شيعيان عربستان و حقوق شهروندى
فؤاد ابراهيم (نويسنده شيعه عربستان)
دغدغه سياسى اصلى ما امروز، گفت و گو و پذيرش متقابل يكديگر و يا حداقل به رسميت شناخته شدن از سوى ديگرى نيست، چه اين ديگرى دولت باشد و يا پيروان مذهب دولت. تمام سخن و دغدغه ما موضوع پذيرش همزيستى با ديگران بر روى يك سرزمين است. پس از شكست هم تلاشهاى آرام بخش و شكست سياست گشودگى (انفتاح) به هدف مطمئن سازى (دولت) و حتى صرفاً كوتاه شدن دست تعدى و نيز خواباندن آشفتگى و پيشگيرى از برخورد، سقف انتظارات در روابط ميان شيعه از يك سو و دولت سعودى و همپيمانان منطقهاى و مذهبىاش تا حد هم جوارى امن و نه بيش از آن كاهش يافته است.
هم چنين به كارگيرى تأويل متون دينى و تاريخى به شكل افراط و گاه مبتذل به هدف براى به حاشيه كشاندن فرهنگ انقلابى حاكم در جامعه شيعى و گشودن راه براى گفتمان همزيستى و گشودگى و يكپارچگى در جريان است. ما هم همانند آن خام انديشى كه هواى زنا شويى با دختر پادشاه را داشت و بر اين گمان بود كه 50 درصد راه را رفته است، آنچه را كه از دست ما بر مىآمد و بايد انجام مىداديم، يعنى 50 درصد از مسير توافق را رفتهايم و تنها مانده است موافقت سلطان و دخترش. اما سلطان ما به پاسخ منفى اكتفا نمىكند، بلكه پس از پاسخ منفى، يك سلسله تدابير سازمان دهى شده ظالمانه و سركوب گرانه را مىانديشد كه مشتمل بر مجازاتى است كه در دراز مدت عملى خواهد شد. منظورم اين است كه موافقت شيعيان با نزديك شدن به دولت به تشديد تبعيض طايفهاى (مذهبى) و تشديد تدابير براى به حاشيه كشاندن اقتصادى و فرهنگى و سياس اشان خواهد انجاميد، هر چند شكل گشودگى دولت به روى ما به شدت فريبنده خواهد بود. دولت، نه جلوى سيل فتاواى تكفير عليه شيعيان را گرفته و نه نشان مىدهد كه درصد تفكر براى در پيش گرفتن سياست فراگير عادلانه از نگاهى دينى - مذهبى است. بلكه ناآرامىهاى مذهبى بخشى از بازى تناقضاتى است كه در سازش ميان دولت و جماعت سركوب شده مورد بهره بردارى قرار مىگيرد. مسئول دولتى براى اين كه تهمت حمايت و تشويق نفرت پراكنى دينى را از خود دور كند، از چنين فتاوايى ابراز برائت مىكند، اما ثمره سياسى اين گونه فتاوا را در جايى ديگر مىچيند، زيرا هيچ آثار حقوقى و جنايىاى بر چنين فتاوايى مترتب نيست.
براى مثال ديدار يك عالم دينى سلفى از قطيف يا احساء يا نمازجماعت مشترك و يا ديدار در همايشهاى بسته، بى آن كه بخواهيم ارزش چنين كارهايى را حداقل نزد خداى سبحان تقليل دهيم، نسبتى اندك از تحرك اجتماعى كلى است، يعنى بازتاب اين گونه اقدامات در مجامع دينى سلفى گاه در حد كارى روتين و آموزشى است. هر چند گاه براى خاموش كردن خشم شيعيان انجام مىشود.
آنچه كه عملا از ما خواسته مىشود اين است كه تندروها، بيانيههاى فرقهاى و تكفيرى صادر كنند و ما - قربانيان - پس از مدتى پاسخ آن بيانيهها را بدهيم و پس از آن كسى بيايد و بر جراحتها و جفاهايى كه بر ما مىرود، مرهم بنهد.
گوشهاى ما از پژواك صداى خودمان كه به گشودگى به روى ديگران و همزيستى با ديگران فرا مىخوانيم پر شده است، اما طرف مقابل به اين گزينه گردن نمىدهد. علماى شيعه بارها و علنى فتوا صادر كردهاند كه اهانت به شيخين يا زنان پيامبر حرام است و شيعيان نيز بدان گردن نهادهاند، اما آيا طرف مقابل هم آمادگى دارد خود و هم مذهبىهاى خود را قانع كند كه فتوايى صادر كنند كه مسلمان بودن شيعيان هم وطن خود را به رسميت بشناسند؟ چرا تنها از ما خواسته مىشود كه وظايف خود را در مقابل ديگران انجام دهيم؟ آيا اين براى آن است كه طرف مقابل ما داراى قدرت و سلطه است و هر چه را بخواهد بر ديگران تحميل مىكند، ولى چيزى بر او تحميل نمىشود؟
آيا جاى اين پرسش بزرگ نيست كه چرا نويسندگان بيانيههاى فرقهاى، به رغم آن كه در بيانيههاى خود به طور غير مستقيم حكم به قتل شيعيان مىكنند، از آزادى و امنيت دم مىزنند؟ آيا عجيب نيست كه قوانين دولت (سعودى) در مقابل بيانيههايى كه حكم به تكفير و قتل شيعيان مىكند، هيچ گونه حمايتى از شيعيان به عمل نمىآورد؟ صرف تكفير نيز در ذهنيت دينى افراطى، مرادف با حكم به قتل است.
آيا سكوت اهل حكم و حكومت در برابر فتاواى تكفير ضد شيعيان و صوفيان و اسماعيليان پرسش برانگيز نيست؟ پس چرا حداقل خبرى از پس گرفتن اين فتواها نمىشنويم ؛ محكوميت و مجرم شمردن صاحبان اين فتاوا پيشكش!
پس اجازه دهيد كه با جرأت بگوييم كه فرايند تقريبىاى كه ما در پيش گرفتهايم به فرجام هايى غلط منجر شده است، به ويژه آن كه ما همچنان مناظره هايمان را يكى پس از ديگرى در دايره حقوق غير قابل انكار مانند حق آزادى عقيده آزادى انجام مراسم عبادى كه جايى براى چانه زدن و كوتاه كردن ندارد، برگزار مىكنيم. اما از آن سو هم كسانى صرف زنده ماندن ما را نوعى احسان و لطف دولت در حق ما مىدانند.
تمايل شرافت مندانه به همزيستى و گشودگى و گفت و گو ربطى به حقوق اساسىاى كه شريعتهاى آسمانى و زمين توليد كردهاند، ندارد؛ زيرا ما از موضع طايفهاى كه داراى حقوق دينى و اجتماعى و سياسى است، با ديگران همزيستى داريم و از موضع طايفهاى كه داراى حقوق دينى و اجتماعى و سياسى است، با ديگران همزيستى داريم و از موضع خود به عنوان شريك در دولتى كه بر عدالت و برابرى مبتنى است به روى ديگران گشوده باشيم و اين خاستگاه كه در پى تفاهم با همتايان خويش در دين و آفرينش هستيم با آنان گفت و گو كنيم.
طايفهاى كه دير زمانى در پى تقريب و گشودگى دويده است. اكنون آيا حق ندارد از خود بپرسد كه از پس اين دويدنها چه دستاوردى داشته است؟ آيا خود دولت فتاواى تكفير و بيانيههاى تكفير ديگران را پوشش نمىدهد؟ آيا همين كه ابلهى در تماسى تلفنى و يا در جلسهاى در بسته از ما پوزش بخواهد و بگويد كه اين رفتارها مورد تأييد دولت نيست، براى ما كافى است؟ آيا عجيب نيست كه اين تسامح نسبت به شيعيان روا نمىشود؟! پس چرا تصوير، كتاب، دعا و تربت حسينى (مهر كربلا) به جرايمى تبديل شده كه مورد مجازات دولت قرار مىگيرد و دارندگان آنها بازداشتگاهها را پر كرده و از مشاغل دولتى اشان منفصل مىشدند و گاه جانشان را هم از دست مىدهند؟ چرا كه الطاف دولت به حدى رسيده است كه افسار انصار تندرو خويش را چندان رها مىكند كه به هر كس كه از فرقه اشان نباشد اهانت كنند، در حالى كه به قربانيانى كه بخواهند دردهايشان را فرياد كنند. اعلام جنگ مىكند!؟
وضعى كه پشت سر نهادهايم ما را در برابر لحظه خود آزمايى قرار مىدهد. آزمون قدرت خويش بر پشت سر نهادن اين بيچارگى و افسردگى اى كه ما را به ايستادگى و فرياد و بازنگرى فرا مىخواند اين پرسش كليدى مىتواند نقطهاى را كه ما اكنون به عنوان يك طايفه همانند طوايف ديگر در آن قرار داريم، در راه تعيين مسافتى كه ما را از اهدافمان دور مىكند، نشان مىدهد. آيا صرف شكلگيرى فرهنگ تقريبى و گشودگى به روى ديگران مىتواند شيعيان را به مرحله برابرى حقوقى برساند؟ آيا پاسخ مثبت است، چه مدت زمان نياز دارد؟ و آيا در اين صورت بايد ديگر بديلها را كه كارآمد ترند و زودتر ما را به هدف مىرسانند كنار بگذاريم؟
ما نمىخواهيم اين پرسشها همچنان در عالم چيستانها بماند و ما فرزندان طايفه شيعه و فعالان سياسى همگى در پى پاسخ اين پرسشيم. خطاى بزرگ است كه گروهى رداى نمايندگى از طايفه را برتن كنند، در حالى كه اكثريت از اداى مسئوليتشان سرباز زنند و به اكثريتى خاموش، منتظر و يا تماشاگر تبديل شوند. هيچ راه حل جادويىاى آن هم در جهانى كه جز تلاش پيگير و فداكارانه را نمىشناسد، وجود ندارد. به هر روى حل مشكل ما و طوايف ديگر در خود دولت نهفته است. من قصد دعوت به قطع روابط با ديگران و ايجاد خصومت ندارم. اما زمانى كه تحت فشار رنجى جمعى قرار مىگيريم و روابط و ارتباطات عمومى مانع جفاى ديگران بر ما نمىشود، نيازمند فعاليت از نوع ديگر مىشويم كه از حد شفقت جويى حتى با گرانترين وعدهها فراتر مىرود. ما دنبال هدفى بزرگ و ارزشمند هستيم و هر هدف بزرگ و ارزشمندى نيازمند كارى بزرگ است.
خطيب مسجد الاقصى: قدس در خطر است
دكتر شيخ عكرمه صبرى خطيب مسجد الاقصى و رئيس هيأت علماى اسلام در فلسطين در نشست اتحاديه جهانى دانش آموختگان الازهر در قاهره از همه مسلمانان جهان خواست تا به عنوان وظيفهاى واجب و شرعى از فلسطينىهاى محاصره شده در سرزمينهاى اشغالى حمايت و در برابر اهانت اشغالگران صهيونيست به حرمت مسجد الاقصى ايستادگى كنند.
وى گفت نيروهاى اشغالگر با حمله به شهر غزه توجه جهان عرب و اسلام را به جنايات و نسل كشى خود در اين شهر جلب كردند و در سايه عطف توجه جهانى به غزه تلاشهاى خود را در جهت يهودى سازى قدس نيز به پيش بردند.
وى از نهادهاى آموزشى جهان اسلام خواست تا شهر قدس و تاريخ عربى - اسلامى آن را در ضمن مواد درسى خود بگنجانند تا اين مسئله در وجدان نسلهاى آينده همچنان پايدار بماند. وى گفت خطرهاى فراوانى قدس شريف را تهديد مىكند. اشغالگران مىخواهند شهر قدس را يهودى كنند و مىكوشند مسجد الاقصى را نابود كنند و در فرصتهايى كه اذهان جهانى سرگرم مناطق ديگر است، در اين شهر سياستهاى خود را اجرا كنند و مسلمانان را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. وى درباره جزئيات اين سياستها و برنامهها گفت: بخشى از اين سياستها آشكار و قابل مشاهده و در روى زمين است و بخشى ديگر مخفى و زير زمينى است و ما چيزى از آن نمىدانيم. در بخش نخست مثلا به عربها پروانه ساخت و ساز نمىدهند و دهها منزل عربها را به بهانه اين كه پروانه ساخت نداشتهاند، تخريب كردهاند. كارت شناسايى آن دسته از اهالى قدس را كه خارج از اين شهر سكونت دارند، ابطال مىكنند، شرط ورود عربهاى مسلمان به مسجد الاقصى را داشتن 40 سال سن قرار دادهاند.
اما آن بخش مخفى كه بسيار خطرناكتر است، حفر كانالهايى در زير مسجد است كه آن را در معرض خطر فروپاشى قرار داده است. در قدس همگان بيم از آن دارند كه روزى بيدار شوند و ببينند كه مسجد الاقصى ويران شده است. مسلمانان جهان نبايد فريب اشغالگران حيله گر را بخورند كه رسانههايشان خبر از دستگيرى گروهى تند رو كه برنامه اشان تخريب مسجد الاقصى است، به دست پليس نگاهبان قدس مىدهد. حقيقت اين است كه دستگاه امنيتى اسرائيل برنامههاى آمادهاى را براى نابودى مسجد الاقصى دارد. آنان سعى مىكنند برنامههايشان را تدريجى و گام به گام به پيش برند و روشنترين نشانه آن تأسيس كنيسهاى كوچك در زير مسجد الاقصى است.
فتح: حماس دهها عضو ما را كشته است
حماس: مزدور بودند
جنبش فتح، جنبش حماس را متهم كرد دهها تن از اعضاى اين جنبش را در نوار غزه در زمان هجوم اسرائيل به نوار غزه دستگير و يا اعدام كرده است. حماس پاسخ داد كه عدهاى از مزدوران اسرائيل را اعدام كرده است. جنبش حماس معتقد است شمارى از اعضاى فتح براى اسرائيل جاسوسى مىكردهاند. فتح فهرست نام كسانى را كه به وسيله حماس اعدام شدهاند منتشر كرده است. پايگاه اطلاع رسانى رسمى حماس مىگويد اينان از سوى محاكم غزه به اعدام محكوم شده بودند.
مرشد عام اخوان المسلمين: مشكلى با گسترش تشيع نداريم
محمد مهدى عاكف مرشد عام جنبش اخوان المسلمين در پاسخ روزنامه النهار كويت كه درباره گسترش تشيع در منطقه از وى پرسيده بود، گفت: چنين چيزى مشكلى ايجاد نمىكند. ما 56 كشور سنى در سازمان كنفرانس اسلامى داريم و در مقابل تنها يك كشور شيعى مذهب ايران در اين سازمان حضور دارد كه هراس از آن وجهى ندارد. مگر سيد حسن نصر الله شيعى نيست؟ مگر مردم به صورت آزادانه از او در جنگ تابستان 2006 پشتيبانى نكردند؟ وى در ادامه تأكيد كرد كه ما از برنامه هستهاى ايران حمايت مىكنيم، حتى اگر هدفشان دسترسى به سلاح هستهاى باشد. اين سخنان محمد مهدى عاكف واكنشهاى شديد مقامات سياسى نزديك به دولت مصر را برانگيخت. آنان وى را متهم به گشودن كانالهاى ارتباطى به سوى تهران كردند، در حالى كه روابط ايران و مصر در يكى از بدترين مراحل خود قرار دارد و تظاهر كنندگان ايرانى در پاسخ به آنچه كه همكارى مصر و اسرائيل در محاصره غزه خواندهاند به مقر دفتر حفاظت منافع مصر در تهران هجوم بردهاند.
دكتر جماد عوده عضو دبير خانه سياسى حزب ملى حاكم و استاد دانشگاه حلوان گفته است: به نظر مىرسد كه عاكف قدرت تشخيص خوب و بد را و دوست و دشمن را از دست داده است، بهتر است وى كتابهايى را كه شيعيان درباره اهل سنت نوشتهاند بخواند تا بداند از چه كسانى دفاع مىكند.
اما ضياء رشوان متخصص جنبشهاى اسلامى معاصر در مركز مطالعات سياسى و استراتژيك الاهرام گفت: موضع اخوان المسلمين عجيب نيست ؛ زيرا اين جماعت معتقد است كه دشمن امريكا و دشمن اسرائيل، دوست ما است و هر گونه اختلافى با او اختلاف حاشيهاى است كه بايد از آن صرف نظر كرد.
خبرنگار روزنامه النهار از عاكف پرسيد: آيا كانالهاى ارتباطىاى ميان اخوان المسلمين و ايران وجود دارد؟ وى پاسخ داد: با اين كه چنين ارتباطى اكنون وجود ندارد، اما ما از ايجاد چنين ارتباطى استقبال مىكنيم و چيزى نداريم كه آن را مخفى كنيم. سخن درست، درست است و سخن باطل، باطل.
جمع آورى كتابهاى سيد قطب از كتابخانههاى مدارس عربستان
وزارت آموزش و پرورش عربستان سعودى، شمارى از كتابهاى موجود در كتابخانههاى مدارس اين كشور را به سبب داشتن »انديشه گمراه كننده« يا »شبهه ناك« جمع آورى كرده است. برخى از اين كتابها تأليف سيد قطب نويسنده مصرى است. مهمترين كتابهاى سيد قطب كه در فهرست اين كتابها قرار گرفته است عبارتند از: الاسلام المفترى عليه و الجهاد فى سبيل الله، كه كارشناسان و صاحب نظران حوزه جنبشهاى اسلامى، اين دو كتاب را از منابع تغذيه كننده اسلام سياسى راديكال مىدانند.
اخوان المسلمين: مبارك همدست اسرائيل است
مسئله فلسطين بارها به موضوع اصلى مورد مناقشه ميان جنبش اخوان المسلمين و نظام سياسى مصر بوده است. در ژانويه سال 2008 جنبش اخوان از سخن حسنى مبارك كه گفته بود، مصر اجازه نمىدهد مردم غزه گرسنه بمانند، استقبال كرد، اما در پايان اين سال همزمان با هجوم وحشيانه رژيم صهيونيستى به نوار غزه، نظام سياسى مصر را متهم به همدستى با اسرائيل براى درهم كوبيدن غزه و ممانعت از ورود كمكهاى انسانى به غزه با هدف شكستن قدرت و اعتبار جنبش حماس كرد. روزنامه هاآرتص چاپ تل آويو هم نوشت كه مبارك به سفراى اروپايى گفته بود: حماس نبايد در غزه پيروز شود.
جماعة العدل و الاحسان و طرح پروژه سياسى
جماعت شبه منحله العدل و الاحسان كه جماعتى اسلام گرا با رويكرد عرفانى در مغرب است، پس از دو دهه از تأسيس براى نخستين بار در تاريخ خود برنامههاى سياسى خود را طرح و مواضع خود را نسبت به برخى مسائل كه تا پيش از اين مبهم بود، روشن كرد. اين جماعت در سندى كه اخيراً منتشر كرده هويت خود را چنين تعريف كرده است: جماعت عدل و الاحسان جنبشى اجتماعى است كه هدف خود را دعوت به خداى عزوجل قرار داده است. اين جماعت بعد سياسى را بخش مهمى از دل مشغولىهاى خود دانسته و بر آن است كه نظام سياسى اى را مطلوب مىداند كه بر پايه اسلام استوار باشد و شورا و عدالت دو ركن اصلى آن و احسان، روح آن و مشاركت عمومى و تكثر گرايى سياسى و حاكميت نهادها و حكومت قانون، ضامن استمرار و پويايى آن و گفت و گو و رجوع به داورى مردم، ابزار ترجيح گزينهها در آن باشد، در اين سند توضيح داده شده كه »جماعت عدل و احسان« با دموكراسى در صورتى كه ظاهر و باطنش شناخته شده باشد، مشكلى ندارد و در اعتبار درسها دموكراسى در زمينه نظم بخشيدن به اختلافات و ترتيب تكثر آراء در نظام چند حزبى و حق مخالفت و رقابت و نقد و طرح بديل و آزادى مردم در انتخاب حاكمان و بر كنار كردن آنها و تفكيك قوا و احترام به حقوق بشر و حاكميت قانون و جابه جايى قدرت نزاعى دموكراسى ندارد.
با اين همه در ادامه اين سند، عيبى بر دموكراسى گرفته شده كه نشان مىدهد، اين جماعت توقعاتى از دموكراسى دارد كه بر آورده نشدن آن را نقطهاى منفى براى دموكراسى مىداند. اين جماعت توقعى از دموكراسى دارد كه بايد از دين داشت. در اين سند آمده است: دموكراسى راه برون شدى را از كفر كه بزرگترين ستم است به انسان پيشنهاد نمىكند. وانگهى ملازم با لائيسزم است كه هر گونه كنترل اخلاقىاى را كنار مىزند و آزادى را تا فراتر از تمام مرزها مىبرد و همه ممنوعات را در مىنوردد، در حالى كه اوج آزادى ما، بندگى خدا است. فلسفه دموكراسى، فلسفهاى ضد اسلام و ابزار آن بريده از خدا است. شورا نيز عبادت است و نه شكلى از مردم بدان گردن نهند و مزين شدن به شورا، لبيك گفتن به دستور الهى و صفتى ايمانى است كه صفات ديگر در ذيل آن قرار مىگيرند.