responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 247  صفحه : 8

فالون دافا
مظاهری سیف حمید رضا

قسمت اول
نياز معنوى انسان امروز بازار گرمى براى مروجان و مدعيان مرام‌هاى معنوى و مكاتب عرفانى ايجاد كرده است. يكى از مشاهير اين عرصه لى هينگ‌جى بنيان گذار روشى نوظهور به نام فالون دافا است، كه با تبليغات وسيع و حمايت‌هاى بين‌المللى، در حال گسترش در جهان است. اين مكتب با شعار راستى، دوستى و بردبارى (جِن، شَن و رِن) تزكيه همزمان جسم و ذهن را آموزش مى‌دهد.
با تزكيه هم زمان جسم و ذهن مى‌توان نيروى عظيمى را در خود جريان داد كه تمام مسيرهاى انرژى را يك باره گشوده و بدن را به بدن بودا و پاكيزه از بيمارى و ضعف و پيرى مى‌سازد. اين انرژى عظيمى كه انسان را به فراسوى تناسخ و مرگ‌ها و تولدهاى متوالى مى‌برد و او را به بودا تبديل مى‌كند.
لى هنگجى مى‌كوشد با ناقص يا نادرست اعلام كردن همه روش‌هاى ديگر خود را منجى بشر و روش خود را كامل‌تر از سنت‌هاى كهن و روش‌هاى نوپديد معنوى معرفى كند. او مى‌گويد: »تا امروز تنها كسى هستم كه به طور واقعى چى گونگ(1) در سطوح بالا را به طور عمومى منتقل مى‌كنم، فرد ديگرى وجود ندارد«.(2) البته او با تلفيق بوديسم و تائوئيسم فالون دافا را شكل داده و براى آشنايى و بررسى انديشه‌هايش بهتر است نگاهى اجمالى به اين دو سنت معنوى شرقى داشته باشيم.

مبانى تائوئيستى
كسى كه با رويكردى معنوى به جهان مى‌نگرد اولين چيزى كه چشم و دلش را پر مى‌كند، نيرويى در جريان و تحول‌پذيرى يا تحول‌آفرينى است كه شب و روز و روييدن و خشكيدن و فصول رنگارنگ و گوناگون و ساير مظاهر متغير طبيعت را رقم مى‌زند. و عظمت طبيعت بازيچه نيروى غالب اوست. فوتسى، لائوتسه، چانگ تزو و حكيمانى‌كه تائوئيسم را يافته و پرورانده‌اند اين حقايق عينى را در كانون توجه خويش قرار داده و با رويكردى معنوى به زندگى‌كوشيدند تا تفسير و تبيينى از اين نيروى تكاپوگر ارائه دهند. اصول جهان‌بينى تائوئيسم را مى‌توان به صورت زير خلاصه كرد:
1. جهان باشعور و منظم است.
2. تضاد اساس ساختار طبيعت است. (يين و يانگ)
3. جمع دو اصل قبلى نظريه تائوست كه به معناى بستر رود است و مفهوم قانون ثابت، تغيير يا روش مقرر حركت موجود است.
3.1. اين قانون ازلى و ابدى است.
3.2. قبل از پديد آمدن طبيعت و جهان بالقوه بوده و با پيدايش آن ظهور كرده است.
3.3. اين روش در اوج كمال و اتقان است.
3.4. اگر خطاكاران و شياطين نبودند اين حركت با سرعت پيش مى‌رفت و سعادت مى‌آورد. مثل زمان »يائو« و »شون« كه روش تائو را كشف كرده و براساس آن حكومت كردند.(3)
آنها معتقدند كه همه جهان زنده و پر از نيروهاى روحانى است و سعى مى‌كنند كه با اين ارواح يا نيروهاى با شعور ارتباط برقرار كرده، از نيروى آنها استفاده كنند. بدين جهت از آفتاب و ماه و پنج سياره و ستاره‌ها و باد و درختان و كوهها و رودها و... در معابدشان تجليل نموده، راهى براى اتحاد و با آنها و بكارگيرى‌شان در زندگى پيدا كنند.
البته اين نيروها به خير و شر تقسيم مى‌شود، نيروهاى خير از روح نيكان و نيروهاى شر از ارواح پليد پديد مى‌آيد. »شن« روح نيكان و »كوى« روح بدان است كه در طبيعت همواره يكى پس از ديگرى غلبه مى‌كنند و همواره در حال تبديل يا باز گشت هستند. زيرا مظهر تائو يعنى دگرگون شونده و جارى در جهان هستند.
اگر چه در مكتب تائو فوتسى اولين متفكر است اما اولين تدوين كننده و بنيان‌گذار تائوئيسم لائوتسه يا لائوتزو است و پس از او چانگ تزو كه به تامل در آراء لائوتزو پرداخت. لائوتزو كتابى دارد به نام تائوته چينگ (Tao Te ching) به معناى تائو و خاصيت آن. كه در اين كتاب به معرفى نيروى تائو و جريان آن در طبيعت، زندگى و سراسر هستى‌مى پردازد. اين كتاب مختصر امروزه به زبان‌هاى متعددى در دنيا ترجمه شده و يكى از منابع ميراث معنوى بشر قلمداد مى‌شود.

