آمريكا، سياستهاى هژمونيك و انقلابهاى رنگى
برنا بلداجی سیروس
قسمت دوم اوكراين اوكراين با وسعت 7/603 هزار كيلومتر مربع، پس از فرانسه دومين كشور بزرگ اروپاست، جمعيت اين كشور 8/48 ميليون نفر در سال 2003 بود كه 74 درصد آن را اوكراينىها و 23 درصد را روسها تشكيل مىدهند، البته اقليتهايى چون بلا روسها، يهوديان و مولداوىها نيز در اين كشور ساكن هستند. اوكراين با كشورهاى لهستان و اسلواكى از غرب، مجارستان، مولداوى و لهستان از جنوب غربى، درياى سياه از جنوب، روسيه از شمال و بلاروس از شمال غربى همسايه است. اوكراين در سال 1991 استقلال خود را از اتحاد جماهير شوروى سابق به دست آورد. نخستين رئيس جمهور اين كشور »كراوچك« بود كه اقدامات وى مبنى بر خروج از مدار روسيه، موجب ايجاد شكاف در داخل اوكراين گرديد. همين امر موجب شد كه وى نتواند در انتخابات 1994 به پيروزى دست يابد و جاى خود را به »لئونيد كرچما« داد. نقطه حائز اهميت در خصوص اوكراين اين است كه اين جمهورى در عرصه ژئوپليتيكى، موقعيت منحصر به فردى دارد، چرا كه در محيط بين المللى نقاط بحرانى منطبق با نقاطى است كه داراى اهميت ژئوپليتيكى باشند و موقعيت استراتژيك يا منابع استراتژيك در اختيار داشته باشند؛ در اين شرايط است كه يك كشور اهميت منطقهاى و بين المللى مىيابد و بازيگران بينالمللى در اين محيط، اگر با تضاد منافع خود روبرو شدند، سعى در بيرون راندن رقيب از صحنه مىكنند.(1) در دوران جنگ سرد، اقمار زير نظر روسيه به عنوان »سير دفاعى هارتلند« بودند كه از دو حلقه تشكيل شده بود، در حلقه نخست كشورهاى مستقل اروپاى شرقى بودند و در حلقه دوم جمهورىهاى خود مختار زير نظر روسيه بودند، كه در صورت رخنه غرب بر اين مناطق، مىتوانست براى شوروى خطرناك باشد. با فروپاشى اتحاد جماهير شوروى، ايالات متحده امريكا توانست، در حلقه اول رخنه كند و سپس توانست وارد حلقه دوم گردد كه اين اقدام موجب رشد نيروهاى گريز از مركز (مسكو) شد. اوكراين نيز يكى از اين نيروهاى گريز از مركز بود.(2) در اين راستا نخستين اقدام اين جمهورى در نزديكى به غرب، خلع سلاح اتمى، پايان دادن به همكارى با ايران در زمينه طرحهاى هستهاى و همكارى نظامى در عراق كه با وعده و وعيدهاى غرب مبنى بر ارسال كمكهاى مالى محقق شد؛ ولى كوتاهى در ارسال كمكهاى مالى از يك طرف و درخواست روسيه براى پرداخت بدهىهاى اوكراين و نيز بحران استقلال خواهى »شبه جزيره كريمه« از سوى ديگر، موجب همگرايى اوكراين با روسيه و كشورهاى CIS گرديد. اين اقدام با تغيير وزير امور خارجه »بوريس تاراسيوك« كه فردى غرب گرا بود، آغاز شد؛ ولى در دوره »آناتولى زلنكو« وزير امور خارجه جديد، باز هم مشكلات اوكراين با روسيه لاينحل باقى ماند. (3) با روى كار آمدن »نو محافظه كاران« در ايالات متحده آمريكا و تقويت موضع ضد روسى آنان و نيز اولويت داشتن اورسيا براى حفظ منافع، اوكراين و ديگر جمهورىهاى اروپاى شرقى، آسياى مركزى و قفقاز بيش از اندازه مورد توجه واقع شد (4) و از آنجا كه اوكراين دروازه ورود به حلقه اول سپر دفاعى روسيه بود، از ديگر جمهورىهاى اروپاى شرقى براى ايالات متحده آمريكا اهميت بيشترى داشت. اين امر موقعى صدق مىكند كه اگر اوكراين تمايلات غرب گرايانه داشته باشد، موجب محدود شدن روسيه و تضعيف