روانشناسى در ايران عليرغم تلاش فراوان استادان روانشناسى كشور و ترجمه و تأليف كتابهاى متعدد در اين زمينه، متأسفانه روانشناسان، بيشتر به ترجمه و گردآورى نظريات روانشناس غربى بسنده كردهاند، گروهى پيرو روان تحليلگرى، گروه پيرو رفتار گرايى و گروه سوم خود را شناخت گرا معرفى كرده، دانشجويان را متناسب با الگوهاى غربى آموزش مىدهند؛ در حالى كه نظريه پردازان غربى تلاش مىكنند كه نظريههاى خود را جذاب ارائه دهند، چنين گرايشى در نظريه پردازان اسلامى مشاهده نمىشود. عليرغم تلاش ارزنده بسيارى از استادان روانشناسى در كشور، به نظر مىرسد كه در مجموع روانشناسى كشور ما، جز تكرار سخن روانشناسى غربى و ترويج مستقيم و يا غير مستقيم نظريههاى آنان، حرفى براى گفتن و نظريهاى براى طرح ندارند؛ در حالى كه تمركز براى ميراث فرهنگى اسلامى مىتواند تحول مثبتى را در انديشه آنان به وجود آورد. امكان نظريهپردازى سؤالى كه معمولاً براى بسيارى از روانشناسان مسلمان مطرح مىشود اين است كه آيا امكان نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى وجود دارد؟ برخى از همان ابتدا مفروضاتى را براى خود در نظر مىگيرند و يا تحت تأثير برخى از گرايشهاى فلسفى قرار مىگيرند كه راه را براى نظريهپردازى مسدود مىكند؛ مانند اين پيش فرض كه دين و روان دو مقوله جدا از يكديگر هستند و امكان پيوند بين آنها وجود ندارد. يا برخى با ارائه تفسيرى مادهگرايانه از روان، تلاش مىكنند كه حتى مقوله دين را دانسته يا نادانسته زير سؤال ببرند؛ برخى ديگر نيز به پيروى از گرايشهاى روان تحليلگرى فرويد، چنان تفسيرى از دين ارائه مىدهند كه آن را مزاحم سلامت روانى انسان تلقى نمايند. بديهى است كه اگر روانشناسان مسلمان، بدون توجه به مبانى نظرى، تحت تأثير مكتبهاى روانشناسى قرار بگيرد و نتواند مبانى فكرى آنها را به صورت بنيادين تحليل كند، ممكن است هرگز به اين باور نرسد كه امكان نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى وجود دارد. اكنون هنگام مطرح كردن اين پيش فرض اساسى و مهم است كه مشروط به رعايت اصول نظريهپردازى، امكان نظريهپردازى، در روانشناسى اسلامى وجود دارد. براى نظريهپردازى، لازم است به اين باور و يقين برسيم كه همانگونه كه اسلامشناسانى مانند علامه جعفرى به طور مستقيم اعلام كردهاند، فرهنگ اسلامى، در قلمرو علم روانشناسى، سخنهاى فراوانى براى گفتن دارد. توجه به منابع اسلامى از ديدگاه روانشناسى، امكان نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى را نشان خواهد دارد؛ در زير به طور اجمالى به برخى از نمونهها به صورت گذرا اشاره مىشود. قرآن، كتاب سرشار از واژهها و مفاهيم روانشناختى و قصهها و امثالى است كه از نظر روانشناسى اهميت زيادى دارد؛ در قرآن به نفس سوگند ياد شده است؛ به توجه به نفس سفارش شده است و سير انفسى را به عنوان يكى از منابع شناخت معرفى نموده است. قرآن منبع روانشناختى مهمى است كه متأسفانه از ديدگاه روانشناسى مورد توجه روانشناسان مسلمان قرار نگرفته است. تفسير الميزان اثر ارزشمند علامه طباطبايى، منبع مهمى است كه مىتواند يكى از منابع نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى باشد؛ براى مثال موضوع افسردگى كه يكى از مهمترين مباحث روز روانشناسى است و عليرغم نظريههاى گوناگون روانشناسى، همچنان شيوع آن در كشورهاى صنعتى در حال افزايش است، در قرآن داراى واژههاى خاص خود، مانند حزن، هم، غم، يأس، قنوط و نظاير آن است و سوره يوسف(ع) در اين زمينه اهميت زيادى دارد. علاوه بر اين، امكان پيشگيرى از افسردگى از ديدگاه اسلامى وجود دارد كه نيازمند فعاليت منسجم و پيگير از طريق مراكز تحقيقاتى كشور است تا ابعاد نظرى و عملى رويكرد اسلامى در پيشگيرى از افسردگى روشن شود. مثال قرآنى ديگر، استفاده از ذكر، به عنوان روشى براى كنترل ذهن و زبان است كه مورد استقبال بسيارى از مراجعان به مراكز روانشناسى قرار مىگيرد و ميزان اثر بخشى آن در كاهش اضطراب، در مواردى مؤثرتر از روشهاى رايج كاهش اضطراب است.
روايات همان گونه كه در آيات شواهد روانشناسى فراوانى وجود دارد، در روايات نيز مىتوان شواهد فراوانى در زمينه واژهها و مفاهيم روانشناسى جستوجو كرد؛ براى مثال، بررسى مفهومى انتظار فرج در پرتو روايات، بيانگر آثار روانشناختى بسيار قابل توجهى است كه تاكنون مورد توجه روانشناسان شيعى قرار نگرفته است. تقويت اعتقاد به انتظار فرج، موجب تقويت روحيه منتظران خواهد شد و اين فرضيه به راحتى قابل آزمايش است و خود يكى از زمينههاى نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى است.
دانشمندان مسلمان علاوه بر آيات و روايات، بررسى آثار دانشمندان مسلمان در گذشته و حال، وجود نظريات روانشناسى را در آثار آنان به خوبى آشكار مىكند؛ مثنوى معنوى سرشار از شواهد روانشناسى است. براى مثال مىتوان به قصه كنيزك و پادشاه در دفتر اول مثنوى و روش درمان كنيزك توسط حكيم توجه كرد. در گلستان سعدى، مىتوان به نمونههاى شايان توجهى دست يافت؛ براى مثال به حكايتى توجه شود كه غلامى با پادشاه به كشتى در نشست و غلام هرگز دريا نديده بود و بناى بىتابى گذاشت و ترس او از دريا توسط حكيمى كه در كشتى بود، درمان شد. بسيارى از اسلامشناسان معاصر نيز آرا و نظريات بسيار قابل توجهى در زمينه روانشناسى ارائه كردهاند؛ بررسى اين آرا و نظريات، امكان نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى را افزايش خواهد داد. نگاهى به آثار امام خمينى از ديدگاه روانشناسى نشان مىدهد كه امام خمينى، تحول روانى را از مهمترين عوامل مؤثر در انقلاب اسلامى ايران ذكر كردهاند. تأكيد امام خمينى بر مبارزه با نفس به عنوان جهاد اكبر (در مقايسه با دشمن خارجى)، از ديدگاه روانشناسى حائز اهميت است؛ امام خمينى ريشه مشكلات روانى اجتماعى را عدم تزكيه نفس، حب نفس و حب دنيا ذكر كردهاند. در كتاب چهل حديث، امام خمينى به برخى از مشكلات روانى، مانند اضطراب، افسردگى و وسواس اشاره كرده، رهنمودهاى كاملاً روشنى در اين زمينه ارائه كردهاند. ايشان فرازى از وصيتنامه خود بيان كردهاند: »در دين اسلام، از هيچ نكتهاى، ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه نقش دارد، فروگذار نشده است.« ايشان در ادامه توصيه كردهاند كه در تحقق اين محتوا به جميع ابعاد تلاش شود. اسلامشناسان ديگرى نظير استاد مطهرى، با صراحت و به طور مستقيم، به بررسى نظريات برخى از روانشناسان غربى پرداخته، نظريه روانشناسانى چون ويليام جيمز و يونگ را نزديك به ديدگاه اسلامى ارزيابى كرده، از نظريات روانشناسان ديگرى چون فرويد انتقاد كردهاند. برخى آثار استاد مطهرى مانند غريزه جنسى در اسلام و غرب و انسان كامل، به مباحث روانشناسى بسيار نزديك شده است. يكى از انديشمندان حوزوى زمان ما كه به مكاتب روانشناسى توجه داشته است و آنها را مورد نقد و بررسى قرار داده است، علامه محمد تقى جعفرى است. ايشان به نقادى مكاتب روانشناسى اعتقاد داشته و معتقد بودند كه برخى از مكاتب روانشناسى از جنبه مبناى فلسفى خود نارسا هستند؛ براى مثال، ايشان نظر اريك فروم مبنى بر اينكه يكى از انتقادات وارد به علم روانشناسى اين است كه از بحث درباره موضوع اصلى خود كه همان روان است، اجتناب مىكند، نقل مىنمايند. در مورد فرهنگ اسلامى، ايشان اعتقاد دارند كه متون اسلامى ما سرشار از نكات دقيق روانشناسى است و نظير كتاب ناگشودهاى است كه بايد توسط انديشمندان معاصر گشوده شود.
موانع اكنون تا حدودى روشن شد كه عليرغم ضرورت نظريهپردازى و امكان بالقوه آن، اين رسالت فرهنگى تا كنون عملى نشده است و عليرغم كارهاى پراكنده در زمينه نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى، آثار قابل توجهى عرضه نشده است؛ از اين رو لازم است كه به برخى از موانع نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى توجه شود؛ توجه به اين موانع به عنوان زمينهاى براى رفع آنها و ايجاد فضاى مناسب براى نظريهپردازى است. اين عوامل را مىتوان به عوامل مربوط به دانشگاه، حوزه، پژوهشگر و تحريفات طبقهبندى كرد. عوامل مربوط به دانشگاه دانشگاهها مراكز جولانگاه نظريهپردازى هستند. تقويت فضاى باز معنوى در دانشگاهها امكان نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى را افزايش مىدهد؛ در حالى كه رواج مستقيم يا غيرمستقيم غربزدگى، مانع نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى است. حاكم شدن تفكر پوزيتيويستى بر مديريت دانشگاهها، امكان نظريهپردازى را مسدود خواهد كرد؛ متأسفانه در برخى از دانشگاهها، گرايشهاى اصيل اسلامى در پژوهش را به عنوان گرايشهاى غيرعلمى تلقى مىكنند و مانع اجراى پژوهشهايى هستند كه به نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى منتهى شود. فاصله گرفتن با حوزه و انديشمندان حوزوى نيز مانع ديگرى است؛ واقعيت اين است كه ارتباط منظم و برنامهريزى شده ميان روانشناسان و روحانيت، در حال حاضر وجود ندارد. اين موضوع از جهتى به نظام فرهنگى و آموزش عالى كشور مربوط مىشود كه اگر تجديد نظر اساسى در ساختار آن انجام نگيرد، امكان نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى همچنان مسدود خواهد بود و روانشناسان متعهد، انگيزه لازم را براى شروع پروژههايى كه به نظريهپردازى منجر شود، نخواهد يافت. در مجموع عدم ارتباط منسجم و هماهنگ دانشگاه با حوزه و ايجاد فاصله ميان دانشگاهيان و حوزويان را مىتوان يكى از موانع كار گروهى براى نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى دانست.
عوامل مربوط به حوزه عدم توجه به مقتضيات زمان مانع ديگرى در نظريهپردازى است. روانشناسى اسلامى محصول تعامل دو جانبه حوزه و دانشگاه است؛ چنين تعاملى در حال حاضر، نه از جانب دانشگاه و نه از جانب حوزه مشاهده نمىشود. اگر انديشمندان حوزوى به دانشگاهيان، به عنوان مروجين علوم غربى نگاه كنند، ارتباط به وجود نمىآيد. مديريت حوزهها نيز بايد به گونهاى باشد تا زمينه را براى نظريهپردازى از طريق تعامل انديشمندان حوزه و دانشگاه فراهم كند؛ چنين كارى مىتواند از طريق انجام جلسات گفتوگو، مباحثه، ميزگرد، كارگاه، همايش و انجام پروژههاى مشترك تحقق يابد. ايجاد احساس نياز به تعامل با دانشگاهها در حوزهها، زمينه همكارى و تعامل فكرى را ايجاد كرده، در دراز مدت -در صورت مديريت صحيح - مىتواند به نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى منتهى شود. در مجموع فقدان برنامهريزى حوزه براى ارتباط منسجم و هماهنگ با دانشگاه و عدم توجه به پروژههاى متشكل از حوزويان و دانشگاهيان را مىتوان، يكى ديگر از موانع نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى تلقى كرد.
عوامل مربوط به پژوهشگر عواملى نيز به پژوهشگران مربوط است كه مانع گرايش به تحقيق در زمينه روانشناسى اسلامى مىشود؛ يكى از اين عوامل خودباختگى فرهنگى است؛ اگرچه ممكن است افراد به زبان نياورند، اما قلباً معتقد باشند كه راه نجات در بازگشت به غرب و استفاده از راه حلهاى غربى است. خلاصه كلام آنها اين است كه در شرق خبرى نيست، يا اگر هم هست، ديگر زمان آن گذشته است و قابل عرضه به دنياى متمدن كنونى نيست. چنين باورى مانع نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى است. علاوه براين بايد توجه داشت كه پژوهشهاى بنيادى با شتابزدگى همخوانى ندارد؛ برخى گويا خواهند يك شبه ره صد ساله بروند؛ برخى ديگر هم آن قدر كند حركت مىكنند كه به نظر نمىرسد تا سالها بتوان انتظار محصولى در زمينه نظريهپردازى از آنها داشت. نظريهپردازى نيازمند تفكر و تعمق است و با تنبلى فكرى سرسازگارى ندارد. با سطحى نگرى نمىتوان به نظريهپردازى رسيد. تك روى نيز از موانع ديگر نظريهپردازى است. نظريهپردازى معمولاً محصول كار گروهى است؛ سرسختى و انعطافناپذيرى در مورد نظريات خود نيز مانع ديگر نظريهپردازى است. با لجاجت و پافشارى روى نظريههاى خود و مقاومت در برابر نظريههاى ديگران، نمىتوان به نظريهپردازى رسيد، بلكه در تعامل انديشهها نظريهها پالايش مىيابند و نقاط قوت و ضعف آنها مشخص مىشود.
تحريفات يكى از موانع نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى تحريفهاى دينى است. برخى دين را به گونهاى تعبير مىكنند كه امكان نظريهپردازى مسدود شود. تعبير محدود از دين امكان توسعه را از آن مىگيرد. جداكردن علم و دين، توطئهاى براى جلوگيرى از پيوند اين دو حقيقت جاودان بود. هنگامى كه خداوند هستى عالم مطلق تلقى شود، علم و دين با يكديگر پيوند مىخورند، اما هنگامى كه علم به آنچه توسط دانشمندان معاصر ارائه مىگردد، محدود شود، چنين علمى از آنجا كه مبناى آن ماديگرى است، با دين حقيقى سرسازگارى ندارد و تعبير همان است كه توسط فيلسوف معروف »وايتهد« ارائه شد، مبنى براينكه جهان بار ديگر روشنى خود را از دست داد، زيرا دانشمندان بر پيامبر پيشى گرفتند. به نظر مىرسد توطئه ديگرى كه از طريق فلسفه علم شكل مىگيرد، اين است كه علم جايگزين دين شود. براى تحقق منظور آنها، دين بايد به گونهاى تفسير شود كه در برابر علم، قدرت عرض اندام نداشته باشد. خطر تحريف در حوزه روان نيز وجود دارد. تعبير مادى از روان، امكان پيوند دين و روان را مسدود مىكند؛ خلاصه كردن علم روانشناسى در رفتار قابل مشاهده و قابل اندازهگيرى، به معنى جداكردن دين و روان است. اصالت دادن به غريزه جنسى به عنوان مهمترين انگيزه رفتار بشرى، به طور غيرمستقيم به معنى انكار فطرت خداجويى انسان است. چگونه مىتوان دينى را كه كتاب آسمانى آن، به روان سوگند ياد كرده است؛ به مؤمنان در توجه به نفس تأكيد كرده است، و برجستهترين دست پروردگار از مصداقهاى علمى تعالى روانى بودهاند را جداى از روان تلقى كرد؟ مگر اينكه تعبيرمان را از دين آنقدر محدود كنيم كه بتوانيم همان تعبير دلخواه خود را از روان به عنوان روانشناسى علمى به بشر امروز تحميل كنيم. خطرات تحريف در زمينه اسلام نيز وجود دارد؛ برخى دانسته يا نادانسته چنان تعبيرى از اسلام ارائه مىدهند كه امكان پيوند با روانشناسى نداشته باشد. مانند روانشناسى، روانشناسى است، اسلامى و غيراسلامى ندارد، يا روانشناسى اسلامى همان چيزى است كه روانشناس مسلمان ارائه مىدهد.
نتيجهگيرى بررسى موانع نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى نشان مىدهد كه اين موانع متعدد و متنوع هستند. با برنامهريزى همه جانبه از طريق مسئولين فرهنگى كشور، مىتوان برنامههاى كوتاه مدت، ميان مدت و درازمدت براى رفع موانع مزبور ارائه كرد. موانع مربوط به دانشگاه را از طريق شوراى عالى انقلاب فرهنگى و وزارت علوم، تحقيقات و فنآورى مىتوان پيگيرى نمود؛ موانع مربوط به حوزه را از طريق مديريت حوزههاى علميه مىتوان بررسى كرد و در صورت چارهجويى دو مانع مذكور امكان تربيت پژوهشگر تسهيل مىشود. در صورت ايجاد فضاى مناسب در دانشگاهها، دانشجويان بيشترى در دورههاى كارشناسى ارشد و دكترا، نسبت به انتخاب عنوان پايان نامههاى خود در زمينه روانشناسى اسلامى تمايل نشان خواهند داد. حمايت از پروژههاى پژوهشى مشترك، توسط انديشمندان حوزوى و دانشگاهى، و نظارت دقيق بر اين پروژهها، زمينه را براى نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى فراهم خواهد كرد؛ مهم اين است كه هم حوزه و هم دانشگاه، دانش آموختههاى خود را با روانشناسى معاصر و روانشناسى اسلامى آشنا نمايند. در پايان، به عنوان يكى از مهمترين اصول، بايد به اين نكته اشاره كرد كه تبيين دقيق و شفاف مبانى انديشه اسلامى در زمينه رابطه علم و دين، و اسلام و روانشناسى را بايد به عنوان بنيان نظريهپردازى در روانشناسى اسلامى تلقى نمود؛ چنين كارى امكان تحريف را كاهش مىدهد.