تائو بنيان هستى
تائوته چينگ با اين جمله آغاز مى‌شود: »تائويى كه بتوان آن را بر زبان آورد تائوى جاودان نخواهد بود. نامى كه بتوان آن را ذكر كرد نامى ماندگار نخواهد بود«.(4) اين آغاز نشان مى‌دهد كه تائو حقيقتى مطلق است كه در همه چيز حضور دارد و به هيچ شكل و شيئى محدود نمى‌شود. بلكه تمام اشيا جلوه‌هاى تائو هستند و نمى‌توان آن را به يك نام خوانند، بلكه هر نامى تنها به بخشى از آن حقيقت اشاره كرده و نمى‌تواند همه حقيقت او را باز گويد. تمام هستى كه به صورت طبيعت و جهان پديدار شده نيرويى جارى است و يك نيروست كه به ده‌هزار چهره نمايان گرديده است. همه هستى از تائو بوجود آمده و تائو در همه جا حاضر است.
بعد از پيدايش پديده‌هاى گوناگون تائو دوباره نيروى خود را به خويش بازگردانده و به صورتى ديگر، ضد صورت پيشين مى‌نمايد. زيرا مطلق است و همه چيز را دربر دارد. در واقع ايجاد اشياء از عدم، بقاى آنها و بازگشت شان به عدم كار تائو و در گرو اين نيرو است. »همه چيز به عالم وجود مى‌آيد و سپس مى‌بينيم كه به دنياى عدم باز مى‌گردد. بنگر به چيزهايى كه رشد و نمو كرده مى‌بالند. همه ديگر بار به اصل خود باز مى‌گردند. اين بازگشت مشيت تائوست«.(5)
بنابراين همه جهان با تائو هماهنگ و با آن در حركت است. به بيان لاوتزو »... اين چهار قدرت بزرگ هستى است. انسان از زمين پيروى مى‌كند. زمين از جهان پيروى مى‌كند. جهان از تائو پيروى مى‌كند. تائو از خود پيروى مى‌كند«.(6) چوجاى و وينبرگ جاى اين چند جمله را طرح كلى سيستم لائوتزو مى‌دانند.(7)

تضاد و بازگشت
رابطه امور متضاد از قانون بازگشت (فن يا فنون) پيروى مى‌كند و چانگ تزو تبديل اين روند را با قانون تبديل (هوا) بيان مى‌نمايد. راه طبيعت يا تائو همواره از چيزى به متضاد آن تغيير مى‌يابد و از آن امر متضاد به صور متضاد ديگرى سير خود را ادامه مى‌دهد. »بازگشت، حركت تائوست«.(8) به تعبير چوجاى و وينبرگ جاى »اگر حركتى به نهايت تكاملش برسد، لزوما بازگشت دارد.« لائوتزو اين قانون تغيير ناپذير طبيعت را چانگ يا »طبيعى بودن« ناميد.(9) اما توشيه كوايزوتسو مى‌نويسد: »اين قاعده حركت (تونگ) وجودى يا جنبه پوياى حقيقت است«.(10)
نيروى طبيعت از آن رو كه نيروست همواره در تكاپو و تحرك است پس آرام نمى‌گيرد و چون نيروى كامل و مطلق است حركتش كامل‌ترين حركت است و از يك چيز تا نهايت امكان فاصله مى‌گيرد كه دوباره به سوى آن بازگردد. اين حركت از يك چيز به ضد آن و بازگشت مجدد به سوى چيزى شبيه آن است. اين قاعده جريان نيروى تائوست.

ته بهره اشياء از تائو:
»تائو در دل همه چيز نهان است..«.(11) و آن بخش از تائو كه به صورت يك شى‌ء درآمده و در آن پنهان شده يا به صورت آن چيز آشكار گشته »ته« نام دارد. لائوتزو اسم كتاب خود را تائو ته چينگ گذاشته است. كلمه »ته«(Te) قبل از او توسط كنفوسيوس به معناى فضيلت استفاده شده بود. اما لائوتزو سهم و بهره اشياء از تائو را »ته« ناميد.
اگر اشياء را منحل در وحدت تائو بدانيم، چه در مرحله تمايز گذارى و چه در مرحله عدم تمايز و يكسانى از آن حقيقت يگانه بهره‌اى دارند. »تائو آن است كه همه چيز از او هستى مى‌يابد. اما در اين فرايند هستى يافتن هر چيز منفردى بهره‌اى از تائوى جهان مى‌يابد و اين بهره را ته [ يا، يافت ] مى‌خوانند. پس ته مفهومى است رساننده حالت طبيعى چيزهاست. از اين رو »ته« هر چيز آن است كه آن چيز [ از آن ] به طور طبيعى »هست«. تائو عنصر نهايى زندگى‌است و انسان بايد بخواهد كه در سازگارى با آن بزيد«(12)
ارتباط با تائو و شناخت آن از طريق »ته« صورت مى‌گيرد. اگر كسى بخواهد به تائو برسد و آن را درك كند بايد ابتدا »ته« خود را دريابد. در مواردى از »تائوته چينگ« عنوانى ديگر براى »ته« به كار رفته و آن عبارت است از فرزند، يعنى‌فرزند تائو در درون همه ما هست يا همه ما در حقيقت فرزند تائو هستيم.

بى كنشى
اگر كسى وابستگى‌ها را كنار بگذارد، به ادراك برتر رسيده، »ته« را در خود مى‌يابد و به كمك آن نيرو مى‌تواند در تائو محو شود و از نيروى جهانى بهره برد، مى‌تواند به فراسوى تضادها سير كند و اصل بازگشت را در همه جا مشاهده نمايد. در حالى كه شاهد وحدت جوهرى جهان است. اما مهم اين است كه انعطاف، نرمى، بى‌كنشى، و به عبارت ديگر ناتوانى و هيچ بودن را كه مايه اصلى زندگى است در يابد. و خود را رها سازد. وينبرگ و چوجاى درباره لائوتزو مى‌نويسند: »او نه تنها هنر بى‌كنشى بلكه نبودن را مى‌آموزد«.(13)
در تائوته‌چينگ آمده است »گياهان هنگامى كه سر از خاك بيرون مى‌آورند نرم و انعطاف پذيرند و به هنگام مرگ خشك و شكننده. پس هر كه سخت و خشك است. مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف پذير، سرشار از زندگى‌است«.(14) »... هيچ چيز در جهان چون آب نرم و انعطاف پذير نيست با اين حال براى حل كردن آنچه سخت است چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد. نرمى بر سختى غلبه مى‌كند و لطافت بر خشونت«.(15) در جاى ديگر از آن كتاب آمده »ناتوانى راه تائوست«.(16) »بى‌عملى را بيازماييد و هر چيز در جاى خود قرار خواهد گرفت«.(17)
وقتى انسان خود را در معرض ادراكات حسى و تصورات متكثر عقلى و تعلقات بى‌پايان قلبى قرار مى‌دهد، در واقع دريچه‌هاى وجودى خود را به روى امور گذراى اشيايى ناپايدار گشوده و در نتيجه همه نيروى خود را از دست خواهد داد. وقتى انسان با كثرت درگير مى‌شود، ارزش‌گذارى كرده، به چيزهايى وابسته شده و از برخى چيزها آزرده و متنفر مى‌شود. بدين‌سان از حقيقت يكتا و كلى تائو فاصله مى‌گيرد. در نتيجه هيچ نيرويى به دست نخواهد آورد. هم از اين رو لائوتزو توصيه مى‌كند كه: »نوافذ را مسدود كن، درها را ببند (يعنى اعضاى حسى و حركتى معمولى گريز از مركز ضمير را متوقف كن.) در طول زندگى فرسوده نخواهى شد. اگر برعكس تو دريچه‌ها را كاملا باز و رها كردى و فعاليت آنها را تا نهايت زندگى خود افزودى نجات نخواهى يافت«.(18)
تسوچئى وضعيتى است كه فرد ضمير خود را در حركتى مدام زير تأثير موثرات بى‌شمار مى‌يابد. انسان عادى خود را در مركز وجود خود مى‌پندارد. در ميان ده‌هزار چيز ديگر كه در تضاد اند، بنابراين در سدد حفظ خود و منافعش برآمده، پر از تصورات ذهنى و جزئى متمايز همرابا وابستگى و واكنش‌هاى عاطفى و هيجانى و رفتار حساب شده عقلانى و غير خنثا مى‌شود. تداوم اين وضعيت او را سخت و نفوذ ناپذير كرده، هنگامى كه به نهايت سرسختى برسد ميان امور و اشياء مختلف تمايز مى‌گذارد. سرسختى وقتى است كه انسان در خواسته‌ها و ادراكات خود محدود شده و از تائو دور مى‌شود. و در اين محدوديت خود را مركز وجود خود مى‌داند.
اما در وضعيت تسوونگ در شرح حال يكى از اساتيد تائو آمده كه مى‌گويد: »من اينك خودم را از دست دادم«(19) در اين حال با از دست دادن خود تائو در مركز وجود شخص قرار مى‌گيرد و او منبع قدرت در جهان شده، همه چيز را از درون مى‌بيند و مى‌يابد.
»لين آى« در شرح اين عبارت گويد: »تا آنجا كه نفس باشد اشياء هم هستند. ولى هنگامى كه من نفس خود را فاقد شدم، ديگر من نمى‌ماند و چون من وجود ندارد مخاطباتى (اشياء) هم براى من نمى‌مانند«.(20)
چانگ تزو وضعيتى شبيه به مديتيشن‌هاى رايج را توصيف كرده، آن را نشستن در عزلت (تسوونگ) مى‌نامد. به اين شكل كه فعاليت بدن كاهش يافته، ادراكات حسى به حداقل برسد و آرامش ذهن و جسم را در برگيرد.(21) در تائوته چينگ انسان فرزانه كسى است كه همه دغدغه‌هاى ذهنى را رهاكرده، احساسات و هيجاناتش را به حالت تعليق درآورده، رفتارش را به نيروى كنش‌ساز طبيعت درونش سپرده است. لائوتزو مى‌نويسد: »غرزانه تسليم آن چيزى است كه لحظه حال براى او به ارمغان مى‌آورد. او مى‌داند كه بالاخره خواهد مرد. و به هيچ چيز وابستگى ندارد. توهمى در ذهنش وجود ندارد و مقاومتى در بدنش نيست او درباره عملش فكر نمى‌كند. اعمال او از مركز وجودش جارى‌مى شوند. به گذشته‌اش نچسبيده، پس هر لحظه براى مرگ آماده است. همانطور كه ديگران پس از يك روزگارى سخت براى خواب آماده‌اند«.(22)
براى رسيدن به حالت تسوونگ بايد به شو (تهى بودن) رسيد. اين حالتى است كه انسان حقيقى هم ذهن و هم روح خود را از همه چيز خالى كند و آماده‌ى درك حضور تائو شود. اين توفيق با چاى حاصل مى‌شود. براى اصطلاح »چاى« مى‌توان معادل روزه دارى يا مراقبت را برابر نهاد. چانگ تزو »چاى« را چنين تعريف مى‌كند: »تمام فعاليت ضمير را به نقطه وحدت برسان با گوش‌هايت نشنو، بلكه با روح (چئى) بشنو گوش محصور به شنيدن است. (يعنى هر حسى تنها اشياء مرتبط به خود را به گونه‌اى فيزيكى ادراك مى‌كند. ضمير مقيد است (به شكل مفاهيم) كه همتاى موضوعات خارجى هستند. با اين حال روح تهى است و بى‌حد و حصر به تبديل يافتن ادامه مى‌دهد و اين مطابق با تبديل (: هوآ) اشياء آن گونه كه مى‌آيند و مقصود من از روزه دارى ضمير، ضمير را تهى كردن است«.(23)
»چئينگ شو آن يينگ« آنچه را كه تزو مى‌كوشد آموزش دهد، در عباراتى خلاصه كرده و اظهار مى‌دارد: »كلمه انسجام (هو) اشاره به اين مطلب است كه چون ما متعلقات معرفت خود را وحدت مى‌بخشيم و همه اشياء را در هم مى‌ريزيم، ضميرهاى ما در آن هنگام متمتع از آرامش كامل شده و ديگر با آنچه چشمان و گوش‌هاى‌مان مى‌پذيرد مشوش نمى‌گردد«.(24)

تائوئيسم در فالون دافا
تأكيد بر نيرو سرشتى جهان و امكان جذب شدن در آن و برخوردارى از انرژى كيهانى مهمترين اصلى است كه لى‌هنگجى از تائوئيسم گرفته و در فالون دافا استفاده كرده و همراه با آن كاستى‌ها و كژى‌هايى را نيز به مرام خود وارد كرده است. از جمله:
حقيقت غايى فروكاهيده شده: اعتقاد به اصالت طبيعت و حيات مادى موجب محدوديت ديد ماورائى اين مكتب است هر چند كه ژرف‌نگرى در لايه‌هاى پيدا و پنهان طبيعت را به ارمغان مى‌آورد. اما غايت سير و سلوك را به شدت ساقط كرده، به نيروى جهانى فرومى‌كاهد. خدايى كه متحرك است يعنى خدايى كه حضورش محدود است. در جايى كه با حركت به آنجا مى‌رسد، نيست. خدايى كه از اجزاى متضاد تركيب شده، به اجزايش نيازمند و وابسته است. خدايى كه همه جلوه و قلمرو حكومتش جهان بوده، فراتر از آن چيز قابل ذكرى نيست. در حالى كه اين جهان مادى با همه عظمش در برابر تمام هستى مانند حلقه‌اى در دشتى پهناور است. و اگر نيرو حالتى از ماده دانسته شود اثرى از معنويت و ماوراء طبيعت نخواهد ماند غير از نامى پوچ و بى‌معنا. و بايد از خداى كوآنتومى سخن بگوييم. و آن طور كه لى هينگ جى مى‌پندارد همه هستى را به ماده و انرژى فيزيكى تقليل بدهيم.
در جستجوى بهره‌اى ناچيز رفتن: چون توجه اين مكتب به تعالى حيات مادى و رسيدن به آرامش و سلامت جسمانى در زندگى است، در اين راه به نيروى مرموز طبيعت بايد پيوست. صد البته ارتباط با نيروى طبيعت اتفاق جالبى است و دست‌يابى به آرامش ارزشمند است اما آيا تمام ظرفيت و نياز معنوى انسان همين دست‌يابى به آرامش است؟ عرفان‌هاى دينى معمولاً به حقيقت برترى توجه دارند كه يكى از آثار نزديك شدن و يا رسيدن به آن آرامش است و هزار نكته باريك‌تر ز مو و ده‌ها هزار گنجينه گرانبهاتر از آرامش عميق و لذت پايدار در آن نهفته است. كه با پيوستن به نيروى طبيعت و رسيدن به آرامش به دست نمى‌آيد. و اساساً مورد توجه نبوده، شناخته نمى‌شود.
معنويت خطرناك: براى دست‌يابى به اين نيروى تائو روش‌هاى بدنى و تمرينات جسمى و ذهنى لازم است. اما اصول اخلاقى شرط به كار گيرى درست اين نيروهاست و نه لازمه دست‌يابى به آنها. البته نكته‌اى كه در حوزه عملى‌اين مكتب مى‌توان مثبت ارزيابى كرد روى آوردن به نرمش و ورزش‌هاى رزمى و غير رزمى است. حركاتى كه در اتحاد با نيروى جهانى موثر بوده، استفاده از نيروى كيهانى را ميسر مى‌سازد. اما مشكل اينجاست كه ارواح خبيث هم مى‌تواند اين اسرار را دزديده، از نيروهاى تائو سوء استفاده كنند. بنابراين كاربرد شر اين نيرو توسط ارواح ناپاك و پرداختن به سحر و جادو براى رسيدن به قدرت، يا ثروت و يا زيان رساندن به ديگران كاملاً امكان پذير است و اين همان چيزى است كه لى هينگ جى تقريباً تمام استادان چى‌گونگ را به آن محكوم مى‌كند.(25)
البته توصيه به ترك تعلقات و وابستگى‌ها در تائوئيسم شاخص بسيار درست و شايسته‌اى است كه در فالون دافا مورد استفاده و اقتباس شده است.

