مكاتة المقدس فى الثقافة المعاصرة مؤلف: دكتر عباس الجرارى ناشر: ايسسكو (سازمان اسلامى تربيت، علوم و فرهنگ؛ وابسته به سازمان كنفرانس اسلامى) 2003 م / 1424/ ه’
"مكانة المقدس فى الثقافه المعاصره" (جايگاه مقدس در فرهنگ معاصر) تأليف دكتر عباس الجرارى، اثر ارزشمندى است كه تلاش تمدن غرب براى سلطه و تحميل الگوى فرهنگى و تمدنى خود بر جهان - بدون در نظر گرفتن خصوصيات و گوناگونى جهان غير غربى را به چالش فراخوانده است. كتاب در موضوع خود نقطه عطفى به شمار مىآيد و بسيار مناسبت است تا اين موضوع، به زمينهاى براى گفتوگوى حكيمان، فلاسفه و آزادگان جهان، به هدف يافتن راههاى برون شد از هرج و مرج جديد جهانى تبديل شود. حُسن اين كتاب اين است كه به سه زبان عربى، انگليسى و فرانسه نوشته شده و دستيابى شمار بيشترى از روشنفكران و تحصيلكردگان به محتواى آن را ميسور ساخته است. اما به طور قطع ترجمه چنين آثارى به زبانهاى ديگر مانند ژاپنى و چينى و ديگر زبانهاى آسيايى، از آن جهت كه جلب توجه ملل آسيايى و اثرگذارى در آنها آسانتر است، اهميت ويژهاى دارد و توجه سازمانهايى مانند سازمان كنفرانس اسلامى كه نماينده همه كشورهاى اسلامى است، نبايد فقط به جهان غرب محدود و منحصر شود. زبانها و ملل آسيايى از چند جهت براى جهان اسلام اهميت دارد؛ نخست اينكه روابط كشورهاى اسلامى با ديگر كشورهاى آسيايى - برخلاف كشورهاى اروپايى - پيشينهاى سرشار از نزاع و درگيرى نبوده است و به همين جهت در مسايل كلان بينالمللى مانند مسئله فلسطين كه عمدهترين مسئله جهان اسلام است، آسانتر مىتوان از حمايت اين كشورها برخوردار شد و در مرحله دوم، در جوامع آسيايى، غالباً گرايشهاى معنوى جريان دارد؛ برخلاف جوامع غربى كه مادىگرايى در ساختار تمدنى آن ريشه دوانده است. رساترين تعبيرى كه مركزى بودن عنصر »مقدس« را در انديشه نويسنده نشان مىدهد، اين سخن اوست: »اگر فرهنگ، قلبى است كه انسان به مدد آن تحرك و جنبش دارد؛ و »مقدس« نبض اين قلب و يا خونى است كه در عروق آن جارى است. اگر آن نيرو و ظرفيت درونى »مقدس« نمىبود، هرگز عنصر مقدس به اين جايگاه ويژه دست نمىيافت«. يكى از مهمترين كاركردهاى مقدس از نگاه نويسنده اين است كه وجدان انسان را شكل مىدهد و از آن حفاظت مىكند، و طمأنينه و آرامش را در اعمال او بر مىانگيزد، و در مواجهه با نگرانىهاى زندگى و رنجها، تشويشها و سختىها به او يارى مىرساند و بهداشت روانى او را در برابر تأثير عوامل مادى و مشكلات و آفات آن (كه در دوران مإ؛ فراوان هم هست) تأمين مىنمايد. از ديگر ثمراتى كه نويسنده براى حضور مقدس در زندگى انسان بر مىشمارد، توازن و تعاون انسان با محيط و جهان است ؛ اين توازن موجب مىشود تا فاصله عقل دل يا دين و دنيا از بين برود و حيرت و سرگشتگى كه در مسايل كلان و مشكلات سركش دامنگير انسان مىشود، زايل شود و يا كاهش يابد و مجال پاسخيابى براى پارهاى مسايل پنهان مربوط به امور غيبى و رفع پيچيدگى از اين امور كه معرفت و ادراك آن در توان عقل نيست، فراهم آيد. اين قدرت پاسخگويى است كه از آغاز آفرينش جهان و انسان، يعنى از زمانى كه عقايد اوليه ظهور يافتند و تا زمانى كه اديان آسمانى عرصه حضور يافتند، سبب تمايل مشترك همه انسانها به سوى عنصر مقدس بوده است. »مقدس« از ديدگاه نويسنده، نظامى يكپارچه و هماهنگ است كه در آن عقيده و مناسك با انديشه و احساس و رفتار همنوا مىشوند؛ اگر انسان، به قدرتى كه در ساختار درونى »مقدس« نهفته است، باور ندارد، نويسنده يادآور مىشود كه تاريخ قديم و جديد كشف كرده است كه حضور مقدس، همواره با قدرت استمرار داشته است؛ چه زمانى كه غالب و حاكم بر امور بوده است و چه زمانى كه مغلوب نيروى ديگر بوده است. نويسنده به اين نكته اشاره مىكند كه بايد ميان عنصر مقدس به معناى گستردهاش و در رأس آن دين، و تأويل و تفسير ديگران كه بنا به فهم و درك خويش بر آن حكم مىكنند، فرق قائل شد؛ دين، عنصر مقدسى است، زيرا الهى و آسمانى است؛ نه فهم مفسران و تأويلگران. نويسنده همچنين به اين نكته مهم توجه مىدهد كه »مقدسى« كه جايگاه ويژهاى در فرهنگ دارد، داراى چنان تسامح و انعطافى است كه مقدس ديگرى را هم مىپذيرد و محترمش مىشمارد و به اين ترتيب آماده گفتوگو و همزيستى و همكارى با آن است. نويسنده معتقد است تحولات و پيشرفتهاى تمدنى مادى و ارتقاى سطح علوم و معارف، به ويژه در ابعاد صنعتى و اطلاعرسانى، اين تلقى را پديد آورده است كه فرهنگ و مقدسات جايگاه شايسته خود را ندارند؛ وى در توضيح بيشتر اين ايده عواملى را براى وضع ياد شده ذكر مىكند: - غلبه اين تصور در اذهان و رفتارها كه زندگى و خوشبختى انسان با اشباع نيازهاى مادى و پاسخگويى به انگيزههاى حسى، به ويژه انگيزههاى غريزى حيوانى مرتبط است. - بدعتهاى خارج از طبيعت بشرى راستين، به ويژه در ابعاد اجتماعى مانند فروپاشى روابط خانوادگى، اباحىگرى در روابط زن و مرد و ازدواج ميان همجنسها. - اوج گرفتن مشكل با ابعاد علمى بيولوژيك آن كه به مهندسى ژنتيك مربوط مىشود و امكان يافتن شبيهسازى (استنساخ) بشرى كه با طبيعت و كرامت و حقيقت انسان منافات دارد. نويسنده معتقد است كه عوامل و زمينههاى ياد شده موجب مىشود تا ارزشهاى اصيل انسانى فراموش شود. وى از بحث جايگاه مقدسات در فرهنگ و وجدان انسان، به بحث مدرنيسم غربى وارد مىشود كه به تعبير وى، »انقلابى عليه همه مقدسات« است. نويسنده برخى ابعاد مدرنيسم را بر مىشمرد و پيروى از آن را موجب غربزدگى جوامع مىداند. وى بر آن است كه غرب در مسير حذف هويتهاى فرهنگىاى كه با هويت غرب اختلاف دارند، درصدد كم رنگكردن و از بين بردن مقدساتى است كه در عقايد و باورهاى دينى تجسم يافته، در ارزشهاى اخلاقى آن نمود يافته است و نيز درصدد فراهم آوردن مجال ترويج و حاكميت ارزشهاى مادى است. نويسنده نتيجه مىگيرد كه اين غربگرايى فرهنگى، ملتهاى ضعيف را يا به تسليم وا مىدارد و يا به افراطگرايى و خشونتورزى مىكشاند. وى برآن است كه به رغم تلاشهايى كه براى يكسانسازى فرهنگى در جريان است، اما جايگاهى كه مقدسات در ميان ملتهاى پايبند بدان دارد، تنها سازوكار و امكانى است كه وسيله ابراز شخصيت و تحقق خويشتن و ابراز خصوصيات آنها است؛ طبعاً مقدسات در جوامع عربى اسلامى ريشهدارتر هستند و اين مسئله يكى از تضمينهاى جدى براى صيانت اين جوامع از آفت فرهنگ غرب است.