اِعراب نداشته و اگر در محافل سياسى سخنى از رقابت ميان قدرت‌هاى منطقه‌اى در خاورميانه به ميان مى‌آيد، نگاه‌ها متوجه ايران و تركيه خواهد شد؛ نه عربستان سعودى.
به هرحال، با توجه به تحولات روى داده در منطقه، ازجمله يورش آمريكا به افغانستان (2001) و عراق (2003)، و اشغال نظامى اين كشورها، چنين مسائلى را مى‌توان در بُعد استراتژيك، به كاهش نفوذ عربستان در منطقه و در مقابل، عميق‌تر شدن نفوذ ايران در آسياى مركزى و خاورميانه تعبير كرد. سرنگونى رژيم طالبان و صدام حسين، شكست بزرگى براى سياست منطقه‌اى عربستان محسوب مى‌شد و به معنى از بين رفتن هزينه‌هاى هنگفتى بود كه رياض، براى طالبان پرداخته بود. عراق نيز كه همواره از سوى عربستان، سنگ موازنه‌اى در مقابل قدرت ايران به شمار مى‌آمد، در كنار ايران قرار گرفت. از نگاه رياض، دولت صدام مى‌توانست، مانعى براى ترويج ايدئولوژى انقلابى شيعيان باشد. بنابراين، دو تحول مذكور، از نگرانى‌هاى ايران كاست و بر نگرانى‌هاى امنيتى عربستان افزود. در واكنش به چنين امرى، عربستان تجهيزات لازم را در اختيار شورشيان عراقى قرار داده و ورود نيروهاى عرب خارجى را به عراق، را از طريق مرزهايش تسهيل مى‌كند، تا بلكه اوضاع اين كشور را برهم زند.
رويداد ديگر در اين زمينه، پيروزى حزب الله در جنگ 33 روزه تابستان 2006 با رژيم صهيونيستى بود. اسرائيل اين جنگ را با هدف از ميان برداشتن مقاومت آغاز كرد؛ ولى در ميان شگفتى كارشناسان مسائل خاورميانه، تل‌آويو در دستيابى به اهداف خود ناكام ماند و به مواضع خود بازگشت. در اين زمينه نيز رياض اميدوار بود كه با شكست حزب الله در اين جنگ، از قدرت شيعيان در منطقه كاسته شود كه چنين چيزى روى نداد.
نزديكى حماس به ايران نيز، ديگر عامل نگرانى عربستان از نفوذ فزاينده ايران در منطقه است و به همين دليل در برخى‌مواقع، براى ايجاد مخالفت با اين جنبش در ميان كشورهاى عربى، مدعى تبليغ تشيّع در نوار غزه مى‌شدند. از اين رو، تا آن‌جا كه توانستند، در كنار رژيم صهيونيستى و دولت حسنى مبارك، بر مردم نوار غزه سخت گرفتند. در حال حاضر هم با آشتى ميان حماس و فتح، و توافق آن‌ها براى ايجاد تشكيلاتى واحد، روز به روز بر نگرانى‌هاى آل سعود افزوده مى‌شود.
تحولات كنونى منطقه، و انقلاب‌هاى نوين عربى نيز عربستان را بسيار هراسان ساخته است، چراكه موج انقلابى منطقه، به مرزهاى اين كشور در بحرين شيعى رسيده و موجب شده تا مردم خود عربستان نيز، در حمايت از آن‌ها دست به تظاهرات زده و خواهان اصلاحات باشند. به نظر مقامات سعودى، در صورت تغيير رژيم آل خليفه در بحرين، سلطه شيعيان بر منطقه تكميل شده و ايران حرف اول و آخر را در منطقه خواهد زد. از اين رو، حتى با اعزام نيرو به اين كشور سعى دارد، از وقوع انقلاب مردمى در آنجا جلوگيرى كند.
در همين رابطه مى‌توان گفت كه فرافكنى عربستان و اتهام به جمهورى اسلامى ايران، مبنى بر دخالت در امور بحرين، دقيقاً در راستاى فتنه‌گرايى مذهبى است؛ غافل از اينكه ايران اسلامى طى 33 سال، نه تنها در درون كشور از هرگونه قوم‌گرايى و مذهب‌گرايى به دور بود، بلكه تنها در سايه اسلام و اصول انسانى، مردم را متحد كرده و سعى دارد، با عرضه مدل خود، الهام‌بخش بسيارى بيداردلان جهان، به ويژه جهان اسلام، اعم از شيعه و سنى باشد.