مبانى بوديستى
در اين دين اعتقادى تا درباره‌ى خدا وجود ندارد ولى برخى از فرقه‌ها بعدها بودا را به مقام خداييى رسانده و مورد پرستش قرار دادند. اساس انديشه‌ى بودا بر تحليل سه ويژگى هستى انسان و جهان است كه مهمترين آن رنج (دوكه:Duhkha) است، زيرا اعتماد و دلبستگى به هر چيز محكوم به شكست است.
با اين جهان بينى، اعتقاد به چهار حقيقت شريف شكل مى‌گيرد:
1. در هر جاى دنيا رنج وجود دارد.
2.2. رنج را مى‌توان به زنجيره علت‌هاى دوازده گانه باز گرداند.
3.3. توقف رنج امكان پذير و زنجيره عليت را مى‌توان نابود ساخت (نيروانا)
4.4. راه‌هاى هشتگانه‌ى مشخص براى از بين بردن رنج وجود دارد.

زنجير على
آنچه تصور عادى از پديده‌هاى جهان به ذهن مى‌آورد، اين است كه اينها هستى‌هاى پايدارى هستند كه مى‌توان آنها را به كار گرفت و از آنها استفاده كرد، لذت برد و با آنها هستى و حيات خود را به دوام و خوشى آراست. نظريه زنجيره‌اى على بودا مى‌خواهد اين پندار را از ميان بردارد. او مى‌خواهد به ما بفهماند كه امور فانى اگر چه چندى باقى باشند اما به زوال و نيستى انجاميده و در حقيقت نيستند. همه كوشش بودا براى اثبات همين نيستى و پوچى صورت گرفته كه در قالب نظريه زنجير على بيان مى‌شود.
»رنج از تشنگى و تمايل به چيزهايى پيدا مى‌شود كه از دسترس ما بيرون است. اين جهان كثرت‌ها جهان تغيير و شدن دائم است؛ از اين جهان ناكامى پيدا مى‌شود و از ناكامى هم رنج«.(26) بنابراين از رنج‌ها از تعلقات و وابستگى‌ها پديد مى‌آيد و انسان شكسته پير و ناتوان مى‌سازد. براى زندگى شاد و نيرومند و پاك بايد وابستگى‌ها را كنار گذاشت و رنج را باور كرد.

نيروانا
حقيقت نيروانا در مهايانا بسيار فراگيرتر از فرقه‌هاى ديگر بودايى است. نيروانا در لغت به معناى خاموشى است. مثل فرو نشستن شعله اتش پس از تمام شدن سوخت. وقتى انسان همه اميال و شهوات را از درون ريشه كن كند و دوريى را كنار بگذارد آن گاه دل پاكى آغازينش را كه همانا دل و جان بوداست مى‌يابد. و يكسره از نگرانى‌ها و غم‌ها و زاد و مرگ‌ها رها مى‌شود. اين مفهوم از نيروانا در برابر سانسارا يا تناسخ قرار دارد. مهايانا اما نيروانا را فراتر از اين دانسته، مفهوم چنينى را به جان بودا مربوط مى‌كنند. به طورى كه همه چيز را فراگرفته، نيروانا به معناى پيوند و شهود جان بودا نيز همه جايى قلمداد مى‌شود. و ديگر در برابر سانسارا قرار نمى‌گيرد؛ بلكه سانسارا نيز تهى است و در حقيقت پر از چنينى است. بنابراين در سانسارا نيز مى‌توان به نيروانا پيوست و در عين حال از رنج‌ها رها شد.
اين برداشت و تفسير از نيروانا باعث شد كه در مكتب مهايانا سالك (بواسف) در نهايت روشن شدگى (بوداهى) به جايى مى‌رسد كه رسيدن به نيروانا و رهايى از رنج سانسارا نيز براى او اهميت ندارد.
در يكى از سوره‌هاى مهايانا مى‌خوانيم چون روشن شدگى به كمال رسد بوداسف از بند چيزها آزاد مى‌گردد، اما بوداسف طالب رهايى از اشيا نيست. او نه از سانسارا بيزار است و نه نيروانا را دوست مى‌دارد. چون روشن شدگى‌كامل بدرخشيد نه بند است و نه رهايى . موجودات، به گوهر بودايند. پس سانسارا و نيروانا به خواب دوشينه مى‌مانند. چون به خواب دوشينه مى‌مانند نه تولدى هست و نه مرگى، نه آمدنى هست و نه شدنى.27
گويى در اين آيات رازى نهفته اشكار مى‌شود كه اين است: همه در حقيقت جان بودا هستيم و غير از آن هيچ چيز نيست. و كسى كه در جان بوداست چرا رهايى بخواهد؟ از چه زاد و مرگى و از چه رنجى مى‌هراسد؟ همه اينها رويا و خواب است. من غير از بودا نيستم چيزهاى ديگر نيز همه پر از چنينى هستيم. »پس تنها كارمان يافتن خويش است«.(28)