آن در مقابل غرب مىشود و بر عكس، اگر تمايلات شرق گرايانه داشته باشد، موجب تقويت روسيه در برابر غرب خواهد شد؛ از سوى ديگر، نزديكى به روسيه به ادامه همكارى با كشورهاى CIS و تقويت روسيه و نيز ادامه همكارى در زمينه هوا - فضا و انرژى و صنعت با ايران منجر خواهد شد كه هيچ يك مقبول طبع ايالات متحده آمريكا نيست. بنابراين، از نظر غرب، لازم است تغييراتى در ساختار قدرت در اوكراين به وجود آيد. »ايالات متحده آمريكا«، براى تكميل محاصره استراژيكى روسيه پس از 11 سپتامبر - كه توانسته بود، در آسياى مركزى و قفقاز رخنه كند به احاطه قدرت غرب گرايان در اوكراين نياز مبرم داشت تا از اين طريق بتواند، پروژه محاصره و استقرار اوراسيا را تكميل كند. بنابراين، توجه خود را بر روى نيروهاى »گريز از مركز« اوكراين متمركز كرد و در جريانات انتخابات رياست جمهورى 2004، همانند الگوى انقلاب مخملين كه از طريق بنياد سوروس در گرجستان اجرا شده بود، نيروهاى گريز از مركز اوكراين را به رهبرى »ويكتور پيوشچنكو« بر مبناى همان سناريو، به ايفاى نقش واداشت. بحران سياسى در اوكراين، پس از اعلام نتايج دور دوم انتخابات رياست جمهورى آغاز شد. رقباى اصلى اين انتخابات، يكى »ويكتور يانو كوويچ« نخست وزير سابق اوكراين كه حامى شرق بود و ديگرى »ويكتور يوشچنكو« نامزد مورد حمايت غرب بود. از همان دور اول انتخابات، غربىها از آنچه نقض قانون و ناعادلانه بودن انتخابات و نتايج آن مىخواندند، گله و شكايت داشتند و باجانبدارى رسانهها و دخالتهاى دولت كه از مدتها قبل آغاز شده بود و با مطرح شدن ادعاى سوء قصد به جان نامزد مخالف دولت، بى اعتمادى بر انتخابات سايه افكند. (5) دور دوم انتخابات در روز 21 نوامبر 2004، در فضايى پرتنش برگزار شد و يك روز بعد، با معرفى »ويكتور يانوكوويچ« از سوى ستاد مركزى انتخابات، به عنوان نامزد برنده در انتخابات، طرفداران يوشچكنو در شهرهاى غربى اوكراين و پايتخت، نسبت به اعلام نتايج اعتراضاتى را به راه انداختند و نتايج انتخابات را بى اعتبار خواندند. با شروع اعتراضات در مناطق غربى اوكراين كه حاميان »ويكتور يوشچنكو« به راه انداخته بودند، در مناطق شرقى نيز حاميان »ويكتور يانوكوويچ« دست به اعتراض زدند، در اين وضعيت بحران امرى اجتنابناپذير بود؛ حال اينكه تجزيه اوكراين منافع هيچ يك از حاميان را محقق نمىساخت؛ از اين رو هيأتى بين المللى متشكل از رؤساى جمهورىهاى لهستان، ليتوانى و رئيس دوماى روسيه، خاوير سولانا مسئول وقت سياست خارجى اتحاديه اروپا و رئيس جمهور اوكراين و »كوچما« براى ميانجىگرى بين طرفين تشكيل شد كه همه اين اقدامات بىنتيجه ماند. به دنبال اين حوادث و حضور معترضان در خيابانها و محاصره ساختمانهاى دولتى كه در عرض چند روز كم كم ورودىهايشان تحت كنترل معترضان درآمده بود، مواضع رسمى نيز كم كم نرمتر شد. به طورى كه رئيس جمهور كوچما كه حامى »يونا كوويچ« بود، زمينه را براى برگزارى انتخابات مجدد فراهم ساخت تا اينكه در 3دسامبر 2004، دادگاه عالى اوكراين راى به ابطال و برگزارى مجدد انتخابات رياست جمهورى داد. (6) اما نكته مهم در برگزارى انتخابات جديد، تغيير در قانون اساسى بود كه از سوى مخالفان درخواست شده بود. در اين تغييرات، جلوگيرى از امكان تقلب در انتخابات و نيز محدوديتهايى در خصوص اختيارات رياست جمهورى بود. به هر حال، با اصلاح قانون اساسى كه در آن اختيارات رئيس جمهور كاسته و به قدرت پارلمان افزوده شده بود و اوكراين به يك »نظام پارلمانى« تبديل شد و برگزارى انتخابات مجدد به (26 دسامبر 2004) موكول گرديد كه در اين انتخابات »ويكتور يوشچنكو« به پيروزى رسيد.