responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 150  صفحه : 6

اقتصاد دانش
رفیعی آتانی عطالله

قسمت دوم
عقلانيت دينى و دانش دينى
انسان مسلمان حسابگر، در فرآيند انديشيدن و شمارش‌گرى خود، در تعريف مطلوب‌هاى زندگى و در راستاى حداكثرسازى منافع دنيوى و اخروى خويش، تمام آموزه‌هاى وحيانى را مورد ملاحظه خود قرار مى‌دهد؛ برهمين اساس، رفتارهاى خود را كه در حقيقت محصول »عقلانيت دينى« است، شكل مى‌دهد. گويا مى‌توان با پيش‌فرض گرفتن آموزه‌هاى اعتقادى، اخلاقى و فقهى اسلام در تكون شخصيت انسان مسلمان و هم در تعريف آرمان‌هاى زندگى او، مى‌توان گزاره‌هايى را كه حاكى از تأملات عقلانى انسان - با اين خصوصيات - در راستاى حداكثرسازى اهداف وى است، استخراج نمود. بنابراين يك فرد مسلمان، اولاً هراندازه كه در اعتقادات، اخلاق و احكام مسلمان‌تر باشد و ثانياً هراندازه كه با دقت عاقلانه براساس آموزه‌هاى دينى، رفتارهاى خود را در راستاى حداكثرسازى اهداف اسلامى از زندگى (كه تمام مواهب دنيوى نيز در آن مطلوبيت دارد اما در طول مواهب اخروى) سامان دهد، مى‌توان با يك دانش متفاوت انسانى دينى‌تر روبرو شد. دانشى كه از نظم‌هاى حاكم بر رفتار محصول عقلانيت دينى انسان مسلمان خبر مى‌دهد.
براين اساس، علم اقتصاد اسلامى گزارشى از نظم‌هاى حاكم بر رفتار اقتصادى انسان مسلمان است كه آموزه‌هاى دينى را در تمام مراحل تأملات عقلانى خود كه عبارت از هدف‌گذارى و طى طريق براى حداكثرسازى تحقق اهداف است، مورد نظر و عمل قرار مى‌دهد؛ به عبارت ديگر، هر تأمل عقلانى از هر فرد انسانى با بهره‌بردارى از معلومات موجود براى تبديل مجهولات به معلومات جديد است، آن‌گاه اين معلومات جديد بر ذخيره معلومات و دانش وى افزوده مى‌شود، سپس با تأملات عقلانى بر روى حاصل جمع اين معلومات، به كشف و فهم مجهولات جديد مى‌پردازد.
مكشوفات و معلومات جديد باز بر ذخيره دانش افزوده مى‌شود و اين ماجرا تا بى‌نهايت ادامه مى‌يابد. قصه آفرينش‌هاى علمى در جوامع گوناگون نيز به همين گونه است؛ يك انسان ابتدايى بدون هيچ اعتقادى پيشينى - اگر فرضاً وجود مى‌داشت يا داشته باشد - تمام دارايى و سرمايه و معلومات اوليه وى بديهيات است و اين انسان مقصد را هركجا كه بگيرد - چنان كه انسان ليبرال هدف را حداكثرسازى لذت دنيوى گرفته است - بايد با تلاش عقلانى معينى با تجزيه و تحليل، تركيب و انتزاع بر روى همين بديهيات اوليه، در جست‌وجوى بهترين راه نظرى و عملى براى رسيدن به اهدافش، رفتار خود را شكل مى‌دهد. البته در مرحله دوم، يافته‌هاى جديد تأملات عقلانى را خويش بر دانش اندك قبلى خود (كه فقط بديهيات بود) مى‌افزايد و حركت خود را با تأملات عقلانى بر روى مجموعه اين دو دانش، براى آفرينش محصولات عقلى و معلومات جديد آغاز مى‌كند.
با اين رفت و برگشت دائمى - كه البته هيچگاه به جاى قبلى باز نمى‌گردد - در راستاى حداكثرسازى اهداف تمام رفتارهاى نظرى و عملى خود را سامان مى‌دهد. همان پيش فرض‌ها كه براى انسان فرضى ابتدايى آزاد از هرگونه اعتقاد پيشينى، بديهيات اوليه بود و مثلاً براى انسان اقتصادى ليبرال منفعت‌طلبى دنيوى است و هم منطق حاكم بر تأملات عقلانى به عنوان تنها ابزار تحقق اهداف همه انسان‌ها، موجب مى‌شود كه بر همه رفتارهاى انسان »نظم« حاكم شود و گزارشى از اين نظم‌ها است كه علوم اجتماعى و انسانى را به وجود مى‌آورد.
اگر پيش فرض‌ها و اصول موضوعه و همچنين اهداف همه انسان‌ها در سراسر جهان همانند هم بود، يك علم واحد و جهانى براى گزارش‌گرى از نظم‌هاى حاكم بر رفتار اين انسان به وجود مى‌آمد؛ يك علم اقتصاد جهانى واحد به وجود مى‌آمد كه تمام نظم‌هاى حاكم بر رفتارهاى اقتصادى اين انسان جهانى را به صيد مفاهيم و نظريات علمى در مى‌كشيد. اما واقعيت اين است كه ما با يك انسان جهانى روبرو نيستيم، انسان مسلمان در نقطه شروع تأملات عقلانى و عمليات مدام حسابگرى و شمارش‌گرى خويش و هم در طراحى اهداف، انبوهى از معارف و معلومات آسمانى را در اختيار دارد كه تأملات عقلانى نظرى و عملى خود را بر روى اين معارف آسمانى آغاز مى‌كند و در اين نقطه آغاز هم در معلومات و هم در غايات با انسان‌هايى كه قبلاً از آن سخن گفتيم، تفاوت بنيادى دارد. در نتيجه رفتار نظرى و عملى اين با آن تفاوت زمين تا آسمانى دارد. بديهى است كه محتواى علمى كه مأمور گزارش‌گرى از نظم‌هاى حاكم بر رفتار اقتصادى اين انسان است، نمى‌تواند همان علمى باشد كه از نظم‌هاى حاكم بر رفتار اقتصادى انسان ليبرال خبر مى‌دهد. در نتيجه انسان مسلمان بايد »دانش ويژه‌اى« را در سيستم تأملات عقلانى خود به كار گيرد تا بتواند رفتارهاى اقتصادى‌تر و يا اقتصادى‌ترين رفتارها را از خود بروز دهد.
هر انسان ديگرى هم كه به كم و كيف رفتارهاى اقتصادى انسان مسلمان براى روابط اقتصادى متقابل نيازمند است،
بايد از سيستم عقلانى و دانشى كه وى در اين سيستم براى ساماندهى رفتارهاى اقتصادى خود به كار مى‌گيرد، با خبر باشد. در هرصورت يك دانش متفاوت و دينى منفعت اين انسان مسلمان و هر انسان ديگرى كه به روابط اقتصادى با او نيازمند است را حداكثر مى‌كند. در هر صورت و به عنوان مهم‌ترين نتيجه اين فراز از اين نوشتار، بايد پذيرفت كه اساس، روح، جان و جوهره »اقتصاد« در هر كشور و فرهنگى، عقلانيت متناسب و دانش محصول و ثمره آن عقلانيت است؛ هر انسانى در صورتى مى‌تواند اقتصادى‌ترين رفتار را داشته باشد كه در كامل‌ترين صورت ممكن، از نظام عقلانيتش و دانش محصول آن در چارچوب اعتقاداتش بهره‌بردارى كند. هر انسان ديگرى نيز در صورتى مى‌تواند در روابط اقتصادى با اين انسان، اقتصادى‌ترين رفتار را داشته باشد كه از سيستم عقلانيتش و دانش خاص محصول آن كه در فرايند تصميم‌گيرى‌هاى اقتصادى‌اش به كار مى‌گيرد با خبر باشد.
در هر صورت، نقش »دانش« در ماجراى شكل‌گيرى اقتصادى‌ترين رفتارها براى همه انسان‌ها، بى‌نظير و بى‌بديل و منحصر به فرد و جامع و مانع است، با نقش آفرينى با اين حد و سطح عقلانيت و دانش به ويژه بومى، هيچ نيازى به هيچ عامل ديگرى براى ساماندهى اقتصادى‌ترين رفتارهاى همه انسان‌ها وجود ندارد. اين عقلانيت و دانش اقتصادى بيش از آنكه در اذهان و مكتوبات انباشته شده باشند، در جان نهادهاى اقتصادى چون صنعت و كشاورزى خانه كرده است. دانش‌فنى روح و همه هستى صنعت در دوران جديد است، اگر با هر وسيله خيالى دانش فنى از صنعت بيرون كشيده شود، صنعت هيچ چيزى جز يك جسم‌بى‌جان نيست.
بى‌ترديد عقلانيت و دانش بشرى در جان و روح و جوهر نهادهاى اقتصادى و اجتماعى جوامع ذخيره شده است، در نتيجه همان‌گونه كه براى فهم عقلانيت و دانش كتبى و شفاهى بايد زبان بيان و انتقال آن را فهميد، براى فهم عقلانيت و دانش ذخيره شده در جان نهادهاى اجتماعى و اقتصادى بايد معناى اين نهادهاى اجتماعى و اقتصادى را فهميد.
در هر صورت، دانش بشرى هم چنان‌كه از جان آدميزاد در قالب زبان به ديگران منتقل مى‌شود، همان دانش در جان نهادهاى اجتماعى و به گونه بسيار قوى‌تر در نهادهاى اقتصادى ذخيره شده است. اقتصاد مدرن هيچ چيزى جز تجسم عقلانيت و دانش مدرن نيست؛ در نتيجه براى يك اقتصاد اسلامى يا هر نوع نظام اقتصاد ديگر، به هيچ چيز ديگرى جز عقلانيت و دانش اسلامى متناسب نياز نيست؛ چنان كه يك اقتصاد توسعه يافته با هيچ چيزى جز عقلانيت و دانش باعث و بانى آن شناخته نمى‌شود. امروز بايد كميت و كيفيت شاخص‌هاى اقتصادى را دقيقاً متناظر با كميت و كيفيت شاخص‌هاى توليد علم مورد مطالعه قرار داد.