ديانا: سير در عوالم درون
هشت راه رهايى از رنج كه به عنوان راه ميانه شناخت شده و در هينه يانا مورد تاكيد است در مهايانا نيز نفى نمى‌شود، كه عبارتند از: 1- ديدگاه درست، 2- قصد درست، 3- سخن درست، 4- اعمال درست، 5- امرا معاش درست، 6- كوشش درست، 7- توجه درست، 8- تمركز دست. اما در فرقه‌هاى مهايانا به خصوص روى مورد آخر تاكيد فراوان است.
ديانا به معناى مراقبه، تمركز، تامل درونى، انتظار گشايش درون و ... در انگليسى meditation گفته مى‌شود. افزون بر عبادات و مناسك و سروه خوانى و سوره نويسى، دعا و نماز و زيارت معابد، كار مهم كه در سلوك و رسيدن به نيروانا ضرورى به شمار مى‌رود، همين مراقبه است.
در حالت مراقبه معمولا بدن را در وضعيتى راحت و آرام قرار مى‌دهند و تنفس را كنترل مى‌كنند و ذكرهاى مخصوص مى‌گويند يا به تفكر درباره آموزه‌هاى آيينى مى‌پردازند. مثلا در فرقه تن دايى از مهايانا، داياناى سه حقيقت تهيت، نپايندگى، راه ميانه (هشت راه رهايى) و داياناى همدردى انجام مى‌شود.
پيروان مهايانا با اين اعتقاد از پيروان »هينه يانا« متمايز مى‌شوند كه نه تنها در رهايى خود مى‌كوشند بلكه براى نجات ديگران نيز مى كوشند چرا كه براستى معتقدند چنينى همه جا را فرا گرفته و همه در نيروانا به خواب رفته. بايد بيدار شوند. آنها چون معتقداند كه در سانسارا نيز مى‌توان به نيروانا رسيد ديگر در گير گذر از اين زندگى نبوده مى‌كوشند تا در دنيا به اوج رهايى برسند و دست ديگران را هم بگيرند. لى هينگ جى بر اساس اين نگرش خود را مسئول نجات بشريت معرفى مى‌كند.(29)

بوديسم در فالون دافا
لى هينگ جى تناسخ و حقانيت رنج را از بوديسم گرفته است و تأكيد مى‌كند كه براى افزايش گونگ و تزكيه روان بايد رنج را تحمل كرد و در نهايت از اين راه مى‌توان از چرخه تناسخ راهى يافت. گذشته از بى‌اعتقادى به خدا و خدا انگارى بودا را نيز پذيرفته است. در بوديسم براستى هيچ غايت متعالى كه به آن بپيوندند و به عنوان هستى بخش و مدير عالم باشد نمى شناسد. البته در فرقه مهايانا بودا به جاى خداى اديان توحيدى مى‌نشيند. اما در اينجا نيز نيروانا يعنى بى تعينى و بى نام و نشانى رنگ اصلى بوداست. به همين دليل هيچ انديشه او را نمى شناسد حتى نمى تواند براى شناخت او رفع مانع بكند. زيرا او فقط بى‌تعينى است. نه اوصاف كمالى و نه جلوه جمالى كه قلب را به سوى‌او جذب كند، هيچ نيست. و اين مشكل دست كم در آغاز سلوك كار را دشوار مى‌كند. اين مسئله آنجا به وضوح معلوم مى‌شود كه امور ديگرى غير از معرفت جايگزين هدف سير و سلوك معنوى مى‌شوند. چيزهاى ناپايدارى مثل جوانى!
اعمال بوداييان به ويژه تكيه بر اخلاق و ترك هوسها تمايلات زيبا و نجات بخش است. و منع از افراط در زهد و رياضت مانند هندوها، بسيار شايسته و به جاست كه فالون دافا نيز از آن بهره برده است؛ اما در اينجإ؛صص اعمال خود مانع سيراند، نه مركب مسير و سلوك درست هنگامى است كه به عملى نياز نباشد و شخص بدون رفتار و اعمال خاصى حقيقت را در خويش بيابد. بنابراين در فالون دافا اين نقص تشخيص داده شده و با تأكيد بر تزكيه ذهن - جسم كوشش مى‌شود مجال مستقلى براى اعمال و رفتار به عنوان تكنيك‌هاى تزكيه جسم باز شود.
همچنين براى تمركز و مراقبه توصيه‌هاى خوبى نمى شود. بى ترديد اگر براى غايت سلوك كمالات و اوصاف حسنه‌اى وجود داشته باشد كه بتوان در آنها تامل كرد چه بسا كه زودتر جدايى و رهايى از تعلقات به دست آيد. برخى از اذكار ديانا به ويژه در فرقه ذن بوديسم عبارات بى معنى و مبهمى است كه به منظور شكستن تصورات عادى از جهان به كار مى‌آيند. اين خلاء فكرى در فالون دافا همچنان باقى بوده و چاره‌اى براى آن انديشيده نشده است. فالون دافا براى حل اين مسئله به طور ناقص و محدودى اقدام كرده و سه ويژگى راستى، دوستى و بردبارى را به عنوان سرشت جهان و نيروى كيهانى معرفى كرده و تزكيه كنندگان را دعوت مى‌كند تا خود را با آن سه صفت هماهنگ سازند.

