چكيده
فرو پاشى دولت صدام، در اثر حمله امريكا و متحدانش به عراق، گرچه نخست براى ايران نگرانىهايى در پى داشت؛ اما روى كار آمدن دوستان ايران و موفقيت شيعيان طرفدار ايران، پيامدهاى خوشى براى ايران داشت. استراتژى ايران در عراق، در مقطع اخير، تحت تأثير دو عامل قرار داشت: عامل نخست امريكا بود كه به عنوان فاتح عراق، اختيارات و نفوذ گستردهاى در اين كشور داشت. اين نفوذ، خود عاملى باز دارنده براى نزديكى ايران به عراق به شمار مىرفت. همين عامل موجب شد تا اگر چه در تركيب حكومت موقت عراق و دولت فعلى، افراد بسيار نزديك به ايران يافت مىشدند، اما نفوذ امريكا اين اجازه را ندهد تا ايران بتواند، روابط خود را با عراق، بيش از آنچه هست، ارتقا دهد؛ اما با همه اين نزديكىها، فعاليت تروريستها در عراق، يك عامل منفى در روابط ايران و عراق در اين مقطع به شمار مىرفت.
با اينكه تروريستهاى عراقى، عمدتاً از وابستگان به گروه القاعده و سنىهاى افراطى هستند؛ اما ايران همواره به حمايت از تروريستها در عراق متهم مىشد. اين اتهامات، مانع بزرگى براى نزديك شدن دو كشور ايجاد مىكرد تا اينكه بالاخره با برگزارى انتخابات در عراق، قانون اساسى و پارلمان اين كشور تصويب و تاسيس شد و عراق با انتخاب نخست وزيرى جديد، به يك ثبات سياسى دست يافت.
استراتژى كلى ايران در طول سه سال و اندى، بيشتر در جهت رفع تهديد عراق و نهادينه شدن حضور شيعيان در ساختار تصميمگيرى بوده است كه حضور آيت الله سيستانى از شكلگيرى دولت عراق، موجب تقويت موضع ايران گرديد و عليرغم هزينههاى وسيع تبليغاتى، ليست معروف به »مرجعيت« در انتخابات پيروز گرديد و اين همان استراتژى مهم ايران در عراق است.
مقدمه
عراق جديد در خاورميانه، نخستين بار توسط جمهورى اسلامى ايران، شناسايى گرديد؛ اما اين شناسايى، با شناسايى عراق توسط ايران در نيمه نخست سده بيستم، بسيار متفاوت است. در آن زمان، اختلاف مرزى و مذهبى حكومتهاى ايران و عثمانى، با عهدنامههايى چون عهده نامههاى اول و دوم ارزروم، حل و فصل نشده و اكتشافات نفت و حضور استعمارگر پير، انگليس، ابعاد وسيعترى به اين اختلافات بخشيده بود.
مردم عراق، طى سه دوره انتخابات و رفراندوم قانون اساسى، موفق شدند كه با هدايت علما و مراجع دينى و نيز مديريت رهبران احزاب سياسى، عراقى فدرال، دموكراتيك و كثرتگرا، با گرايشهاى اسلامى و داراى يك مجلس ملى و دولت دائمى منتخب، تاسيس كرده، اين كشور را به عنوان دولتى ملى در عرصه سياسى و حكومت در خاورميانه قرن بيست و يكم، حياتى دوباره بخشند. مشخصه سياست و قدرت در عراق جديد را مىتوان نقطه آغاز عصر طلايى روابط دو جانبه ايران و عراق به حساب آورد.
در روابط ايران و عراق تا سقوط صدام، درگيرىهاى پراكنده حتى بارها موقعيت آغاز جنگ بين دو كشور به چشم مىخورد. از اين سال تا پيروزى انقلاب اسلامى ايران، عراق به شدت بر توانايىهاى نظامىاش افزود تا به قدرت بزرگى عليه ايران تبديل شود، پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، صدام اسناد مربوط به عهد نامه 1975 را در برابر دوربينهاى تلويزيونى عراق پاره كرده و به نظر خود، عراق را از قيد تعهدات آن آزاد ساخت.