(7) به هر حال پس از پيروزى يوشچنكو و پيروزى انقلاب نارنجى، سناتور »مك كين« آمريكايى، از بزرگترين عاملان انقلاب پرده برداشت و ابزار داشت: »تمامى اين حركت انقلابى مديون اينترنت بود و اين فعالان سياسى بودند كه با استفاده از اينترنت، با مخالفان خود در تماس بوده و آنها را سازماندهى مىكردند.« به هر حال، فارغ از »اينترنت« يك برنامه عظيم نيز پشت اين حركت نهفته بود و آن پولهايى است كه كلينتون در زمان رياست جمهورى خود، در كانونهاى مشخص تزريق كرده بود تا در يك مقطع مشخص نتيجه بدهند. در سال 1997 و در جريان سنگينتر كردن تحريمهاى آمريكا، كلينتون به اين نتيجه رسيد كه طبق نظر مشاوران خود، يك برنامه سازماندهى شده بلند مدت طراحى كند تا بر اساس آن، »زيرساختهاى تغيير رژيم« در نقاطى خاص اتفاق بيفتد.(8) از سوى ديگر، »يوشچنكو« در شرايطى به قدرت رسيد كه حمايت احزاب و سازمانهاى گوناگون، از جمله حزب سوسياليست به رهبرى »الكساندر مورزر« را به همراه داشت. از طرفى هم مديون كمكهاى سرمايه داران اوكراينى (يوليا تيموشنكو) و غربىهاست كه هزينه حضور 24 ساعته هزاران نفر از حاميانش را در خيابانهاى كيف، لووف و... را براى هفتهها تامين كردند و به ستاد تبليغاتى او يارى رساندند. در كنار اين مطالب، در مقالهاى با عنوان »آمريكا پشت آشوب كيف، از يان تراينور« كه در 26 نوامبر 2004 در روزنامه گاردين به چاپ رسيده بود، آمده است: »ناشنال دموكرات انستيتو« وابسته به حزب دموكرات، »اينترنشنال ريپابليكن« انستيتو، متعلق به حزب جمهورى خواهان، »وزارت امور خارجه« و »يو. اس. ايد« و همچنين »انيستيتوى جامعه باز«، وابسته به ارتش و سازمان غير دولتى »فريدوم هاوس«، از ستونهاى اصلى كمك به انقلاب نارنجى اوكراين بودند.(9) از همين رو، قابل پيشبينى خواهد بود كه پس از طى يك دوره اختلاف، درميان »نارنجىها« بروز كند و رئيس جمهورى اوكراين با چرخش آشكار به سوى راست، مخالفان جناح خود را كنار بگذارد. اعلام انتخاب »يوليا تيموشنكو« معاون يوشچكنو كه به دليل دست داشتن در صنعت گاز به »ملكه گاز« شهرت يافته است، به سمت نخست وزيرى، از نخستين نشانههاى اين موضوع است. از سوى ديگر، موضوعى كه از لحاظ سياست داخلى در پيش روى يوشچكنو قرار دارد، ديدگاه خصمانه اهالى روسىتبار شرق و جنوب اوكراين نسبت به وى است. تهديد اين مناطق به انجام همه پرسى در خصوص خود مختارى (به عبارت بهتر استقلال)، آن اندازه اهميت دارد كه ذهن او و مشاورانش را به خود مشغول كند. در عين حال، نبايد از اوضاع دشوار اقتصادى اوكراين غفلت كرد كه يكى ديگر از آوردگاههاى يوشچنكو به شمار مىرود؛ موضوعى كه او قول بهبودىاش را به طرفداران خود داده بود. به هر حال، رخنه فساد مالى در بين مقامات، دولت اوكراين را با چالشهاى فراوان روبرو ساخته، به گونهاى كه رئيس جمهور،دولت »يوليا تيموشنكو« را منحل ساخته كه در صورت وقوع چنين حوادثى، امكان ضد انقلاب عليه دولت را ميسر مىسازد.
قرقيزستان "جمهورى قرقيزستان"، در شمال شرقى آسياى مركزى و با وسعت 198/500 هزاركيلومتر مربع، در ناحيه تيان شان و جنوب خاورى پامير - آلاى قرار دارد. جمعيت اين كشور در سال 1994 بالغ بر 4/472 ميليون نفربود. اين جمهورى از شرق و جنوب شرقى با چين، از جنوب با تاجيكستان، از شمال شرقى و شمال غربى به قزاقستان و از جنوب غربى با ازبكستان همسايه است. تركيبى جمعيتى اين كشور را حدود57 درصد قرقيز، 35 درصد روس و مابقى نژادهاى آلمانى، ترك، ايغور، كرهاى و... تشكيل مىدهند. جمهورى قرقيزستان نيز همانند ديگر جمهورىهاى آسياى مركزى، در سال 1991 استقلال خود را از اتحاد جماهيرشوروى به دست آورد و از آن زمان تا سال 2004 »عسگرآقايف«، رئيس جمهور اين كشور بود كه با شكلگيرى »انقلاب زرد«، »باقى اف« به سمت دومين رئيس جمهور اين كشور منصوب شد. (10). جمهورى قرقيزستان پس ازكسب استقلال، به صورت شريك سنتى روسيه باقى ماند. وابستگى شديد اقتصادى و نبود صنايع از يك طرف و وجود اقليت قابل توجه روس تبار از سوى ديگر، مزيد برعلت بود، به گونهاى كه برخى بر اين عقيدهاند كه قرقيزستان، وفادارترين عامل كرملين درمنطقه محسوب مىشود. اين جمهورى، دموكراتيكترين جمهورى در ميان همسايگانش است؛ به گونهاى كه در سال 1998 به دليل اصلاحات اقتصادى، وارد سازمان تجارت جهانى شد. از طرفى هم اين جمهورى، تمامى »نسخههاى نئوليبرالى صندوق بين المللى پول« را اجرا و ازاستقرار سازمانهاى غير دولتى در كشور استقبال مىكرد. از سويى هم غربىها »آقايف« را مايه اميد استقرار دموكراسى در اين منطقه مىخوانند. اگر چه جمهورى قرقيزستان داراى منابع طبيعى همچون نفت و گاز نيست؛ ولى هم مرز بودن يا چين و افغانستان، به اين كشور اهميت راهبردى بخشيده و همين عامل باعث جلب توجه آمريكا به اين جمهورى شده است. وقوع حادثه 11 سپتامبر، اين فرصت را به آمريكا داد تا بتواند در »حيات خلوت روسيه« استقرار يابد؛ امرى كه در دو جنگ جهانى اولو دوم محقق نشده بود. آمريكا تنها با كشته شدن 3500 نفر، توانست در اين منطقه چادربزند .استقرار پايگاه نظامى در شهر »ناماس« و اقدام به نصب رادارهاى آواكس در جمهورى قرقيزستان 5 درصد بودجه داخلى اين كشور را تامين مىكرد) پروژه استقرار آمريكا را تكميل كرد تا از اين طريق بتواند، تحركات نظامى و سياسى چين و روسيه را به خوبى زيرنظر داشته باشد. اگر چه دولت قرقيزستان تلاش مىكرد كه روابط خود را با روسيه و آمريكا در يك سطح نگهدارى؛ولى در افزايش تعاملات اقتدار طلبانه آقايف، واشنگتن حمايت خود را از فعالان سياسى و سازمانهاى غيرد ولتى قرقيزستان بيشتر كرد و در مقابل آقايف هم به مسكو متمايل گشت. با رد صلاحيت نامزدهاى مخالف دولت، در پارلمان سال 2005 قرقيزستان، جرقههاى انقلاب در اين جمهورى زده شد. پس از برگزارى انتخابات پارلمان و اعلام نتايج آن، ساكنان مناطق جنوبى كشور، نخستين نشانههاى نا آرامى را ايجاد كردند و با حمله به ساختمانهاى دولتى، آنها را به محاصره خود در آوردند تا اينكه اين ناآرامىها به شهرهاى ديگر انتقال يافت. با رد صلاحيت يكى از كانديداهاى »منطقه تونگ« در شرق قرقيزستان، براى شركت در انتخابات پارلمانى 2005، راىگيرى در اين منطقه به تعويق افتاد. البته رد صلاحيت كانديداهاى پارلمان در حد وسيعترى صورت گرفته بود كه اين امر در مناطق جنوب و شرق موجب ايجاد تنش بين مخالفان دولت و دولت مركزى شده بود؛ امرى كه كارشناسان سياسى احتمال وقوع آنرا بسيار قوى مىدانستند و اپوزسيون قرقيزستان نيز در اين خصوص هيچ شكى نداشت. انتخابات پارلمان در 27 فوريه 2005 انجام شدونتايج برخى حوزهها، نشان عدم كسب آراى اكثريت برخى نمايندگان مجلس بود. به همين دليل در اين حوزهها، انتخابات به دور دوم كشيده شد. با برگزارى دور دوم انتخابات در 13 مارس 2005 اكثريت كرسىهاى پارلمان نصيب احزاب و گروههاى موافق دولت گرديد؛ اين در حالى بود كه احزاب مخالف، دولت را به تقلب در انتخابات محكوم كردند. بدين ترتيب، زمينههاى اغتشاش و نا آرامى در اين كشورها مهيا گرديد. (11) چنان كه پيشتر گذشت، تظاهرات از مناطق جنوب قرقيزستان آغاز گرديد. مخالفان دولت بعد از اعلام نتايج دور دوم، در ميدان اصلى شهر »اوش« تجمع كردند. با گسترش اعتراضات عليه دولت در مناطق جنوبى، فرودگاه و تالار بزرگ شهر »جلال آباد«، به دست انقلابيون افتاد. اين اعتراضات كم كم به تمامى نقاط قرقيزستان سرايت كرد. در پايتخت نيز مخالفان دولت، با تصرف اماكن دولتى و دفتر رياست جمهورى، خواستار كنارهگيرى »عسگر آقايف« شدند. آقايف بعد از فرار از كشور، سفير آمريكا در بيشكك را عامل اصلى اين انقلاب دانست. وى ابراز داشت: »يك هفته قبل از وقوع اين حوادث، در شبكه جهانى اينترنت، نقشه اين انقلاب منتشر شده بود. اين نقشه را استفن يانك سفير ايالات متحده آمريكا در بيشكك، تدوين كرده است و اين انقلاب دقيقا" ،همانندآن نقشه صورت گرفته است«. (12) بعد از بركنارى آقايف، »كورمن بيك باقى اف« نخست وزير پيشين و رئيس ائتلاف گروههاى مخالف دولت قرقيزستان، از سوى پارلمان اين كشور به عنوان رئيس جمهور موقت تا انتخابات جديد رياست جمهورى (26 ژوئن) منصوب شد. از طرفى هم محافل سياسى اعلام كرده بودند كه 26 ژوئن براى برگزارى انتخابات زمان مناسبى نيست، چرا كه وجود اختلاف ميان رهبران معترضان از يك سو و بروز هرج ومرج و غارت در روزهاى تظاهرات از سوى ديگر موجب ايجاد ناآرامى و اغتشاشات بعد از پيروزى» انقلاب لالهاى« شده بود. به همين دليل براى استقرار نظم و آرامش و رفع اختلافات بين رهبران به زمان زيادى نياز بود. به هر حال، در (11 جولاى 2005) انتخاب رياست جمهورى قرقيزستان برگزار شد و طبق پيش بينىهاى صورت گرفته، »باقى اف« به عنوان رئيس جمهورى اين كشور برگزيده شد. اگر چه »انقلاب لالهاى« قرقيزستان با انقلابهاى گرجستان و او كراين در نقاط زير اشتراك داشت: 1. نارضايتى مردم از حاكميت مطلق نخبگان سياسى. 2. وجود تعداد قابل توجهى از مقامات درجه اول و غرب گرايى دولتى كه با كمكهاى مالى حمايت شده و در صفوف اپوزيسيون حمايت شدهاند. 3. وجود رسانههاى وابسته به مخالفان دولت. 4. تجربه كافى در مبارزات و تظاهرات خيابانى . 5. و از همه مهمتر وجود رهبرى كاريزماتيك. (13) اما در برخى نقاط نيز با اين انقلابها تضادهايى داشت كه عبارت است از: 1. بر عكس اوكراين و گرجستان كه تغيير رژيم در آنها نسبتا" مسالمتآميز صورت گرفت، در قرقيزستان كشته و زخمى،تاراج و ويرانى بر جاى گذاشت. 2. روند تحولات در كيف و تفليس از پيش طراحى و به اجرا گذارده شده بود، در حاليكه در قرقيزستان تحولات بيشتر خود جوش و روند آنارشيستى داشت. 3. گرچه در گرجستان و اوكراين، بخش عمده نيروهاى اپوزيسيون حول يك رهبر واحد بود؛ ولى در قرقيزستان، مخالفان در درون ساختارهاى قبيلهاى مختلف و رقابت بين آنها بسيار شديد بود. 4. ديگر فرق فاحش، در رابطه با »نقش غرب« بود، به گونهاى كه در تفليس، سرنخ در سفارت آمريكا و در كيف دردست جامعه اروپا بود؛ اما در قرقيزستان اين نقش به صورت گسترده نبود. 5. در دو جمهورى گرجستان و اوكراين نيروهاى اپوزيسيون به طور واضح طرفدار غرب، يعنى ايالات متحده، ناتو و اتحاديه اروپا بودند؛ ولى در قرقيزستان اين امر هنوز مشخص نگرديده است. 6. اگر چه در گرجستان و اوكراين منافع امريكا و روسيه متضاد بود و رو در روى هم قرار گرفته بود، ولى قرقيزستان به علت اينكه هر دو كشور داراى پايگاه نظامى هستند، مايل به جلوگيرى از گسترش بحران بودند.(14)