جِن، شَن، رِن
اين سه شعار اصلى فالون دافاست كه سرشت جهان را تشكيل مى‌دهد و تزكيه كننده براى اين كه در نيروى كيهانى‌جذب شود و به ماوراء مرگ و تولد راه يابد بايد اين سه را در خود تحقق بخشد. صداقت، شفقت و صبر سرشت جهان است. جوهره بودا بودن و بينادين‌ترين سرشت جهان جن شن و رن است. ذرات هوا، سنگ، چوب، خاك، آهن، بدن انسان اين سرشت حقيقت، نيك خواهى و بردبارى را دارد.(30) او در حقيقت با رويكردى ماهايانه يى‌اعلام مى‌كند كه بودا تمام جهان را پر كرده و بايد به او پيوست و در وجود او جذب شد و اين سه خصلت بنيادى ترين خصال بوداست.
لى هنگجى معتقد است كه مكتب تائو روى حقيقت و صداقت و درستى (جن) تأكيد بيشتر دارد و مكتب بودا روى‌نيك خواهى و دوستى و شفقت (شن). »اما فالون دافا بر پايه والاترين استاندارد جهان حقيقت، نيك خواهى و بردبارى است. ما به طور همزمان همه را با هم تزكيه مى‌كنيم، بنابراين آنچه كه تزكيه مى‌كنيم عظيم است«.(31)
او فالون دافا بر خوردار از امتيازات تائوئيسم و بوديسم و درنهايت چيزى بيشتر مى‌داند. و روى بردبارى و تحمل رنج تأكيد ويژه‌اى دارد. تائوئيسم در جستجوى درك حقيقت و حقيقى بودن و حقيقى زيستن هماهنگ با سرشت نيروى جهانى بود. و بوديسم در سدد نيكى و شفقت به ديگران و گذشتن از نفس و تعلقات پوچ آن از طريق عشق ورزى به ديگران است. اما فالون دافا با حفظ اين دو آموزه ارزشمند تحمل رنج‌ها و سختى‌هاى زندگى را بسيار اساسى‌و نجات بخش در زندگى بشر مى‌داند.
رنج‌هاى زندگى نتيجه خطاها و تعلقات و ناپاكى‌هاى زندگى گذشته است و تا از آنها پاك نشويم نجات نخواهيم يافت. اين پاكى در گرو تحمل رنج و تن دادن به زندگى بردبارانه‌اى است كه به منظور تزكيه انجام مى‌شود.

بازگشت به اصل
لى هنگجى جهان را بسيار فراتر از اين دنيايى كه اكنون در آن به سر مى‌بريم مى‌داند. بلكه اين دنيا وقت اضافه‌اى‌است كه روشن بينان به مردم بد كار داده‌اند تا با رنج كشيدن به جايگاه اوليه خود باز گردند. واقعيت اين است كه ماده از جهان حقيقت، شفقت و بردبارى تشكيل يافته و تمام انسان‌ها در فضاى جهان از اين سه اصل ساخته شده‌اند. اما هنگامى كه در روابط اجتماعى با ديگران قرار مى‌گيرند بر خلاف اين سرشت عمل كرده و سقوط مى‌كنند. در مرحله سقوط يافته نيز عده‌اى هستند و زندگى اجتماعى ديگرى شكل مى‌گيرد و باز هم بر خلاف سرشت جهان عمل مى‌شود و سقوطى دوباره رخ مى‌دهد تا اينكه تمام سطوح جهان طى مى‌شود.32 اين جاست كه روشن بينان شفقت مى‌ورزند. »در اين سطح اين افراد مى‌بايستى ازبين رفته يا نابود مى‌شدند. اما روشن‌بين‌هاى بزرگ از روى‌نيك‌خواهى والاى‌شان تعمداً اين بعد دنياى بشرى را خلق كردند. در اين بعد به آن‌ها يك بدن فيزيكى اضافى و يك جفت چشم اضافى كه فقط به ديدن چيزهاى موجود در اين بعد مادى ما محدود است مى‌دهند، به اين معنى كه آن‌ها در اين سرزمينِ توهم مى‌افتند. ...از آن جا كه در اين توهم قرار دارند، در ميان بزرگ‌ترين زجر هستند. به آنها اين بدن را مى‌دهند كه با آن زجر بكشند. وقتى شخصى بخواهد ازاين بعد، به بالا برگردد، بخواهد برطبق مدرسه تائو به خود واقعى اوليه‌اش برگردد، بايد قلبش را براى تزكيه كردن بگذارد كه بدين معنى است كه سرشت بودايى او ظاهر شده است«.(33)
در اين سطح از جهان كه انسان پديد مى‌آيد بيمارى و سرما و گرما و گرسنگى و تشنگى و مرگ و انواع رنج‌ها وجود دارد پس كسى كه از اين فرصت استفاده كند و خود را به سطوح بالا بكشد از زاد و مرگ‌هاى پى‌درپى نجات پيدا مى‌كند و در غير اين صورت بارها و بارها متولد خواهد شد و رنج خواهد كشيد. در فرايند تزكيه اين بدن به سوى‌سطوح بالاتر مى‌رود و به بدن بودا تبديل مى‌شود. و از هر گونه بيمارى و رنج و پيرى رهايى مى‌يابد.