در نهايت، صدام جنگ عظيمى را بر ايران و نظام نوپاى جمهورى اسلامى ايران تحميل كرد؛ ولى نه تنها نتوانست، به هيچ يك از اهدافش برسد، بلكه هر روز بر عقدههايش افزوده شده و بنيه سياسى، اقتصادى و نظامى رژيمش را تحليل برد تا مقدمات و زمينههاى لازم براى سقوط اين رژيم، پس از دو دهه جنگ و تحريم فراهم گردد.
بنابراين، بحث كلى و پرسش اصلى ما در اين بحث، رسيدن به پاسخهايى براى دستيابى به چگونگى استراتژى ايران در عراق است.
استراتژى امريكا در عراق
حمله امريكا به عراق كه به بهانه وجود سلاحهاى كشتار جمعى و حمايت از تروريسم صورت گرفت، برگرفته از تجربه موفق بازسازى آلمان و ژاپن، پس از جنگ جهانى دوم بود.
همان گونه كه بوش اعلام كرده بود كه ملت سازى، از منافع امريكاست: »عراقىها مانند ملتهاى ديگر، به سمت دموكراسى حركت كردهاند؛ با انتخاب دولتى كه فرهنگ و ارزشهاى آنها را منعكس مىكند، تاريخ خود را خواهند نوشت و راه خود را خواهند يافت«.
دولت بوش با تكيه بر تجربيات گذشته، پروژه دموكراسى براى قرن جديد امريكايى را باهدف دموكراسى سازى در مناطق مختلف، به ويژه خاور ميانه در نظر گرفت. بر همين اساس در 24 مه 2004، بوش برنامهاى پنج مرحلهاى را براى انتقال حاكميت به مردم عراق اعلام كرد.
اين پنج ماده چنين است:
1. انتقال قدرت به دولت عراق داراى حاكميت.
2. كمك به برقرارى ثبات و امنيت، لازم دموكراسى است.
3. ادامه بازسازى ساختارهاى زير بنايى عراق.
4. كسب حمايت بيشتر جهان .
5. حركت به سوى انتخابات آزاد ملى كه رهبران مردمى را به صحنه مىآورد. (2)
دولت بوش انتظار داشت كه به جاى صدام، رهبران سكولارى از ميان تبعيديان سياسى كه زمانى متحد واشنگتن بودند، انتخاب شوند؛ ولى بعدها معلوم شد كه اين دسته افراد، از حمايت اندك عراقىها برخوردارند. هم چنين امريكا پروژه »گروه كارى« را متشكل از عراقىهاى تكنوكرات كه سالها خارج از كشور به كسب دانشهاى مختلف پرداخته بودند، تشكيل داد. برنامههايى براى تغييرات گسترده فرهنگى در سطوح مختلف تحصيلى، در جهت تغيير كتب و اصول آموزشى مقرر گرديد و در بعد اقتصادى نيز امتياز بازسازى زير ساختهاى اين كشور، به شركتهاى بزرگى هم چون بكتل، هاليبرتون و... واگذار شد و با وضع مقررات جديد اقتصادى، سعى شد تا شرايط مناسبى براى سرمايه گذاران خارجى فراهم شود؛ اما وخيم شدن اوضاع امنيتى موجب تعويق برنامههاى بازسازى گرديد.
با پيچيده شدن شرايط امنيتى، انگشت اتهام به سوى كشورهاى ايران و سوريه، به عنوان عوامل تشديد كننده ناامنى نشانه رفت و گزارشهايى از ميزان نفوذ ايران، به عنوان چالش گر قدرت امريكا در عراق نوشته شد؛ به ويژه پس از انتخابات 31 ژانويه و پيروزى ليست »ائتلاف شيعه« كه اكثر چهرههاى نزديك به ايران در آن حضور داشتند، تهاجم تبليغاتى عليه ايران شدت يافت. براى مثال يكى از تحليل گران امريكايى نوشت: »همه چيز خيلى خوب به نفع ايرانىها تمام شد. ايرانىها دو دشمن ژئوپولتيكى عمده و مهم در منطقه داشتند كه يكى از آنها طالبان و ديگرى صدام بود. بنابراين دولت امريكا، نه تنها به گونه بسيار سودمندى اين دو مشكل را بر طرف ساخت، بلكه حكومت هايى را بر مسند قدرت نشاند كه در گذشته روابط مستحكمى با ايرانىها داشتند.«(3)
سفر وزير خارجه ايران در آن زمان به عراق كه به عنوان نمادى از پيروزى ايران در مقابل امريكا بود، نشان داد كه عليرغم برترى امريكا و در حكومت و رهبرى اين كشور در عصر اطلاعات جهانى، بازيگران كوچك نيز مىتوانند، با توجه به عدم تقارن، براساس توان سختافزارى، مؤلفههاى قدرت نرم را در مقابله با سلطه جويىهاى ايالات متحده امريكا مورد استفاده قرار دهند.
سياست ديگر دولتمردان كاخ سفيد در عراق، قرار دادن يك كشور، در نظام همكارىها و معاملات امنيتى خليج فارس است تا عراق در مناقشه عربها و اسرائيل، نقش و جايگاهى همسو با سياستهاى امريكا داشته باشد. اين استراتژى درقالب »طرح خاور ميانه بزرگ« قابل ارزيابى است، چرا كه براساس اين طرح، كشورهاى منطقه بايد ضمن پذيرش »الگوى دموكراسى غربى«، گسترش همكارىهاى اقتصادى و فرهنگى با اسرائيل را نيز بپذيرند. از ديگر هدفهاى مهم امريكا در عراق، اين بود كه ضمن كاتاليزه نمودن سياستهاى دولت آينده عراق،بتوانند از اين كشور به عنوان نقش توازن بخش در برابر ايران استفاده كنند. در راستاى اهداف ياد شده، امريكا سياستهاى ذيل را پيش گرفت:
1. جلوگيرى از به وجودآمدن حكومت شيعه در عراق، با گامى از الگوى ايرانى.
2. دسترسى به منابع نفت عراق، به عنوان يكى از كشورهاى نفت خيز، براى تأثير گذارى بر قيمت بازار جهانى نفت.
3. تقويت محور امريكا و اسرائيل و استفاده از عراق براى گسترش حوزه نفوذ در منطقه.
4. تحت فشار قرار دادن دولتهاى منطقه و وادار ساختن آنان به پذيرش طرحهاى منطقهاى امريكا.
5. پذيرش طرح فدرال و قبول استراتژى كردستان بزرگ در منطقه، در صورت عدم موفقيت در بر پايى عراقى با ثبات. امريكا با اعلام عجز و ناتوانى خويش در برقرارى امنيت در عراق، از طريق كانالهاى مختلف، در تلاش است تا عليرغم ميل باطنى خويش، زمينههاى گفت و گو با كشورهاى همسايه عراق، از جمله ايران را فراهم سازد.
سخنان سفير امريكا و اعلام آمادگى وى براى تعامل و گفت و گو، در راستاى فرونشاندن آتش جنگ داخلى عراق، مىتواند نشان گر جايگاه منطقهاى ايران و نقش آن در فرو نشاندن آتش فتنه در عراق باشد. همزمان با اين اعلام آمادگى، امريكايىها هم چنان از سياست ايجاد فتنه و به راه انداختن جنگ فرقهاى و قومى در عراق غافل نيستند. نفوذ مرجعيت شيعه در عراق و تعامل مثبت ايران و عراق موجب شده است كه امريكايىها همسو با انگليس، از سياست قديمى تفرقه بينداز و حكومت كن، براى ايجاد اغتشاش و جنگ روانى و رسانهاى در منطقه سود برند. تكرار واژههايى چون »ظهور هلال شيعه« و »تجديد حيات حكومت شيعيان« در منطقه، فقط در راستاى ايجاد حساسيت ميان وهابىهاى سنى و طيف تندرو معنا مىيابد. از سوى ديگر، گسترش تنفر و انزجار از عملكرد نيروهاى اشغالگر و عدم توانايى آنان در ايجاد ثبات و گسترش موجب اخير عمليات تروريستى موجب شده است كه مردم منطقه، خروج نيروهاى اشغالگر را از عراق خواستار شوند.
در اين بحث مىتوان گفت، بر خلاف افغانستان، تهاجم به عراق از سوى امريكا، بدون توافق جمعى بين المللى و رضايت قدرتهاى بزرگ، به خصوص چين، روسيه و فرانسه و بدون مجوز شوراى امنيت سازمان ملل متحد و تنها با اتكا به قدرت اقتصادى و نظامى برتر ايالات متحده امريكا و ائتلاف 45 دولت كه بيشتر آنها از دولتهاى كوچك اروپايى شرقى بودند، انجام شد.
تأثير شيعيان عراق بر روابط ايران
از زمان تشكيل (1920) و استقلال (1922) تاكنون، به دليل ساختار سياسى غير طبيعى و دخالت قدرتها، اين كشور همواره صحنه رقابت و كشمكش گروهها، احزاب و نيروهاى معارض بوده است. طى حدود 80 سال گذشته، عراق هيچ گاه روى آرامش را نديده است؛ به گونهاى كه اين ناآرامىها آن را به سرزمين كودتا خيز بدل ساخته است.
ساختار قومى و مذهبى عراق به گونهاى است كه از حدود 80 درصد عرب و 20 درصد غير عرب (كرد و تركمن) تشكيل مىشود. از اين ميان، از حدود 80 درصد عرب، 65 درصد شيعه و 15 تا 20 درصد آنها عرب سنى هستند. با اين حال عربهاى سنى بر خلاف شيعيان و كردها، حاكم عراق بودهاند. گفته مىشود، يكى از دلايل گرايش انگليسىها به استفاده از سياستمداران سنى براى اداره عراق، رويا رويى و صف آرايى جدى شيعيان در برابر انگليسىها بود؛ در حالى كه عربهاى سنى چنين رويكردى به انگليسىها نداشتند و حتى در مواردى از عملكرد انگليس در فرو پاشى امپراطورى عثمانى خشنود بودند.
حمله امريكا به عراق، نه تنها موجب فرو پاشى رژيم صدام حسين، بلكه موجب انحلال دولت سنى محور در عراق نيز شد. درست به همين دليل است كه نه تنها عربهاى سنى طرفدار صدام، بلكه برخى عربهاى سنى مخالف صدام نيز با اوضاع عراق پس از سقوط صدام و برگزارى انتخابات مخالف بودند. (4)
ويژگىهاى فرهنگى، نژادى، آداب و رسوم و تجربيات تاريخى، همراه با جهان بينى مذهبى بزرگترين گروه مذهبى عراق، راه را براى گسترش نفوذ سياسى ايران در اين كشور باز مىكند و همان گونه كه بيشتر كارشناسان مىگويند، چنين فرآيندى بيش از هر چيزى، روندى عادى و طبيعى است.
افزون بربحث دخالت ايران در مسايل عراق، به نظر مىرسد كه هيچ يك از كشورهاى منطقه (جز ايران) و قدرتهاى بزرگ (امريكا) دوست ندارند كه حكومتى شيعى محور در عراق روى كار بيايد. چنان كه با نزديك شدن به موارد حساس، مثل انتخابات، تبليغات ضد شيعى و ضد ايرانى، از طرف برخى گروهها و كشورهاى منطقه و حتى ابرقدرت امريكا عليه شيعيان و ايران افزايش يابد. حتى هنرى كيسينجر (وزير خارجه اسبق امريكا) در گفت و گو با شبكه تلويزيونى سى. ان .ان، به دولت بوش پيشنهاد داد، چنانچه منافع ملى امريكا در ايجاد يك عراق يكپارچه حاصل نشود، بهتر است كه اين كشور تجزيه شود.5 وى افزود: »نبايد موضوع تشكيل يك حكومت دين سالار شيعه را در عراق پذيرفت. اگر به چنين نقطهاى برسيم، از متحد و يكپارچه نگاه داشتن عراق، سودى عايد ما نخواهد شد. احتمالاً بايد به هر يك از گروههاى قومى اجازه دهيم، تا به ازاى يك حكومت دين سالار تحميلى، حكومتى خودگردان تشكيل دهند«.6
در اين باره، يكى از دانشمندان امريكايى مىگويد: »صحبت كردن درباره حق حاكميت، استقلال و عراق دموكراتيك، يك جوك بى مزه است. من اصلاً اين احتمال را ممكن نمىدانم كه امريكا و انگليس اجازه دهند، يك عراق مستقل پديد آيد. در چنين حكومتى شيعيان حاكم خواهند بود كه احتمالاً به عنوان نخستين گام، در صدد بهبود روابط خود با ايران بر مىآيند. اين امر مىتواند موجب خود مختارى شيعيان در منطقه گردد و اين چيزى نيست كه امريكاىها آن را بخواهند. اگرچنين امرى صورت گيرد، ايران، عراق و مناطق نفت خيز عربستان كه قطب نفتى جهاناند، شيعى خواهند شد و امريكا هرگز به تحقق چنين امرى اجازه نمىدهد. وى همچنين معتقد است كه علاوه بر اين، يك عراق مستقل، درصدد پيدا كردن جاى خود به عنوان يك قدرت در جهان عرب خواهد بود كه اين به معناى تجهيز دوباره عراق و تبديل شدنش به يك دشمن براى اسرائيل است. 7
در مجموع اگر قواعد دموكراسى و انتخابات آزاد، واقعاً در عراق رعايت شود، به صورت طبيعى، شيعيان بيشترين قدرت را خواهند داشت؛ از اين رو خواهند كوشيد، قوانين عراق را از سلطه فرهنگى سنىها در آورند. اين مسئله مطلوب عربها نيست. تشكيل دومين دولت شيعى در عراق، يعنى آغاز فصل جديدى در معادلات امنيتى - سياسى خاورميانه و تشديد شكافها در جهان عرب و تضعيف هر چه بيشتر آن. اين امر به معنى وابستگى روز افزون عربها به جهان غرب، براى تأمين امنيت آنهاست. جلوگيرى از قدرت گرفتن شيعيان، جز از راه به كارگيرى روشهاى غير دموكراتيك و مداخله صريح امريكا ممكن نيست و انجام چنين امرى نيز موقعيت امريكا را نزد شيعيان عراق به شدت تضعيف خواهد كرد. رسيدن به يك آشتى ملى ميان شيعيان و سنىهاى عرب، حداقل براى چند سال آينده، محتمل به نظر نمىرسد؛ از اين رو محتملترين گزينه، ظهور بن بستهاى سياسى، به واسطه پيروزى شيعيان از يك طرف و عدم تمايل عربهاى سنى به مشاركت سياسى از طرف ديگر است؛ حتى اگر عربهاى سنى داخل عراق، حاضر به آشتى ملى باشند، رهبران عرب منطقه، به راحتى حاضر به پذيرش چنين امرى نخواهند بود. هرگونه مداخله امريكا به نفع يكى از دو طرف نيز موجب نارضايتى بخشى از متحدان امريكا خواهد گرديد. نارضايتى هايى كه امريكا همواره به دليل داشتن قدرت برتر، به مديريت آنها نياز داشته است.
نفوذ ايران در عراق
فرصتهايى كه با برچيده شدن رژيم صدام در حوزه امنيتى و نظامى، نصيب ايران گرديد، نخست اين است كه بركنارى صدام، به تنهايى خود دستاورد و فرصت بزرگى براى ايران شمرده مىشود، زيرا صدام حتى تا واپسين روزهاى فروپاشى حكومتش، حاضر به پذيرش قرارداد 1975 الجزاير نشده بود و پذيرش قطعنامه 598 شوراى امنيت از سوى عراق نيز، به معناى برقرارى صلح در مرزهاى دو كشور نبود و در صورت ادامه حاكميت حزب بعث در آن كشور، بى گمان نا امنى در مرزهاى غربى ايران، هم چنان باقى بود.
افزون بر اين، از ميان رفتن تهديد امنيتى حزب بعث عراق، از هم پاشيدگى يك سازمان مخالف جمهورى اسلامى را كه سالها در عراق جا خوش كرده بود و به يارى حكومت بعثى، به منافع ايران آسيب مىزد، در پى داشت كه پس از حمله نيروهاى ائتلاف، پارهاى از اعضاى آن خلع سلاح و ناگزير از ترك عراق شدند، يا اينكه در محاصره نيروهاى ائتلاف قرار گرفتند.8
جمهورى اسلامى ايران، در سياستهاى كلان و رسمى خود، پيش از آغاز جنگ، با اعلام مخالفت جدى با حمله نظامى امريكا و هم پيمانانش به عراق، بر عكس نظر برخى كسان كه بر پايه احساسات ناپخته، رژيم بعثى را رژيمى اسلامى فرض مىكردند و حمله به آن را حمله به جهان اسلام مىشمردند، به صورت رسمى بى طرفى كامل خود را در برخوردهاى نظامى اعلام كرد و تا پايان ماجرا نيز به اين سياست سنجيده و عمل گرا وفادار ماند.
با توجه به پيوندهاى استوارى كه بيشتر گروههاى ملى عراق با جمهورى اسلامى ايران داشتند و اكنون نيز دارند، روشن بود كه هرگونه رژيمى كه با شركت همه گروههاى ملى عراق، قدرت را در آن كشور به دست گيرند، مانند هر رژيم فراگيرى كه در افغانستان حكومت كند، پايبند دوستى و همكارى با ايران خواهد بود.9
ايران در جريان جنگ عراق و حضور امريكا در منطقه، توانست امريكا را به اين نكته مهم توجه دهد كه نبايد با سنت، عرف و مذهب مردم عراق برخورد كرد.
اهميت نقش ايران در تحولات عراق، براى دولت و ملت عراق و نيز منطقه خسارت بار است.
توصيههاى كارشناسان ايالات متحده امريكا در اين خصوص، براى كاخ سفيد، اين است كه عراق همسو با منافع ملى ايران، مغايرتى با سياستهاى واشنگتن در عراق ندارد رابطه ميان عراق و ايران امرى اجتنابناپذير است و اين ارتباط از نظر راهبردى، براى بغداد و نيز تهران حياتى است و صرف نظر از مواضع ايالات متحده، رابطهاى ميان دو كشور ايجاد مىشود كه عراق بر آن متمركز خواهد شد.
استراتژيستهاى امريكايى، در توصيههاى خود به كاخ سفيد ابراز مىدارند: »همانگونه كه عربستان با دلائل كمتر، ناگزير شد خود را به ايران نزديك كند و به نوعى توافق برسد، مسلماً بغداد نيز بايد به تهران نزديك شود«.10
عراق بايد به مسئله مرزهاى مشترك با ايران توجه كند. همچنين فهرستى طولانى از مسائل مختلف بين دو كشور وجود دارد كه مشكل پرداخت غرامت جنگ و سفر زوار از آن جمله است. بايد در نظر داشت كه عراق بايد سرانجام به توسعه كشتيرانى خود در خليج فارس بپردازد و اينجاست كه مسئله اروند رود مطرح مىشود. اگر ايران نشانهاى از احتمال وقوع جنگ داخلى در عراق را مشاهده كند، حتماً از شيعيان اين كشور طرفدارى خواهد كرد. روابط ميان ايران و عراق عميق است و عميقتر هم خواهد شد و امريكا هيچ راهى براى متوقف كردن آن ندارد؛ از سوى ديگر، انجام چنين كارى نيز بسيار نابخردانه خواهد بود. يكى از نگرانىها اين است كه در دولت بوش افرادى تصور مىكنند كه ايرانيان در هر گوشهاى كمين كردهاند و اعتقاد دارند، هرگونه نفوذ تهران، اهريمنى و شرارتآميز است. اين افراد از هر راه ممكن، در حال مبارزه با نفوذ ايران هستند؛ ولى درك نمىكنند كه با اقدام خود، به روابط امريكا با عراق و به توانايىهاى دولت جديد بغداد، آسيبهاى سنگينى وارد مىسازند.
ايران نفوذ چشمگيرى در عراق خواهد داشت و امريكا بايد آن را درك كند و بپذيرد. ايرانيان بيش از ديگران از هرج و مرج و بى ثباتى در عراق نگران هستند. ايرانىها مىدانند كه وقوع جنگ داخلى در عراق يك احتمال قطعى است و اين موضوع بزرگترين نگرانى براى ايران است. بايد توجه شود كه امريكا در طول بحران عراق، از همكارى شگرف و خاموش ايرانىها براى ايجاد ثبات در اين كشور سود برده است. تهران دوستان متعدد خود را در عراق تشويق كرده است كه در روند سياسى كشورشان مشاركت داشته باشند؛ البته تلاشهاى گسترده ايران براى مبارزه با تروريسم در عراق، براى رضايت امريكا انجام نشده است و اقدامات تهران همگى براى منافع خود است.
سياست خارجى ايران در پنج سال گذشته، كاملاً منسجم و تا حدودى واقع گرايانه بوده است. با بررسى امكان رابطه و تعامل ميان ايران و امريكا، به عنوان دو بازيگر مؤثر منطقهاى در عراق و با توجه به اهداف و منافع آنها در اين كشور، مىتوان گفت كه پارامترهاى سه گانه شيعيان عراق و حضور آنها در رأس حكومت، چار چوب قانون اساسى و مهمتر از همه فرآيندهاى امنيتى عراق، وضعى خاص پديد آورده است. اين وضع تهران و واشنگتن را، با اينكه از سال 1979 رابطهاى با هم ندارند، به ايجاد هماهنگى ميان اهداف و منافع خود در عراق متمايل كرده است، تا آنجا كه مىتوان از احتمال وجود »منافع مشترك« و شكلگيرى محور تهران - واشنگتن، در چار چوب تركيبات منطقهاى، در مورد عراق سخن به ميان آورد.
گرچه بسيارى تحليل گران، جنگ عراق و افغانستان را بيشتر به سود منافع ايران ارزيابى مىكنند تا امريكا ،نبايد درباره ميزان نفوذ خود در عراق دچار اغراق شويم و تصور كنيم كه مىتوانيم، با قدرت هژمونى طلب امريكا در اين كشور همآوردى كنيم. كشورها براى پىگيرى منافع ملى خود در عرصه روابط بين الملل، ناچار از تصميمهاى عقلايىاند. حضور امريكا در عراق نيز يكى از واقعيات موجود در صحنه بين الملل كنونى است. با توجه به عدم تقارن قدرت دو كشور در دو بعد سختافزارى و نرمافزارى، لازم است كه با شناسايى منابع قدرت نرم و تقويت آنها، استراتژى بلند مدتى را براى رفع تهديدات پايهريزى كرد؛ براى مثال طرح خاورميانه بزرگ امريكا، با هدف گسترش مبادلات فرهنگى و آموزشى و بسط اقتصاد آزاد، براى تحميل دموكراسى به منطقه خاورميانه است. اين طرح، از طرح مارشال الهام گرفته است. طى دورههاى پس از جنگ دوم، حدود 700 هزار نفر در مبادلات فرهنگى و آكادميك امريكا شركت داشتند و بسيارى رهبران كنونى و گذشته دولتها، زمانى در اين كشور تحصيل كردهاند. قدرت بر آمده از جذاب و گيرا بودن سياستها، آرمانها و فرهنگ يك كشور است و چنين مبادلات وسيعى مىتواند، به جهانگير شدن فرهنگ امريكايى بينجامد. روابط ايران و عراق به لحاظ علايق مشترك سياسى، فرهنگى و اقتصادى، همواره از كشش بالايى برخوردار بوده و اكنون نيز به نظر مىرسد كه با تثبيت دولت عراق، زمينههاى همكارى بيش از پيش فراهم شده است، و مىتوان در انتظار روابط نزديك و دوستانه ميان دو كشور بود.
نتيجهگيرى
ايران و عراق دو همسايه با اشتراكات تاريخى و فرهنگى فراوان، هر يك در دورهاى، از قدرتهاى مهم منطقه به شمار مىآمدند. شباهتهاى فراوان اين دو كشور و قدرت ژئوپولتيك آنها، به خصوص در زمينه غناى نفتى موجب شد كه دو كشور، همواره مورد توجه قدرتهاى بزرگ باشند. از نظر ايران، تشكيل دولت قدرتمند با حضور دولت مردمى و ايجاد ساختار دموكراتيك در عراق مىتواند، ضمن برقرارى ثبات و امنيت داخلى، زمينههاى رشد و شكوفايى منطقهاى را نيز فراهم سازد. پيگيرى اين اهداف از سوى عراق و ايران، مشكلات منطقهاى امريكا را دو چندان مىسازد. طيف تندروى نو محافظه كاران كاخ سفيد، حاضر به پذيرش واقعيتهاى موجود داخل عراق، به تثبيت هژمونى جهانى شدن كمك مىكند. اين در حالى است كه با نهادينه شدن روند سياسى عراق جديد،شرايط منطقهاى به نفع مردم و همسايگان عراق، از جمله ايران پيش خواهد رفت و بهانهاى براى حضور نيروهاى خارجى در عراق باقى نخواهد ماند. قرائن موجود نشان مىدهد كه امريكايىها، به دليل تضاد منافع با ايران، بر سر مسائل منطقهاى و پرونده هستهاى آن، خواهان حفظ پايگاههاى نظامى خويش در عراق با مدت طولانى هستند.
در همين حال گسترش نفوذ ايران در منطقه و نزديكى ايران و عراق موجب شده است كه امريكايىها با از دست دادن اعتماد و اعتقادشان به دولت عراق، در حال محك و آزمون منافعى باشند كه بتواند با تحميل جو خشونت و درگيرىهاى فرقهاى در عراق، منافع خويش را تأمين كنند.
پى نوشتها:
Iran Buildiny a New Society Brean of public A FFris us Departent of stateJanuny .1
.6.2005
.State.gov .usinfo .2
Actions of us prove Boon to warn.26 -Baltimore Sun Gulf .3
4- مراد ويسى، پايان حكومت 1200 ساله اقليت، روزنامه ايران، شماره 273042 بهمن 1383، ص 5.
5- امين ديلمى معزى، شيعيان براى انتخابات در عراق متحد مىشوند، هفته نامه هراز 21 آذر 1383، ص 4.
6- انتخابات عراق، راهبردها و نگرشهاى نوين، روزنامه اطلاعات، شماره 23271، 14 بهمن 1383، ص 12.
Actions of us prove Boon to warn.26 May 2005-common -Baltimore Sun Gulf .7
8- احمد زاده، داوود، تحولات جهان، تهران، 1383، ص 222 - 221.
9- مجتهد زاده، پيروز، جهان سياسى در سالى كه گذشت، اطلاعات سياسى اقتصادى، س 17، ش 8 (ارديبهشت 82) ص 4 - 29.
10- برژينسكى، زبيگينو، »لزوم رويكرد جديد امريكا در قبال ايران« ترجمه مجتبى اميرى وحيد، اطلاعات بين المللى (2 مرداد 1385).