فرجام سحابى در امتداد "نيم قرن خاطره و تجربه"
صبوری ضیاء الدین
اهميت يك اثر مكتوب معمولاً يا به نويسنده، يا به موضوع، يا به فضايى كه اثر در آن خلق شده و يا به جريانى است كه آن اثر آفريده يا در آينده خواهد آفريد. كتابى را كه در اين شماره با هم تورق خواهيم كرد، احتمالاً با درجاتى متفاوت واجد تمامىاين خصوصيات است. حداقل از دو جنبه نويسنده و مواضع او و نيز مووضع و فضايى كه اثر در آن خلق شده، در اين روزها اهميت يافته و مى توان به جرأت گفت كه اگر تنها يك خصوصيت خاطره نويسى - انصاف - در آن رعايت شده باشد، همچنان در آينده هم داراى اهميت خواهد بود. چراكه مهم ترين و جدى ترين آسيب خاطره نويسى ها عموماً عدم رعايت انصاف در بيان رويدادها و قضاوت مغرضانه در باره آن است كه در بسيارى از نوشته هاى از اين دست مى توان رد آن را سراغ گرفت. اما اگر يك نويسنده بتواند "نيم قرن خاطره و تجربه" را به قلم آورده و به گونه اى آن را آراسته نمايد كه مخاطبان از هر خط و جريان صحت و امانت دارى نويسنده را تأييد كنند و بر مفاد كلى آن صحه بگذارند، حتما مى توان نتيجه گرفت كه اثر و صاحب اثر يكسان ارجدار وارزشمندند. بى هيچ مقدمه ديگر، ابتدا برخى قضاوت ها را به طور گذرا مرور كنيم:
- خاطره نويسى روايت يا بازآفرينى تاريخ از نگاه و منظر راويانى است كه در در خلق و نوشتن تاريخ حضور و نقش كارساز داشته اند. پيوند پر رنگ خاطرات با موقعيت حال و منظر راوى از اعتبار خاطره چون "سند ناجانبدار" مى كاهد اما پژوهش گران به يارى شيوه هاى غنى تحليل و بازخوانى متن، خاطرات را از بازسازى تاريخ از منظر حال و راوى به اسنادى معتبر و غنى در شناخت تاريخ بدل بر مى كشند و خوانندگان نيز گذشته و تاريخ خود را از وراى نوشته ها و نانوشته هاى خاطرات بازسازى كرده و از تجربه تاريخ سازان بهره مى گيرند. خاطرات عزت الله سحابى نه فقط زندگى سياسى او، كه وضعيت سياسى، فرهنگى و اجتماعى ايران را { در سال هاى مد نظر نويسنده } تصوير مى كند. (فرج سركوهى - منتقد و روزنامه نگار)
- اخيرا كتاب ارزشمند نيم قرن خاطره و تجربه مرحوم سحابى را خوانده ام. تجربياتش تا مقطع پيروزى انقلاب اسلامىاست. خواندن آن را به همه اهل فرهنگ و سياست توصيه ميكنم. چيز مهمى كه در آن كتاب كه خاطرات كم نظيرىاست، توجه را جلب ميكند، واقع بينى و انصاف و ادب مهندس سحابى است. اصلا سعى نكرده است خاطراتش را بزك كند. نظراتش در مورد مرحوم دكترمصدق، مجاهدين خلق و گروههاى ماركسيستى فصل جديدب را از تاريخ سياسى به نمايش گذاشته است. (سيد محمد على ابطحى)
- فرصتى شد تا صفحاتى از كتاب نيم قرن خاطره و تجربه از آقاى عزت الله سحابى (جلد اول، چاپ سال 1388) را بخوانم. به نظرم آرام و دقيق نوشته شده و كمتر طعنه اى نسبت به اين و آن در اين كتاب وجود دارد. ( حجت الاسلام رسول جعفريان)
نظر اخير براى نگارنده اين سطور مهم ترين و قابل اتكا ترين نظر خواهد بود؛ چه اينكه از سوى كسى بيان شده كه خود به انصاف، دانش تاريخ، روش تاريخ پژوهى و شناخت جريان هاى تاريخى شناخته شده و از همين رو تا روايت متن اثر را نيز از صاحب همين ديدگاه وام خواهم گرفت.
اكنون كه به جوانب اهميت محتوا و مضمون اثر اشاره شد، بى درنگ نوبت آن خواهد بود تا ضمن معرفى شناسنامه اثر، يك معرفى اجمالى از نويسنده و صاحب اثر صورت بگيرد:
كتاب "نيم قرن خاطره و تجربه" خاطرات خودنوشت عرتالله سحابى است كه در سال 1388 در قطع وزيرى و 445 صفحه، با شمارگان 1000 نسخه و بهاى 90 هزار ريال توسط نشر فرهنگ صبا منتشر شد.
اين كتاب كه قيد جلد اول بر روى جلد آن نقش بسته است، بخشى از خاطرات سياسى و فرهنگى عزت الله سحابى را از شهريور ???? تا انقلاب اسلامى در بر مى گيرد. (ظاهراً قرار بوده است كه جلد دوم كتاب، به تصوير فصل دوم زندگى سحابى در دوره جمهورى اسلامى اختصاص يابد.)
كتاب در شش فصل سامان يافته است كه نويسنده در 40 صفحه نخست به بيان خاطراتى از دوران كودكى و شرايط زندگىاش پرداخته و شرح مختصرى را از تاريخچه ظهور و قدرت رضاخان و دلايل سقوط وى و انتقال سلطنت به محمدرضا پهلوى بيان كرده است. شكلگيرى احزاب و جمعيتهاى ملى، ماهيت جبهه ملى، مبارزه براى ملى شدن صنعت نفت و كودتاى28 مرداد، عناوين بخش هاى ديگرى از خاطرات وى را تشكيل مىدهند.
سحابى از صفحه 254 اين كتاب به حوادث مربوط به دستگيرى و زندان در سال 42 اشاره كرده و همچنين به بحثهاى بين زندانيان سياسى در زندان قصر و سپس زندان عادل آباد شيراز پرداخته است. بيش از 20 سند و عكس نيز ضميمه اين كتاب شدهاند.
اما فكر مى كنم بهترين و دقيق ترين عنوانى را كه بتواند شخصيت سحابى را توصيف كند، در يادداشتى از على شكوهى يافتم كه همزمان با بسترى شدن او در بيمارستان، از او به عنوان "مخالف جوانمرد حكومت" ياد كرده و نكاتى را منصفانه در معرفىوى به قلم اورده است. از همين رو ترجيحم در معرفى اجمالى صاحب اثر نير استفاده از عبارات يادداشت مذكور است. آنجا كه در بخش هايى از آن بيان مى كند كه: " سحابى از بازماندگان نسلى است كه اسلام و ايران را با هم مىخواستند و يادگارى از مبارزان مسلمانى است كه از نهضت ملى شدن نفت تا پيروزى انقلاب را در صحنه بودند. وى در اين دوره ?? ساله، چهار بار دستگير و محكوم شد. پس از انقلاب، جدا از چند ساله اول انقلاب كه مسئوليتهايى را بر دوش داشت، در ديگر سالهاىعمرش به مثابه يك منتقد و مخالف حكومت قلمداد مى شد و به همين دليل زندان پس از انقلاب را هم تجربه كرد.
از نظر سياسى و انديشهاى قطعا من با ايشان اختلافات جدى دارم و اگر قرار بر ترسيم مرزهاى اعتقادى و سياسى باشد، خيلى از موارد را مىتوانم ذكر كنم اما نكته مهم اين است كه برخى از مخالفان، از صفاتى برخوردارند كه انسان را وادار به احترام مىكنند. مرحوم بازرگان، مرحوم يدالله سحابى (پدر عزت) و خود عزتالله سحابى از چهرههايى بودند كه در طىاين سالها، عليرغم همه اختلافاتى كه با آنها داشتم اما هرگز بزرگى و احترامشان را فراموش نكردم.
روحيه انقلابى او در سالهاى اول انقلاب، حتى دوستان وى را مىرنجاند. در اسناد نهضت آزادى دو سند وجود دارد كه با بقيه اسناد نمىخواند و با مواضع عمومى نهضت آزادى سازگار نيست. اولى مربوط است به نقد دولت موقت و اعتراض به طرحهاى گام به گام مرحوم بازرگان و روحيه انقلابى نداشتن دولت انتقالى و دومى هم مربوط به حمايت نهضت آزادى از تسخير لانه جاسوسى است. چند سال قبل در سفر به افغانستان از ابراهيم يزدى علت انتشار اين دو بيانيه را پرسيدم. توضيح داد كه در آن مقطع، عزتالله سحابى و همفكرانش بر دفتر سياسى نهضت آزادى غلبه داشتند و مواضع خودشان را منتشر مىكردند كه مورد تاييد بازرگان و من نبود. معلوم شد كه آن دو نقطه مثبت برجسته در كارنامه نهضت آزادى مربوط به سحابىاست.
... سالها قبل به خاطر مصاحبهاى كه از عزتالله سحابى خوانده بودم، يادداشتى را در تقدير از ايشان در روزنامه انتخاب منتشر كردم. در آن يادداشت نوشتم كه ما با هم اختلاف نظر داريم اما متاسفم كه براى او محدوديت ايجاد مىشود، نقدهاى او را تحمل نمىكنند، به خيرخواهىهاى او گوش نمىدهند و انصاف او را با مقابله به مثل پاسخ نمىدهند. عنوان نوشته من اين بود: "انصاف، شيرين است". سحابى در آن مصاحبه گفته بود كه ما راضى به شكست نظام و سرنگونى حكومت نيستيم و براىحفظ ايران هم كه شده، خواستار بقاى حكومتيم. شاه مىگفت من اگر بروم، ايران ايرانستان مىشود و نشد چون همين روحانيت آن را حفظ كرد. الان هم اگر اين حكومت از بين برود، ما چندتا چهره پير ملى مذهبى قادر به اداره امور نيستيم و بنابراين، ايران حتما ايرانستان مىشود و ما اين را نمىخواهيم. ما فقط خواستار اجراى قانون اساسى و اصلاح روشهاىحكومت كردن و مملكتدارى هستيم و بس. من هم از شيرينى همين انصاف سخن گفته بودم.
سحابى از كسانى است كه در طى سالهاى بعد از انقلاب، هرگاه سخن از يك متخصص مسلمان پاكدست دلسوز حوزه برنامه و بودجه مطرح مىشد، بلافاصله نام او به ميان مىآمد. نقدهاى كارشناسانه او به وضعيت اقتصادى كشور، مىتوانست فرصتىمناسب براى شناخت ضعفها و اشكالات كار باشد ولى متاسفانه از اين فرصت استفاده نشد كه هيچ، بلكه او را به دليل طرح همين نظرات، مورد بىمهرى هم قرار دادند. "
اينك براى تمركز در متن و تمتع از محتواى اثر، به يادداشت آقاى جعفريان معطوف مى شوم كه در بخش هايى از آن با يادآورى اين كه به عنوان كسى كه به مباحث فكرى اين دوره بيش از مسائل سياسى آن توجه دارد، اين خاطرات حاوى نكاتىتازه و اشاره به برخى از رويدادها جالب و قابل استفاده بوده است، چندين مورد از خاطرات كتاب را شنيدنى و برخىاز آنها را دست كم براى خود داراى تازگى ياد مى كند و با پيگيرى خاطرات از مقطع زمانى مربوط به بازگشت زندانيان نهضت آزادى از برازجان به تهران در خرداد 1345 و در ادامه تا تشكيل سازمان مجاهدين خلق و رويدادهاى سياسى تا سال 1350 روايت مى كند كه: " آقاى سحابى جلسات تفسيرى مرحوم طالقانى را در زندان ياد كرده و مباحثات گرمى كه پيرامون آن مطرح بود. تفسيرهاى دكتر سامى از تطبيق مسائل بهداشتى و درمانى بر اساس آيات قرآن و احاديث و سخنى از دكتر پيمان كه معتقد بود نبايد كوشش كرد معارف اسلامى را با علوم تطبيق داد، چرا كه علوم متغيريند و با تغيير آنها معارف نيز تغيير خواهد كرد (ص 291)
بحث درباره كتاب خلقت انسان به خصوص پس از آن كه مرحوم شهيد سعيدى به زندان آمد، از نكات ديگر اين كتاب استا. ايشان با يدالله سحابى در باره كتاب خلقت انسان كه به تازگى منتشر شده بود بحث مى كرد. وى به موضوع تكامل اعتقاد نداشت. (ص 292)
مرحوم آيت الله سعيدى در باره مسائل فقهى با عزت الله سحابى بحث مى كرده و مى گفته است: مسائل و احكام فقهى بر اساس منابع و مدارك است و نمى توان آنها را به اين سادگى رد كرد. نكته اى كه توجه آقاى سحابى را جلب كرده اين سخن مرحوم سعيدى بوده است كه نهج البلاغه جزو منابع احكام نيست. اين در حالى است كه ما مى گفتيم كه بعد از قرآن، نهج البلاغه مهمترين منبع است (293). اين امر دقت مرحوم سعيدى را نشان مى دهد.
اشاره به ضعف هاى نهضت آزادى، از سوى آقاى سحابى جالب توجه است. اولين ضعف آن مسائل آموزشى و تعليماتىبود. نهضت فاقد كتاب و جزوه تعليماتى بود. ضعف ديگر آن تشكيلاتى بود. نهضت يك تشكيلات خانوادگى بود و به هيچ وجه جنبه روابط حزبى در آن وجود نداشت. (ص 297)
داستان آمدن كتاب ولايت فقيه امام خمينى به ايران، مورد توجه سحابى قرار گرفته است. وى از جلسه اى ياد مى كند كه اعضاى نهضت در باره آن بحث مى كردند. رحيم عطايى آن را نپذيرفت و قبول نداشت. مرحوم احمد على بابايى كه به قول سحابى از مردان مبارز و شجاع و پرشور بود در آن جلسات به دليل موضعگيرى صريح آقاى خمينى در مقابل نظام سلطنت خيلى از آن دفاع كرد و گفت: اين حركت خوبى است و تكليف حركت هاى سياسى را روشن مى كند. بنده نظرم با ايشان متفاوت بود. من معتقد بودم روحانيت شيعه در حال حاضر كه صاحب قدرت نيستند همديگر را قبول ندارند زمانى كه صاحب قدرت شوند و حكومت پيدا كنند در هر شهر و يا هر محله يك فقيه است كه فقط خودش را قبول دارد. سحابى مى گويد از آن زمان تا سالهاى 54 - 55 ديگر بحث ولايت فقيه نبود. (ص 300)
سحابى از سفرى ياد مى كند كه در سال 1349 به همراه خانواده به مشهد رفته است. در اين سفر آقاى معين فر بوده است. تصميم گرفتند ديدارى از آيت الله ميلانى داشته باشند. با طاهر احمدزاده مشورت كردهاند. او از ايشان خواسته است تا با آيت الله خامنه اى مشورت كنند. سحابى مى گويد آقاى خامنه اى آن زمان مدرس حوزه علميه مشهد نبود ولى كلاس تفسير قرآن داشت. ما موضوع را با ايشان در ميان گذاشتيم. ايشان رفتن ما را تأييد نكردند. سحابى مى افزايد: آقاى ميلانى آن زمان مورد اعتراض مبارزين قرار داشت. (ص 303)
آقاى سحابى از مرحوم لاجوردى به مناسبت توزيع جزوه هاى ولايت فقيه ياد كرده و اين كه به اين خاطر دستگير شد. او مى نويسد: در سال 50 51 كه ما در زندان قصر با زندانيان ديگر برخورد كرديم. لاجوردى به عنوان قهرمان مقاومت زير شكنجه معروف شده بود. به طورى كه يك چشم او هم در اثر ضربات، بينايى خود را از دست داده بود. (ص 304)
جناب سحابى باز از كتاب ولايت فقيه ياد مى كند و مى گويد مرحوم طالقانى هم در آن جلسه كه در باره اين كتاب بحث شد حضور داشت و در باره آن مردد بود. ايشان حاشيه اى بر كتاب تنبيه الامه نائينى زده بود معتقد بود كه اين كتاب با آن كه شصت سال جلوتر به طبع رسيده از جهاتى منطقى تر است. سحابى مى گويد: جزوه ولايت فقيه آقاى خمينى از جهاتى راديكال تر از آن بود ولى به لحاظ برنامه به هرج و مرج مى كشيد. (ص 305، و نگاه كنيد: 308)
آقاى سحابى جايى در باره انديشه هاى مجاهدين خلق به خصوص محمد حنيف نژاد صحبت كرده و مى گويد: دكتر شيبانىبا محتواى آن جزوات موافق نبود و در سال 1348 به من گفت كه فكر مى كنم اينها نظراتشان همان نظرات ماركسيسم لنينيسم چينى است. (ص 308)
وى از نگرانى هاى محمد حنيف نژاد به خاطر ضعف مسائل اعتقادى در بچه هاى سازمان در سال 50 و پيش از دستگيرى او ياد مى كند(ص 311) و مىنويسد: محمد آقا آن زمان متوجه شده بود كه ماشينى را ساخته و به راه انداخته است كه به طور مرتب هم كار مى كند ولى به سمت چپ منحرف مى شود (ص 323)
وى خاطراتى از سال 50 - 51 در باره حمايت آقاى هاشمى رفسنجانى و مرحوم ربانى شيرازى از مجاهدين نقل كرده و مى گويد مرحوم ربانى شيرازى يكبار از من خواست در ميان زندانى هاى ماركسيست جستجو كنم و كسانى را كه احتياج مالىدارند به ايشا معرفى كنم. ايشان در چند مورد، نياز مالى افرادى را كه من معرفى كرده بودم تأمين كرد. (ص 318)
در باره اعدام نشدن مسعود رجوى مى گويد دليل عدم اعدام مسعود رجوى هم ظاهرا فعاليت هايى بود كه كاظم رجوىبرادر وى كه در اروپا به وكالت و كارهاى حقوقى اشتغال داشت انجام داده بود. آقاى سحابى سپس در پاورقى مىنويسد: البته من پس از آزادى از زندان در سال 57 از دوستان قديمى شنيدم كه آقاى ميرفندرسكى كه در آن زمان سفير ايران در شوروى بوده است در خاطرات خود آورده است كه پس از ختم محاكمه مسعود رجوى، از طرف رئيس دولت شوروى(لئونيد برژنف) مرا احضار كردند و صريحا به وسيله من به شاه پيام فورى فرستاد كه مسعود رجوى نبايد اعدام شود و من به تهران آمدم و اين پيام را به اعليحضرت رسانيدم و به دنبال همين پيام بود كه مسعود رجوى مشمول عفو شاه قرار گرفت. (ص 320)
سحابى در باره آشنايى ميان محمد حنيف نژاد و آيت الله خامنه اى مى نويسد: بعد از سفرى كه من به همراه مرحوم حنيف نژاد در سال 49 به مشهد داشتيم، در آنجا مرحوم حنيف نژاد با آقاى خامنه اى آشنا شد. پس از آن آقاى خامنه اى به تهران آمد و با محمد آقا و سعيد محسن و ديگران جلسات هفتگى داشتند. پس از چندى يك روز صبح زود آقاى خامنه اى به منزل مإ؛ّّعة آمد و با من در باره مجاهدين به گفتگو پرداخت. ايشان در مورد نظرات فلسفى مجاهدين گفت: من احساس مى كنم كه اين ها همان حرف هاى ساده فلسفى ماركسيست ها را تكرار مى كنند و به نظر مى رسد با طرح اين مسائل در صدد اثبات ديالكتيك هستند و نظرات فلسفى آنها را نپخته است. ولى ايشان از لحاظ سازمانى آنها را تأييد مى كرد و متمايل به آنها بود. مرحوم دكتر بهشتى هم همين طور بود و به سازمان تمايل داشت و يك بار هم از طريق من به آنها كمك مالى كرد. آقاى هاشمىرفسنجانى هم چنين نظراتى داشت. من اطلاع دارم كه آقاى رفسنجانى در سال 54 تا شب آخرى كه بيانيه اعلام مواضع ماركسيست ها منتشر شد با بهرام آرام ارتباط داشت و سعى مى كرد كه آنها را از اين عمل منصرف كند و مى گفت حالا اين را منتشر نكنيد و مقدارى تأمل كنيد. (ص 325)
نقد كتاب ماترياليسم ديالكتيك در اوائل دهه سى توسط آقاى مطهرى در محفلى در تهران، از ديگر خبرهاى جالب اين كتاب است: محفل ديگرى كه از سال 1331 به آن راه پيدا كرديم مجلسى بود از افرادى كه مجموعا به اصحاب جمعه معروف شدند و عبارت بودند از مرحومان: مرتضى مطهرى، سيد صدرالدين جزائرى، سبط الشيخ، حاج آقا باقر برادر حاج آقا حسن قمى، حسين مزينى معاون وزارت كشاورزى وقت، علامه طباطبائى (به طور نامرتب) مهندس شكيب نيا، مهندس معين فر و اينجانب. در اين محفل مرحوم مطهرى گوينده اصلى بود و كتاب ماترياليسم ديالكتيك ارانى را مى خواند و سطر به سطر و نكته به نكته از نظر فلسفه اسلامى به خصوص فلسفه ملاصدرا پاسخ و توضيح مى داد. (ص 129)
... نكته مربوط به آيت الله خامنه اى و ملاقات ايشان با محمد حنيف نژاد را از طريق آقاى لاريجانى در سفر قم از ايشان استفسار كردم. ايشان محتواى آن را تأييد كرده و گفته بودند كه آن ملاقات صورت گرفته بود، و اين كه بعد از آن كه مجاهدين كتاب "شناخت" را براى مطالعه به ايشان داده بودند، به افكار آنان شك كرده، به سراغ آقاى سحابى آمده و مسأله را با ايشان در ميان گذاشته بود. آقاى سحابى گفته بود كه ما هم از اين مسأله مطلعيم و داريم روى آنها كار مى كنيم. (نقل به مضمون از آقاى لاريجانى)
در مطالعه بخش ديگرى از خاطرات نكته جالب ديگرى ديدم. زمانى كه نهضت روحانيت در سال 1341 در قم آغاز شد، نهضت آزادى تصميم مى گيرد تا با مراجع اربعه قم ملاقاتى داشته باشد. قبل از آن، نهضتى ها در جلسهاى كه دارند مسأله قم را مطرح كرده و مرحوم بازرگان مى گويد بايد از حضور روحانيت استقبال كرده و آن را امر مباركى تلقى كنيم. او تأكيد مى كند بايد به آنها نزديك شويم، با آنان تماس بگيريم و بگوييم كه خواسته هاى آنها ارتجاعى است و از ايشان بخواهيم به مسائل اساسى تر توجه كنند.
اما دنباله اين بحث را عيناً از زبان آقاى سحابى بخوانيم: " ملاقات با سه مرجع (آيات گلپايگانى، شريعتمدارى و مرعشى) به راحتى انجام شد. ولى ملاقات با آقاى خمينى با دشوارى روبرو شد و ايشان ابتدا وقت ملاقات ندادند. سرانجام خود ايشان به وسيله مرحوم علامه طباطبايى پيغام دادند كه در منزل علامه طباطبائى قرار ملاقات گذاشته شود. مرحوم علامه طباطبايىهم از مهندس بازرگان و آقاى طالقانى و دكتر سحابى دعوت كردند و آقاى خمينى هم آمدند و پيرامون مسائل به گفتگو نشستند. البته من از جزئيات آن ملاقات مطلع نيستم ولى بعدا از پدرم شنيدم كه ميان آيت الله خمينى و آقاى بازرگان مقدارى برخورد پيش آمد. ظاهرا آقاى خمينى به آقاى بازرگان گفته بودند كه به من نقشه ندهيد من خودم بلد هستم. به جز آن، اختلاف ديگر بر سر آن بوده كه آقاى بازرگان بر روى مقابله با استبداد تكيه داشتند ولى آقاى خمينى بيشتر روى اعمال غير اسلامى و خلاف شرع حكومت و لزوم مبارزه با آن تكيه مى كردند." (صص252-251)