انقلابهاى رنگين: ناكامىها و دستاوردهاى امريكا با توجه به اسناد آشكار و نهان موجود هيأت حاكمه ايالات متحده لحظه و دقيقهاى وقت خود را صرف نمىكنند، مگر اينكه يك ناحيه از نظر ژئوپلتيكى و استراتژيكى حائز اهميت بى اندازهاى براى امريكا باشد يا منافع گسترده مشخصى در آن نهفته باشد.(15) به همين دليل مىتوان دستاوردهاى ايالات متحده امريكا را مىتوان در قالب سه حوزه زير بررسى كرد: 1. تسلط نسبى بر اوراسيا چنان كه پيشتر گذشت، اين منطقه از لحاظ ژئوپلتيكى و استراتژيكى حائز اهميت است. وجود شش كشور اتمى، وجود منابع سرشار طبيعى، اسكان دو - سوم جمعيت جهان و... موجب گرديده كه تسلط بر اين منطقه، در اصل تسلط بر جهان و حكومت بر آن باشد؛ چيزى كه در چند دهه گذشته از طرف »مكيندر« مطرح گرديد و توسط »اسپايكمن« تكميل گرديد. ايالات متحده با اشغال »افغانستان و عراق« و ايجاد پايگاههاى نظامى در آسياى مركزى و قفقاز و همسو كردن رژيمهاى قرقيزستان و، گرجستان، اوكراين و صربستان در اروپاى شرقى و در كنار آن، تلاش براى برپايى انقلاباتى مشابه در آذربايجان و ديگر جمهورىهاى بر جاى مانده از اتحاد جماهير شوروى، توانسته است، به طور نسبى بر اين منطقه تسلط داشته باشد. البته بايد اذعان داشت كه عدم توانايى اقتصادى روسيه و بدهىهاى قابل توجه اين كشور به آمريكا از يكسو و ايجاد ترس در بين اعضاى اتحاديه اروپا مبنى بر عدم توان دفاعى در مقابل روسيه، از سوى ايالات متحده، موفقيت امريكا را در احاطه بر اين منطقه تسريع بخشيد. اين در حالى است كه كاركرد ژئوپلتيك و استراتژيك اين منطقه مىتواند، قدرت كنترل كننده اين مكان را در اختيار بدهد تا در منازعه قدرت جهانى شرايط را به نفع خود تغيير دهد.(16)
2. كنترل ژئوپلتيك خطوط انتقال انرژى در تمدن نوين، نقش منابع »هيدرو كربنى« اهميت فوق العادهاى دارد. تلاشهاى فراوانى در سطح بين المللى براى كنترل، نظارت و به دست آوردن حوزههاى جديدى از اين ماده مولد انرژى به عمل آمده كه به ايجاد نقاط بحرانى و بروز رقابتهاى سخت جهانى منجر شده است. منطقه آسياى مركزى و قفقاز و در كنار آن »خليج فارس«، بيش از 70 درصد نفت و 40 درصد گاز طبيعى جهان را در خود جاى داده است. به همين علت »جفرى كمپ« يكى از ناظران عالى امريكايى در امور ژئوپلتيك معتقد است كه اين دو منطقه تأمين كننده انرژى در سده بيست و يكم هستند و از آن به عنوان »بيضى استراتژيك انرژى« ياد مىكند.(17) به همين دليل، ايالات متحده امريكا، بعد از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى در پى آن بود كه بتواند به هر طريقى، نفت حوزه درياى خزر را با حذف روسيه و ايران، به مناطق ديگر جهان انتقال دهد. حمايت از خطوط لوله باكو - جيهان، ترانس كاسپين (انتقال نفت قزاقستان از بستر درياى خزر به آذربايجان و گرجستان)، خط لوله نفت آسياى مركزى (كه قزاقستان، تركمنستان، افغانستان و پاكستان را به هم متصل مىكند) را در دستور كار خود قرار داده است. البته برخى پس از 11 سپتامبر و سلطه امريكا بر عراق، بر اين عقيده بودند كه عراق با توانايى صادرات نفت به ميران 3 ميليون بشكه در روز، از اهميت منطقه قفقاز و آسياى مركزى خواهد كاست؛ ولى با تغييرات حاكم شده در جمهورىهاى گرجستان و اكراين از يكسو و تكميل شدن فاز اول ترانس كاسپين، مبنى بر انتقال نفت به غرب، فرصت ديگرى را براى ايالات متحده در خصوص دور نگهداشتن ايران و روسيه از مبادلات نفتى به ارمغان آورد. چنان كه قبلا گذشت ايالات متحده در پى آن است كه بتواند زمينههاى لازم را براى سرمايه گذارى شركتهاى امريكايى در اين منطقه مهيا سازد تا بتواند انرژى مورد نياز خود و متحدين را بى هيچ گونه چالشى به دست آورد كه اين امر با ايجاد مثلث امريكا، گرجستان و آذربايجان، در مقابل مثلث ايران، روسيه و ارمنستان (كه آثار شكنندگى زيادى دارد) ميسر گرديد.
3. جلوگيرى از ايجاد اتحاديههاى نظامى - امنيتى تلاشهاى مسكو براى ايجاد مثلث »هند، چين و روسيه« يا تركيبى از ايران و هند، پاكستان، چين و روسيه يا گسترش »اتحاديه شانگهاى« با تركيبى از اعضاى آن در كنار ايران، هند و پاكستان، بزرگترين تهديد عليه منافع ايالات متحده شمرده مىشود؛ ولى ايالات متحده با ايجاد انقلابها در سه جمهورى اوكراين، گرجستان و قرقيزستان، توانسته تا حدودى بين اعضاى شانگهاى شكاف ايجاد كند. ترس از گسترش انقلابها به ديگر جمهورىها، رهبران اين جمهورىها را بر آن داشته تا خود را با منافع ايالات متحده همسو سازند؛ اما ناكامىهاى اين انقلابهاى رنگى براى ايالات متحده را مىتوان در عناوين ذيل معرفى كرد: 1. وجود اختلافات قومى در داخل جمهورىها: گر چه گرجستان تا حدودى توانسته، بر منازعات داخلى پس از انقلاب چيره شود؛ ولى فشارهاى روسيه بر مناطق خود مختار اين جمهورى، مىتواند در آينده باعث تجزيه و فروپاشى اين جمهورى شود و همين امر در اوكراين نيز قابل توجه است. عدم توجه به مناطق شرق و جنوب از سوى رهبران كيف، امكان تجزيه اوكراين را غير قابل اجتناب مىكند و از طرفى هم، وجود فساد مالى در بين مقامات دولتى، شايد به اين امر سرعت بيشترى بخشد. اختلافات قومى در قرقيزستان نيز بر همين منوال است. 2. ساختارهاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى باقى مانده از دوران شوروى: حضور نظامى و سنتى روسيه در منطقه و وابستگىهاى اقتصادى و نظامى به اين كشور و از همه مهمتر، تفاوتهاى فرهنگى كشورهاى منطقه با غرب و امريكا، در دازمدت مىتواند موجب ايجاد تغييرات اساسى در منطقه شود. 3. نگرانىهاى روسيه و چين موجب تقويت همكاريهاى اين دو كشور گرديده كه در صورت تقويت همكارىها و از بين بردن اختلافات بين چين و روسيه و چين، هند و پاكستان، مىتوان در آينده شاهد ظهور يك ابر قدرت جديد در عرصه بين المللى بود كه اين امر موجب شكست »سياستهاى يكجانبه گرايى« ايالات متحده خواهد شد. 4. عدم دستيابى كشورهاى نو استقلال به استقلال سياسى و اقتصادى واقعى مانع ديگرى است. نيروهاى استقلال طلب اين جمهورىها، رژيمهاى شكل گرفته بعد از انقلابهاى مخملى را با چالش جدى و شكست روبرو مىسازد. 5. رشد رسانهها و اينترنت و افشارگرى سلطه جديد امپرياليسم مىتواند افكار اين ملتها را در آينده مخالف حضور و استمرار سيطره دولتهاى دست نشانده ناشى از انقلابهاى مخملى - ساخته و آنها را متزلزل و ساقط كند. بر اين اساس، بايد اذعان داشت كه نگاهى به وضعيت كنونى كشورهاى گرجستان و قرقيزستان نشان مىدهد كه حكومتهاى دولتهاى دست نشانده همگرا با امپرياليسم، توانايى پاسخ به مطالبات واقعى مردم خود را نخواهد داشت و روز به روز از مشروعيت آنها كاسته خواهد شد.
نتيجه گيرى در يك جمعبندى كلى، چنين به نظر مىرسد كه »انقلابهاى رنگى«، با هدف استقرار رژيمهاى همسو با غرب و با كمك مالى غرب به مرحله اجرا گذاشته شد؛ البته وضعيت و شرايط داخلى هر يك از جمهورىهاى گرجستان، اوكراين و قرقيزستان نيز مزيد بر علت وقوع اين انقلابها بود. ايالات متحده، بعد از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى، به ويژه پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 در پى دستيابى بر منطقه هارتلند و مناطق حاشيهاى سپر دفاعى روسيه، كنترل منافع هيدروكربنيكى و خطوط لوله نفت و گاز و از همه مهمتر، جلوگيرى از ايجاد اتحاد استراتژيكى با تركيبهايى چون روسيه، چين و هند يا روسيه، چين، پاكستان، هند و ايران بود كه تا حدودى توانست با استقرار رژيمهاى جديد طرفدار غرب و در سه كشور گرجستان، اوكراين و قرقيزستان، به اين اهداف دست يابد؛ اما بايد تأكيد كرد كه وجود تفاوتهاى قومى و فرهنگى مناطق »خارج نزديك روسيه« با غرب و همچنين، زير نفوذ روسيه بودن اين مناطق و نيز نگرانىهاى روسيه و چين از گسترش نفوذ امريكا و به خصوص »گسترش اسلام گرايى در حاشيه مناطق مزبور« و از همه مهمتر »بيدارى ملل منطقه« باعث تقويت همكارىهاى اين كشورها در منطقه گرديده است كه وجود اين تعارضات در آينده زمينه ساز ناكامىهاى ايالات متحده و ايجاد باتلاقهاى نوين - عميقتر از آنچه در عراق ايجاد شده است - براى امريكا خواهد بود.
پى نوشتها: 1. بهرام اميراحمديان، »تحولات گرجستان در صحنه ژئوپليتيك قفقاز«، مجله آسياى مركزى و قفقاز، شماره 45، بهار 1383، ص 79. 2. نفيسه كوهنورد، »گرجستان و بحران چند لايه قفقاز: بازى در تفليس«، روزنامه همشهرى، 1382/9/19، ص 5. 3. اميراحمديان »اكراين كليد اوراسيا«، روزنامه همشهرى، 9/28/ 1383، ص 1. 4. همان . 5. رالرى، چالتى و ميخائيل پاشكوف، »بررسى سياست خارجى اوكراين« ترجمه موسى الرضا وحيدى، مجله آسياى مركزى و قفقاز، شماره 39، پائيز 1380، صص 229-34. 6. امير احمديان، همان، ص 3. 7. روزگار انقلابهاى رنگى، ص 3. 8. استقبال امريكا و اروپا از اصلاحات اوكراين، ص 4. 9. روزبه بوالهرى، »روسيه و نارنجىهاى اوكراين«، ويژه نامه ايران ديپلماتيك، صص 5 - 4. 10. س. فردين، عصر ما، ص 1. 11. »وضعيت اقتصادى جمهورى قرقيزستان«، مجله آسيا مركزى و قفقاز، زمستان 1380، ص 267. 12. كوروش آريامنش، »انقلاب مخملين در قرقيزستان زرد رنگ خواهد بود!« روزنامه ايران، شنبه 1383/12/10، ص 14. 13. تظاهرات ضد دولتى در قرقيزستان ادامه دارد، ص 1. 14. روزنامه جوان، گروه بين المللى، ص 2. 15. واكنش سفير امريكا به اظهارات رئيس جمهور معزول قرقيزستان، روزنامه كيهان 1384/4/20، ص 2. 16. س. فردين، تار نگاشت، عدالت، 1384/2/2، ص 2. 17. همان.