در جستوجوى قرائتى نو و زن محور از سنت مسيحى
رضایی محمدعلی
الهيات فمينيستى جريانى فكرى، مبتنى بر آموزههاى مسيحى است كه در دهه 1960 ميلادى در غرب، به خصوص فرانسه و انگلستان پاگرفت و در پى ارتقاى روحى، اخلاقى و فكرى زنان و احياى حقوق دينى آنان و برابرى كامل زن و مرد در جامعه و كليسا بود. پس از ظهور اين نظام، الهيات نوينى كه در گذشته، هم در جهان اسلام و هم در جهان مسيحيت بىسابقه بود (البته چنانكه اشاره خواهد شد، نمىتوان نهضت دفاع از حقوق زنان را با اين نظام الهياتى جديد يكى انگاشت يا آنها را با هم درآميخت) به وجود آمد و صدها متكلم و متفكر بزرگ و توانا در غرب به صورت تخصصى بر مباحث الهيات فمينيستى متمركز شدند كه در اين ميان مىتوان از خانم »اليزابت شوسلر فيورنزا« به عنوان پيشگام و بنيانگذار الهيات فمينيستى ياد كرد. وى صاحب كتابهايى است كه در حال حاضر اصلىترين متون تدريس الهيات فمينيستى به شمار مىرود. وى كوشيد تا تفسير جديدى از انجيل و عهد جديد ارائه دهد؛ تفسيرى كه مرد محورانه نباشد و بر جنسيت تكيه نكند و زن و مرد مسيحى را با هم مخاطب قرار دهد. از ديگر متكلمان برجسته فمينيست مىتوان به رزمارى رادفورد روتر، مرى دالى، بل هوكر و اليزابت كورى استانتون نويسنده كتاب معروف و پرآوازه »انجيل زنان« اشاره كرد. در اين مقاله برآنيم كه به تبيين الهيات فمينيستى بپردازيم. با كمال تأسف بايد گفت كه اصطلاح فمينيسم، مانند بسيارى واژههاى ديگر، در جامعه ما بد فهميده شده، اغلب تصويرى مخدوش از آن ارائه شده كه گاهى هم بسيار به دور از واقعيت است. موافقان و مخالفان متعصب و سطحىنگر، هر دو به يك اندازه در معرفى نادرست آن سهيم بودهاند. در اثر همين كج فهمىها و معناگذارىهاى ناصواب، هالهاى از ابهام، شك و ترس پيرامون اين تعبير وجود دارد؛ چنان كه كمتر كسى جرأت ورود به حريم آن را به خود مىدهد. نگارنده، عنوان بحث را به »الهيات فمينيستى« تقليل داده، به عمد آن را محدود ساخته است، زيرا اعتقاد دارد كه اين حوزه، بر خلاف ديگر حوزههاى فمينيستى، در ميان مسلمانان و جامعه ايرانى معاصر، سخت ناشناخته مانده است؛ چنانكه در سه حوزه معرفتشناسى فمينيستى، فلسفه اخلاق فمينيستى و الهيات فمينيستى، هنوز گامهاى آغازين نيز برداشته نشده است. آنچه در نوشتهها و نشريات طرفداران حقوق زن در جامعه كنونى ما مشاهده مىشود، بيشتر طرح سلسلهاى از تبعيضها و كاستىهاى حقوقى و قانونى مربوط به زنان است. مخالفان نيز در مقام دفاع يا به صورت متعصبانه بر همان نگرشهاى مردود كهن پافشردهاند يا با اندكى انصاف، به صورتى نوانديشانه، اصلاح و تجديدنظر در پارهاى احكام فقهى و شرعى در مورد ديه، ارث، شهادت زن در محكمه، نفقه، ارتداد، زنا، قصاص، مهريه، نكاح موقت، تحصيل، قاضى شدن زن، مرجعيت تقليد و اجتهاد زنان، تعدد زوجات، خشونت مردان عليه زنان، تنبيه زن، سقط جنين، بچهدارى، بردگى زن يا برخى مسائل مربوط به زناشويى راطلب كردهاند و خواستار اجتهاد جديد و مراعات مصلحت در اين موارد شدهاند.(1) البته در اين مسئله كه ما مسلمانان همواره به اجتهاد جديد، عالمانه، شجاعانه و زمان شناسانه نياز داريم، ترديدى وجود ندارد، اما نبايد سادهلوحانه پنداشت كه انديشه فمينيسم تنها در اين امور خلاصه مىشود؛ نهضت دفاع از حقوق زن و برابرى زن و مرد كه بيشتر در كشورهاى اروپايى و در عصر صنعتى شدن به وقوع پيوست، تنها بخش كوچكى از كل مسئله زنان و نگرش فمينيستى با ابعاد گسترده فلسفى، الهياتى، معرفتشناختى، اخلاقى و علمى است. فمينيسم با ابعاد گوناگون و گسترده خود يك ايدئولوژى تمام عيار را به وجود مىآورد، به همين دليل فيلسوفان، معرفتشناسان و عالمان الهيات بايد در باب آن سخن بگويند؛ نه حقوق دانان و قانون نويسان يا فعالان سياسى و حزبى.(2) فمينيسم در غرب بيشتر واكنشى اعتراضآميز و عدالتخواهانه در برابر خشونت مردان عليه زنان و تبعيض در حقوق زن و ناديده گرفتن شأن و منزلت انسانى او بود؛ نيرويى عليه استثمار زن و تلقى ابزارى از او و ناديده گرفتن كرامت انسانى او، به خصوص در عصر انقلاب صنعتى. وضع اسفبار و فلاكتآميز زنان كارگر، عدم برابرى دستمزدها، محروميت آنان از امكانات رفاهى، نداشتن حق راى، عدم دستيابى به مناصب بالاى اجتماعى، برخوردارى از موهبت علمآموزى، محبوس شدن در فضاى بسته خانه و نداشتن اجازه كار و دهها مشكل ديگر كه زنان غربى با آن روبهرو بودند، به پيدايش نهضت دفاع از حقوق زن منتهى شد. اما فمينيسم در مرحله نخست خود كه بيشتر بر مساواتطلبى و رفع تبعيض عليه زنان استوار بود و كسانى مثل خانم »مرى ولفستون كرافت« و »بتى فريدان« از پيشگامان آن بودند، ختم نشد؛ مرحله دوم فمينيسم از شعارهايى چون دفاع از آزادى، برابرى و حقوق زن بسيار فراتر رفت و جنبههاى فلسفىترى به خود گرفت. كتاب »جنس دوم« سيمون دو بووار را غالباً نقطه عطف مرحله دوم فمينيسم دانستهاند. نقد فمينيستى نيز با كسانى چون »وير جينيا ولف«، به گستره ادبيات شعر، هنر، رمان و نقد ادبى نيز وارد شد و منتقدان ادبى فمينيست، به نقد زبان مردصفتانه كل ادبيات، هنر و فلسفه گذشته و رايج روى آوردند و به گونه ساختار شكنى - تحت تأثير آراى نيچه، دريدا و فوكو - در ادبيات مردمحورانه پرداختند. مرحله سوم فمينيسم را معمولاً از دهه 1960 به اين سو دانستهاند كه بسيار به افراط كشيده شد؛ فمينيسم در آغاز خواستههايى اخلاقى و ظلمستيزانه داشت كه در پى رفع اقدامات زن ستيزانه از سوى مردان و اصلاحات قانونى بود تا تبعيض را از ميان بردارد و به زن نيز اجازه ورود به عرصه جامعه و پيشرفتهاى علمى و اجتماعى بدهد؛ اين نگرش در ادبيات فمينيستى »فمينيسم ليبرال« نام دارد. اما فمينيسم انقلابى و راديكال و انواع فمينيسمهاى موج دوم به مسئله فرودستى زنان، حتى در امور جنسى و زناشويى پرداختند و با بهرهگيرى از نظريههاى روانكاوان و تحليل روانى كسانى چون فرويد، به خصوص انديشههاى ژاك لاكان و با تأكيد بر نگرشهاى ژان كريستوا اميريكارى و زبان شناسايى چون سوسور، به مباحثى در حوزه زبان، انديشه، هنر، نقد ادبى، فلسفه، روانشناسى و معرفتشناسى روى آوردند. اين رويكرد بسيار افراطى و خطرناك بود؛ چنان كه تا آنجا پيش رفت كه از سر اعلام استغنا نسبت به مردان، به دفاع از همجنسبازى و امور شنيع ديگرى پرداخت كه بنيان خانواده را فرو مىپاشد و اخلاق را يكسره زيرپا مىنهد. اين دسته از فمينيستها را طرفداران نوعى فمينيسم جنسى و برترى جنسى زن بر مردخواندهاند كه با بهرهگيرى از آراى اگزيستاليستهايى چون ژان پل سارتر و سيمون دو بووار، به نفى طبيعت و ماهيت ثابت براى زن و مرد معتقد هستند و تعريف مردان از زن را رد كردهاند و به تعريفهاى جديدى در مورد جنس پرداختهاند؛ يعنى »زن بودن« را ديگر با تمايزهاى زيستى و جنسى و جنسيت بدنى و فيزيولوژيك تعريف نمىكنند، بلكه با شرايط فرهنگى، عرف، تربيت و روابط سلطهگرانه مردانه و پدرسالارانه و رسوبات تفكر مرد محورانه توضيح مىدهند. آنان معتقدند كه هيچ كس »زن« به دنيا نمىآيد، بلكه »زن« مىشود؛ به اين معنى كه شرايط سلطهگرايانه مردانه در جامعه موجب ضعيف شدن تحقير و فرودستى زنان مىشود و قابليتهاى آنها را ناديده مىگيرد يا از بين مىبرد. مخالفان فمينيسم غالباً به همين نوع اخير از نگرشهاى فمينيستى پرداخته، با تقبيح برخى عقايد و تمايلات افراطى و منافى اخلاق اين گروه از فمينيستهاى افراطى خواستهاند صورت مسئله را پاك كنند يا خود را از پاسخ گويى به اعتراضات موجه زنان آسوده كنند و رنج پاسخگويى به پرسشهاى فلسفى و الهياتى و معرفت شناختى را از پيش پا بردارند. با اين توضيح، ناگفته پيداست كه چه مغالطه رقتبار و عظيمى مرتكب شدهاند؛ چرا كه نه فمينيسم منحصر به نوع اخير است و نه همه كسانى كه طرفدار حقوق زنان و حفظ كرامت انسانى آنان هستند، به اين گونه مسائل وقعى مىنهند.(3) پس از اين توضيحات، اكنون بايد به بحث اصلى مقاله پرداخت. آشنايان با مكتبهاى كلامى و الهياتى مىدانند كه در سير مباحث و كاوشهاى الهياتى مغرب زمين، به دورهاى برمىخوريم كه نوعى نظام الهياتى خاص، تحت عنوان تئولوژى مدرن (TheologiaMedernus) يا الهيات نوين ظهور مىيابد كه به سهو و خطا يا در قياس و تمثيل با »علم كلام« ما مسلمانان، گاهى آن را »كلام جديد« خواندهاند . در مغرب زمين، دير زمانى است كه متألهان، به ويژه مسيحيان، دست به ابتكاراتى زده و به تأسيس و معرفى نظامهاى الهياتى جديدى پرداختهاند كه در مجموع دانش (الهيات مدرن را پديد آورده است. الهيات فمينيستى نيز حلقهاى از همين زنجيره است و در آثار خود غربىها و مسيحيان، آن را يكى از بخشها و انواع الهيات جديد به شمار مىآورند. الهيات فمينيستى (FeministTheology) در نگرشى ريشه دارد كه معتقد است، كليسا و پدران كليسا و روحانيان، تفسيرى مرد محورانه و مردصفتانه از دين و مسيحيت ارائه كردهاند و سهم زنان را يا به كلى ناديده گرفتهاند يا دست دوم و تابع مرد قرار دادهاند. اين حقيقتى است كه در آثار متكلمانى چون »سنت آگوستين« و »توماس اكويناس« نيز انعكاس يافته است. متألهان فمينيست كه به دلايل خاصى بيشتر مسيحى يا يهودى بودهاند، كل الهيات مسيحى و سنت نگرش دينى يهود و مسيحيت را در طول تاريخ نقد كردهاند و آن را مرد محور دانستهاند. آنان معتقدند كه زن در الهيات مسيحى رايج يا اصلاً نقشى ندارد يا موجودى ناقص، طفيلى و وابسته به مرد است كه خدا هم گويى او را فراموش كرده است. بنابراين الهيات فمينيستى، در واقع واكنشى فرهنگى، فلسفى، تفسيرى و فكرى عليه قرائت مردسالارانه از كتاب مقدس و آموزههاى اساسى مسيحيت، و تلاش براى ارائه تفسيرى جديد و زن محور از كتاب مقدس و سنت طولانى و ديرين يهودى - مسيحى بود. لازم به ذكر است كه اين مسئله در سنت اسلامى هرگز وجود نداشته است و بىتعصب بايد گفت كه الهيات فمينيستى از بن و ماهيت، جريانى مسيحى و غربى است و در دين اسلام و جوامع اسلامى در گذشته و حال، سابقه نداشته و تقريباً در آموزههاى اسلامى مجالى براى ظهور چنين تفكرى وجود نداشته است؛ از اين رو مقايسه اسلام با مسيحيت، به خصوص در اين زمينه، از بن نادرست و خطا است. در مورد اسلام و جوامع اسلامى، تنها تصحيح نگرشها، رفع موانع قانونى، تعديل ديدگاهها در مورد زن و جايگاه او، و اصلاحات حقوقى و تغيير و تجديدنظر در پارهاى فتواهاى فقهى است كه ضرورت دارد، نه تأسيس نظام الهياتى يا فلسفه فمينيستى. تأثير الهيات فمينيستى بر دين پژوهى معاصر انكارناپذير است و دينپژوهان برجسته معاصر به صراحت بدان اعتراف كردهاند؛ به دليل همين اهميت و نيز به سبب ناشناخته ماندن تقريبى اين نظام الهياتى، به اختصار درباره مهمترين مدعيات الهياتى و اعتقادى طرفداران الهيات فمينيستى توضيحاتى مىآوريم. الهيات فمينيستى به دنبال ارائه قرائتى نو و زن محور از سنت مسيحى است و اين جريان معتقد است كه سنت مسيحى و كتاب مقدس، تاكنون همواره به گونهاى مردسالارانه تفسير و عرضه شده است؛ بازخوانى و بازانديشى سنت، به معناى وسيع الهياتى آن و نيز قرائتى جديد از منابع دينى، وجهه همت اصلى الهيات فمينيستى به شمار مىآيد. الهيات فمينيستى براين باور است كه طرح مسئله برابرى زن با مرد، موضوع جديد در سنت مسيحى است و در گذشته سابقه نداشته است. اين بحث كه چرا زن در سلسله مراتب كليسايى حضور نداشته و از احراز مقامات عاليه روحانيت محروم است، همواره يكى از مباحث مهم الهيات فمينيستى بوده است و شايد همين فشار اعتراضها و انتقادها بود كه بعضى كليساها را به برخى تعديلها در اين خصوص وادار كرده است و امروز شاهد تحولات جديدى در جهان مسيحيت، به خصوص كليساى كاتوليك رم هستيم. متكلمان فمينيست براين باورند كه سمبلهاى دينى (در مسيحيت) مردانه هستند نه زنان، و از اينجا چنين نتيجه مىگيرند كه مسئله جنسيت (Vender) و نوع و جنس و برترى مرد بر زن تاچه اندازه در تعليمات مسيحى و تلقى مسيحى رايج رسوخ كرده است. آنان حتى با تحليل پارهاى اسطورهها، قصهها، داستانهاى عاميانه، ضرب المثلهاى به ظاهر دينى يا كلمات قصار شبه دينى، نشان مىدهند كه چگونه محور اساطير و قصهها، همواره مردان هستند نه زنان و ديگر اينكه چگونه در عرق و آموزههاى دينى و نگرش دينداران، زن تحقير شده است. متكلمان فمينيست معتقدند كه مردان همواره براى بسط سلطه خود بر زنان، تفاوتهاى زيستى و جسمى را پيش كشيده، آگاهانه و عمد آن را بهانهاى براى تحقير، سركوب و استثمار زن و برترى خود قرار دادهاند. به نظر متكلمان فمينيست، تصورات مسيحى رايج كاملاً مردمحورانه و زنستيزانه است. گويى كه خواست خداوند در آفرينش نيز همين گونه بوده است. فمينيستها معتقدند در طرح مباحث فرهنگى و الهيات فمينيستى و هرگونه مطالعات زنان، بايد با بافت فرهنگى خاص هر جامعه توجه كرد. آنان حتى تأكيد مىكنند كه الهيات فمينيستى سفيدپوستان و رنگين پوستان متمايز است و مىتوان از الهيات فمينيستى امريكايى، آفريقايى، آسيايى، خاور دور و... سخن گفت. اما آنچه به اعتقاد آنان در كل فرهنگ بشرى غالب و رايج است، تلقى زن به عنان موجودى ثانوى و طفيلى وجود مرد است. الهيات فمينيستى به صراحت اظهار مىكند كه در سنن دينى (به ويژه مسيحيت)، زن را موجودى منفعل، وابسته، احساساتى، داراى ضعف بدنى و توان معنوى اندك، موجودى بچهزا و شيرده، منقاد، كودك صفت به خصوص عامل و علت اصلى گناه و شر در خلقت در اين عالم معرفى كردهاند، اما تلقى رايج سنن دينى از مرد موجودى توانا، حاكم مدير، با تدبر، عاقل، مستقل، فعال، قوى، شجاع و مظهر خير و بركت است. در مقابل زن موجودى ناتوان و محتاج دستگيرى است كه موجب »هبوط آدم از بهشت« شد و در زمين نيز بذر شهوت پاشيد و مردان را به انحراف كشاند. الهيات فمينيستى در اينجا به خصوص بر داستان خلقت، به روايت مسيحى، و جريان هبوط آدم و خروج او از بهشت تأكيد مىكند. دقيقاً يكى از وجوه تفاوت اسلام با مسيحيت در همين جا است كه تفسير آفرينش و گناه آدم هبوط او در اين دو دين بزرگ كاملاً متفاوت است. تلقى گناه در مورد پيامبرى چون آدم (ع) و عقيده به گناه اوليه و انتقال ارثى آن به نسل بشر و آلودگى فطرى انسانها اصلاً در اسلام جايى ندارد و انسانشناسى اسلامى و تفسير او از مقام عصمت و پيامبران و حضرت آدم(ع) و مسئله گناه و گناه انديشى و نتايج مترتب بر آن، همه از اسرائيليات و مجعولاتى است كه مفسران قرآن، فقها و حديث شناسان مسلمان در طول قرنها به نفى آن پرداختهاند. البته اين بدان معنا نيست كه مسلمانان نيز در اين زمينه قصورى نورزيدهاند يا بر زنان در جوامع اسلامى هيچ ستمى نرفته است يا اينكه محتاج اجتهادهاى فقهى روزآمد و كاوشهاى عالمانه در فقه، كلام و ديگر علوم اسلامى نيستيم. بحث ديگر الهيات فمينيستى مسئله »تلقى مردمآبانه« از خداست؛ به اعتقاد آنان در تصورات مسيحى، خدا مردى است كه داراى علم مطلق، قدرت مطلق و حضور مطلق است و خود نيز عين خير مطلق است. خدا مردى بزرگ شده در ابعاد بى نهايت است، ولى در نهايت يك مرد است نه زن. آنها ادعا مىكنند كه معمولاً در الهيات مسيحى و فلسفه سنتى آن گفته شده كه خدا وراى جنس و جنسيت و تأنيث و تذكير است. اما در متن دعاها، مناجات ها و عبادتهاى مسيحى خلاف اين مشاهده مىشود و خدا موجودى مرد صفت است، زيرا همواره از زبانى مرد صفتانه براى توصيف او يا مخاطب قرار دادن او و اظهار حاجت و درخواست از او استفاده مىشود؛ يعنى تعبير پدر (Father) مسيحى، يك پدر است نه يك مادر! و در اين جا نيز سهم زنان ناديده گرفته شده و خدا به عنوان پدر مخاطب واقع مىشود و پدر است كه خالق جهان و انسان است، نه مادر. ملاحظه مىشود كه اين مشكل در مسيحيت چگونه معنا و جايگاه مىيابد، ولى در دين اسلام اصلاً چنين زمينهاى وجود ندارد و خدا موجودى مطلق و در اوج تنزيه و مبرا از هر وصف و نقص است، نه عضوى از تثليث، آن هم به نام پدر! متألهان فيمينست حتى فراتر از اين مىگويند: دانش الهيات مسيحى نيز مذكر مأبانه است، زيرا »تئوس«، يعنى »خداى مذكر« و تئولوژى (دانش الهيات و بحث از خدا و صفات و افعال او) نيز يعنى دانش شناخت خداى مذكر! به نظر متكلمان فيمينست اگر بخواهيم تعبير صحيحى در اين مورد به كار ببريم، بايد به جاى تئولوژى فيمينيستى (Feministy Theology)، تعبير »الاهيات خداى مونث« را به كار ببريم، زيرا زبانى كه در مسيحيت براى توصيف خدا به كار رفته، مطابق با خداى مذكر (male - god) است، نه خداى مؤنث (female - god) كه (He) و مال او (His) و ضمير سوم شخص مفرد مذكر به شيوهاى انسان مآبانه براى خدا به كار رفته است، به وضوح از همين مذكر بودن محض خداوند حكايت مىكند! در اين مورد راه حل برخى الهى دانان فيمينيست معاصر اين است كه در مورد خدا قائل به دو مىشوند؛ يعنى آميزهاى از مذكر و مونث! چنانچه ملاحظه مىشود، تعبير »خداى و جنسى بودن پدر (Androgyny) و تلقى خطا از خداوند چه پيامدهايى داشته و چه مشكلاتى براى متفكرين فيمينيست به بار آورده است! ولى در اسلام، خداوند كفو و همتا ندارد: »ليس كمثله شىء«، نظير و شبه و مثل ندارد؛ هر چند كه نزديك است و هم جان جهان است و هم جان جان. الهيان فيمينيست اين استعاره »پدر بودن خداوند« (Metaphor) را هم به معناى نمادين و هم به معناى زيستى و جنسى آن، نشانه مرد محورى و مرد سالارى سنت مسيحى مىدانند و خواستار تغيير آن و بازانديشى اساسى در الهيات مسيحى هستند. به اعتقاد آنها »مادر بودن« با نقش خداوند به عنوان خالق توليدگر و پرورنده و نگهدارنده و تغذيه كننده و رازق انسانها بسيار نزديكتر است تا »پدر بودن«در رابطه عاطفى عميق خداوند و مهر و رحمت او به انسانها نيز با جنبههاى عاطفى مادرانه بيشتر قرابت دارد تا پدر؛ لذا تلاش عجيبى در الهيات فيمينيستى معاصر شكل گرفته تا خدايى مونث بسازند! و اين اقدام را مونث كردن خدا (feminezationo of God) ناميدهاند! آنان معتقدند كه آموزه تثليت (Trinity) كاملاً مردانه است، زيرا دو اقنوم از اقانيم ثلاثه مذكرند، »پدر« و »پسر« عين مرد محورى است. فيمينيستها به سختى در پى ساختن تصويرى از خداى آميخته(داراى جنبههاى مذكر و مونث) و تفسير عرضه جديدى از آموزه تثليث هستند و معتقدند، زبان دينى كه در متون مقدس و مواعظ، سرودها، ادعيه و مناجاتهاى مسيحى به كار رفته، بايد از بن دگرگون شود و زبانى زن محور جايگزين شود. متكلمان فيمينيست مىگويند: در مبحث مسيحشناسى (Christology) نيز با تلقىاى كاملاً مرد محورانه مواجه هستيم كه بايد تغيير كند. از طرف ديگر، مسئله رستگارى و نجات (Salvation) نيز آشكارا مردمحورانه است، زيرا از طريق مصلوب شدن مسيح (يك مرد) و آمرزش و كفاره گناهان بشر، يا از طريق ايمان آوردن به عيسى(ع) كه يك مرد است، رستگارى و آمرزش و برائت (Atonement) حاصل مىشود و مدار و محور همه اين فيوضات و بركات (Justification)، همواره جنس مرد است نه زن. جريان الهيات فيمينيستى در ميان پروتستانها كوشيده است، تا با به كارگيرى روش نقد متون (Text criticism) و نقد انجيلى (Biblical criticism) راهى براى تحول فهم الهياتى در مورد زن باز كند. متكلمان فيمينيست پروتستان آثار فراوانى در اين زمينه پديد آوردهاند كه براى نمونه مىتوان به آثار فيليس ترايبل، اولنبرگر، مارنتز و هاسل اشاره كرد، هر چند آثار خانم زيتا و يمز در اين خصوص بسيار معروفتر و خواندنىتر است. او هم درباره خشونت عليه زنان از ديدگاه الهياتى و اجتماعى بحث كرده و هم به مسئله ازدواج و خانواده و عشق پرداخته و هم درباره رد تصوير مرد مآبانه از خدا سخن گفته است. تفسير فيمينيستى »عهد جديد«، بخش ديگرى از كوششهاى متكلمان فيمينيست مسيحى است. آنان طرفدار نگاه دورهاى به كتاب مقدس هستند و معتقدند كه تاريخ اجتماعى مسيحيتِ نخستين، با نگاهى مرد محورانه نگاشته شده است و از نو بايد نگاشته و تدوين شود كه در اين باره معمولاً بهترين تفسير فيمينيستى عهد جديد را از آن خانم اليزابت شوسلر فيورنزاى مىدانند. وى رئيس نخستين انجمن ادبيات انجيلى بوده است و در يادنامهاى كه به او اهدا شده، مجموعهاى از مقالات شاگردانش به چاپ رسيده كه در آن درباره »مدعيات الهياتى« نهضت فيمينيسم معاصر بحث شده است. اين كتاب نيز بر اصل تحول فهم رايج از كليسا و مسيح و بازنگارى تاريخ مسيحيت اوليه تاكيد شده است. مسئله ديگرى كه الهيات فيمينيستى درباره آن بحث مىكند، حواريون عيسى مسيح است كه منحصر ه مردان بوده است و زنان در ميان آنان حضورى نداشتهاند. متكلمان فيمينيست به شدت زنان را ترغيب به شاگردى مىكنند تا با تبعيت و ايمان به مسيح، به جرگه »حواريون« او بپيوندند و به خصوص زمانى بتوانند رهبرى كليساها را به دست گيرند و عشق خدمت به كليساى مسيح را در عمل و با رهبرى كليسا از خود نشان دهند. حوارى بودن زنان Disciple ship of women و نفى انحصار حواريون از مردان، از مباحث زنده كنونى الهيات فيمينيستى است. متلكمان فيمينيست معتقدند كه در مورد زبان دينى و ناميدن خدا (naming) بايد به حكمت و فلسفه (sophia) باستانى بشر بازگشت و خدا را حكمت محض، عقل محض و خرد صرف ناميد تا از شر مشكل مذكر يا مونث بودن براى هميشه خلاصى يافت؛ سخن گفتن از خداى حكمت (sophia - God) به جاى »خدا پدر) پيشنهاد اين متألهان است. همچنين تجربه تلخ مسيح و به صليب آويختن او و »الهيات صليب« نيز با رنجهاى (Suffering) زنان بيشتر قابل مقايسه است تا مردان و بايد كوشيد كه اين فضيلت را از انحصار مردان در آورد. فيمينيستها مىگويند: تجربه رنج و مرگ مسيح و مصلوب گشتن او همه »مردانه« است؛ آمرزش و كفاره گناهان (Revelation) توسط او نيز از نقش انحصارى مردان حكايت مىكند. وحى كلام و كتاب نيست، بلكه خود مسيح است كه واقعهاى »مردانه« است ؛ چرا كه حلول و تجسد خدا در مسيح (Incarnation) كه به صورت گوشت و خون در آمد و انسان شد و رنج كشيد و بر بالاى صليب رفت، همه مردانه است و »زن« هيچ سهم و نقشى در حلول ندارد. ملكوت خدا (Kingdom of God) و عدالت آخر الزمانى توسط مسيح نيز مرد محورانه است و همه جا مردى است كه فاعل و كنشگر اصلى است و زن ايفاى نقش نمىكند. تنها مسئله رستاخيز عيسى، (Resurrection) و برخاستن از قبر و ميان مردگان است كه زنان در آن حضور دارند؛ شرح ماجرا اين است كه طبق سنت مسيحى و روايت انجيلهاى كنونى، جنازه عيسى پس از برداشتن و مصلوب گشتن، توسط برخى زنان پايين آورده شد و دفن گرديد و پس از سه روز كه زنان بر سر قبر آمدند، جسدى در آن نيافتند، زيرا مسيح به آسمان عروج كرده بود و اين نمايش قدرت الهى بود كه زنان شاهد و گواه آن بودند. قصه رستاخيز عيسى، نشانگر پيوند وثيق و نهايى مسيح با جبنش زن است؛ آخرين ديدار، آخرين ملاقات و آخرين و واپسين حضور مسيح پاك در عالم خاكى! متكلمان فيمينيست مىگويند: الاهيات مسيحى و زنان مسيحى و فيمينيستها بايد از همين قصه شروع كنند. اينجا تنها جايى است كه زنان در آن حضور دارند؛ حضورى فعال و استثنايى. نقطه آغاز كار الهيات فيمينيستى بايد همين جا باشد؛ همين قبر خالى كه جسم عيسى را تاب نياورد و زنان واپسين معجزه شكوهمند عيسى را مشاهده كردند. قبر خالى مسيح آخرين پيام اوست و اگر راهى به تحول الهيات مسيحى باشد، به اعتقاد متكلمان فيمينيست، بايد با رجوع به آن قبرخالى آغاز شود از همان جا. بنابر آنچه گفته شد مىتوان چنين نتيجه گرفت كه با اين موقعيتهاى علمى و دانشگاهى فيمينيستها و با اين حجم گسترده كارهاى پژوهشى و آموزشى، ديگر نمىتوان الهيات فيمينيستى و خود پديده فيمينيسم را ناديده گرفت و بىخبرانه و از روى غرور به شعار دادن پرداخت. ما كه در سنت غنى اسلامى و دين توحيدى و عرفان ريشه دار و لطيف اسلامى و مبتنى بر عقلانيت زيست مىكنيم، چرا از اين مقوله بهراسيم؟ ساختار اسلام با مسيحيت و اديان ديگر كاملاً فرق دارد. در اين دين نه تثليت راهى دارد و نه تناسخ؛ نه آموزش و كفاره گناهان كل بشر؛ نه مردى مصلوب گشته است و نه فرزند بودن خدا درباره پيامبرش مطرح است تا كسى بپرسد: چرا فرزند خدا پسر است و دختر نيست؛ پرسشى كه در الهيات فيمينيستى بارها مطرح شده و متكلمان فيمينيست را به طور جدى به چالش كشيده است.
پى نوشتها: 1. امروزه فمينيستهاى زيادى در كشورهاى اسلامى، بخش مهمى از تلاش خود را صرف مبارزه درون دينى براى حاكميت نگاه زنگرايانه مىكنند كه معروفترين آنها فاطمه مرنيسى (مراكش)، رفعت حسن (پاكستان)، عزيزه العبدى (لبنان)، فاطمه احمد ابراهيم (سودان)، نوال السعداوى (مصر) و نيره توحيدى (ايران) هستند. 2. براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر. ك - دكتر ناهيد مطيع، فيمينيسم در ايران در جست و جوى يك رهيافت بومى، مجله زنان. شماره 40. - نگاهى گذرا به جنبش زنان در ايران، مجله ايران فردا، شماره 41. - مجموعه مقالات هم انديشى بررسى مسائل و مشكلات زنان: الويتها و رويكردها، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، مركز مديريت حوزههاى علميه خواهران، پائيز 80، قم »3 جلدى« 3. براى مطالعه بيشتر ر. ك. - بولتن مرجع فيمينيسم (گزيده مقالات و متون درباره فيمينيسم)، مركز مطالعات فرهنگى بينالمللى مديريت