اين در حالى است كه آن‌ها ادعا مى‌كنند كه ايران در ميان شيعيان يمن نيز نفوذ داشته و درگيرى شيعيان زيدى با دولت يمن را به ايران نسبت مى‌دهند؛ هرچند تاكنون نتوانسته‌اند، شواهدى را براى اثبات مدعاى خود ارائه دهند. اكنون نيز اگر رژيم عبدالله صالح در يمن سرنگون شود، اوضاع هرچه باشد، در تراز خواسته‌هاى سعودى نخواهد بود.
در كليت امر نيز بايد گفت كه هرچند سرزمين تاريخى شبه جزيره عربستان، مهد اسلام بوده و از جايگاه تاريخى و اسلامى‌مهمى برخوردار است؛ ولى تاريخ شكل‌گيرى كشور عربستان سعودى كه حاكمان آن هيچ نوع قرابت و شباهتى با مسلمانان راستين و پيامبر مكرم اسلام ندارند، هنوز به يك‌صد سال نيز نمى‌رسد، تا بخواهد در برابر ايران، با چند هزار سال قدمت و برخوردار از پشتوانه مذهب به حق شيعه، حرفى داشته باشد.


منابع
احمدى، حميد (1377). طالبان: ريشه‌ها، علل ظهور و عوامل رشد، مجله اطلاعات سياسى- اقتصادى، مرداد و شهريور 1377، شماره 131 و 132.
حاجى يوسفى، اميرمحمد (1383). آمريكا و عربستان پس از اشغال عراق: سياست پيشگيرى دموكراتيك، فصلنامه مطالعات خاورميانه، سال يازدهم، شماره 1، بهار 1383.

پى نوشت‌ها:
1 . عيدى امين، رهبر خودكامه، ديكتاتور نظامى و همچنين سومين رئيس جمهور اوگاندا، از ژانويه سال 1971 تا آوريل سال 1379 بود. او كه فرماندهى ارتش اوگاندا را در اختيار داشت، قدرت را با كودتا عليه ميلتون اوبوته به چنگ آورد و در دوران حكومت خود در زمينه نقض حقوق بشر، از جمله اعدام‌هاى خودسرانه، سركوبى مخالفان سياسى و اقليت‌هاى قومى و اخراج آسيائيان از كشور، كارنامه سياهى از خود بر جاى گذاشت. مقتولان دوران فرمان‌روايى وى، بين صد تا پانصد هزار نفر شمارش مى‌شوند. عيدى امين در جنگى كه سال 1978 براى ضميمه كردن ايالت كاگراى تانزانيا به كشور خود بر پا كرد، حكومت خود را از دست داد و به ليبى گريخت. او دو سال بعد به عربستان سعودى نقل مكان كرد و تا پايان عمر در شهر جده مى‌زيست.
2 . زين العابدين بن على در نوامبر سال 1987 با كودتاى نظامى ولى بدون خونريزى عليه حبيب بورقيبه، رييس جمهورى‌تونس كه در آن سال‌ها 84 سال داشت، به رياست جمهورى رسيد. وى براى 23 سال رييس جمهورى تونس باقى ماند و در تاريخ 14 ژانويه سال 2011 در پى ناآرامى‌ها و اعتراضات گسترده مردم تونس و كشته‌شدن ده‌ها نفر از معترضان در حمله نيروهاى امنيتى به تظاهركنندگان ضددولتى، ابتدا دولت و مجلس را منحل كرد و سپس از قدرت كنار رفت و جاى خود را موقتا به محمد الغنوشى، نخست‌وزير سپرد .زين العابدين بن على بعد از كناره‌گيرى از قدرت، به همراه خانواده‌اش به عربستان سعودى رفت.
3 . على عبدالله صالح ، سياست‌مدار و رييس‌جمهور ديكتاتور كشور يمن، از سال 1990 تا 4 ژوئن 2011 بود. وى در سال 2011، زمانى كه اعتراضات مردمى در خاورميانه به يمن سرايت كرد، به شدت به سركوب معترضين پرداخت. صالح در جريان حمله‌اى كه روز 3 ژوئن 2011 ميلادى، به مسجد مجتمع رياست جمهورى يمن انجام شد، دچار "سوختگى و جراحت" شد و هم اكنون در عربستان سعودى به سر مى‌برد.
4 دولت يمن آمار رسمى دقيقى از شيعيان را عنوان نمى‌كند و آمارهاى ارائه‌شدن نيز زير 50 درصد است. ولى‌كارشناسان عقيده دارند كه شيعيان يمن كه زيدى هستند در اكثريت مى‌باشند.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 303  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست