با توجه به اينكه جناب عالى حضور طولانى و مؤثرى در غرب آفريقا داشتيد، ابتدا تحليلى از وضعيت فرهنگى، دينى و ... منطقه ارائه نماييد تا مخاطبان، اين منطقه را بهتر بشناسند؟ از شما كه وقتى را براى آفريقا در اختيار ما گذاشتيد و همچنين از مجله وزين پگاه كه در شمارههاى اخير خود به آفريقا پرداخته است تشكر مىكنم و اميدوارم كه بخشهاى ديگر هم به همين سمت و سو حركت كرده و نگرش جديدى نسبت به منطقه آفريقا پيدا كنند. بايد عرض كنم كه آفريقا واقعاً مظلوم است و در مظلوميتاش همين بس كه شناختهشده نيست. مردم اكثر كشورها، وقتى اسم آفريقا را مىشنوند، به ياد انسانهاى گرسنه، شكمهاى برآمده، اندامهاى نحيف و لاغر و سرهاى بزرگ شده و يا مردمانى كه از تمدن و فرهنگ و از پيشرفتهاى بشرى و تكنولوژىهاى جديد به دور هستند، مىافتند. در صورتى كه وضع اينچنين نيست و زيباترين منطقههاى موجود در عالم در آفريقاست. سرسبز ترين منطقهها در آفريقاست. بيشترين رودها و منابع آبى در آفريقا وجود دارد. بيش از پنجاه درصد از جمعيت بالاى ششصد ميليونىاين قاره، مسلمان هستند. آفريقا، قارهاى است كه پيامبر اسلام(ص) براى رساندن پيام خود، قبل از هر قاره ديگرى آن را انتخاب كرد. اولين گروهى كه به عنوان سفيران اسلام به خارج از جزيرة العرب اعزام شدند، به حبشه يا اتيوپى فعلى رفتند. علت اينكه در اين قاره، جنگهاى خانمانسوز زيادى وجود دارد، اين است كه قدرتهاى استعمارى ميخواهند از اين جنگها در جهت منابع مادى خودشان بهرهبردارى كنند. اگر ثبات و امنيت در كشورها وجود داشته باشد، يقيناً قدرتهاى استعمارگر نمىتوانند به مطامع شخصى خودشان برسند، از اين رو سعى مىكنند كه دولتها را با مردم، مردم را با خودشان و قوميتها را با همديگر در اين قاره به جان هم بيندازند تا بتوانند بهرهبردارىهاى خودشان را ببرند. شما مىدانيد كه جنگ آينده كشورها، جنگ آب است نه جنگ نفت، و قارهاى كه بيشترين آب را در اختيار دارد، آفريقاست. جنگ آينده، جنگ زمين است براى كشاورزى، و تنها جايى كه مىتواند تأمينكننده نياز غذايى مردم جهان باشد، قارة آفريقا و همچنين آمريكاى لاتين است. لذا در اين يكى دو دهه اخير، رويكرد كشورها به آفريقا كلاً عوض شده و از جمله كشورهايى كه به طور برق آسا در آفريقا سرمايهگذارى مىكند، رژيم صهيونيستى است. چون اسرائيل در فلسطين اشغالى با كمبود زمين، منابع طبيعى و آب مواجه است، لذا احتياج زيادى به باغ، زمينهاى كشاورزى و گلخانه دارد، كه براى تأمين اين نياز در بسيارى از كشورهاى آفريقايى، زمينهاى بسيار زيادى را گرفته است و كشاورزى مىكند. خلاصه اينكه نبايد به آفريقا به ديد يك قاره عقب مانده و قارهاى كه از تمدن، فرهنگ و مدنيت به دور است، نگاه كنيم. متأسفانه قدرتهاى استعمارگر براى اينكه بتوانند رقباى خودشان را در قاره آفريقا كم كنند، سعى بر اين دارند كه آفريقا را آن طور كه خودشان مىخواهند، معرفى كنند، تا نگاههاى كمترى معطوف آفريقا شود تا آنها بتوانند به چپاول خودشان ادامه دهند.
با چنين تصورى از آفريقا، رسانههاى غربى چه قدر در اين قاره سبز تأثيرگذار هستند؟ غالباً اين امر توسط رسانههاى غربى و وابسته به صهيونيسم انجام مىشود؛ زيرا غالب رسانهها، آفريقا را به گونهاى نشان مىدهند كه گويا در آفريقا چيزى جز جنگ، خونريزى، فقر، گرسنگى و شكمهاى برآمده از فقر و بيمارى كودكان نيست. متأسفانه چنين تصوَرى در رسانههاى ما نيز ديده مىشود و لذا به واسطه آن، ذهنيت و تصورات بسيارى از مردم و حتى مسئولان كشور ما به آفريقا، ذهنيت خوبى نيست.
وضعيت اديان و مذاهب در مناطق غرب آفريقا چگونه است؟ در منطقه غرب آفريقا، دين اسلام بيشترين پيروان را دارد. بعضى از كشورها، بيش از 95 درصد و بعضىها بيش از 99 درصد مسلمان دارند، كه اين درصد، درصد بسيار بالايى است به طور كامل، در آفريقا، دين اصلى، دين اسلام است و بالاترين درصد پيروان اديان، متعلق به مسلمانان است. گرچه ممكن است به علل سياسى، آمار مسلمانان را كمتر اعلام كنند. به عنوان نمونه در يكى از كشورها، يكى از مسئولين اعلام كرده بود كه درصد مسلمانان ما، 16 درصد است و حال آنكه در آمار سازمان ملل، درصد مسلمانان آن كشور بين40 تا 45 درصد ذكر شده بود. لذا از آن مسئول سوال كردم، شمايى كه ادعا مىكنيد بيش از 50 درصد مردم كشورتان، مسلمان هستند، چطور الآن اعلام كرديد كه فقط 16 درصد مردم مسلمانند؟! گفت: براى اينكه اگر درصد مسلمانان را واقعى و زياد ذكر كنيم، كشورهاى غربى و همچنين بانك جهانى، به ما كمك نمىكنند و كمتر مىتوانيم از منافع مادى و اقتصادى آنها برخوردار باشيم، لذا ما مجبور هستيم كه آمار مسلمانان را كم و غيرواقعى اعلام كنيم. بنابراين، به دو جهت آمار مسلمانان كم ذكر مىشود: يكى به خاطر مسائل داخلى و جلب منافع اقتصادى و مالى و ديگرى، به خاطر قدرتهاى بزرگ. شما مىدانيد كه كمپانىهاى بزرگ خبرگزارى و رسانهاى، دست صهيونيستها و دشمنان اسلام است. و لذا شركتهاى بزرگ رسانهاى و قدرتهاى ضداسلامى، يقيناً علاقهمند نيستند كه آمار مسلمانان را بالا ذكر كنند. حداقل در هر منطقهاى، آمار مسلمانان را بيش از 20 درصد كمتر ذكر مىكنند، ولى اگر شما وقتى وارد كشورهاى آفريقايى شويد، مىبينيد كه در تمام شهرها و روستاهاى آن منطقه، شمال، جنوب، غرب و شرق و همه جاى آن مناطق، آثار اسلامى وجود دارد. ورود اسلام به منطقه آفريقا به قرن اول هجرى برمىگردد، ولى مسيحيت با استعمار وارد اين منطقه شده است. لذا مسيحيت در اين منطقه، سابقهدار نيست. شما در غرب آفريقا كليسايى كه قدمت بيش از يكصد سال داشته باشد، پيدا نمىكنيد، ولى مساجدى كه قدمت بيش از هشتصد سال دارند، در غرب آفريقا وجود دارند. بعد از اسلام، دومين آيينى كه در آفريقا پيرو دارد، آيينهاى محلى يا آنيسم است. سومين مذهبى كه در آفريقا وجود دارد، مسيحيت است و غير از اين سه، آيين ديگرى مثل يهوديت و غيره در غرب آفريقا نيست. اگر شما به تاريخ برگرديد، پاپ قبلى، (پاپ ژان پل دوم)، ادعا كرده بود، كه سال 2000م، همه آفريقا بايد مسيحى شود، ولى اين ادعا نه تنها به وقوع نپيوست، بلكه آمار مسلمانان هم بيشتر شد. اينها يك فكر خاصى را در سر خود مىپروراندند، ولى الحمدلله، انجام نشد و انجام نخواهد شد.
با بررسى ابتدايى وضعيت مسلمانان غرب و شرق آفريقا درمىيابيم كه اسلام اينها نزديكى زيادى به اسلام شيعى ما دارد تحليل جنابعالى در اين خصوص چيست؟ اين تحليل كاملاً درست است. ما در برخورد با اينها در مى يابيم كه اسلامشان به تشيع نزديك است، زيرا آنها بحث زيارت و شفاعت را قبول دارند. توسل دارند. اهلسنت اگر صاحب بچه دوقلو شوند، حتماً اسم بچههاى دوقلوى پسرشان را حسن و حسين مى گذارند. حتى اگر ده بار خداوند متعال به آنها فرزند دوقلو عنايت كند، ده تا حسن و حسين مىگذارند و مىگويند: "حسن اول، حسين اول"، "حسن ثانى، حسين ثانى"، "حسن ثالث، حسين ثالث" و الى آخر. من خودم دوستى داشتم كه نام او "حسن خامس" بود؛ يعنى والدينش حداقل پنج تا دوقلو داشتند كه نام آنها را حسن و حسين گذاشته بودند. در ميان زنها هم نام "فاطمه" بيشترين اسم را داراست. شمايل متعددى از اميرالمؤمنين(ع) و ائمه معصومين(ع) با قدمتهاى زياد وجود دارد، كه اگرچه صحيح نيستند، اما نشاندهنده زيربناى دينى آنهاست كه ريشه در مذهب تشيع دارد. اعتقاد به زيارت قبور، اعتقاد به اولياى خدا، درخواست دعا از بزرگان دين و... نشانههاى ديگرى از اين مسأله است. همچنين احترام زياد آنها به "سادات" و موارد زيادى از اين دست، كه مخاطبان ايرانى كمتر مى دانند.
آيا در غرب آفريقا سادات هم وجود دارد؟ بله! اسلام توسط ادريس بن حسن(ع) از اولاد امام حسن(ع) وارد اين مناطق شده و اينها حكومت ادارسه را در كشور مغرب(مراكش) برپا كردند. لذا اسلامى كه وارد آفريقا شد، اسلام اهل بيت(ع) بود و مردم آفريقا هنوز هم بر همان اسلام باقى هستند. آنجا هم سادات وجود دارند و به آنها "شريف" گفته مىشود. سادات زيادى هم در كشور مالى هستند كه به آنها "حيدره" گفته مىشود. اعتقاد آنها به سادات بسيار زياد است. اگر سيدى فرزند آنها را بكشد از او انتقام نمىگيرند و او را قصاص نمىكنند. اگر فرد سيدى به خانه آنها بيايد و به مدت حتى يك سال، دو سال يا ده سال هم بماند، شبانهروز به او خدمت مىكنند و به اصطلاح از گلوى خود باز مىكنند و به او مىدهند. حتى فرزندان خود را نذر سادات مىكنند. هرگاه مريض شوند زيرپوش يك سيد را براى شفا به مريضشان مىپوشانند. در غرب آفريقا با اينكه از نظر فقهى، مالكى مذهب هستند، اما تا همين چند سال اخير اجازه نمىدادند كه كف مساجدشان كاشى يا سيمان شود و مىگفتند بايد ماسه يا رمل باشد تا روى خاك سجده كنند. اگر به روستاهاى آنها برويد مىبينيد كه بيرون مسجد را سيمان مىكنند، ولى مىگويند كه داخل مسجد و محل نماز بايد خاكى باشد. بعضىاز جاها هم كه حصير پهن مى كنند، محل سجده را خالى مىگذارند. در كشور سنگال گروهى سنى مذهب به نام "مهديه" هست، كه مانند ما قائل به وجود و حيات امام زمان(عج) هستند البته تفاوتهايى با ما دارند، ولى اعتقادشان به مهدى غايب شبيه ماست. در كشور "نيجر" هم روز عاشورا تعطيل رسمى است. خودم در برخى كتب قديمى غرب آفريقا ديدم كه بزرگان آنها به فرزندانشان وصيت كرده بودند: "شما در شهرى كه در آن مُبغض على بن ابىطالب(ع) هست، اصلاً نزول نكنيد و از آن شهر عبور كنيد". اينها همه رگههاى مذهب اهلبيت(ع) است. لذا اينها همه مىگويند كه ما شيعه بوديم، ولى خودمان نمىدانستيم. به خاطر دارم، دكتر مزروعى كه از روشنفكران برجسته آفريقايى و استاد دانشگاههاى آمريكاست، در سمينارى كه با موضوع "بيدارى اسلامى" سخنرانى مى كرد، مىگفت: "در سراسر دنيا، آزاديخواهان و انقلابيون زيادى وجود داشتند؛ مثل "نلسون ماندلا"، "چهگوارا" و امثال اينها، ولى اين افراد تنها خود را به خطر انداختند، و زن، بچه يا خانواده آنها در هتلها استراحت مىكردند و تنها كسى كه نه تنها خود، بلكه زن و بچه و عزيزان خود را نيز در معرض خطر قرار داد، حسين بن على(ع) بود، كه تاريخ مثل او را سراغ ندارد". اين استاد كه شيعه هم نيست، مىگفت: "روح اسلامخواهى و مبارزهطلبى نمىتواند مبدأيى داشته باشد، مگر مبدأ حسينى". بعد هم اضافه مىكرد: "اين روح جديد آزاديخواهى كه امروز در فلسطين به وجود آمده از خود آنها نيست، چون مبارزه فلسطين، امروز شروع نشده، بلكه بيش از پنجاه سال است كه آنها مبارزه مىكنند. ولى مبارزه امروزشان با گذشته فرق مىكند، چرا كه اينها اين شيوه مبارزه را از لبنانىها آموختهاند. لبنانىها نيز از خودشان نيست، بلكه آنها هم اين روح مبارزه را از امام حسين(ع) گرفتهاند". لذا ايشان مىگفت: "فلسطينىها گرچه از نظر احكام شريعت سنىاند، ولى اعتقاد و منش آنان، منش شيعى و حسينى است" و اضافه مىكرد: "در آفريقا هم مردم بدون آنكه بدانند، شيعه هستند، همه آنها پيرو اهلبيت(ع) و پيرو امام حسيناند، ولى چون فقه امام حسين(ع) به آنها نرسيده است، دستبسته نماز مىخوانند والا همه اهل بيتى هستند".
فكر مى كنيد به چه دلايلى آنها از اسلام اهل بيت(ع) يا تشيع خودشان خبر ندارند؟ دليل اول اين است، كه در طول تاريخ آنقدر فشار دستگاههاى حاكمه بر اهل بيت(ع) و دوستان اهل بيت(ع) زياد بوده كه اگر مىديدند كسى بر مبناى فقه امام صادق(ع) عمل مىكند، او را شناسايى مىكردند و خودش، خانواده و خانهاش را از بين مىبردند. لذا مردم به علت فشار زياد، مجبور بودند كه از لحاظ احكام عملى، بر مبناى فقه مالكىعمل كنند، ولى از نظر عقيدتى، فكرى و بينشى، عقيده و بينش شيعى داشته باشند. دليل دوم، ضعف دستگاههاى تبليغى تشيع است، كه متأسفانه ما در زمينه نشر معارف اسلامى، فوقالعاده كوتاهىكرديم. در تمام قاره آفريقا شما مى بينيد، كه كتابها و منابع اهل سنت وجود دارد، ولى اگر شما بخواهيد دو جلد كتاب شيعى پيدا كنيد، به ندرت پيدا مىشود. تا بيست سال قبل كه تقريباً اصلاً نبوده است. حال چگونه ممكن است كه آنها فقه امام صادق(ع) را ياد بگيرند؟! آيا ما كتابها و منابع معتبر شيعى براى آنها فرستاديم؟! يا اينكه قبل از آن، فقه شيعى را به ايشان آموزش داديم؟! لذا وظيفه امروز حوزههاى دينى و مسئولان مذهبى ماست كه نسبت به نشر و گسترش مبانى دينى و فقهى مذهب اهل بيت(ع) در كل دنيا، بخصوص قاره آفريقا، بيشتر برنامهريزى كنند و فعالانهتر عمل كنند. آفريقا نياز به كار و برنامهريزى جدى دارد.
آيا در آن منطقه، رسانه شيعى فعالى نيز وجود دارد؟ در كشورهاى غرب آفريقا، تلويزيون شيعى نداريم، چون بودجه ندارند. ولى علاقه زيادى دارند كه كانالهاى تلويزيونى داشته باشند. با وجود اينكه شرايط پيرامونى فراهم است، ولى به خاطر فقدان بودجه، ما تلويزيون شيعى نداريم. ولى ايستگاههاى راديويى شيعى در آنجا وجود دارد و كاملاً قابل استفاده است اما با اين همه باز هم نياز است كه ايستگاههاى راديويى گسترش و توسعه پيدا كند. مجلات شيعى زيادى در آنجا وجود دارد و نويسندگان شيعى در غرب آفريقا زياد است. اساتيد دانشگاهى شيعه در غرب آفريقا زياد هستند. نمايندگان مجلس برخى كشورها، شيعه هستند كه كم هم نيستند.
يعنى تشيعشان را اظهار مىكنند؟ بله! كانديداى رياست جمهورى يكى از همين كشورهاى غرب آفريقا، شيعه بود، كه متأسفانه رأى نياورد و نفر دوم شد. استاندار شيعى زيادى داريم. وزير شيعى داريم. در مناصب بالاى مديريت؛ مانند پزشك، مهندس، وكيل و... شيعه زياد داريم. مقام افتا در برخى از كشورها در دست شيعيان است و تشيع در برخى از كشورها، به عنوان مذهب رسمى در كنار ديگر مذاهب اسلامى، پذيرفته شده است. در بعضى از كشورها، تشيع به عنوان يك مذهب مترقى و بر مبناى منطق و استدلال نگريسته مىشود و در مسائل دينى، به مجالس علماى شيعه مراجعه مىكنند و از آنها نظرخواهى مىكنند و اتفاقاً در بسيارى از اين موارد، نظرات شيعه چون بر مبناى عقلانيت و اجتهاد استوار است، بيشتر مورد قبول قرار مىگيرد.
آيا مواردى را كه فرموديد مختص كشور نيجريه است، كه بيش از هشت ميليون شيعه دارد؟ خير! در اكثر كشورهاى غرب آفريقا، شرايط بدينگونه است؛ زيرا من به مدت دوازده سال در آفريقا بودم و بسيارىاز اين موارد را خودم ديدم. شيعه در غرب آفريقا يك جريان بومى است، ولى تبليغات زيادى مى كنند كه جريان شيعى در آفريقا را غير بومى معرفى كنند، كه اين چنين نيست. شيعه در منطقه، كاملاً بومى و سابقه دار است. مثلاً در شهر تُمبوكتو در شمال كشور مالى، كتابهاى زيادى مانند "اصول كافى مرحوم كلينى، مختصر النافع محقق حلى و نهجالبلاغه" با هفتصد سال قدمت وجود دارد. من خودم در همين كشور و در شهر گاو، تعداد زيادى شيعه بومى پيدا كردم، كه بيش از هشتصد سال قدمت داشتند و اثنىعشرى هم بودند. وقتى از آنها بپرسيد، كه شما با كجا در ارتباط هستيد و از كدام مرجع، تقليد مىكنيد؟ گفتند: "نحن منقطعون عن العالم الاسلامى، لا أحد ينظر الينا و لا ننظر إلى أحد"! متأسفانه با جهان اسلام هيچ ارتباطى نداشتند. در ابيات و اشعار محلى غرب آفريقا مناقب، فضايل و كرامات زيادى از اميرالمؤمنين(ع) وجود دارد. گاهىمعجزاتى را به آن حضرت نسبت مىدهند، كه حتى در كتابهاى ما هم پيدا نمىشوند! فرهنگ، زاييده يك روز و دو روز و يكسال و دوسال نيست. آنها در فرهنگشان وقتى مىخواهند كسى را خيلى مدح كنند به او صفاتى، همچون "بدر على" مىدهند. وقتى كسى را مىخواهند به شجاعت بستايند و تعريف و تمجيد كنند مىگويند: "خيبر على، خيبر على".
آيا شيعيان آن مناطق، جريانات و گروههاى فعالى دارند؟ و آيا خوجهها همانند شرق آفريقا، در غرب اين قاره هم فعاليت دارند؟ اوضاع غرب آفريقا با شرق آفريقا متفاوت است. خوجهها و بهرهها يا اسماعيلىها در شرق آفريقا وجود دارند، ولى در غرب آفريقا نيستند. جريانهاى شيعى در غرب آفريقا، جريانهاى بومى، خودجوش، رو به رشد و به تعبير يكى از علماى بزرگ آفريقا، در حال انفجار نور است. بله! در غرب آفريقا، لبنانىها هستند و در برخى از كشورها تمركز بيشترى دارند و در بعضى كشورها، كمتر، اما نقش زيادى در گسترش تشيع نداشتند. آنچه كه امروز در غرب آفريقا به وقوع مىپيوندد، توسط خود افراد بومى است، كه قلمروى بسيار وسيعى را تحت نفوذ فكرى و انديشه اهل بيت(ع) در آوردهاند. فكر مىكنم كه اگر حمايتهاى معنوى و بعضاً مادى از علماى شيعه در غرب آفريقا صورت بگيرد، ما شاهد درخشش غيرقابل تصور تشيع در اين منطقه خواهيم بود؛ چون آموزههاى دينى، فكرى و عقيدتى مردم غرب آفريقا بر مبناى مذهب اهل بيت(ع) است و تنها مشكلى كه آنها دارند، مشكل كم آگاهى و جهل آنهاست و اگر ما بتوانيم آن جهل را برطرف كنيم، يك گام به جلو رفتيم و ما مانعى پيش رو نداريم. آنچه كه در برابر تشيع است اين است كه ما بتوانيم غبار جهل و حجاب نادانى نسبت به انديشه و تفكر شيعى را برداريم، آن گاه مردم خودشان فى دين الله افواجا مىشوند.
مرجعيت فكرى و علمى شيعيان غرب آفريقا با قم است يا نجف و لبنان؟ مرجعيت فكرى شيعيان غرب آفريقا، با قم است. اينها از حوزههاى علميه قم پيروى مىكنند و چشمشان به عالمان و مراجع ايران دوخته شده است. آيا اين اقبالى كه از آفريقا به قم است، آيا چنين توجه و استقبالى از قم به آفريقا نيز هست؟ توجه زيادى از طرف مردم غرب آفريقا نسبت به تشيع وجود دارد. واقعاً اگر ما بتوانيم كارى انجام بدهيم، شاهد معجزه در اين منطقه خواهيم بود، ولى متأسفانه اين توجه و اقبال، يكطرفه است. از طرف ما، كوتاهى، تقصير، قصور و عدم استفاده از فرصتها وجود دارد. ما كمتر به فكر آنها هستيم. براى نشر انديشه و فكر تشيع نه تنها در غرب آفريقا، بلكه در جهان، يكى دو ارگان هستند كه كار و فعاليت مىكنند: يكى جامعه المصطفى العالميه است و ديگرى مجمع جهانى اهل بيت(ع). البته در بعضى از كشورها، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى هم فعاليتهايى دارد. ما از همين فرصت استفاده مى كنيم و از كسانى كه دلسوز دين و هدايت جوامع هستند، درخواست مىكنيم كه به نداى يا للمسلمين مردم آن مناطق گوش دهند و دست كمك به سوى آنها دراز كنند و از آنها حمايت كنند. آنها حمايتهاى بسيار ناچيزى احتياج دارند، كه ما نبايد اين حمايت ناچيز را از آنها دريغ كنيم.
فكر مىكنيد علت اين همه قصور، كوتاهىها و كم توجهىهاى ما به آن مناطق چيست؟ به نظرم دو تا عامل سبب شده تا ما به آن مناطق توجه نكنيم: عامل اول، روحيه درونگرايى ماست. ما بيشتر به خودمان مىپردازيم تا ديگران. به عنوان مثال شما به شهر قم نگاه كنيد، توليد علم، زياد صورت مىگيرد، ولى اين توليد علم در خود حوزه مىماند و به مجامع علمى و آكادميك دنيا نشر پيدا نمىكند. عامل ديگر، بىاطلاعى و ناآگاهى ما از وضعيت خارج از خودمان مثلاً منطقه غرب آفريقاست. يكى از مشكلات اساسى ما اين است كه ما هميشه دايره فعاليت خودمان را تا به آن جايى كه چشممان مىبيند، محدود نموده و در خارج از محدوده خودمان، فعاليت نكرديم. بنابراين، اگر شما به جريان و حركت اطلاعرسانى كه درباره اين منطقه شروع كرديد، ادامه بدهيد و حتى بعضى از مجلات ويژهنامهاى تحت عنوان اين مناطق منتشر نمايند، كار شايسته و لازمى است و من فكر مىكنم كه شما مىتوانيد رسانه خوبى باشيد كه اطلاعات آن مناطق را بگيريد و به اين طرف منعكس كنيد و بعد هم اين مجله را براى افرادى كه تأثيرگذار هستند، ارسال كنيد.
چه جريانات اسلامى غير شيعى در اين منطقه فعالند؟ عقايد، برنامهها و شيوههاى تبليغاتىشان چيست؟ مرجعيت فكرىشان با كدام كشورست؟ در غرب آفريقا، جريان اوليه اسلامى كه وجود داشته، جريان تصوف است، كه بيش از هشتاد درصد مسلمانان غرب آفريقا صوفى مسلك و پيرو مسلك و آيين تيجانيه هستند كه اهل ذكر هستند. آنها قبل از نماز مغرب و عشا، حلقات ذكر دارند. ذكرهاى بلند و فراوان، از جمله "لاالهالاالله"، "سبحانالله"، "لا حول و لا قوه الا بالله" و صلوات دارند. بهترين ذكرى كه اينها مىگويند ذكر صلوات است. پيروان فرقه صوفيه قادريه هم هستند، ولى بسيار كماند. صوفيه يك جريان جدى در اين منطقه است كه از قبل بود و هنوز هم ادامه دارد و اينها از نظر فكرى و عقيدتى هم كاملاً شيعى هستند، گرچه از نظر فكر عملى و فقهى، مالكى مذهب هستند. در همين جريان و بستر، افرادى كه در الازهر مصر تحصيل كردند، قرار مىگيرند و همين جريان و مشرب را ادامه مى دهند. كسانى كه در ليبى يا سودان تحصيل كردند، به همين شيوه عمل مىكنند. جريان تازهاى كه حدود پنجاه سال است به اين منطقه آمده، جريان وهابيت و سلفىگرى است. اين جريان علىرغم هزينههاى زيادى كه كرده، اما دستاورد اندك و ناچيزى عايد آنها شده است. به خاطر اين كه آموزههاى وهابيت با باورهاى دينى مردم غرب آفريقا، سازگارى ندارد، لذا مردم از جريان وهابيت متنفر هستند. آنها اهل ذكر و توسل هستند، براى پيامبر(ص) چندين ماه مولود النبى برگزار مىكنند، به زيارت قبور مىروند و فوقالعاده به بزرگان، سادات يا شرفا و اموات خودشان احترام مىگذارند، اينها با آموزههاى وهابيت ناسازگارى دارد و وهابيت همه اينها را شرك و حرام مىداند، لذا وهابيت نتوانسته جاى خودش را در منطقه پيدا بكند.
شيوه كار وهابيت در اين منطقه چگونه است و تا چه حد توانستند تأثيرگذار باشند؟ وهابيت راهكارهاى متفاوتى را در پيش گرفتند، كه عبارتند از: 1. ارسال كتاب با حجم بسيار وسيع به اين منطقه، به عنوان مثال، تعداد كتابهاى ارسالى آنها به گامبيا، از تعداد جمعيت اين كشور بيشتر است! 2. ساخت مساجد و مراكز اسلامى بزرگ و زيبا در مناطق مختلف، 3. آموزش جوانان و اعزام آنها به دانشگاههاى خودشان و بورسيه كردن آنها؛ 4. خريد بزرگان شيعه با مبالغ سنگين؛ 5. صدور فتوا از بزرگان وهابيت و تحريك علماى منطقه عليه تشيع؛ 6. اقدامات سياسى، كه براى گسترش نفوذ خود، پولهاى زيادى هزينه مىكنند. البته با اينكه اين جريان در منطقه فعال است، ولىبحمدالله دستاورد چندانى براى آنها نداشته است. تنها كارى كه وهابيت انجام داده بود. اين بود كه براى كوتاه مدت، توانسته بود شيعه را به عنوان فرقه مشرك، جديد و خارج از دين معرفى بكند، كه البته اين مسئله مربوط به اين امر البته تا قبل از سى سال پيش است، كه مردم هم از شيعه خبرى نداشتند، ولى امروز، مردم جريان شيعه را شناختند و با مبانى فكرى و عقيدتى شيعه آشنإ؛فف77 شدند و فهميدند كه همه آنها شيعه هستند. به تعبير يكى از بزرگان آفريقا كه مىفرمود: "نحن كلنا شيعه من حيث لا نعرف"؛ نمىدانيم همه ما شيعه هستيم. واقعاً نمىدانيم وگرنه همه ما شيعه هستيم. جريان ديگرى كه اخيراً آغاز شده و در همان بستر اسلام قرار گرفته، نه جريانى در برابر اسلام، جريان شيعى است كه يك تفاهم و وحدت رويهاى با كليه مسلمانان و كليه فرق اهل تصوف دارد. اتفاقاً صوفيان آنجا علاقه زيادى به ادعيه ما شيعيان دارند، مثل صحيفه سجاديه، دعاى كميل يا زيارات و اذكارى كه ما داريم. شما بدانيد كه اكثر آنها طالب مفاتيحالجنان هستند. چون دعا در آن زياد است و به اين دعاها خيلى علاقه دارند. بنابراين هيچ تناقضى بين اين دو جريان، يعنى شيعه و تصوف كه بيش از هشتاد درصد مسلمانان آنجا، اهل اين فرقه هستند، وجود ندارد و هردوى آنها در حال رشد هستند. مذهب غيراسلامى منطقه، مسيحيت است، كه آنها هم با يك ديد احترام آميزىنسبت به تشيع نگاه مىكنند. به خاطر اينكه مىگويند اين تشيع، يك دين عقلانى و مبتنى بر استدلال و برهان است.
فرقه احمديه چقدر پيرو دارد؟ آيا فرقه احمديه هم در اين منطقه فعال است؟ فرقه احمديه در منطقه غرب آفريقا، كموبيش در بعضى از كشورها فعاليت دارد، ولى فعاليت مذهبى كه خلاف جريان اهل سنت باشد، نيست. درست است كه ما احمديه را با آنچه كه از آن تعريف شده از فرق اسلامى نمىدانيم و حتى الازهر مصر هم آن را به عنوان يك فرقه اسلامى نشناخته است، ولى كسانى كه در آفريقا به عنوان احمديه شناخته مىشوند، همان مسلمانها هستند.
فرق آنها با بقيه چيست؟ فرقشان اين است كه احمديه، به مردم منطقه كمك كردند و آنها توانستند مساجد و مراكز اسلامى بسازند، نماز بخوانند و عبادت بكنند، كه همان صوفيان هستند. آنها دو تا كار مىكنند: مسجد و مدرسه مىسازند و اسمشان هم احمديه است، ولى اينكه يك فعل يا حركت و جريانى در برابر اسلام اصيل باشد، وجود ندارد. آنها ممكن است در روز عيد فطر، خودشان جداگانه نماز عيدى را هم برگزار كنند. من با بسيارى از مسئولين، رؤسا و رهبران احمديه در اين كشورها صحبت كردم و دريافتم كه تمام عقايد اهل سنت را باور دارند و حتى فقهشان هم مانند بقيه مردم است. نكته مهم اين است كه احمديه غرب آفريقا، غير از احمديه در لندن و برخى از همسايههاى شرقى ماست. همانگونه كه وهابيت در آفريقا هم، وهابيت نيست؛ زيرا آنها گروههايى بودند كه بعضاً حركتهايى انجام دادند و بعد تمام شد. اگر شما با رئيس وهابيون آنجا هم كه بنشينيد، خواهيد ديد كه ته دل و ته ذهنش، همان حالات صوفىگرى و عرفانى است و علاقه و گرايش زيادى به مكتب اهل بيت(ع) دارند. البته مخفى نماند كه در كشور سنگال، فرقههاى كوچكى هم مثل فرقه مريديه، فرقه لاهيه و... نيز وجود دارد، كه اينها پيروان زيادى ندارند. فرقه عمدهاى كه در غرب آفريقا وجود دارد، فرقه تيجانيه است.
با توجه به اينكه جناب عالى حضور طولانى مدتى را در غرب آفريقا داشتيد، بفرماييد كه صوفيه آنجا چه فرقى با صوفيه اينجا دارند و تا چه حد به هم شباهت دارند؟ صوفيهاى كه در آفريقا هست، كاملاً متفاوت با صوفيه اى است كه در ايران وجود دارد. صوفيه در آفريقا؛ يعنىكسانى كه اهل ذكر هستند. اهل رياضتهاى شرعى و اهل صفاى باطن هستند و اينها خودشان را منسوب به اميرالمؤمنين(ع) مىدانند. آنها معتقدند كه هر انسان مسلمان، براى اينكه زنگار قلبش را پاك بكند، بايد روزانه تعدادى ذكر بگويد و بايد توسل به اهل بيت(ع) پيدا بكند، حالا ذكرهاى مختلف كه بهترين ذكر آنها، صلوات است. اينها مىگويند: عصرهاى جمعه - خصوصاً- بايد بنشينند و ذكر بگويند و معتقدند كه براى حل مشكلاتشان بعضاً بايد روزه بگيرند. علماى آنها به مدت پانزده روز يا يك ماه، به خلوت و اتاقى مىروند و مشغول عبادت و بندگى خدا مىشوند. تصوف در آفريقا به اين معناست. تصوف به اين معنا كه توجه به دين و مسائل شرعى نباشد يا مسائل دين را مسائل ظاهرى و قشرى بدانند و فقط آن سير باطنى را حقيقت دين بدانند، نيست. نه! اينطور نيست. اينها مقيد به نماز جماعت و روزه هستند. فقط فرقشان با مسلمانان ديگر اين است كه اهل ذكر هستند، مثلاً هر روز بايد هزار مرتبه اذكار خودشان را داشته باشند.
آيا رهبران شان افراد موجه و معروفى هستند؟ بله! در هر كشور يا منطقهاى عدهاى رهبر هستند، كه اينها رهبران جوامع و مردم صوفى هستند و همينها هم يك رهبر بزرگ دارند. مثلاً تا چند سال قبل، رهبر بزرگ كل تيجانىها در غرب آفريقا، شيخ ابراهيم نياس بود كه در سنگال زندگى مىكرد. بعد از فوت ايشان، شاگردان ايشان رهبرى اين فرقه را به عهده گرفتند. مثلاً يكى از رهبرانشان در كشور مالى است. تجلى كار اينها، مراسم مولود النبى(ص) است. وقتى مولود النبى(ص) مىگيرند، از پنج شش كشور همجوار، براى شركت در اين مراسم حضور پيدا مىكنند و به اين كشور سفر مىكنند. بعضى از رهبرانشان در بوركينافاسو و برخى ديگر در سنگال هستند.
آيا رهبران شان در مسائل اجتماعى و سياسى حضور فعال دارند يا اينكه بيشتر توجهشان به مسائل عرفانى و معنوى است؟ سابقاً دين را در حوزه عبادات مىدانستند، ولى با رشد بيدارى اسلامى در كل جهان، تحول فكرى زيادى در ميان مسئولان و رهبران دينى و فكرى تيجانيه به وجود آمده و آنها نيز دين را وارد عرصه اجتماع كرده و نقش فعالى در اين زمينه ايفا مىكنند. به خاطر اينكه معمولاً ليدرهاى اسلامى، در حال حاضر جوانانند و آنها هستند، كه فعالان جريانهاى اسلامى هستند. لذا اينها نمىگذارند كه بزرگان شان و پيرمردهايشان در كنج مساجد بنشينند و مشغول ذكر و ورد باشند. آنها فعالاند و وارد اجتماع مى شوند و به تبع اينها، پيرمردها و بزرگان شان هم مجبورند كه وارد جامعه بشوند. سابقاً در همين غرب آفريقا، دانشجويان نقل مىكردند كه خجالت مىكشيدند كه نماز بخوانند يا وارد مسجد بشوند يا حجاب داشته باشند، ولى امروز افتخار مىكنند؛ يعنى قضيه برعكس شده است. حتى بعضى از كسانى كه مسلمان نيستند، به خاطر اينكه بگويند ما فعال هستيم و خوش فكر و خوش انديش هستيم، مىگويند كه ما مسلمانيم و نماز مىخوانيم، در صورتى كه مسلمان نيستند.
در حال حاضر محوريت كشورهاى اسلامى در غرب آفريقا با كدام كشور است؟ در غرب آفريقا، جريانى كه توانسته يك روح حماسى در آنها به وجود آورد، جمهورى اسلامى ايران است، كه پرچمدار مبارزه عليه استعمار است، ولى در مسائل ديگر، يكى از كشورهايى كه كمكهاى اقتصادى زيادى به مردمان و دولتهاى منطقه مىكنند، عربستان است كه براى تبليغ خودش و مسلك وهابيت سرمايهگذارى فراوانى مىكند. عربستان در برخى از اين كشورها مساجد و درمانگاه ساخته و در حال حاضر هم در صدد تأسيس و افزايش تعداد مساجد و مراكز اسلامى در منطقه و پذيرش جوانان اين منطقه در دانشگاهها و مراكز دينى خودش است. البته يكى از بزرگان آفريقا گفته بود كه اينهايى كه اينجا هستند قلوبكم معكم؛ قلبهايشان با شماست، ولى لسانشان با ديگران است به خاطر اينكه از آنها پول مىگيرند.
فكر مى كنيد عمده مشكلات و موانع مراكز اسلامى، چه شيعى و چه سنى، در چيست؟ احساس مىكنم كه اينها مشكل درونى ندارند؛ يعنى آنها با ساختار حكومتى و امنيتىشان مشكلى ندارند و مىتوانند به صورت آزادانه فعاليت بكنند. بنابراين مهمترين مشكلاتى كه مراكز اسلامى در منطقه دارند، دو چيز است. مشكل اول، فقدان يك راهبرد مشخص براى حركتها و فعاليتهاى آنهاست؛ زيرا غالب آنها استراتژى مشخص و معينى براىفعاليت ندارند. اينها نياز فكرى دارند و بايد برنامهريزى كنند، كه در اين زمينه ضعيف هستند، ولى مىتوانند از تجربيات حوزههاى علميه ما استفاده زيادى ببرند. مشكل دوم، كمبود امكاناتشان است. شيعيان برخى از مناطق هم به حدى نرسيدهاند كه حمايت بالايى از اين حركتها داشته باشند، لذا امكاناتشان كم و محدود است. اگر ما در تهيه و افزايش اين امكانات، مثلاً كتابهاى آموزشى، مجلات، راهاندازى راديو و خصوصاً ساخت مسجد كمكشان كنيم، تا آنها بتوانند آزادانه مواضع فكرى و عقايد خود را در آنجا مطرح كنند، آن وقت ما شاهد درخشش غيرقابل تصورى از آنان خواهيم بود.
چالش سنت و تجدد تا چه حد بين مسلمانان غرب آفريقا جدى است و آيا آنها با چنين مسئلهاى در كشورشان مواجه شدند؟ بله! چالش سنت و تجدد، يك چالش واقعى براى همه مسلمانان است. و چون در منطقه غرب آفريقا، هنوز بافتهاى فكرى و اجتماعى، بافتهاى سنتى است، لذا چالش عميقى را در زمينه سنت و تجدد شاهد نيستيم، ولىدر زمان بسيار كوتاهى با اين چالش جدى مواجه خواهد شد. لذا بايد رهبران و مسئولان دينى و مذهبى اين منطقه، براى پاسخ گويى به اين چالش بزرگ آينده فكر كنند و راهكارهاى مناسب را اتخاذ نمايند.
آيا روشنفكران آفريقايى مانند على مزروعى بر روشنفكران و مردم منطقه تأثيرگذار هستند؟ اينها بين مردم شناخته شده نيستند. بعضاً مىآيند و در بعضى از دانشگاهها سخنرانى مىكنند، كه تأثيرگذارىجدى و چندانى ندارند. چون خود آنها هم شخصيت مطرحى در عرصه دينى نيستند، غالباً به آنها به عنوان يك تئوريسين دينى نگريسته نمىشود. لذا اثرگذارى آنها محدود به مجامع دانشگاهى است، اما در اين ميان، شخصيتها و رهبران دينى نفوذ بسيار زيادى در بين مردم دارند و حتى اساتيد دانشگاههاى منطقه براى اخذ انديشههاى دينى، پيش عالمان دينى مىروند.
آيا اين مناطق شخصيتهاى برجستة دينى دارند كه مردم بتوانند به آنها تمسك بجويند و از انديشههاى آنها استفاده كنند؟ بله! شخصيتهاى دينى بزرگى در منطقه هستند كه مردم به حرفهايشان گوش مىدهند. به عنوان مثال، كسانىهستند كه اگر بگويند نماز ظهر، دو ركعت است، مردم دو ركعت نماز مى خوانند و اين افراد امروز با شيعه و مذهب شيعه آميخته و عجين نشدهاند و علاقهمند به مكتب اهل بيت(ع) هستند.
فكر مىكنيد الگوسازى از چهرههاى برجسته شيعى معاصر، از جمله امام خمينى(ره) براى آنها چقدر مىتواند مؤثر باشد؟ متأسفانه شخصيتهاى دينى و رهبران مذهبى مناطق غرب آفريقا، افرادى تكبعدى هستند، كه عمدتاً به مسائل دينى و فكرى، روحى مسلمانها توجه كردهاند. علت آن اين است كه جريان بيدارى اسلامى، اخيراً و در اين سى سال اخير به وجود آمده و غالب رهبران اسلامى منطقه، افرادى بزرگسال هستند. لذا اگر ما بتوانيم رهبران دينى، عالمان دينى، مراجع و روشنفكران دينى و مذهبى خودمان را به عنوان الگو معرفى بكنيم، يقيناً در سيره و رفتار آنها تأثيرگذار خواهد بود. متأسفانه ما در اين زمينه هم مثل بقيه زمينههاى ديگر، كار نكرديم و نتوانستيم خيلى از شخصيتها و ذخيرههايى كه داريم را به مردم، به دنيا و از جمله آفريقا معرفى بكنيم. اگر ما بتوانيم كسانى را كه در ابعاد مختلف فعاليت مىكردند، هم تدريس داشتند و همزمان در جبهه نبرد با استعمار مىجنگيدند، مثل مرحوم ميرزاى شيرازى ، شهيد مطهرى مراجع، علما و خصوصاً امام خمينى(ره) را به اينها معرفى بكنيم، يقيناً در روند فكرى و رفتارى آنها تأثيرگذار خواهد بود.
فكر مىكنيد مردم آنجا، ايران را با چه چيزى مىشناسند؟ ايران را به عنوان كشورى مذهبى، اسلامى و داعيهدار دين و مبارزه با استعمار و آمريكا هست، مىشناسند و براى ايران قداست بالايى قايل هستند. مسئولان كشورها هم ايران را به عنوان كشورى بزرگ، و قدرتمند مىشناسند و اين گونه از ايران ياد مىكنند، گرچه ممكن است به خاطر منافع يا ترسشان از آمريكا، اين عقيده و تفكرشان را به صورت علنى مطرح نكنند، ولى واقعاً نسبت به ايران، علاقهمند هستند. البته متأسفانه دستگاه تبليغاتى ما ضعيف است. ما نمىتوانيم و بهتر بگويم كه نتوانستيم اخبار صحيح را به آنها برسانيم و منبع خبرى آنها، همين رسانههايىاست كه دست غرب و صهيونيستهاست؛ مانند CNN ، BBC ، DW و امثال ذلك. اخيراً رسانه Press TV راه انداختيم كه اگر بتواند قلمروى بيشترى را تحت پوشش قرار دهد و اخبار را بهموقع و منصفانه انعكاس بدهد، موفقتر و موثرتر خواهد بود. اما با اين حال ما نيازمند تقويت و گسترش اين شبكهها و رسانهها هستيم و نبايد از ظرفيتهاى آنها غافل باشيم. اين امر نيازمند برنامهريزى، سرمايه گذارى و حمايت است.
برخى كارشناسان سياسى، تلقى خاصى نسبت به دين و مذهب آفريقايىها داشتند، بدين صورت كه مىگفتند دين آنها تابع كمكهايى است كه به آنها مىشود، اين تلقى تا چه حد واقعيت دارد و تحليل شما راجع به اين تلقى چيست؟ اين تحليل درست نيست. واقعاً اين طور نيست. البته ممكن است در بعضى از مواقع، مواردى را داشته باشيم كه افرادى به حسب ظاهر با دريافت كمك، ظاهر خودشان را عوض مىكنند، نه آن عقايد باطنى خودشان را، كه اين مسأله و رويكرد در همه جا هست. مگر در ايران و كشورهاى ديگر نيست؟! اگر ما به آفريقا برويم و در ميان آنها زندگى كنيم، خواهيم ديد كه پاىبندى آنها به امور اسلامى و مسائل دينى، خيلى بيشتر از آن چيزى است كه ما تصور مىكرديم، كه البته و كمتر از كشورهاى اسلامى منطقه خاورميانه نيست. من اشخاصى را مىشناسم، كه نه يك مورد، بلكه دهها و صدها مورد كه فرد، بچهاش در دستش مرده و حاضر نشده آن را در كلينيك مسيحيان معالجه كند، چرا؟ چون لازمه اين كار اين بوده كه بايد اسم مسيحى براى آن بچه مىگذاشت. آيا ما اين طورى هستيم؟ در كدام يك از مناطق ما چنين عقيده و انگيزهاى نسبت به پاىبندى به دين و اسلام وجود دارد؟ مردم در بسيارى از روستاها بىسواد هستند، چون مدارسى را كه در آنجا جديداً تأسيس شده، مسيحيان ساختند، و مردم مسلمان از ترس اينكه مبادا بچههايشان از اسلام دست بردارند، حاضرند بچههايشان بىسواد بمانند و به مدرسه نفرستند، اما مسلمان بمانند. زياد ديدم كسانى را كه نياز به نان شب داشته اند، مدرسهاى قديمى و خراب داشتند و اسم مدرسه، فاطمهالزهرا(س) بوده، عربستان گفته است كه ما مدرسههاى شما را نوسازى مىكنيم، يا اين كه مدرسه جديدى مىسازيم، همه هزينه مدرسهتان را ماهانه مىدهيم، حقوق مفصل هم به خودتان مى دهيم، اسم مدرسه را بگذاريد عايشه و با ما كار كنيد، ولى آنها نپذيرفتند. خيلى زيادند افرادى كه امكانات و جايگاه خود را از دست دادند، ولى حاضر نشدند از تشيع خود دست بردارند. لذا اين طور نيست كه اگر كسى و دولتى به آنها پول بدهد، همان شيوه و خواسته آنها را پىگيرى كنند. بله! مواردى هست كه اين اتفاقات مىافتد، ولى نادر است. لذا اين طورىنيست كه مردم با پول و كمكها، عقايد و رفتارشان را عوض كنند.
قوميت نزد مردم غرب آفريقا، چقدر تأثير گذار است؟ در قارة آفريقا، قوميتها هنوز هم پابرجاست، ولى قبيلهگرايى در حال از دست دادن رنگ و بوى خويش است.
در درگيرىهايى كه در قاره آفريقا پيش مىآيد، دين و مذهب تا چقدر نقش دارد؟ آيا اين درگيرىها و جنگها، ريشه مذهبى دارد؟ اكثريت قريب به اتفاق اين درگيرىها، درگيرىهاى دينى نيست. اينها درگيرى قدرتهاى بزرگ با يكديگر است. اگر تنازع و درگيرى دو قدرت، بيشتر باشد، درگيرىهإ؛ گستردهتر و عظيمتر مىشود و اگر تنازع، كمتر باشد، درگيرىهاى عوامل و فريبخوردگان آنها در منطقه كوچكتر مىشود. اين درگيرىها بعضاً به خاطر منابع طبيعى منطقه است. مثلاً قبيلهاى را عليه دولت و حكومت محلى شوراندند، به خاطر اين كه منابع الماس در آن منطقه وجود دارد. خوب، طبيعى است، كسانى كه با دولت مىجنگند نياز به اسلحه دارند، پول هم ندارند كه اسلحه بخرند، لذا كشور تحريك كننده مىگويد من به شما اسلحه مىدهم، ولى شما به من الماس بدهيد. يك اسلحه كلاشينكف مىدهد، در برابرش يك الماس پنج ميليون دلارى مىگيرد. ولى در اين درگيرىها، درگيرىهاى بسيار كمى پيدا مىشود كه ريشه مذهبى و دينى داشته باشد. البته وقتى در كشورى يا منطقهاى، جسارت و اهانتى به مقدسات دينى پيروان آن دين بشود، درگيرى خيلى مختصرى به وجود مىآيد، ولى آنها ادامهدار نيست، مگر در سومالى كه وهابيت در آنجا بسيار فعال است.
* حجتالاسلاموالمسلمين مجيد حكيم الهى، هماكنون معاون بينالملل جامعه المصطفى(ص) العالميه و رئيس حوزه علميه لندن است كه سابقه طولانى فعاليت در غرب آفريقا را دارد، مؤسس و اولين رئيس دانشگاه اسلامى غنا نيز هست.