كارما و تقوا
كارما همان نتيجه خطاها و وابستگى‌هاست كه رنج و بيمارى را ايجاد مى‌كند. لى هنگجى تحليلى كاملاً مادى از اين موضوع ارائه داده و مى‌گويد: »يك نوع ماده سياه وجود دارد كه اين جا ما آن را كارما مى‌ناميم... ماده سياه را مردم به وسيله‌انجام كارهاى بد و انجام كارهايى كه خوب نيست يا آزار رساندن به ديگران به دست مى‌آورند«.(34) اين ماده سياه ضد نيروست و بدن را ضعيف مى‌كند پس موجب رنج و درد و بيمارى مى‌شود. و اين مجازات بدى‌هاست هركه اين را تصفيه كند، از بدى‌ها پاك مى‌شود. در حقيقت تحمل رنج و بردبارى در كنار شفقت و مهربانى و حقيقت جويى و راستى ماده سياه را به ماده‌اى سفيد كه تقوا نام دارد تبديل مى‌كند.
در فالون دافا تقوا نيز ماهيتى مادى دارد. ماده‌اى سفيد كه تزكيه كنندگان سطوح بالا و روشن بينان مى‌توانند آن را ببينند. »تقوا نوعى ماده سفيد رنگ است و در واقع چيزى معنوى يا چيزى فقط عقيدتى، مثل آنچه افراد فكر مى‌كردند نيست.... تقوا تمام درون بدن فرد قرار دارد و يك ميدان را شكل مى‌دهد. ...ماده اى كه تقوا ناميده مى‌شود چيزى است كه از طريق تحمل سختى‌ها، گذر از اوقات سخت يا به وسيله انجام كارهاى خوب براى مردم به دست مى‌آوريم«.(35)
هر كس كه در اين دنيا متولد مى‌شود حتماً يك ميدان كارمايى دارد، اگر نداشت از چرخه تناسخ و زاد و مرگ خارج مى‌شد. اما با اين حال همه از كارماى يكسان برخوردار نيستند بعضى‌ها كيفيت مادرزادى بهترى دارند و با دارا بودن تقواى بيشتر از ماده سياه كمترى رنج مى‌برند. اما خود همين ماده سياه هم در حقيقت سرمايه‌اى است و براى رشد ما قرار داده شده. زيرا كارما بيمارى و محروميت و رنج ايجاد مى‌كند. اگر اين »عقوبت كارمايى« نبود و بشر در سلامت و آسايش زندگى مى‌كرد ديگر انگيزه‌اى براى تزكيه و رشد پيدا نمى‌كرد در آن صورت شبيه موجودات آسمانى بود در حالى كه به كارهاى بد خود هم ادامه مى‌داد.(36) پس ميدان كارمايى و رنج و ضعف حاصل از آن ما را به ضرورت تلاش براى رهايى و نياز به تزكيه متوجه مى‌كند. به علاوه خود اين ماده مى‌تواند با تحمل و بردبارى به تقوا تبديل شود. »ماده سفيد و ماده سياه شخص مى‌توانند به يكديگر تبديل شوند. چگونه تبديل مى‌شوند؟ انجام كارهاى خوب ماده سفيد را به وجود مى‌آورد. وقتى سختى‌ها را تحمل كرده، زجر كشيده يا كارهاى خوب انجام دهيد ماده سفيد به دست مى‌آوريد و وقتى كارهاى بد انجام دهيد يا كارهايى كه خوب نيستند انجام دهيد ماده سياه به وجود خواهد آورد و آن كارماست. بنابراين يك فرايند تبديل وجود دارد«.(37)
فالون دافا روشى است براى از بين بردن كارما يا كرمه و افزايش تقوا. اين مسير تزكيه است و بايد با دقت طى شود ما براى تزكيه به تقواى زيادى نياز داريم و اين نياز محدوديتى ندارد. هرچه بيشتر ماده سفيد داشته باشيم، رشد بيشترى‌خواهيم داشت. و البته ذره‌اى كارما جريان تزكيه را با مشكل مواجه مى‌كند. تقوا مى‌تواند ما را رويين تن و كند و در برابر هر آسيبى نگهدارد. ولى براى اين كار بايد دو برنامه را اجرا كرد يكى تزكيه شين شينگ و ديگرى تمرينات فالون دافا.
ادامه دارد...

پى نوشت‌ها:
1. چى: انرژى حيات و گونگ انرژى تزكيه است. چى گونگ نام روش‌هايى است كه با تمرين‌هاى بدنى در سدد كسب انرژى معنوى و فوق العاده هستند.
2 شوآن فالون ص 118.
3 . جان ناس، ص 327 و 328
4 . تائو تِ چينگ، برگردان: فرشيد قهرمانى تهران: انتشارات مثلث. چاپ دوم 1385. ص1.
5 . تاريخ جامع اديان، ص 347
6 . تائوته‌چينگ ص25.
7 . تاريخ فلسفه چين، ص 111
8 . تاريخ فلسفه چين، ص 117
9 . همان، ص 117
10 . توشيهكوايزوتسو صوفيسم و تائوئيسم - محمد جواد گوهرى انتشارات روزنه - چاپ اول 1378 - ص 347
11 تائوته چينگ ص34.
12 . تاريخ فلسفه چين، ص 114
13 . تاريخ فلسفه چين، ص 120
14 تائوته‌چينگ ص76.
15 همان ص 78.
16 . تاريخ فلسفه چين، ص 121
17 تائو ته‌چينگ ص3.
18 . صوفيسم و تائوئيسم - ص 357
19 . همان، ص 360
20 . همان، ص 373
21 . همان ، ص 360
22 تائوته چينگ ص50.
23 . صوفيسم و تائوئيسم ص 364
24 . همان، ص 390
25. شوان فالون ص 130م131.
- ب.ل سوزوكى، راه بودا، ع.پادشاهى چاپ اول ويرايش دوم 1380 نشرنگاه معاصر ص 4326
- همان ص 16027
- همان ص 7028
29. شوان فالون ص 339.
30. شوآن فالون ص20.
31. شوآن فالون ص 22م23.
32. شوآن فالون ص119.
33. شوآن فالون ص79.
34. شوآن فالون ص38.
35. شوآن فالون ص38.
36. شوآن فالون ص80.
37. شوآن فالون ص391.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 247  صفحه : 8
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست