responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 273  صفحه : 5

آمريكا و اهداف استراتژيك درآسيا
بهستانی مجید

مقدمه:
دولت جديد اوباما با دشوارى‌ها و برنامه‌هاى مختلفى روبرو است، كه از آن جمله مى‌توان به پرونده‌هاى هسته‌اى ايران و كره شمالى، نزاع‌هاى متداوم در عراق و افغانستان، تهديد بى پايان تروريسم جهانى، بحران درحال شكل‌گيرى در پاكستان، تجاوزات جديد روسيه به همسايگان خويش، و پيامدهاى درازمدت بحران مالى جهانى اشاره كرد. در پشت پرده تمام اين مسائل در حال شكل گيرى، وضعيت ديگرى در حال وقوع است كه فهم آن بسيار مهم تر است و آن، انتقال قدرت و ثروت به سمت آسيا است، كه اگر اين جريان ادامه يابد تا سى سال ديگر آسيا خواهد توانست ساختار اقتصاد بين الملل و قدرت‌هاى سياسى جهان را تغيير دهد.
براى استفاده از شرايط در حال وقوع، اين گزارش به دنبال آن است تا ضمن شناسايى مسائل واقعى، اهداف و گام‌هاى موثرى در اين جهت بردارد.

1. شرط بندى در حال رشد آمريكا در آسيا
همان‌گونه كه هنرى كسينجر چندين سال پيش اعلام كرده بود، قدرت، در حال انتقال از حوزه آتلانتيك به حوزه پاسيفيك است. در دهه 50 ميلادى در حالى‌كه سهم آسيا از سرانه جهانى تنها 16 درصد بوده، به مدد هم‌گرايى با اقتصاد جهانى و نيز به‌كارگيرى سياست بازار در سال 1998 سهم خود را به دو برابر افزايش داده است، كه اگر همين‌گونه پيش رود اميد مى‌رود كه به حدود 44در صد برسد، كه چيزى بيش از سهم اروپا و آمريكا در مجموع هم خواهد بود. در اين ميان سه كشور ژاپن، هند و بالاتر از همه، چين، كه پس از آمريكا در حال حاضر بالاترين نرخ رشد اقتصادى را داراست، بيشترين سهم را دارند.
البته توان اقتصادى موجب رشد توان نظامى مى‌گردد. در حالى‌كه پس از جنگ سرد اغلب نقاط دنيا به كاهش بودجه‌هاى نظامى خويش مبادرت ورزيدند، اما قدرت‌هاى آسيايى در جهت خلاف حركت كردند در نتيجه رشد سرمايه‌گذارى در مسائل نظامى در جهان حالت رشد را نشان مى‌دهد، كه چين در اين‌جا نيز بيشترين سهم را دارد. براى مثال در سال 2007 در سخت‌گيرانه ترين تخمين بودجه نظامى چين، دوبرابر مشابه روسيه، 2/5 برابر ژاپن و تقريبا پنج برابر هند بوده است، كه اين مسئله به رشد جهانى تقاضا براى انرژى، غذا و مواد خام مى‌افزايد، كه البته هرگونه اختلال در جريان اين رشد يا بروز آن در تجارت ميان آمريكا و آسيا، ضربات جبران ناپذيرى بر پيكره اقتصادى آمريكا خواهد زد. يك منازعه در مقياس وسيع مى‌تواند منافع ايالات متحده را به خطر اندازد، كه از آن جمله مى‌توان به تغيير در موازنه قدرت منطقه به ضرر آمريكا، تهديد امينت منطقه‌اى آمريكا و دوستان و متحدان اش در آسيا، بهم خوردن تجارت و ثروت به شيوه‌هاى غيرقابل پيش بينى، تاثيرات موجى مخرب بى ثبات كننده و بالقوه تسريع در روند توليد و بكارگيرى از سلاح‌هاى كشتارجمعى، اشاره كرد.

2. اهداف آمريكا
در طول بيست الى سى سال آينده، آمريكا بايد چه اهدافى را درراستاى اين استراتژى مد نظر داشته باشد؟
جلوگيرى از سلطه يك قدرت يا ائتلافى از قدرت‌هاى متخاصم بر آسيا. كمترين آرزوى آمريكا بايد تداوم همان وضعيتى باشد كه در دهه گذشته بر آسيا گذشته و آن عبارت است از عدم سلطه يك يا ائتلافى از قدرت‌هاى متخاصم بر آسيا. راه‌كارهاى پيشنهادى در اين رابطه عبارتند از: عدم شكل‌گيرى سلطه بر منابع انرژى، پيش گيرى از ايجاد بلوك‌هاى اقتصادى انحصارى، يا انكار دسترسى مستقيم فيزيكى ما (ايالات متحده) از ما به آسيا. هيچ كس نبايد ترديد كند كه آمريكا قدرت آسياپاسيفيكى است و به دليل موقعيت جغرافيايى، فداكارى‌هاى پيشين [ احتمالا منظور حمايت از دوستان منطقه يا سرنگونى دشمنان است]، و داشتن منافع متداوم راهبردى و اقتصادى، باقى خواهد ماند.
در ضمن، ممانعت از سلطه چنين قدرتى به تداوم گسترش نهادها و ارزش‌هاى ليبرال دموكراسى در آن‌جا كمك خواهد نمود. البته به نظر مى‌رسد كه آمريكا بنا دارد تا با ادامه حمايت از دوستان و مؤتلفان خويش در منطقه، امنيت ايشان را نيز حفظ نمايد و اين مسئله از آن‌جا حايز اهميت است كه كمك مى‌كند تا دوستان آمريكا به جاى صرف كردن انرژى و هزينه خويش در رقابت اقتصادى، با خيال راحت از امنيت خويش و به‌جاى دغدغه سلاح‌هاى كشتارجمعى، به رشد اقتصادى بينديشند. ثبات محيط امنيتى، همچنين كمك مى‌كند تا ضمن جلوگيرى از مليت باورى‌هاى بدخيم، رشد حكمرانى و اصلاحات ليبرال تقويت شود.
ساختن آسيايى »مرفه، صلح‌آميز و آزاد«: هدف سياست گذاران سياست خارجى آمريكا پس از جنگ سرد اين بوده است كه اروپايى »يكپارچه و آزاد« بسازند و موفق هم شدند. براى آسياى جديد هم بايد چنين چيزى بخواهند. مشابه تجربه اروپا. آسيا نيز با دنباله‌روى از ارزش‌ها و نهادهاى ليبرال دموكرات مى‌تواند تمام مشكلات خود را پشت سربگذارد؛ زيرا اروپا نيز پس از تاريخى طولانى از خصومت‌ها و جدايى‌ها در تاريخ كهن خود هم‌اكنون اروپايى متحد و روبه رشد شده است، در حالى‌كه روسيه به سبب جدايى از اين روند هم چنان گرفتار مسائل عديده است و براى آسيايى مشابه اروپا نياز است تا تاثيرگذارى‌نظامى يا خط گذارى ايدئولوژيك، از اين قاره كنار نهاده شود.

3. چين: فرصت‌ها، چالش‌ها و ابهامات
چين مهم‌ترين چالش راهبرد آمريكا براى هشت سال آينده و شايد بيشتر نيز خواهد بود. دولتى كمونيستى كه ضمن رشد بالاى اقتصادى، با اعمال حاكميتى مطلق، در صورت اطاعت خلق از دولت، به افراد خود، اختيار شخصى و مالكيت مى‌بخشد. تصوير آينده اين كشور تاحدود زيادى مبهم است كه چگونه خواهد شد؟ به احتمال زياد نظام قرارداد اجتماعى كمونيستى تا دهه‌هاى بعدى ادامه يابد، اما به گونه توجيه‌پذيرى، قطعا چين به سوى ليبرال دموكراسى حركت خواهد كرد. حداقل محتمل است كه اين دولت با بى‌ثباتى‌ها و دردسرهاى سياسى اساسى مواجه گردد. چين در حالى با زنجيره‌اى از مسائل ترساننده اقتصادى، اجتماعى و محيطى روبروست كه در صورت سوءمديريت هركدام از آن‌ها، آن را از رشد سريع با خلل مواجه خواهد كرد. از آن‌جايى كه توان اقتصادى حزب كمونيست است كه به تداوم حكمرانى سياسى‌اش مشروعيت مى‌بخشد، لذا هر گونه اختلال در اين بخش به ضرر مشروعيت سياسى آن خواهد بود.
براى مثال، يكى از جدّى‌ترين مشكلات چين، جمعيت روبه رشد فراوان جوانان تحصيل‌كرده اما، كارگر با مزد پايين است. اگرچه سياست‌هاى تك فرزندى توانسته تاحدود زيادى براى دهه‌هاى بعدى از اين قبيل مشكلات بكاهد، اما همزمان جمعيت روبه رشد از كارافتادگان است كه نياز به تدابير ويژه دارد و هركدام از اين موارد يكى از مزاياى چين براى رقابت اقتصاد بين المللى را از آن مى‌گيرد.
اما به دليل سيستم بسته و تك حزبى چين، ايالات متحده دقيقا با اهداف و راهبردهاى اين كشور براى روابط خارجى خويش، از جمله با آمريكا ناآشناست. تنها مى‌دانيم كه آن‌ها مى‌خواهند روابط حسنه خويش را با آمريكا حفظ كرده، بر توانايى ملى فراگير خويش بيافزايند و نفوذ خويش در آسيا و سراسر جهان را تضمين كنند.
حداقل تا زمانى كه پكن احساس ضعف نسبى در قدرت دارد، به سياست كنونى خويش ادامه خواهد داد، اما سؤال اين‌جاست كه اگر به قدرتى باثبات و بانفوذ تبديل شود، آيا به سياست‌هاى بازتر رو خواهد آورد؟ از آنجايى كه تمام قدرت‌هاى در حال رشد قرن 19، از جمله آمريكا تلاش مى‌كردند تا با تضعيف و همراه كردن حاشيه‌هاى خود، خويشتن را بهداشتى كنند، به احتمال زياد، رژيم توتاليتر چين نيز بخواهد چنين اقدامى را به ضرر دموكراسى‌هاى منطقه انجام دهد، كه در نتيجه آمريكا اعتقاد دارد كه چنين تمايلى از سوى رهبران چين برخلاف اهداف ساختن آسيايى صلح آميز، مرفه و آزاد مى‌باشد. در سياست‌هاى ميان مدت، رهبران چين باور دارند كه مى‌بايد جلوى آمريكاى همچنان قدرتمند، حالت تدافعى بگيرند و تجربه فروپاشى شوروى و در حال حاضر انقلاب‌هاى رنگى در آسياى ميانه را پشت سر خود دارند.
چين اهداف و اقدامات آمريكا در آسيا را براى خود خطرناك و تهديد آميز مى‌خواند.

راهبرد آمريكا و چين
على رغم اظهارات گرم ميان دوطرف آمريكا و چين، واقعيت اين است كه رهبران چين نسبت به نيت آمريكا بدبينى عميق دارند، كه به راحتى قابل پاك شدن نيست. دليل بسيارى از اين بدبينى‌ها به ساختار نظام بين الملل و ارزش‌هاى متفاوت طرفين باز مى‌گردد. البته سياست خارجى ايالات متحده ميان افراد و دولت‌هاى دوست و دشمن تمايز قايل است، اما واقعيت آن است كه چين همزمان هردو است! از يك‌سو آمريكا در يك رقابت ژئوپولوتيكى با چين قرار دارد و اگر نظام سياسى چين، با آن‌كه به يك قدرت اقتصادى تبديل شود، هيچ تغييرى نكند، اين رقابت تشديد مى‌گردد و از سوى ديگر، طرفين سود فراوانى در حفظ شرايط حسنه موجود دارند، كه بيشترين آن در بخش اقتصادى قرار دارد، كه اگر آمريكا با اعمال سياست‌هاى حمايتى بخواهد چين را وادارد كه در رفتار تجارى خويش تجديد نظرى بكند، اين مسئله، اوضاع را بدتر خواهد نمود، كه در نتيجه، اين وضعيت مخلوط از خوب و بد ايالات متحده، محتاج بكارگيرى راهبرد مخلوط نيز خواهد بود.
به يكديگر گره خوردن: از زمان مسافرت نيكسون و كسينجر به پكن در دهه 70 تاكنون، روابط دوكشور در تمام زمينه‌ها روبه رشد بوده و مى‌بايد ادامه يابد. آمريكا همواره اميد داشته و دارد كه اصلاحات اقتصادى چين به اصلاحات سياسى منجر شود. و آن‌ها مى‌توانند كم‌ترين كار را براى اين منظور و به طور مستقيم انجام دهند، آن‌ها مى‌توانند با حمايت از طرح‌هاى زمينه‌ساز، مانند حقوق كارگران و زنان، اصلاحات حقوقى و آزادى بيان و دين به اصلاحات سياسى كمك كنند. جريان اطلاعات و تبادلات آكادميك و سازمان‌هاى مردم نهاد نيز مى‌توانند ابزارهاى اين كار باشند.
البته شوق و نياز به اين رابطه نبايد ما را به چشم پوشى از ديگر منافع مان منجر شود. به همان اندازه، بلكه بيشتر، كه ما محتاج چين هستيم آن‌ها نيز به اين رابطه نيازمندند. آن‌ها بايد از باورها و اعتقادات ما نسبت به مسائل مختلف آشنا باشند. اگر رفتار آن‌ها بر منافع ما تأثير منفى مى‌گذارد، ما نيز بايد بر منافع آن‌ها چنين تأثيرى بگذاريم. ديگر آن‌كه، آمريكا بايد بكوشد ميان رابطه حسنه با هشيارى تناسب وتعادل برقرار كند. چين مى‌تواند از شوق و رفتارهاى مثبت ايالات متحده به نفع اهداف فناورانه ، سياسى و اطلاعات خويش استفاده ببرد، كه اين رابطه مخاطراتى نيز به همراه خواهد داشت.
سوم اين‌كه رابطه اقتصادى طرفين به تراز منفى‌تجارى آمريكا و انباشت دلار در دستان چين رسيده، كه ايالات متحده بايد تعادلى را برقرار سازد. در نهايت اين‌كه اتصال طرفين به خودى خود هدف نيست هرچند كه حايز اهميت است.
تعادل سازى: در حالى‌كه در دو دهه پايانى جنگ سرد استراتژيست‌هاى آمريكا با كار كردن با چين، قصد متعادل‌سازى قدرت شوروى را داشته‌اند اما از زمان دولت كلينتون اين نگاه تغيير كرد. به اعتقاد سياست پردازان آمريكايى، متعادل سازى عبارت‌است از حفظ و تقويت روابط اتحاد و شبه اتحاد بعلاوه تقويت توان و كاستن از شكنندگى نيروهاى آمريكايى در منطقه، از نيروهاى انسانى گرفته تا توان تسليحاتى. بدين منظور در دهه اخير حجم بالايى از بمب افكن‌ها، تانك‌ها، جنگنده‌ها و... به منطقه سرازير شده‌اند. همچنين روابط خود را با ژاپن و هند ارتقا بخشيده است. به علت سرعت زياد انتقال چين به يك قدرت جهانى، آمريكا و متحدان وى بايد هر چه زودتر به اهداف مورد نظر جهت توازن قواى منطقه دست يابند.
مصونيت‌سازى: نسبت‌هاى به يكديگر گره خوردن و نيز تعادل سازى مى‌تواند دو وجه داشته باشد: هم ممكن است چين را در رفتار پيشين خود قاطع‌تر نمايد و هم اينكه مى‌تواند به سوى ليبرال دموكراسى حركت كند. لذا آمريكا بايد هشيار باشد. مراد از مصونيت سازى اين است كه تجميع و تحليلى اطلاعاتى تقويت گردد تا اخطارات لازم براى تغييرات قريب الوقوع به موقع انجام گيرد. براى اين قصد بايد فراتر از آنچه در قالب برنامه‌هاى رايج وزارت خانه‌هاى دفاع و خارجه انجام مى‌گيرد، برنامه‌ريزى شود. تمام احتمالات ممكن بايد مدنظر قرار گيرد [سناريو نويسى] تا در برابر هر گونه تغيير و بحران عكس العمل صحيح انجام گيرد.
راه ديگر ارتباط با متحدان و دوستان منطقه‌اى و خود چين درباره رصد حوادث، بيان و هماهنگى احتمالات است تا دقيق تر انجام شود. همچنين آشنايى و فهم بهتر مردمان خارج از حزب كمونيست چين ضرورى است؛ زيرا به نظر مى‌رسد كه در حال رشد، تاثيرگذارى در جامعه چين و احتمالا در آينده سياسى آنجا مؤثر و فعال خواهند بود.

4. دردسرهاى ديگر: كره شمالى سرسخت و روسيه‌ى در حال احيا
كره شمالى: بوش نسبت به كره شمالى دو نوع راهبرد را پى‌گيرى كرد. از زمان افشاى برنامه غنى سازى اورانيوم در 2002 تا انفجار اتمى در 2006، كه آمريكا كوشيد مستقيما و از طريق متحدان منطقه‌اى حداكثر فشارهاى اقتصادى و سياسى را بر كره شمالى وارد كند - اما مؤثر نيافتاد - زيرا متأسفانه چين و كره جنوبى كمك‌هايى را به او نمودند.
با انفجار بمب اتمى، بوش رويكرد جديد خود را شروع كرد. آغاز گفت‌وگوى دوطرفه، فشارهاى اقتصادى روبه كاهش، و پاداش‌هاى اضافى به منظور گام برداشتن كره شمالى به سوى خلع سلاح هسته‌اى، اما آن‌ها تمام و كمال در مذاكرات و توافقات شركت نمى‌كردند. براى مثال نقش و ميزان مشاركت خود را در توافقات پنهانى براى فروش و انتقال دانش هسته‌اى به سوريه و ساير مسائل نظامى با ديگر نقاط را نمى‌پذيرفتند. با آمدن دولت جديد هيچ برنامه ديگرى براى تكميل همكارى مشاركت جويانه و مذاكرات دو و چند جانبه در صورتى كه دولت پيونگ يانگ بر همين راه و روش باقى بماند، وجود نخواهد داشت. به مانند مثال موفق ليبى، كه با تركيب فشارهاى زياد و سخت و با تشويقات خوب، تمام شرايط را پذيرفت.
روسيه: اگر تاكنون ترديدى نسبت به ماهيت روسيه در حكومت پوتين وجود داشت، با وقوع حوادث گرجستان معلوم شد كه همچنان نوستالژى امپراطورى، زخم خورده از جنگ سرد، و تحريك شده با افزايش قيمت منابع سوختى فسيلى، اين آمادگى را دارد كه به خوى تجاوزكارانه خويش بازگردد. به خصوص در ارتباط با همسايگان خويش كه تمايلى به سوى غرب دارند. دولت جديد بايد اقدامات قاطعانه روسيه در اروپا را با يك نگاه به تحولات در آسيا رصد كند؛ زيرا چه بسا روسيه در رفتار جديد خويش بخواهد بار ديگر به سوى متحدان شرقى خود گام بردارد. چين و روسيه همزمان دو دشمن مشترك دارند: هژمونى آمريكا و اسلام گرايى در آسياى مركزى. البته ساختار پيمان استراتزيك روسيه / چين داراى ايرادات جدى‌اى است كه به سادگى مى‌شود به سطح بيايد، اگر روسيه بخواهد خويشتن را با آسيا و اروپا بازتعريف كند.
ورود سيل‌آساى مهاجران غيرقانونى چينى به استان‌هاى شرق دور روسيه، بعلاوه فروش سلاح‌هاى بسيار پيشرفته روسيه به چين كه اين نگرانى را دارد كه روزى عليه خود روسيه نيز بكار رود، همراه با پيچيده شدن روابط و نياز طرفين به يكديگر، ميان برخى از سياست‌مداران روسى اين نگرانى را به وجود آورده است كه نكند توازن اين رابطه به ضرر روسيه به هم بخورد. بدين سبب ايشان راه‌ها و شركاى‌جديدتر و متنوع ترى را پيشنهاد مى‌كنند.
اوباما بايد مراقب باشد كه رفتارهاى او و متحدان اش به نزديك تر شدن روسيه و چين نيانجامد كه در اين رابطه از يك‌سو مى‌توان بر منافع و مسائل مشترك، مثل مبارزه با اسلام گرايى، تروريسم و قاچاق سوخت و كالا همكارى كرد و از سوى ديگر در درازمدت بايد اين امكان باز بماند كه با به كنار رفتن پوتينيسم از فضاى روسيه، او بخواهد متحدى در غرب به جاى چين در حال قدرت گرفتن در شرق جستجو كند.

5. كار كردن با دوستان و متحدان
ژاپن: اگرچه آمريكا به دنبال آن است كه تا بهترين روابط را با چين برقرار سازد، اما بايد به خاطر داشت كه دوستان و متحدان دموكراتيك در قلب خط مشى آسيايى قرار دارند، كه در اين ميان ژاپن جايگاه نخست را دارد.
با داشتن GDP به سرعت وابسته به GDP چين، جمعيت رو به فرتوت رفتن، دولت‌هاى مستعجل و نارضايتى ميان مردم نسبت به سياست‌هاى ناسيوناليست‌هاى دست راستى، همگى موجب آن شده است كه برخى اين ترديد را وارد بدانند كه ژاپن متحد دوران گذشته است و چين دوست آينده است. با بررسى ميزان جدى بودن مشكلاتى كه ژاپن با آن‌ها دست و پنجه نرم مى‌كند، بى‌اساس بودن اين نگرانى‌ها و باقى ماندن ژاپن به عنوان كسى كه براى اهداف آمريكا در آسيا بهترين ياور خواهد بود را نشان مى‌دهد.
با وقوع حوادث يازده سپتامبر، بوش به درستى روابط خويش با ژاپن را در اين مبارزه و تمام جوانب آن تعميق و گسترش داد. اعلان مواضع مشترك و همسو با منافع آمريكا درباره موضوعات مختلف، از جمله تنگه تايوان در ارتباط با چين، مسائل تروريسم و جنگ عراق، مسئله اتمى كره شمالى، حمايت از ارزش‌هاى ليبرال دموكراسى- كه براى اثبات آن به عراق نيروى نظامى اعزام كرد- قابل توجه است، كه در پاسخ به آن نيز آمريكا اعلام كرده است كه حضور ژاپن در شوراى امنيت ملى سازمان ملل را به عنوان عضو دائم پى‌گيرى مى‌كند. البته برخى اقدامات كه بيشتر ناشى از رفتار دولت بوش بود، در سرعت و راحتى‌راهبرد امريكا در آسيا دشوارى‌هايى را پديد آورد.
دولت كنونى بايد بارديگر اعتماد و نزديكى روابط با ژاپن را ايجاد كند و گمان نكند كه تنها خواسته آن‌ها از او تأمين امنيت است، كه بدين منظور اوباما بايد دو گام را بردارد: اول، سازوكارهاى برنامه ريزى مشترك براى رويارويى با مشكلات آينده، كه عدم آن، احتمال ناكامى اتحاد را، درست در زمانى كه بيشترين نياز را به آن دارد، زياد مى‌كند. دوم آنكه، آمريكا بايد به نرمى و ظرافت، ژاپن راتحت فشار قرار دهد كه تازمانى كه برخى محدوديت‌هاى قانونى ميان ايشان وجود دارد اجراى كامل سياست امنيتى او ممكن نخواهد بود و در نتيجه شراكت را با مشكل روبرو خواهد ساخت. البته آمريكا بايد مراقب باشد كه ايفاى نقش بزرگتر از سوى ژاپن در سياست امنيتى منطقه‌اى نبايد به انزواى او منجر شود.
به علت برترى ژاپن در دو حوزه فناورى و دانش اين كشور »قدرت نرم« براى اداره منطقه و حتى جهان را داراست. همكارى و رهبرى جريان حمايت از توسعه پايدار، صلح سبز، ترويج ليبرال دموكراسى و حقوق بشر در آسيا و حتى با انجام ايده‌هايى به عنوان ثقل آسيا و غرب مى‌تواند به ژاپن سپرده شود.
كره جنوبى: على رغم تمام كوشش‌ها براى برقرارى اتحاد ميان آمريكا و جمهورى كره از طريق مذاكرات فشرده هسته‌اى و بسيارى از مسائل و پرونده‌هاى ديگر، اما دشوارى راه باقى مانده، ولى اميد مى‌رود با روى كار آمدن دولت‌هاى جديد در هر دو كشور اين مسير هموار گردد.
در كره فضا به سرعت در حال دگرگونى است. نسل جديد ديگر آمريكا را نه به عنوان مدافع ملت در جنگ كره، بلكه بيشتر حامى دولت‌هاى نظامى سركوب گر ضدكمونيستى مى‌شناسند. آمريكا و كره جنوبى مى‌بايست همچنان كار مشترك بيشترى را با يكديكر انجام دهند تا در قبال كره شمالى به نوعى نزديكى و اتحاد دست يابند. هم اكنون نگرش اين دو، تا حدودى متفاوت است؛ زيرا لزوما خواسته‌ها و نيازهاى كره جنوبى آنى نيست، كه آمريكايى‌ها طلب مى‌كنند. اما اين اتحاد براى استراتژى آسيايى آمريكا حياتى است. موافقت نامه تجارت آزاد ميان دو كشور در صورت تصويب كنگره مى‌تواند گام اساسى در اين راستا باشد. اين توافق نامه بعدا مى‌تواند به جريان تجارت آزاد در منطقه پاسيفيك با توجه به منافع آمريكا دنبال گردد.
در ارتباط با كره، دولت جديد بايد چهار اقدام را صورت دهد: 1- تصويب توافق نامه تجارت آزاد دوجانبه؛ 2- آن‌ها مى خواهند نقش بيشترى را در منطقه و جهان ايفا كنند و مشتاق اتحاد مشابه آمريكا / ژاپن با آمريكا هستند. افزون بر اين آن‌ها نيز از برخى منابع قدرت نرم مثل ارزش‌هاى ليبرال دموكراسى، فناورى و دانش نيز برخوردارند؛ 3- ايجاد و تقويت اتحاد دو جانبه كره/ ژاپن و نيز روابط راهبردى سه جانبه با حضور آمريكا؛ 4- برقرارى رويكرد مشترك نوين با كره جنوبى. آن‌ها مى‌خواهند رويكرد جبرانى جديدى نسبت به كره شمالى داشته باشند، به خصوص در مذاكرات شش جانبه، كه به اتحاد دو كره بيانجامد و از چينى‌گرايى كره شمالى بكاهد.
تايوان: اين كشور نيز دموكراسى قدرتمند در آسياست، كه مى‌خواهد در زمينه‌هاى مبارزه با تروريسم، اشاعه هسته‌اى و جرايم بين المللى در صحنه جهانى حضور فعال داشته باشد. همزمان منازعه چين بر سر تصاحب مجدد تايوان آن را بالقوه زمينه ساز يك نزاع بزرگ ساخته است.
دولت اوباما بايد همان رويكرد كهنه سى ساله حمايت از تايوان را پى‌گيرى نمايد. در حالى كه رئيس جمهور جديد تايوان خواستار آب شدن يخ مذاكرات با چين است، اما به شدت محتاج توازن نظامى در منطقه به كمك آمريكاست. فشارهاى پكن نيز در هشت سال اخير مضاعف شده است و تايوان را به لحاظ نظامى و سياسى به شدت ايزوله كرده، لذا اقدامات ناصحيح آمريكا مى‌تواند اين وضع را به ضرر تايوان وخيم تر بكند. ممكن است آن‌ها تصميم بگيرند كه همچون كره شمالى به توانمندى‌هاى تسليحاتى خود، مانند موشك‌هاى كروز و بالستيك دست يابند. در دهه 70 آن‌ها تحت فشارهاى آمريكا از برنامه اتمى خود دست كشيدند و به راحتى مى‌توان وخامت اوضاع در صورت تك روى تايوان را تصوّر كرد.
از سوى ديگر ممكن است نااميدى و ايزوله شدن، مقامات تايوان را وادارد تا با قبول فنلانديزه شدن، حاكميت چين را بپذيرند و اين يعنى دشوارتر شدن راه آمريكا براى ساختن آسيايى آزاد و مرفه و صلح آميز. اين مسئله به ترديد ساير دوستان و شركاى منطقه‌اى آمريكا در منطقه درباره تضمين‌هاى امنيتى منجر خواهد شد. برترى چين به برهم خوردن توازن قواى ميان چين و آمريكا منجر مى‌شود به خصوص آنكه سبب تسلط چين بر آبراهه‌اى مى‌شود كه آسياى شرقى و جنوب شرقى را به خليج فارس مى‌رساند.
دو راهكار در اين زمينه وجود دارد: حمايت همه جانبه در تمام صحنه‌هاى بين المللى و منطقه‌اى از حق حاكميت تايوان و آنچه به قدرت افزايى او كمك مى‌كند. ديگرى دنبال كردن سياست ليبراليزاسيون در منطقه، از جمله چين تا بدين ترتيب احتمال هر گونه تهاجمى از آن گرفته شود.
استراليا: اين كشور نيز از مهمترين هم‌پيمانان آمريكا در منطقه و جهان براى رسيدن به اهداف تعيين شده است. اين همكارى در هشت سال اخير از جمله مبارزه با تروريسم همچون جنگ در افغانستان و عراق تنگ تر شده است. اين رابطه بايد در سه هدف زير دنبال گردد:
1- استراليا در مبارزه با تروريسم به خصوص در آسياى جنوب شرقى تجربه زيادى دارد كه ما تجربه آن را در يارى دولت اندونزى براى سركوب گروه جهادى جماعت اسلامى ديديم. اين دست همكارى‌ها بايد در سراسر جهان تقويت گردد.
2- آمريكا بايد توانايى‌هاى تسليحاتى پيشرفته مورد نياز استراليا را براى ايشان تامين نمايد تا برترى نسبى آن درمنطقه حفظ شود.
3- هر گونه تغييرى در حكومت طرف‌هاى شراكت در منطقه نبايد اتحاد آمريكا و استراليا را در ارتباط با چين به هم بزند. استراليا نيز از يك طرف تمايلى به برترى نظامى و سياسى چين به عنوان يك قدرت متخاصم را ندارد و از طرف ديگر از هر گونه منازعه آمريكا و چين در منطقه به شدت گريزان است، بلكه مى‌خواهد رو ابط حسنه‌اى را با هر دو كشور برقرار سازد.
آسياى جنوب شرقى: اين قسمت از دو بخش تشكيل شده است: بخش قاره‌اى، كه از شرق هند تا جنوب چين كشيده شده و بخش ساحلى، كه از فيليپين تا انتهاى اندونزى را دربر مى‌گيرد. اين ناحيه مشكلاتى را براى آمريكا داشته است.
در ناحيه قاره‌اى هيچ‌كدام از كشورها به استثناى تايلند از حكومت دموكراتيك برخوردار نيستند و لذا اين كشور، فقير است و مى‌بايست به مساعدت با همسايه قدرتمند شمالى بپردازد. البته تايلند علاوه بر فقر با چالش اضافى ديگرى نيز روبروست و آن بازاحياى اسلام‌گرايى است.
آمريكا در منطقه نفوذ چندانى ندارد و اهداف آن محدود به مراقبت از عدم سلطه چين بر اين سرزمين‌ها مى‌باشد. حال مهم‌ترين سئوال سال‌هاى اخير آمريكا در اين بخش اين است كه امريكا چگونه مى‌تواند با دولتى خودكامه به نام برمه كه روابط راهبردى اقتصادى، سياسى و نظامى با چين دارد نسبت خود را تعيين كند؟ اينجا نقطه‌اى است كه منافع هند و آمريكا در منطقه با يكديگر پيوند مى‌خورد و مى‌تواند نقطه گسترش روابط متحدانه دو كشور باشد.
به لحاظ اعمال اقتصاد آزاد در بخش ساحلى، كشورهاى اين بخش از لحاظ اقتصادى از رفاه نسبى و همگرايى بيشترى برخوردارند. براساس رنكينگ سازمان خانه آزاد اين كشورها »آزاد« (اندونزى) يا »نسبتا آزاد« (مالزى، گينه جيد، فيليپين) قرار دارند. اين دولت‌ها ضمن منفعت بردن اقتصادى از همسايه شمالى، از رشد كنترل نشده چين بر اين منطقه هراسناكند؛ زيرا به استقلال خويش بيمناكند. چالش مشترك ديگر اين بخش، رشد اسلام گرايى است و نيز مشكل ديگرى به نام حاكميت بر جزاير و منابع انرژى منطقه است كه مورد مناقشه مى‌باشد. البته اهداف اين دولت‌ها درست است و آمريكا بايد آن‌ها را تنها در اين مسير كمك كند.
هندوستان: اين كشور با اتخاذ سياست‌هاى ليبراليزاسيون اقتصادى از دهه 90 به سرعت به يكى از قدرت‌هاى بزرگ تبديل شد و به دلايل ويژگى‌هايى مى‌تواند به نسبت چين در حفظ سطوح بالاى توسعه دراز مدت موفق باشد: تركيب جمعيتى بهتر، نهادينه شدن سياسى عميق تر، بازارهاى سرمايه بهتر توسعه يافته، و سطوح بالاى ابتكار بومى.
با مهاجرت زياد افراد هندى به آمريكا و علاقه مندى بخشى از جامعه آمريكايى به فرهنگ و آيين هندى كه به شكل‌گيرى روابط خانوادگى و فرهنگى ميان دو كشور منجر شده است، در ساير ابعاد اقتصادى، نظامى و سياسى، سياست‌هاى هم‌سويى را دنبال مى‌كنند. در ارتباط با چين و اسلام‌گرايى هر دو، منافع مشترك فراوانى دارند.
اما در مسائلى هم اختلاف وجود دارد كه از آن جمله مى‌توان به نحوه بازى با مسئله ايران و چگونگى برخورد با رژيم سركوب‌گر برمه اشاره كرد. البته ايشان على رغم بكارگيرى سياست خارجى پراگماتيك، اما نوعى رويكرد عدم تعهد و مستقل نيز در رفتار هند ديده مى‌شود، كه آمريكا به علت داشتن شريكى قدرتمند در منطقه مى‌بايست برخى مخالفت‌هاى آن را مطابق با منافع ملى اين كشور بپذيرد و سعى كند آن را مديريت نمايد.
در بخش سياست‌هاى عالى، آمريكا بايد در ازاى انتظار از همكارى و همگرايى با سياست‌هاى منطقه‌اى و جهانى آمريكا، از آن براى حضور در گروه جى8، عضويت در APEC، حمايت از علاقه هند براى عضويت دائم در شوراى امنيت، گروه دارندگان هسته‌اى، و رژيم كنترل فناورى موشكى پشتيبانى كند.

6. نقش نهادها
در سال‌هاى اخير كوشش شده تا سازوكارى نهادى، همچون گفتگوهاى شش جانبه در ارتباط با كره شمالى براى حل و فصل مسائل منطقه‌اى شكل گيرد. اگرچه آمريكا تمايل و اراده حضور در اين گفت‌وگوها را دارد، اما دولت‌هايى به مانند چين از گروه‌هاى »صرفا آسيايى« حمايت مى‌كنند، كه آمريكا جايگاهى در آن ندارد. بى شك، دولت جديد امريكا بايد از ايجاد ساختار امنيتى منطقه‌اى جديد آسيايى حمايت كند، ولى بايد به خاطر داشت كه چنين گروه‌هايى هر چه گسترده تر شوند از كارايى آن‌ها به سبب تنوع در ارزش‌ها، منافع و قدرت كاسته مى‌شود. بنابراين، آمريكا بايد بداند كه با تكيه بر چنين نهادهاى منطقه‌اى نمى‌تواند اهداف آسيايى خويش را محقق سازد. بدين منظور دولت امريكا بايد رويكردى سه گانه را در مورد نهاد سازى دنبال كند:
اولويت نخست، حفظ و تقويت شراكت‌ها و اتحادهاى دوجانبه درازمدت؛ اولويت بعدى تقويت سازوكارهاى غيررسمى »كم جانبه« براى پيوند دوستان و متحدان منطقه‌اى، به مانند آمريكا / ژاپن / استراليا يا آمريكا / كره / ژاپن. ضمنا چهارگانه آمريكا/ ژاپن / استراليا / هند پيش از اين نشان داده كه جواب مى‌دهد و بايد روى آن سرمايه‌گذارى كرد؛ نكته سوم، فقدان يك نهاد منطقه‌اى ارزش‌محور (ليبرال دموكرات) براى‌جمع كردن تمام دولت‌هاى دموكرات منطقه است. به علت تكثر فرهنگى و قوميتى، كمتر بهانه‌اى وجود دارد كه بتواند نهادى فراگير را در آسيا شكل بخشد، اما ارزش‌هاى ليبرال بخوبى مى‌تواند مردمان اين منطقه را كه به لحاظ آمارى بيشترين تعداد جوامع دموكرات نسبت به ساير مناطق دنيا را در خود جاى داده است، اين كار را انجام دهد.

7. ابزارهاى قدرت آمريكا
قدرت سخت: وضعيت و راهبرد نظامى آمريكا
اگرچه قدرت نرم بر سر زبان‌ها افتاده و البته نقش بسيار حايز اهميتى دارد، اما بدون تكيه بر قدرت سخت به سرعت از كار مى‌افتد. با پايان جنگ سرد حضور نظامى آمريكا در آسيا همه جانبه بوده و بى ترديد بلامنازع، اما آنچه تغييرات جديدى در تركيب نظامى منطقه پديد آورده است، رشد سرمايه‌گذارى چين در امور نظامى است. پيشرفت آن‌ها در ساخت پيشرفته ترين و مجهزترين تسليحات نظامى در بخش دريايى، زيردريايى، موشك‌هاى كروز و بالستيك حتى اعجاب نيروهاى متخصص اطلاعاتى آمريكايى را نيز واداشته است.
ايالات متحده نبايد دست روى دست بگذارد و پيشرفت چين را نظاره‌گر باشد، كه در اين رابطه اقدامات زير پيشنهاد مى‌شود:
افزايش كمى و كاهش شكنندگى زيرساخت‌هاى لجستيكى هوايى و دريايى آمريكا و متحدان، و در اقيانوسيه و آسيا از طريق سخت سازى، پراكنده سازى و دفاع موشكى فعال.
احياى دوباره تجهيزات زيردريايى آمريكا و متحدان به منظور تسلط مجدد بر خطوط دريايى.
دسترسى و آزادى آمريكا و متحدان به تحقيقات در فضا، براى كنترل در آن، ارتقاى امكانات فضايى/ماه واره‌اى و آمادگى براى نبردهاى هوايى.
توسعه توانايى به اداره تهاجمات قاره‌اى دقيق از فاصله‌هاى دور.
بهبود دفاع موشكى آمريكا و سامانه‌هاى مديريت جنگ مشترك براى مقابله با جنگ‌هاى وسيع و نيز گسترش سپر محافظ براى دوستان و متحدان در بحران.
ادامه تعقيب و مقابله با تهاجم شبكه‌اى رايانه‌اى توسط دشمنان بالقوه و نيز ايجاد توانايى‌هاى نوين براى نبرد در فضاى مجازى.
اين حجم عظيم از فعاليت‌ها قطعا به بودجه‌هاى سنگين نيز نياز دارد.

قدرت نرم
به ميمنت سياست‌هاى بوش در هشت ساله پيش، موقعيت آمريكا مسائل دردناكى را تحمل كرده است؛ خصوصا در »جنگ عليه ترورسيم« و نبرد در عراق. امريكا احتياج دارد به اينكه تصوير، جذابيت و قدرت نرم خود را بهبود بخشد. و اين يعنى توانايى مجاب كردن ديگران كه آنچه را كه تو مى‌خواهى بخواهند.
البته در آسيا [منظور غير از خاورميانه است] محبوبيت ايالات متحده چندان بد نبوده و طبق آخرين نظرسنجى از نيمى بلكه بيشتر پاسخ دهندگان، از آمريكا چهره مثبتى دارند. به استثناى اندونزى، آمريكا در تمام كشورها برخلاف چين از سابقه مثبتى برخوردار است و در مورد ژاپن اين وضعيت تقريبا در هر مورد بهتر است. در دو سال اخير باز اين وضعيت بهبود يافته است.
تصوير آمريكا بايد چنين عناصرى داشته باشد: دربرابر دشمنان مى‌ايستد، در كنار دوستان باقى مى‌ماند، اصولى را كه ادعا مى‌كند پايبند است، استقلال كشورهايى را كه مى‌خواهد رهبرى كند محترم مى‌شمارد.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 273  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست