از زمان غزالى (متوفاى 505 ه’) صاحب كتاب المستصفى تاكنون، اصوليان اصول ضرورى شريعت را در پنج مقصد دسته بندى كردهاند، اما هنوز تكليف برخى امور روشن نيست. از اين امور است:
الف. حصر اصول شريعت در پنج (يا شش) مورد 1. غزالى و پس از وى فخر رازى (متوفاى 606 ه’)، شمار اين اصول را ياد كردند؛ ولى حصر نكردند. تا اينكه آمُدى (متوفاى 627 ه’) اين اصول را در پنج مورد منحصر دانست و چنين تعليل كرد كه وجود مقصدى ضرورى خارج از اين موارد پنج گانه، عادتاً منتفى است. گذشته از مقصد حفظ آبرو كه ما به اضافه شدن آن اشاره خواهيم كرد و شمار مقاصد به شش خواهد رسيد، اصوليان و از جمله شاطبى (متوفاى790 ه’)، به حصر مقاصد در موارد پنجگانه ياد شده تصريح كردهاند. 2. تا اينكه ابن تيمه (متوفاى 728 ه’) اين پنج گانه را بخشى از مقاصد دنيوى دانست و مصالحى دنيوى و اخروى برشمرد كه اين تقسيم شامل آن نمىشود، چنان كه ابن فرحون (متوفاى 799 ه’) نيز مقاصد ضرورى را توسعه داد. 3. دكتر ريسونى اشاره كرده است كه بازنگرى در حصر ضروريات موارد پنجگانه، از قديم مورد توجه بوده است. 4. ابن عاشور (متوفاى 1393 ه’) بُعد تازهاى را در بحث مقاصد ضرورى مورد توجه قرار داد كه بعد اجتماعى است. وى يادآور شد كه حفظ اين كليات يا مقاصد پنجگانه، نسبت به افراد امت و به طريق اولى نسبت به عموم امت تفاوت خواهد داشت. 5. شيخ محمّد غزالى، دكتر يوسف قرضاوى و احمد خمليشى به اهميت لحاظ عدالت و برابرى، آزادى و حقوق اجتماعى، اقتصادى و سياسى در ضمن مقاصد اعلاى شريعت اشاره كردهاند؛ به ويژه اينكه حصر مقاصد در پنج مورد، اجتهاد ابوحامد محمّد غزالى است كه آن را از مجازات قصاص و حدودى كه براى حفظ اين مقاصد تشريع شده، استحصال كرده است.
ب. تعبير به نسل 1. غزالى در كتاب »شفاء الغليل«، از حفظ ناموس ياد كرده، سپس در كتاب المستصفى به حفظ نسل تعبير كرده است. 2. اما رازى در كتاب »المحصول«، از واژه نَسَب و انساب ياد كرده است؛ هرچند در پارهاى موارد، عبارت حفظ نسل را هم به كار مىبرد. 3. آمُدى هم تعبير غزالى (حفظ نسل) را به كار مىبرد. 4. رازى در استفاده از تعبير حفظ نسب، از بيضاوى (متوفاى 85 ه’) و اسنوى (متوفاى 772 ه’) پيروى مىكند؛ در حالى كه شاطبى تعبير حفظ نسل را به كار مىبرد. 5. قرافى (متوفاى 684 ه’) از تعبير حفظ آبرو (اَعراض) استفاده كرده و طوفى (متوفاى 716 ه’) و سپس سُبكى (متوفاى 771 ه’) و شوكانى از او پيروى كردند؛ به اين ترتيب، اصول يا مقاصد را به شش مورد افزايش دادند كه مسئله را از حد ترادف معنوى ميان ناموس، نسل و نسب خارج مىكند و پرسش از تفاوت ميان معنا و مقصود از هر يك از اين چهار تعبير به ميان مىكشد. 6. شيخ طاهربن عاشور اين موضوع را به طور مفصل مورد بحث قرار داده و به اين نتيجه رسيده كه حفظ نسل از ضروريات است و حفظ نسب و عرض (آبرو) از حاجّيات (نيازهاى پايينتر از حد ضرورت) است؛ البته وى انگيزه لحاظ حفظ نسل از ضروريات از سوى علما را درك كرده بود. 7. اما احمد شريسونى بر آن است كه اصطلاح حفظ آبرو اصطلاح جا افتادهاى نيست و اين اصطلاح، همراه با اصطلاح حفظ نسب، تنها در خدمت حفظ نسل هستند. اين مقال مىكوشد، اين دو مسئله را تحت پوشش قرار دهد: در مورد مسئله اوّل، اين بحث را پيشنهاد مىكند كه ميدان پژوهش در كليات شريعت توسعه يابد؛ به گونهاى كه به فرد منحصر نباشد و چهار حوزه فرد، خانواده، امت و سياست را شامل شود. درباره مسئله دوم، اين مقال، اصطلاح عِرض (آبرو) را در بحث از مقاصد مرتبط با فرد، و دو اصطلاح نسل و نسب را در بحث از مقاصد مرتبط با خانواده، بررسى خواهد كرد. اكنون مقاصد شريعت را در همه اين حوزهها بيان مىكنيم:
يكم. مقاصد شريعت در حوزه فردى مقصد نخست. حفظ نفس معناى آن حفظ نفس از تلف شدن كلى با مرگ و نيز حفظ آن دسته اجزاى بدن از تلف شدن است كه از دست دادن آن، تقريباً به از بين رفتن فايده و منفعت كلى نفس انسانى منتهى مىشود و اتلاف آن (از سوى غير) به صورت خطا (غير عمد) موجب ديه كامل است. اين مقصد، در قانون، »حق حيات و حرمت جسم« ناميده شده است.
راههاى حفظ نفس 1. تأمين امنيت براى جلوگيرى از تجاوز به آن، تحريم قتل ديگرى، تعدى به او، تحريم خودكشى، اجراى مجازات قصاص بر قاتل عمد و تحميل ديه بر متجاوز خطاكار براى بازداشتن او و ديگران از تجاوز. 2. تأمين نيازهاى نفس به خوردنى، نوشيدنى، پوشيدنى، مسكن و پيشگيرى از بيمارىهاى مسرى و خطرهايى كه نفس آدمى را تهديد مىكند؛ مانند آتش سوزى، غرق شدن، مسموميت، حوادث رانندگى، برق، تشعشعهاى آسيبزا و... همه اينها از ابزارهايى است كه حفظ نفس جز بدان مسير نيست و همگى در حكم مقصد ضرورىاند. از عواملى كه موجب تأمين اين مقصد (حفظ نفس) هستند: تأمين آزادى شخصى و كرامت انسان براى تحقق بخشيدن به مفهوم تكريمى است كه خدا آن را مايه تمييز و امتياز انسان از حيوان قرار داده كه همانند انسان، براى حيات نيازمند غذا و آب است، زيرا انسان تنها جسمى مادى نيست، بلكه موجودى معنوى هم هست و حفظ او جز به تأمين اين ابعاد ميسر نيست؛ از اين رو حكم مقصد ضرورى را پيدا مىكنند. برخى آزادى را مقصدى غير ضرورى و كرامت را مقصدى تحسينى براى حفظ نفس دانستهاند؛ در حالى كه بايد اين دو را مكملهايى براى مقصد ضرورى برمىشمردند.
مقصد دوم. حفظ عقل ملاحظه مىشود كه عقل عضوى از اعضاى بدن نيست، بلكه فعلى از افعال بدن است. عضو مربوط به عقل، مخ و حواسى است كه با ابزارهاى ادراكى، مانند گوش، چشم، ذائقه، شامه، لامسه و دستگاه عصبى كه وظيفه ارتباط ميان اين ابزارها و مخ را دارند، به آن كمك مىكنند. حفظ عقل به معناى سلامت مخ و حواس و دستگاه عصبى و پرهيز از هر عامل مخدرى است كه موجب از بين رفتن عقل مىشود و نيز درمان بيمارىهاى روانى، عصبى و عقلى. گذشته از حفظ دستگاههاى مادى در جسم انسان، كسب شناختها و مهارتهاى لازم براى در دست عمل كردن عقل به وظايفش است كه البته محدود به امور عقيدتى و عبادى نمىشود و آموزشهاى اساسى را هم شامل مىشود. پرهيز از رفتارهايى كه به تعطيل يا اختلال كاركرد عقل مىانجامد؛ مانند پيروى از هوا و تقليد كور و جدال، عناد و تكبر كه با تفكر علمى منافات دارد، براى حفظ عقل لازم است. قرآن كريم بر اَعمال عقل، به عنوان ملكهاى فطرى تأكيد مىورزد.
مقصد سوم. حفظ دين يا تدين معناى حفظ دين، حفظ تدين فرد است؛ نه حفظ خود دين، در بحث حوزه سوم و چهارم، يعنى مقاصد شريعت در حوزه امت و بشريت، با مسئله حفظ خود دين سروكار داريم. با تمييز ياد شده، تأخر مقصد حفظ تدين فرد از حفظ نفس و عقل او پذيرفتنى است. با اين ترتيب منطقى به نظر مىرسد كه نخست حفظ نفس واجب است كه اعمال آدمى به وسيله آن انجام مىشود و سپس حفظ عقل كه مايه تكليف انسان مىشود و سپس حفظ تدين. حفظ تدين از راههاى زير صورتپذير است: 1. تأسيس عقيده درست و تقويت آن. 2. برپايى شعائر عبادى واجب. 3. تخلق به اخلاقيات اساسى اسلام؛ مانند راستگويى، اخلاص و امانت دارى 4. انجام طاعتهاى واجب.
مقصد چهارم. حفظ آبرو منظور از آبرو از مسئله ناموس گستردهتر است و علاوه بر آن، كرامت انسان، شهرت، آوازه و زندگى خصوصىاش را هم شامل مىشود. قرافى، طوفى، سبكى و شوكانى، حفظ آبرو را در كنار حفظ نسل يا حفظ نسب، از ضروريات دانستهاند؛ اما شيخ طاهربن عاشور آن را از حاجّيات دانسته است، زيرا ميان امر ضرورى و آنچه از بين بردن آن موجب حدّ است، تلازم قائل نيست.
مقصد پنچم. حفظ مال مقصود از مال، مال فرد است و بحث از مال خانواده و امت در جاى خود خواهد آمد. نگره اسلامى در اين زمينه، از اين نقطه آغاز مىشود كه مال از آن خداست و انسان به عنوان خليفه خدا، مالك آن است و آبادانى زمين از او خواسته شده است. معنايى كه برگزاره نخست مترتب مىشود، اين است كه ملكيت وظيفهاى اجتماعى است؛ نه حقى مطلق و معناى مترتب برگزاره دوم اين است كه كار، نه تنها براى كسب روزى، بلكه براى آبادانى زمين واجب است و هر يك از اين دو، ضوابط خاص خود را دارد. براى ايجاد مال، احكام خاصى براى كار و قراردادهاى انتقال مالكيت، ارث، كسب مباحات، احياى موات و مانند آن، ضوابط كسب حلال، اداى حق خدا و پرهيز از گنج اندوزى اموال و تضييع حقوق ديگران و مانند آن تشريع شده است.
دوم. مقاصد شريعت در حوزه خانواده خانواده هسته اصلى جامعه است و حلقهاى مهم از حلقات نظم انسانى در طول تاريخ كه هيچ واحد ديگرى در اهميت، به پايه آن نمىرسد. شريعت اسلام احكام تفصيلى متعددى براى تنظيم امور خانواده وضع كرده است. جز ابن عاشور كسى به مطالعه مقاصد شريعت در حوزه خانواده اهتمام نورزيد؛ اما وى نيز بيشتر به بيان مقاصد احكام فرعى و جزئى در چارچوب خانواده مىپردازد تا به بيان مقاصد عالم شريعت در اين موضوع؛ البته اين كار با سياق تحليل وى كه بيان مقاصد در يكى از اقسام شريعت است، منطقى به نظر مىرسد. وى با بيان اينكه احكام نكاح، اسلام را از آنچه كه در دوره جاهليت جريان داشته، متمايز مىكند. وى در بيان احكام پيوند نكاح، به همين اكتفا مىورزد و سپس به احكام پيوند نسب و قرابت و نيز احكام پيوند دامادى منتقل مىشود و پس از آن راه فروپاشى هر يك از اين پيوندهاى سه گانه را بيان مىكند؛ اما روش من متفاوت است، زيرا احكام خانواده را در سياق لحاظ خانواده به عنوان يكى از حوزههايى كه مقاصد عام شريعت را در آن مورد بحث قرار مىدهيم، مورد توجه قرار مىدهد.
مقصد نخست. رابطه ميان دو جنس شريعت اسلام و ديگر شرايع آسمانى و قوانين وضعى، به استثناى قوانين ناشى از افكار اباحى گرايان، نمىخواهند رابطه بين دو جنس را به انگيزههاى طبيعى صرف چنان كه در چارپايان و حيوانات مىبينيم، وانهند؛ از اين رو بر حصر رابطه ميان دو جنس در قالب سازمان يافته واحدى كه ازدواج است، تأكيد دارند و براى آن احكامى تفصيلى وضع كرده و حقوق و وظايف همه طرفهاى اين رابطه را روشن ساخته است. شريعت اسلام براى تأمين هدفى به نام كنترل رابطه و حصر آن در ازدواج، شمارى از احكام را تشريع كرده است كه از آن جمله است، تشويق به ازدواج، اباحه تعدد با رعايت شرايط آن، اباحه طلاق با رعايت شرايط آن، اجتناب از روابط خارج از دايره ازدواج و بستن راه فريب به وسيله عفت و حجاب و ممنوعيت خلوت و... .
مقصد دوم. حفظ نسل (نوع) رابطه ميان دو جنس، موجب توليد مثل مىشود و اين امر، مقصد حفظ نسل را محقق مىكند كه شريعت اسلام بر تحقق اين مقصد تأكيد ورزيده و تنها رابطه ميان دو جنس مخالف را كه تنها راه توليد مثل است، مشروع شمرده و روابط انحرافآميز جنسى را، هر چند موجب بهرهمندى جنسى مىشود؛ ولى موجب توليد مثل نمىشود و اين سنت خدا در مخلوقات - از انسان گرفته تا حيوان و نبات - است. براى تحقق اين مقصد شريعت اسلام، لواط و مساحقه را حرام كرده است؛ هم چنين به توليد مثل تشويق كرده و سقط جنين را حرام كرده، توليد مثل را از مقتضيات عقد ازدواج قرار داده است؛ به گونهاى كه پيشگيرى براى تنظيم نسل، جز با موافقت طرفين جايز نيست.
مقصد سوم. تحقق آرامش، دوستى و مهربانى براى آنكه رابطه زناشويى ميان زن و شوهر، در بعد جسمى محض منحصر نماند، شريعت اسلام به اين نكته توجه مىدهد كه يكى از مقاصد اين رابطه اين است كه هر يك از آن دو، آرامبخش ديگرى باشند و ميان آن دو مهربانى و دوستى برقرار باشد. شاطبى معتقد است كه مقصد نخست از نكاح، همان توليد نسل است و بهره جنسى، مقصد تابعى براى آن مقصد اصلى است.
مقصد چهارم. حفظ نسب حفظ نسب يا انتساب نسب به اصل خود، از مقاصد شريعت و مستقل از مقصد حفظ نسل است. اصوليان در انتخاب يكى از اين دو عنوان يا جمع ميان آن دو مردد بودهاند؛ اما روشى كه ما در تفكيك حوزههاى چهارگانه برگزيدهايم، طرح مستقل اين دو مقصد را درضمن مقاصد شريعت، در حوزه خانواده تسهيل مىكند. براساس اين مقصد، شريعت اسلام، زنا و پسرخواندگى را تحريم كرده و احكام خاصى براى عدّه و كتمان آنچه در رحم است و اثبات و انكار نسب وضع كرده است. اصوليانى كه به حفظ نسب در ضمن كليات شريعت اعتقاد يافتند، آن را از ضروريات شمردهاند.
مقصد پنجم. حفظ دين در خانواده سنت انبيا بر اهتمام به دعوت نزديكترين مردم به خويش، مانند همسران، فرزندان و درخواست هدايا براى ايشان از خدا جريان داشته است، چنان كه به روشنى در سيره ابراهيم و يعقوب مىبينيم. برخى پيامبران مانند نوح و لوط در اين امر (دعوت نزديكان) موفق نبودهاند، اهميت تدين در خانواده و استمرار نسل اندر نسل آن و مسئوليت سرپرست خانواده در توجه به اين امر، همچنان باقى است. اگرچه موفقيت و شكست در اين زمينه با اصل مسئوليت فردى زنان و فرزندان مرتبط است. به هدف تحقق اين مقصد، احكام شريعت رئيس خانواده را از آغاز تكوين خانواده، به آموزش امور عقايد، اخلاق و عبادات به اعضاى خانواده توجه مىدهد: »و أمر اهلك بالصلاة و اصطبر عليها«(طه/ 132) اهل خود را به نماز امر كن و بدان شكيب ده. از آن رو كه فقدان تدين در خانواده، فساد و فروپاشى و سوء تربيت نسلهاى آينده را در پى دارد؛ ما بر آنيم كه حفظ تدين در خانواده، از ضروريات است.
مقصد ششم. تنظيم بعد نهادى خانواده مقصود از بعد نهادى اين است كه خانواده نهادى اصيل است كه بناى دوام و استمرار آن است و روابط بين افراد آن براساس حقوق و تكاليف تنظيم مىشود و رئيس خانواده كه حق قوامت دارد، آن را مديريت مىكند و با همسرش در امورى كه مرتبط با او است، مشورت مىكند و هر دو در صورت اختلاف و نزاع شديد منجر به جدايى از روشى كه شريعت اسلام براى حكميت ترسيم كرده، پيروى مىكنند. از اين رو، شريعت اسلام احكام مفصلى را براى روابط عاطفى و اجتماعى، مانند حقوق زن و شوهر بر يكديگر، حقوق والدين بر فرزندان، حقوق قرابت و صله ارحام، احكام محارم ابدى و موقت، احكام مربوط به عدّه پس از طلاق و فوت، ولايت بر نفس و... وضع كرده است.
مقصد هفتم. تنظيم بعد مالى خانواده اين امر به تنظيم ابعاد اجتماعى و عاطفى منحصر نمىشود، بلكه به دقيقترين ابعاد مالى سرايت مىيابد. براى تنظيم اين بعد، در شريعت اسلام، احكامى چون كابين، انواع نفقه براى زوجه، فرزندان، همسر مطلقه و شيرده و...، نزديكان وارث، وصيت براى نزديكان، اوقاف خانوادگى، تحمل ديه از سوى عاقله، احكام ولايت بر مال و... وضع شده است.
سوم. مقاصد شريعت در حوزه خاص امت شيخ طاهربن عاشور، نخستين كسى است كه به گنجيده شدن مصلحت امت در كليات پنجگانه، در كنار مصالح افراد توجه داده است. وى به بيان ضروريات در اين حوزه اكتفا نكرده و علاوه بر ضروريات، مصالحى را كه در حاجّيات و تحسينات مىگنجد، توضيح داده است. ما طبق الگوى خود مقاصد شريعت را در حوزه امت، از ديگر حوزهها مستقل مىدانيم؛ البته رابطه و تداخل ميان آنها را هم قبول داريم و اين مقاصد را به شرح زير طبقهبندى كردهايم.
مقصد نخست. تنظيم نهادى امت اين امر در ملاحظه امت به عنوان كيانى متميز و برجسته و داراى ويژگىها، مؤلفهها و سازمانهاى خاص تجسم مىيابد. شريعت اسلام اين امر را در ابعاد واقعى خود تعميق بخشيده و در ابعاد شكلى و اجرايى، چندان پافشارى و زياده روى نكرده است. اين امر به مفهوم امت مجال مىدهد تا در طول عصرها و قرنها زنده بماند؛ هر چند دگرگونىهايى سياسى دامنگير دولتها شود؛ مانند فقدان استقلال و تن دادن به سلطه بيگانه در برخى دورهها و نيز فروپاشى دولت و تجزيه آن به دولتهاى كوچك. شريعت اسلام براى تنظيم نهادى امت بر ابعاد معينى متمركز شده است: 1. حمايت از وحدت امت كه در وحدت عقيده، شريعت و زبان تجسم مىيابد. 2. حمايت از مفهوم خلافت ويژه امت اسلامى (در چارچوب خلافت عمومى جنس بشر) كه به انجام وظايف اين خلافت، مانند امر به معروف و نهى از منكر و ايمان به خدا است.
مقصد دوم: حفظ امنيت اين مقصد امنيت داخلى و امنيت خارجى را شامل مىشود. امنيت از نعمتهايى است كه خدا به سبب آن بر قريش منت نهاده است: »و آمنهم من خوف«؛ و از بيم (دشمن) آسوده خاطرشان كرد. امنيت از مؤلفههاى اصلى امت و از مقاصد شريعت در سازماندهى امت است. در حوزه امنيت داخلى، شريعت اسلام، احكام مربوط به حمايت از نفوس، آبرو، اموال و فرض مجازات بر تجاوز به آنهاست؛ چه حمايت از افراد مردم، مانند قصاص، حد سرقت و حد تهمت ناموسى (قذف)، چه حمايت از جماعت، مانند حد محاربه و ارتداد. در حوزه امنيت خارجى شريعت اسلام، فراهم آوردن ساز و برگ قدرت، جهت بازداشتن ديگران از انديشه تجاوز و جهاد دفاعى در صورت تجاوز را تشريع كرده و در ضمن واجبات كفايى، خودكفايى را بر امت واجب گردانيده است تا در امور غذايى و صنايع دفاعى نيازمند ديگران نباشد.
مقصد سوم. برپايى عدالت عدالت عرصههاى متعددى دارد. كه از آن جمله است، عدالت ورزى انسان با خانوادهاش، عدالتورزى در ارتباطات با ديگران، و عدالت در قضا و نظام حكومت. آنچه در اين جا مورد نظر است، عدالت در قضا و حكومت است كه به امت مربوط مىشود. قرآن، عدالت را مقصدى اساسى از مقاصد شريعت شمرده است: »و لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط«؛ ما پيامبرانمان را با نشانههاى روشن فرستاديم و با ايشان كتاب و ميزان (سنجش) فرو فرستاديم تا در مردم به (برپايى) قسط برخيزند. (حديد/ 25) در جاهاى فراوانى به عدالت و نيكى كردن فرمان داده است: »و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل«؛ هرگاه ميان مردم داورى كرديد، به عدالت داورى كنيد.(نحل / 90). »و امرت لاعدل بينكم«؛ و مأمور شدم ميان شما عدالت برقرار كنم(شورى / 15).
مقصد چهارم. حفظ دين و اخلاق شريعت اسلام، جدايى دين و اخلاق را از نظام جامعه و لحاظ آن دو را به عنوان امرى مختص فرد كه جامعه در آن دخلى ندارد نمىپذيرد. شريعت اسلام، حفظ ديانت يا تدين عموم امت را - يعنى دفع هر چه كه مىتواند اصول قطعى دين به تعبير ابن عاشور نقض كند - از مهمترين مقاصد خود مىداند. براى تحقق اين مقصد جمعى، نماز جماعت، جمعه، عيدين و حج تشريح شده است تا همگان احساس كنند كه رشته پيوندى عقيدتى و عبادى هست كه همه آنها را گرد هم مىآورد. همچنين امر به معروف و نهى از منكر را از واجبات كفائى قرار داد تا گروهى به دفاع از ارزشهاى اساسى جامعه بپردازند و نيز طلب علم مرتبط با عقيده و عبادت را به عنوان ابزارى براى حسن انجام شعاير واجبى عينى قرار داد. در مورد اهميت محورى اخلاق در شريعت، همين بس كه پيامبر بزرگوار، علت بعثت خويش را تكميل مكارم اخلاقى دانسته است.
مقصد پنجم. تعاون و تكافل همكارى و تأمين متقابل و احساس مسئوليت در برابر يكديگر، شامل همه حوزههاى فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى مىشود و در صورت اقتصادىاش در نمودهاى معينى كه تأثيرى شگرف در بنياد امت دارد، تبلور يافته است. مفاهيم ياد شده در اصل، به زور قدرت و قانون تحميل نمىشود، بلكه ريشههايش را از منابع و سرچشمههاى ايمانى مانند »برادرى انسانى« و »برادرى ايمانى« گرفته است كه از آيات و رواياتى چون »كلكم لادم«؛ همه شما از آدميد كه اين مقصد را تحقق مىبخشد، از فرمان عام به همكارى در نيكى و تقوا و عدم همكارى در گناه و تجاوز تا صورتهاى عملىاى كه فريضه زكات و انفاق و امكان تحميل ماليات بر ثروتمندان و مصرف آن براى فقرا و گذشته از اينها، وجوه خير و نيكوكارى مانند وصيت براى صرف ثلث اموال در خيرات و اوقاف خيريه و مصالح عامه كه در تأمين مالى بسيارى از خدمات جامعه مدنى - به تعبير امروزى - مورد توجه و كارگشا است. از بارزترين صور همكارى و همپشتى ميان افراد يك محله و يك صنف، نظام ديه بر عاقله است.
مقصد ششم. ترويج علم و حفظ عقل امت ابن عاشور مىگويد: ورود اختلال بر عقل جماعتها و عموم امت، از ورود اختلال بر عقل فرد خطرناكتر است. از اين رو، جلوگيرى از شيوع ميگسارى و مخدرات، مانند حشيش، افيون، مورفين، كوكائين و هروئين مانند آن در ميان امت واجب است. به نظر من حفظ عقل امت به امور ياد شده محدود نمىشود، بلكه بايد عقل امت را از تأثير رسانههايى كه به شست و شوى مغزى مردم مشغولاند و اخبار و تحليلهايى نظير حفظ كرد. همين مسئله به امت، صفت برترى و تحقق و عده الهى استخلاف و توانگرسازى دينش را داده است؛ چنان كه سنت الهى در ملتهاى پيشين نيز چنين بوده است: »ان يشأ يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشاء كما انشأكم من ذرية قوم آخرين«؛ اگر بخواهد شما را مىبرد و پس از شما، هر كه را بخواهد جانشين (شما) مىكند، همچنان كه شما را از نسل گروهى ديگر پديد آورد. (انعام/ 133) »ثم جعلناكم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر كيف تعملون«؛ آنگاه شما را پس از آنان در زمين جانشين قرار داديم تا بنگريم، چگونه رفتار مىكنيد؟ (يونس/ 14) 3. ضرورت تنظيم و سازماندهى جمعى كه از كوچكترين صورت آغاز مىشود، چنان كه در حديث آمده است: اگر سه تن بوديد، يكى را امير خود قرار دهيد تا امامت در نماز جماعت كه ثواب آن بيست و چند برابر است تا امامت عظمى كه از واجبات كفايى شمرده مىشود. 4. قراردادن اصل شورا به عنوان يكى از ويژگىها و روش امت در سامان بخشى به امور: »و امرهم شورى بينهم«؛ كارشان در ميان خود شورا است. 5. قراردادن امر به معروف و نهى از منكر، به عنوان واجب كفائى براى حراست از ارزشهاى والاى امت.
مقصد هفتم. آبادانى زمين و حفظ ثروت امت (توسعه) ريشه اين مقصد در يكى از مقاصد شريعت در عرصه بشريت است كه همان آبادانى زمين است و در اينجا، در آبادانى بخشى از زمين كه تحت قدرت امت اسلام قرار دارد، تجسم مىيابد. مقصد حفظ ثروت امت، از دل اين اصل كه همه اموال از آن خداست و مالكيت انسان، براساس خلافت او از سوى خدا و به عنوان وظيفهاى عمومى و نه حق مطلق است، برآمده است: »ولا تؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياماً«؛ اموالتان را كه خدا مايه استوارى برايتان قرار داده است به نابخردان مسپاريد. قرآن اموال خاص سفها را اموال امت به شمار آورده است. از اين دو مقصد، به زبان امروزى مىتوان با مفهوم توسعه ياد كرد. براى تحقق اين مقصد (توسعه) با دوشق آبادانى و حفظ ثروت، احكام متعددى وضع شده است كه از آن جمله است: زكات واجب در كنار انفاقهاى مستحب و داوطلبانه، و ثلث تركه و اوقاف خيريه.
چهارم. مقاصد شريعت در حوزه بشريت آياتى كه مردم يا انسان را مخاطب قرار داده است: (يا ايها الناس، يا ايها الانسان)، به دعوت به ايمان اكتفا نمىورزد، بلكه علاوه بر آن، به اصولى كلى فرا مىخواند كه پذيرفتن آنها مستلزم ايمان نيست، زيرا اين اصول بر عقل و منطق متكى است و فطر ت انسان را مخاطب قرار داده، به تأمين مصلحت عمومى بشر فرا مىخواند. از اين رو كه برگردان اين اصول به احكام عملى جزئى كه همه انسانها مخاطب آنها - به عنوان تكليفى از سوى پروردگار - باشند، ممكن نيست؛ اما بار تلاش براى تحقق آنها بر دوش مؤمنان سنگينى مىكند. بنا بر اين، اين اصول، همان اهداف سياست خارجى مسلمانان در تعامل با ملتهاى ديگر، به هدف تحقق اين اصول خواهد بود. در تعيين مقاصد شريعت در حوزه عام بشرى، مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
مقصد نخست. شناسايى متقابل، همكارى و مكمل بودن الف. »يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكروانثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عند اللَّه اتقاكم«؛ اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملتها و قبائلى قرار داديم تا شناسايى متقابل حاصل كنيد (و بدانيد كه)؛ به راستى گرامىترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شما است.(حجرات/ 13) به اين ترتيب، قرآن كريم در خطابى كه متوجه همه انسانهاست، اعلام مىكند كه اصل و ريشه آنان از يك مرد و زن است؛ هر چند ملتها و قبائل انسانى متعدد است و مقصد اين تنوع و تعدد، همانا شناسايى متقابل است. همچنين اعلام مىكند كه در نزد خدا هيچ ملت و قبيلهاى بر ديگرى برترى ندارد و تمايز و تكريم، داراى معيارى معنوى است كه با نژاد هيچ ارتباطى ندارد و آن معيار، تقواست، مقصد همكارى، مكمل مقصد شناسايى متقابل است. مقصد مكمليت نيز تكميل كننده دو مقصد ياد شده (شناسايى متقابل و همكارى) است، زيرا سنت خدا در آفرينش، تنها به تنوع مردم محدود نمىشود، بلكه شامل تنوع منابع و ثروتهاى طبيعى هم مىشود و اين امر موجب مىگردد تا هر ملتى به آنچه ملتهاى ديگر دارند، نيازمند باشد و در نتيجه اين نياز متقابل، تبادل كالا و خدمات رخ مىدهد كه مقصد مكمليت را تحقق مىبخشد؛ از اين جا است كه اصل تخصص و تقسيم كار كه اساس زندگى اقتصادى است و فلاسفه اسلام از قرنها پيش به آن اشاره كردهاند، مطرح مىشود. از آنجا كه اين مقصد، سنتى الهى است كه عقل و فطرت سليم، به خوبى آن را درك مىكند، قرآن كريم به ذكر اصل اين مقصد اكتفا كرده، جزئيات اجرايى منعطف و متغير آن را وانهاده است.
مقصد دوم. تحقق خلافت عامه انسان در زمين »و اذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة«؛ و (به يادآور) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت من بر روى زمين جانشينى قرار خواهم داد. (بقره/ 30) »انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض والجبال فابين ان يحملنها و حملها الانسان«؛ ما (بار) امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، پس از كشيدن آن ابا كردند و انسان آن را كشيد. با اين دو آيه، قرآن اعلام مىكند كه انسان وضعى متفاوت از ساير مخلوقات دارد. او خليفه خداست و مكلف به مسئوليت يا امانتى كه مقتضى بخشيدن ميزانى از آزادى به او است كه او بتواند از اين آزمون و لوازم آن، يعنى حساب و پاداش، به سلامت بگذرد. اديان و فلسفه مادى، چه بسا در برخى ابعاد و جزئيات اين انگاره از رسالت، مسئوليت و آزادى انسان، نگرههاى متفاوتى داشته باشند؛ اما اين انگاره تنها انگاره مقبول در تفسير وضعيت جهان، انسان و زندگى است. اين انگاره، ارزش انسان را نمىكاهد، بلكه بر شرافت و كرامت او نسبت به ديگر مخلوقات تأكيد مىكند و با تثبيت صلاحيت انسان براى پيمودن راه خير و شر، هماهنگ و همخوان است: »فالهمها فجورها و تقواها«؛ پس پليدكارى و پرهيزكارىاش را به او الهام كرد. به دليل اينكه اين انگاره مورد اتفاق همه انسانها نيست، خدا به كسانى كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند، وعده داده است، تا آنان را بنا به شروطى در زمين خلافت ببخشد.
مقصد سوم. تحقق صلح جهانى در ادبيات فقهى سنتى، رايج است كه اصل تعيين كننده رابطه مسلمانان با ديگران، جنگ است. اينان شمارى از آيات قرآن كريم را به كمك گرفتند و از بافت خود خارج كردند؛ از آن جمله است آيه شمشير - به اصطلاح آنان - كه آن را ناسخ دويست آيه قرآن كريم و از جمله آيه لااكرا فى الدين قرار دادند. در نتيجه اين گونه فهم، مجوز جنگ با كفار، كفرشان است؛ نه تجاوزشان به مسلمانان؛ در حالى كه بافت آيات نشان مىدهد كه مجوز جنگ، دفاع در مقابل تجاوز است، وگرنه صرف كفر، امرى است كه بسيارى آيات قرآن، دربارهاش حكم داده است: »انما انت مذكر ولست عليهم بمصيطر«؛ تو تنها تذكر دهندهاى و تسلطى بر آنان ندارى«. »افانت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين«؛ پس آيا تو مردم را ناگزير مىكنى كه ايمان آورند؟ »لااكراه فى الدين«؛ هيچ اكراه و اجبارى در دين نيست؛ اصل در رابطه مسلمانان با غير مسلمانان، صلح است. »و ان جنحوا للسلم فاجنح لها«؛ و اگر آنان به صلح تمايل نشان دادند، تو هم به آن ميل كن (انفال/ 6) و اينكه اقدام به جنگ در اسلام، تنها در صورت پاسخ به تجاوز مشروع است. از ابزارهاى حفظ صلح، ايجاد سازمانى بين المللى است كه امنيت جمعى و همكارى در عرصههاى مختلف را تحقق مىبخشد و معاهدات ميان دولتها را تنظيم و بر اجراى آن نظارت مىكند. پيامبر اسلام(ص) از حلف الفضول كه خود وى نيز پيش از بعثت در آن مشاركت داشت، به نيكى ياد مىكرد و مىگفت: اگر پس از ظهور اسلام نيز به چنان پيمانى دعوت شوم، خواهم پذيرفت.
مقصد پنجم. ترويج دعوت اسلام اين مقصد را در پايان آورديم تا مجال عمل به اين مقصد را توضيح دهيم، وگرنه اين مقصد، مهمترين مقصد شريعت در جامعه بشرى، براى تبليغ اسلام، به عنوان رسالتى جهانى و متوجه همه انسانهاست و بار تبليغ آن هم بر دوش مسلمانان قرار دارد. جوهر رسالت كه تبليغ آن است، توجه دادن به وجود خدا و يگانگى او و وجوب عبادات است كه در اطاعت از فرمانهاى او تجسم مىيابد. روش اسلامى در تبليغ اسلام، حكمت و موعظه نيكو و گفت و گوى عقلى و منطقى است. اسلام مردم را به گردن نهادن به عقيده خود مجبور نمىكند. اسلام، به اهل كتاب منزلت ويژهاى داده است، زيرا رسالت آسمانى، از طريق پيامبران استمرار دارد؛ اگرچه برخى رسالتهاى آسمانى دستخوش نسيان و تحريف شدهاند؛ اما گوهر همه اديان كه ايمان به خدا و روز آخرت و عمل شايسته است، يكى است؛ از اين رو اسلام، اهل كتاب را به سخنى برابر كه بخش مشترك اديان آسمانى است، دعوت مىكند تا با تحقق اين بخش مشترك و ايستادگى در برابر موج الحاد و دنياگرايى، ميان مسلمانان و اهل كتاب، نوعى همكارى شكل گيرد. اين دعوت همچنان به قوت خود باقى است و وظيفه مسلمانان است كه آن را حفظ كنند و در سياست بين المللىاشان بگنجانند. اين مقصد (تبليغ و ترويج اسلام)، در پى تحقق معناى نهفته در اين آيات است: »و ما ارسلناك الا كافة للناس«؛ و تو را جز براى همه مردم نفرستاديم( سبأ/ 28). »قل يا ايها الناس انى رسول اللَّه اليكم جميعاً«؛ بگو اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم(اعراف/ 158). تحقق اين مقصد، در گذشته نيازمند سفر مبلغان و ارتباط مستقيمشان با مردم بوده است؛ اما ابزارهاى ارتباطى جديد، راههاى تازهاى را گشوده است.