تعريف دينى از "عقل"
از آنچه تا بدين جا آورديم، معلوم شد كه »عقل« همان قوه مفكره، تجزيه و تحليل و فاهمه و حسابگر آدميزاد است و همين حسابگرى است كه بر انتخاب‌ها و برگزيدن‌هاى بى حساب و كتاب آدمى عاملى كنترلى (عقال) است. »عقل« اين امكان را به انسان مى‌دهد كه با سبك و سنگين كردن، هر چيز را به همان مقامى كه شايسته آن است، بنشاند.
امام على(ع) در پاسخ به اين پرسش كه »عاقل« كيست؟ فرمود: عاقل كسى است كه هر چيزى را در جاى خود به كاربرد، خواستند جاهل را بر ايشان توصيف نمايد، فرمودند: توصيف كردم .
هميشه »عقل« با جمع و تفريق كردن‌هاى خويش در موضوعات و زمينه‌هاى مختلف به »نتايجى« دست مى‌يابد كه »انباشت« مجموعه اين »نتايج« تأملات عقلانى است كه »علم« بشر را به وجود آورده است و... به خوبى نشان خواهيم داد كه عقل همچنان كه علم توليد مى‌كند، علم نيز بر توانايى علم آفرينى عقل مى‌افزايد.
چنان كه امام على (ع) در مورد ماهيت و چيستى »تأملات عقلانى« فرموده است : »العقل عقلان فمطبوع و مسموع و لاينفع مسموع اذا لم يك مطبوع«
فهم درست جزء اخير اين بيان كه متضمن بى ثمر بودن معارف اكتسابى در شرايط فقدان قدرت عقلانى است، بر مقدمه‌اى در جهت شفاف سازى مكانيزم معرفت آفرينى عقلانى استوار است.

مكانيزم دانش آفرينى "عقل" آدمى
بديهى است كه همه "اطلاعات" و "معارف" بشرى از پنجره حواس، يعنى چشم و گوش و لامسه و نيز از طريق يافته‌هاى قلبى در محضر "عقل" آدمى قرار مى‌گيرد و عقل آنچه از حواس دريافت مى‌كند، چونان سرمايه و دستمايه‌اى مى‌نگرد كه با آن و به وسيله آن، به توليد و تكثير دانش‌هاى جديد مى‌پردازد.
اما به راستى عقل آدمى چگونه دانش آفرينى مى‌كند؟ عقل با انجام مليات "تركيب"، "تجزيه"، "تجريد"، "تعميم" و يا "تعميقِ" داده‌هاى حسى به توليد »دانش« جديد دست مى‌زند؛ كالبد شكافى هر يك از اين عمليات عقلانى ارتباط متقابل »علم« و »عقل« را بهتر و بيشتر نشان خواهد داد.
هرگاه كه ما سياهه اطلاعات مربوط به يك يا چند موضوع، نظير درآمد و سطح سواد افراد يك »جامعه آمارى« را در اختيار »عقل« خويش قرار مى‌دهيم، عقل در نخستين قدم به يكجابينى و يكجاسازى و »تركيب« اين مجموعه از اطلاعات اقدام مى‌كند و درست با همين تامل عقلانى، »دانش جديدى« توليدمى شود كه فى المثل »هر كسى كه داراى سطح بالاترى از در آمد است، باسوادتر هم هست«. گويى با اين تأمل عقلانى، دانه‌هاى متفرق داده‌هاى ورودى از حواس به هم مرتبط مى‌شوند و عقل با اين كار خويش به يكباره »چهره«، »شكل« و »نظامى« را مشاهده كرد كه پيش از اين »مرتبط سازى« ديده نمى‌شد!
ديدن و گزارش اين هيئت تركيبى كار عقل آدمى است كه از يك »معرفت جديد« نسبت به »واقعيتى كه وجود داشت«، خبر مى‌دهد. اين معرفت جديد با»تركيب «داده‌هاى حسى از عقل به دست آمده است و بس!
راه ديگرى كه »عقل« دانش مى‌آفريند، »تجزيه« داده‌هاى حسى است. مجموعه اطلاعاتى كه به صورت »بسته‌اى« و »مركب« از طريق يكى از حواس در مخزن ذهن بشرى قرار مى‌گيرد، »عقل« با جدا جدا نمودن آن، دانش جديدى را توليد مى‌كند؛ براى مثال با حصول مفهوم كلى »توليد ناخالص ملى (GNP) مونيتور كامپيوتر« در ذهن، به راحتى عقل با جدا جدا نمودن اجزاى آن، بدون آنكه در عالم خارج اتفاقى بيفتد، از ويژگى‌هاى آنها به شما گزارش‌خواهد داد واين »گزارش« همان معرفت جديدى است كه قبلاً از آن برخوردار نبوده است.
عقل آدمى با »تجريد« و »برهنه سازى« داده‌هاى حسى نيز دانش‌هاى جديدى مى‌آفريند، فى المثل »عقل« با ديدن يك شهروند ايرانى، مى‌تواند او را از تمام خصوصياتش از قبيل ايرانى، فارسى زبان، زن يا مرد بودن و... برهنه سازد و تنها و تنها اورا به عنوان يك »انسان اقتصادى« مورد ملاحظه قرار دهد كه انسان بدان‌گونه، هيچ‌گاه درخارج وجود خارجى نداشته و نخواهد داشت و با گزارش از اين ملاحظات عقلانى از ويژگى‌هاى اين انسان است كه مى‌توانيم »انسان اقتصادى« را بشناسيم.
»عقل« با تعميم و كشف قوانين حاكم بر عالم و آدم كه با »كار عقلانى« بر روى داده‌ها و يافته‌هاى حسى صورت مى‌گيرد، به گونه ديگرى دانش آفرينى مى‌كند. آنگاه كه انسان با تجربيات مكرر خود يك رابطه را بين دو چيز مشاهده مى‌كند، عقل آدمى به يك »حكم كلى« مى‌رسد، و قانون عام چيزى نيست كه حس و تجربه بتوانند آن‌را بشناسند! زيرإ؛صص قلمرو حس و تجربه، محدود و قلمرو »قوانين علمى« نامحدود است. اگر آدمى ميلياردها بار نيز شاهد به جوش آمدن آب در حرارت صد درجه باشد، اما »عقل« نداشته باشد، نمى‌تواند اين نتيجه كلى را بگيرد كه »آب با صد درجه حرارت به جوش مى‌آيد«، زيرا هيچگاه اين قانون كلى با هيچ يك از حواس آدميان قابل شناسايى نيست. البته روشن است كه »عقل« هم بدون مساعدت »حواس«، نمى‌توانست به اين حكم كلى دست يابد.
خط ديگرى كه »عقل« از آن دانش آفرينى مى‌كند، »تعميق« مفاهيم حسى است. حواس آدميان »سطح« چيزها را در اختيار عقل آنان قرار مى‌دهند، اما عقل با سير وسياحت عقلى و با غواصى در درون درياى متلاطم اشيا، ناديده‌هاى فراوانى را به تماشاى ديده‌ها مى‌گذارد. »مى‌گويند با ديدن سقوط آزاد يك سيب از درخت بود كه نيروى جاذبه شناسايى شد«، بديهى است كه همه كار چشمانش، همين تصوير بردارى سطحى بود كه »سيب افتاد!« اما عقل حسابگرش به كار جمع و تفريق و حساب و كتاب افتاد كه »چرا سيب به طرف بالا پرت نشد؟! و چرا و چرا؟!«
به نظر مى‌آيد كه با اين توضيحات، ديگر حتى حوصله هم نداشته باشيد تا به شما نشان دهيم كه چرا در شرايط فقدان و يا ضعف »قدرت عقلانى«، دانش‌هاى اكتسابى فايده ندارند؟!
بياييم با هم وجود فردى را در اين عالم تصور كنيم كه »عقل« او توانايى انجام هيچ يك از »انواع تأملات عقلانى« از قبيل »تركيب«، »تجزيه«، »تعميق«، »تعميم« و »تجريد« شنيده‌ها و ملموسات و مشمومات و مشاهداتش را نداشته باشد؛ به نظر شما آيا آورده‌هاى »حواس« براى او فايده‌اى دارد؟! البته ما نيز مثل شما برآنيم كه هيچ فرد انسانى تا اين حد و سطح از قدرت عقلانى بى بهره نيست، اما اين موجود فرضى، به ما و شما كمك مى‌كند تا بفهميم كه اگر تمام معارف بشرى و تمام اطلاعات مربوط به همه عالم و آدم در اختيار فردى قرار گيرد كه از توانايى عقلانى لازم براى تجزيه و تحليل اين »اطلاعات« برخوردار نيست، هيچ سودى برايش ندارد! قصه اين آدم فرضى به كسى كه عقل اقتصادى ندارد، اما به خاطر سهم الارثى كه به او رسيده، به يكباره ميلياردر شده است، شباهت زيادى دارد. براى چنين فردى اين احتمال وجود دارد كه فقط از خوشحالى سكته كند! اما احتمال ندارد كه با اين ثروت در زندگى خويش، سنگ روى سنگ بگذارد. اما يك آدم داراى »خرد اقتصادى« با محاسبات هميشگى و همه جايى خود، مى‌تواند از اندك دستمايه خويش به ثروت‌هاى ميلياردى برسد و در نتيجه از دو ناحيه خرسند مى‌شود، زيرا هم عقل دارد و هم ثروت!
اين نتيجه‌گيرى ما به گونه بسيار زيبا و مختصرى از امام على (ع) روايت شده است كه »من زاد علمه على عقله كان وبالاً عليه«؛ هر كسى بهره مندى‌اش از علم بيش از توانايى عقلانى‌اش باشد، اين دانش براى او وبالى بيش نيست! البته امام على (ع) در همين جا متوقف نمى‌شود و مى‌فرمايند: »كل علم لايؤيده عقل مضله«؛ فراهم آورى علم، بدون تاييد عقلانى گمراه كننده است.
انسانى كه توان تجزيه و تحليل ورودى‌ها و دريافت‌هاى معرفتى خويشتن را نداشته باشد، به طور طبيعى دچار اين فريب وحشتناك خواهد شد كه »مى‌داند!« در حالى‌كه توان بهره بردارى از آموخته‌هايش را ندارد؛ به عبارت ديگر »حقيقتاً نمى‌داند!« آدميزاد بدين‌گونه و بدان دليل كه به بيمارى مهلك »خوددانا پندارى« مبتلاست، در هر عرصه و صحنه‌اى، چونان »عالمان« دست به اقدامات مقتضى مى‌زند، و پيداست كه با اين ويژگى، جز گمراهى، از اين دانش خويش نخواهد چيد! اساساً و اصولاً انسان » علم« را براى افزايش قدرت تجزيه و تحليل و قوه حسابگرى خويش مى‌خواهد. در غير اين صورت، اگر وجود اطلاعات در حافظه كامپيوتر برايش فايده‌اى داشته باشد، تجميع اطلاعات در ذهن فردى كه داراى قدرت عقلانى ضعيف است نيز مفيد خواهد بود!.

بر هم افزايى "عقل" و "علم"
بنا بر آنچه از آيات و روايات بر مى‌آيد، عقل هم »توليد« كننده دانش و هم »مصرف« كننده آن است؛ اما مصرف كننده‌اى است كه به »دانش« چونان يك كالاى »واسطه‌اى« و سرمايه‌اى مى‌نگرد و به وسيله آن و با آن دانش بيشترى توليد مى‌كند. اين نگاه به »عقل«، با اظهار نظر »راغب اصفهانى« واژه شناس برجسته قرآنى، آنجا كه به تبيين معناى »عقل« در قرآن كريم مى‌پردازد، تاييد مى‌شود.
او نيز براى تاييد نظر خويش، به يكى از غرر كلمات امام على (ع) استناد كرده است: »فان العقل عقلان، فمطبوع و مسموع، ولا ينفع مسموع اذا لم يك مطبوع«؛ عقل بر دو گونه است؛ سرشتين و شنيدنى (اكتسابى) كه اگر عقل سرشتين نباشد، آن ديگرى هم سودى ندارد! عقل طبيعى و فطرى و ذاتى همان قدرت اوليه تجزيه و تحليل است و آن دقيقاً همان چيزى است كه ديوانه ندارد! اين قدرت حسابگرى با حداقل داده‌ها و دانش‌ها كه دانش‌هاى فطرى و بديهى از قبيل »جمع بين نقيضين محال است« و »كل از جزء بزرگ‌تر است« و... خط توليد دانش را به راه مى‌اندازد! و با تفريع فروعات و با شمارش »ملازمات« اين بديهيات اوليه، اولين »گزاره‌ها« را توليد مى‌كند.
بديهى است كه هر مقدار آدميزاده از ديوانگى فاصله داشته باشد، به همان ميزان از قدرت تجزيه و تحليل و... بالاتر (عقل بيشتر) برخوردار است ودر نتيجه، توليدات علمى به نسبت بيشتر و بهترى خواهد داشت. اما آدمى مجبور نيست كه تنها از »عقل مطبوع« بهره بردارى كند. او مى‌تواند در هر زمانى، تمام دانش بشرى را كه به صورت ذره ذره در طول تاريخ بر هم انباشته شده و اينك در اختيار اوست، دراختيار قدرت تجزيه و تحليل خويش قرار دهد ودر اين حالت، او فقط با كمك سرمايه‌هاى فطرى و بديهى اوليه خويش كه با همه اهميتشان ناچيزند، عمليات تاملات عقلانى و توليد دانش را انجام نخواهد داد، بلكه او اينك بر بام دانش بشرى ايستاده و همه آن را مى‌تواند در اختيار »عقل« خويش قرار دهد و اين همان عقل»مسموع« در كلام امام على (ع) است.
جالب‌تر اينجاست كه اين بيان درنهج البلاغه به جاى »العقل عقلان« با عبارت »العلم علمان« روايت شده؛ گويى »عقل« چيزى جز همان قدرت تجزيه و تحليل و حسابگرى نيست، اما در نخست جز دانش‌هاى فطرى واوليه را در اختيار ندارد. در نتيجه عمليات جمع وتفريق محصول چندانى نخواهد داشت. سرگذشت »عقل« در اين شرايط، به يك انسان با فكر اقتصادى اما بى »پول« شباهت زيادى دارد؛ البته عقل با قدرت بالاى تجزيه و تحليل‌همچون يك انسان متفكر اقتصادى از سرمايه‌هاى اندك خويش نيز مى‌تواند بهره برداريهاى فراوان بكند. هر اندازه كه بر »اطلاعات« آدميزاده افزوده مى‌شود، براى عقل مواد اوليه به نسبت بيشترى براى »كار« فراهم مى‌شود؛ گويى »عقل« يك فرد انسانى نسبت به گذشته‌اش »عقل‌تر« مى‌گردد، و اينجاست كه آن مثال ما (متفكر اقتصادى) و درهر مثال ديگرى، توان همراهى با ما در همگامى با عقل را ندارد. امام على (ع) در كلام معجزه گون ديگرى »عقل« آدمى را در اين خصيصه منفرد و منحصر مى‌شمارد، زيرا هر چه بيشتر توليد مى‌كند، به همان اندازه بر »توان« توليد خود مى‌افزايد، آن حضرت فرموده‌اند: »كل وعاء يضيق بماجعل فيه الاوعاء العلم فانه يتسع به«؛ يعنى هر ظرفى با ريختن چيزى در آن از وسعت فراگيريش كاسته مى‌شود، مگر پيمانه علم كه هر چه از دانش در آن جا دهى، وسعتش افزون مى‌گردد، و پيداست كه »وعاء« و ظرف علم همان »عقل« بشرى است.
با يك مثال نگرانيم را در عدم انتقال اين معارف نورانى برطرف مى‌كنم؛ فردى را تصور كنيم كه شما به عنوان يك انسان عاقل و داراى قدرت تجزيه و تحليل، طرف مشورت خويش در يك موضوع خاصى قرار مى‌دهيد، هر اندازه كه بر اطلاعات او پيرامون »موضوع« بيفزاييد، بر توان جمع و تفريق او افزوده‌ايد.
امام على (ع) در بيانات ديگرى نيز بر تاثير عقل افزايى دانش بشرى تصريح و تاكيد و اصرار مى‌ورزند: »بهترين كمك براى پرورش عقل آدمى آموزش است« و »تو با ترازوى عقل سنجيده مى‌شوى، آن را با دانش پرورش ده«
و »با عقل ژرفاى حكمت استخراج مى‌شود و با حكمت، ژرفاى عقل«.
اما آيا فقط با افزايش دانش بشرى بر عقلش افزوده مى‌شود؟!امام على (ع) در پاسخ به ما فرموده‌اند: »العقل غريزة تزيد بالعلم والتجارب«، عقل نيرويى است كه به وسيله علم، با تجربه‌ها افزوده مى‌شود. فرض كنيم كه موضوع يك مسافرت براى ما مطرح است. بديهى است براى به نتيجه رسيدن، آن را به دست عقل حسابگر خويش مى‌سپاريم. عقل با برشمارى مزايا و مضار مسافرت، نتيجه رااعلام مى‌كند؛ طبيعى است كه عقل هر اندازه از اطلاعات و دانش بيشترى و همچنين از تجربه و سابقه مسافرت و اين مسافرت خاص برخوردار باشد، پر قدرت‌تر »عمل« خواهد كرد.

منزلت "عقلانيت" و "كارايى اقتصادى" در زندگى انسان مسلمان
به راستى »عقلانيت« به معناى حسابگرى در زندگى انسان مسلمان چه جايگاهى دارد؟ بى‌ترديد غاياتى كه براى زندگى انسان در فلسفه و جهان‌بينى دينى تعريف شده، بسيار فراتر از غاياتى است كه از هر نوع تفسير غير دينى از زندگى و جهان سر برمى‌آورد. از سوى ديگر، قرار است انسان به اين غايات در همين دنياى مادى و فيزيكى و با توجه به امكانات و محدوديت‌هاى آن نائل شود. شك نبايد داشت كه ماديّت با محدوديت معنا مى‌يابد، در حالى كه اهداف زندگى به غايت بلند است و انسان براى صعود هر چه بيشتر و بالاتر بر قلّه بلند اهداف زندگى، با محدوديت‌هاى فراوانى روبروست؛
1. بيش از يك بار فرصت زندگى كردن به او داده نمى‌شود.
2. اين يك بار زندگى نيز ابتدا و انتهاى معينى دارد و در بهترين حالات بيش از صد سال آن معمولاً حتى براى خود فرد نيز غير قابل تحمل خواهد شد!
3. اشتغال به هر كار ولو انتخابى و مطابق خواست و پيش‌بينى شده نيز انسان را از انجام كارهاى ديگر باز مى‌دارد و در هر صورت هر انتخاب به بهاى از دست دادن انتخاب‌هاى بى‌شمار ديگر دست يافتنى مى‌شود.
4. هر فرد براى انجام هر كارى به امكاناتى در همين زندگى خاكى نياز دارد كه اين امكانات با ازدحام متقاضيان هم نوع وى روبروست؛ ضمن اينكه اين امكانات، مدام در حال تغيير كيفى و در نهايت آثار متغير و متفاوت به حسب زمان و مكان است.
5. ضمن اينكه هر فرد به طور طبيعى داراى توان و استعداد و... محدود براى برخوردارى از مواهب زندگى است، اما گاه به دلايل مختلف اختيارى و غير اختيارى با محدوديت‌هاى غير عادى و غير طبيعى نيز دست و پنجه نرم مى‌كند و...
به همين دلايل است كه براى همه دارايى‌هاى هر فرد انسانى، از قبيل : »عمر انسانى«، توانايى‌ها و استعدادهاى متفاوت و متنوع وى، دارايى‌هاى اقتصادى و انتخاب‌ها و برگزيدن‌هاى مختلفش در نظام عرضه و تقاضاى زندگى اقتصادى »قيمت« پرداخت مى‌شود. روشن است كه براساس منطق اقتصادى، براى هر چيزى، در صورتى »قيمت« پرداخت مى‌شود كه كمتر از نياز وجود داشته باشد. بديهى و طبيعى است انسان مسلمان كه داراى اهداف بى‌نهايت بلند و امكانات محدود در زندگى است و از سوى ديگر، راه ديگرى براى نيل به آن اهداف به غايت بلند جز به‌كارگيرى همين امكانات ندارد و انسان در آسمانى‌ترين حالاتش نيز در بند محدوديت‌هاى زمينى است (حتى اگر با اتصال به بى‌نهايت مطلق بتواند قله اهداف را فتح كند، به هر حال بايد با استفاده از عمر انسانى، به آن صلاحيت و ظرفيت دست يابد).
حال اين فرد با اين تفسير از زندگى و با اين امكانات محدود زندگى تنها مى‌تواند، با حسابگرى دقيق بهترين انتخاب‌ها را براى صعود به بالاترين نقطه ممكن در قله بلند اهداف زندگى داشته باشد؛ اوست كه در هر شرايطى با بازتعريف مكرر از اهداف و شناسايى محدوديت‌ها و امكانات و نيز فرصت‌ها و تهديدهاى مختلف در بستر وضعيت موجود، بهترين راه را با معيار نزديك‌ترين، كم هزينه‌ترين و نافع‌ترين راه براى تحقق بيشترين حّد ممكن از اهداف زندگى برمى‌گزيند و اين دقيقاً به معناى »كارايى« در اقتصاد است. اما قطعاً انسان مسلمان از بيشترين حد خالص منافع زندگى نسبت به هر همنوع غير هم كيش خود برخوردار خواهد شد، زيرا هم در تشخيص و تعريف اهداف، و هم در تشخيص وضعيت موجود، و هم در تشخيص بهترين راه‌ها براى نيل به اهداف، و هم در معرفت به قواعد بى‌نهايتِ اخروى اين نوع نظام زندگى، از رانت بزرگ »معارف وحيانى« در نقطه شروع تأملات عقلانى خويش برخوردار است.
انسان مسلمان، انسان خردمندى است كه دارايى‌هاى نخستين وى براى راه اندازى »كارخانه استدلال« با دارائى‌هاى هر فرد ديگرى قابل مقايسه نيست؛ در حقيقت وى در يك شرايط نابرابر عقلانى و معرفتى مسابقه حداكثر سازى اهداف زندگى را شروع مى‌كند! علاوه بر اين، به همين انسان با اين نظام زندگى عقلانى در حيطه زندگى اقتصادى توصيه شده كه »تقدير معيشت« داشته باشد و اين همه اهتمام بدين دليل است كه در مجموعه نصوص منقول از معصومين(عليهم السلام) »عقل معيشت« به روشنى به شرح ذيل تعريف و به شايستگى »تمجيد« شده است: »همه زندگى اقتصادى تدبير معيشت است و تدبير معيشت جزء دين است. و هر كس كه تدبير ندارد، اساساً مال اقتصادى ندارد، قوام زندگى بر حسابگرى و شمارشگرى نيكو استوار است و ملاك و نتيجه اين حسابگرى، حسن تدبير در زندگى است. حسن تدبير بر مال كم مى‌افزايد و سوء تدبير، مال كثير را نيز نابود مى‌سازد. حسابگرى و شمارشگرى نيكو در معيشت در كنار تفقه در دين و صبر بر سختى‌ها از علامات مؤمن است (يعنى ايمان ملازم با عقلانيت اقتصادى است). بخشى از عقلانيت و تفقه انسان، اصلاح معيشت اوست. نيز با حسن تدبير هيچ فقرى وجود نخواهد داشت و...«.
اولاً منابع تأمين معاش - حداقل در مكان و زمان معين - محدود هستند و ثانياً دارايى‌ها و ثروت‌هاى اقتصادى امانت‌هاى الهى در دست بشر است و مالك و حاكم بر انسان و دارائى‌هاى اقتصاديش، اسراف و تبذير و اتلاف را نيز ممنوع كرده است و ثالثاً كميت و كيفيت استفاده از ذره و كمتر از آن نيز در روز واپسين به ترازو بركشيده خواهد شد و... و همه اين نظام باور داشت و نيز نظام تشريع الهى نيست، مگر بدان جهت كه ذره‌ها و كمتر از ذره‌هاى مواهب زندگى بيش از حد تصور ما در راه تحقق اهداف زندگى اثر گذارند و انسان عاقل مسلمان موظف شده است كه امكان حداكثر سازى اثرگذارى اين ذره‌ها را در زندگى خود فراهم آورد.
خوش عاقبت‌ترين ذره آن است كه با برخوردارى از استدلال صحيح عاقلان مسلمان، در نقطه‌اى قرار گيرد كه بيشترين تأثير را در فرايند حداكثر سازى تحقق اهداف زندگى ايفا كند. حال كه »فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره« و شر و خير ذره‌ها با نسبتى كه با غايات زندگى پيدا مى‌كنند، تعريف و تعيين مى‌شود، عقل دينى با برخوردارى از موهبت معارف وحيانى، مدام به توليد استدلالات و اطلاعات (دانش) متنوع براى تشخيص كميت و كيفيت شر و خير اين حالات مختلف در تحقق اين ذره‌ها خواهد پرداخت.
اگر بتوان اين »استدلال‌ها« را يك جا جمع كرد يك »دانش دينى« كه محصول عقلانيت دينى است، فراهم خواهد شد. اما به نظر مى‌آيد كه بلنداى اهداف و امكان وصول به آن توسط انسان، در همين زندگى مادى »كارخانه توليد دانش« را در درون فرد و جامعه اسلامى بايد از هر فرد و جامعه ديگرى فعال‌تر نگه دارد. اگر چنين شود، همه رفتارهاى فردى و اجتماعى از جمله رفتارهاى اقتصادى، به بهترين شكل - نافع‌ترين نسبت با تحقق اهداف - شكل خواهند گرفت. حال كه اين عقل (قدرت انديشيدن و حسابگرى) با »علم« و »تجربه« افزوده مى‌شود، براى كمال عقلانيت اقتصادى ضرورتاً بايد امكان دستيابى به مجموعه علوم ذيربط (علومى كه از منابع مختلف معرفت از قبيل وحى، و عقل پيشينى و پيشينيان و از تجربه گذشتگان به دست آمده و اينك در خزانه‌هاى مختلف دانش بشرى ذخيره شده است) در هنگامه »استدلال« و تأمل عقلانى بيشينه شود تا سطح عقلانيت از اين ناحيه در نقطه حداكثرى خود قرار گيرد. زيرا مستدل شد كه هر اندازه عقل در فرايند استدلال كردن خويش از »علم« بيشترى استفاده كند قدرتمندتر خواهد شد و در نهايت دانش بيشترى توليد خواهد كرد و نيز بايد براى انسان عاقل مسلمان امكان تجربه مكرر و موسع فراهم شود تا هر اندازه كه مى‌تواند - البته با رعايت اصول بهينه سازى - ورودى‌هاى بيشترى را در نظام عقلانيت خود داشته باشد تا در نهايت با توليد دانش بيشتر به زندگى بهينه و كاراى اقتصادى نزديك‌تر شود.

عقل يك قوه ادراكى و هم قوه تحريكى
اما باب نورانى ديگرى كه روايات درباره »منزلت تأملات عقلانى« به روى ما گشوده چگونگى فرمانروايى عقل درسرزمين كاشت، داشت و برداشت »عمل« است. تا به حال، از عقل آدمى بيشتر به عنوان يك »قوه ادراكى«سخن رانده بوديم و حال به عنوان قوه تحريكى. در بيان امام على(عليه السلام) عقل پيامبر خداست؛ »العقل رسول الحق«كه چونان ريشه‌اى در جان آدمى»غرس« شده و برآن »ساقه‌هاى« دانش و بر آن نيز »ميوه‌هاى عمل« مى‌رويد.
به راستى رفتار ما آدميان چگونه شكل مى‌گيرد؟ چگونه مى‌شود كه برخى از ما به راحتى بذل و بخشش مى‌كنيم و برخى ديگر به راحتى عصبانى مى‌شويم (فارغ از دلايل فيزيولوژيكى)؟ چگونه مى‌شود كه بعضى از ما با تمام وجود خويش براى رفاه حال خانواده‌هايمان تلاش مى‌كنيم و بعضى ديگر نه! افرادى براى رياست جمهورى، مجلس، شورا و... كانديدا مى‌شوند و عده‌اى ديگر حتى در انتخابات شركت نمى‌كنند؟ و... گويى امام على (ع) در پاسخ به همه سؤالات ما در يك بيان سرشار از حكمت فرموده‌اند: »العقول ائمة الافكار والافكار ائمة القلوب والقلوب ائمة الحواس و الحواس ائمة الاعضاء«؛خردها، پيشوايان انديشه‌ها هستند و انديشه‌ها پيشوايان دل ها و دل ها پيشوايان حواس و حواس پيشوايان اندام‌ها.
از اين بيان امام (ع) پيداست كه دل، ديده و جوارح و رفتارهاى ظاهرى به امامت عقل »قامت« عمل بسته‌اند، گويى انديشه با يك تغيير ماهيت غير ملموس به »عينيت« مبدل شده است و اساس يادگيرى و آموختن چيزى جزء تغيير رفتار نيست؛ اگر هر »استدلال« به يك عمل متناسب با نتايج منطقى آن منتهى نشود به معناى آن است كه استدلال آفريده نشده است. »عمل« به مثابه بازخورى براى تحقق استدلال »عمل« مى‌كند. اين است كه اقتصاددانان نيز نتيجه قهرى رفتارهاى مبتنى بر عقلانيت را تحقق كارايى در عرصه زندگى اقتصادى به حساب مى‌آورند؛ بديهى است كه غير عاقلانه خواهد بود، اگر انسان عاقل به نتايج منطقى استدلالات عقلى خويش عملاً تن در ندهد! به همين خاطر، اگر به هر دليل تغيير در رفتار انسان عاقل مورد نظر باشد، بايد در گام نخست، در بنيادهاى استدلالات عقلانى وى در صدد تغيير برآمد و آنگاه اگر مى‌توان، كار ديگرى انجام داد.
در هر صورت هر اندازه هر فرد مسلمان توان انديشيدن (عقل) خويش را با استفاده از روش‌هاى منطقى با تجزيه و تحليل و... داده‌هاى مختلف، به ويژه وحيانى افزايش دهد، و هر اندازه كه بيشتر به مقتضاى آن عمل كند، نظراً و عملاً به سطح بالاترى از عقلانيت دينى دست يافته است و بالطبع در رفتارهاى مختلف خويش، از جمله رفتارهاى اقتصادى، به مطلوبيت و رضايتمندى بيشترى و همچنين بازدهى بالاتر اقتصادى و اجتماعى و سياسى در جامعه اسلامى دسترسى پيدا مى‌كند؛ بديهى است هر اندازه ديگران نيز از محاسبات عقلانى فرد مسلمان باخبرتر باشند، در ارتباط متقابل اقتصادى و اجتماعى خويش، از منفعت بيشترى برخوردار خواهند شد.
حال اگر كارايى اقتصادى - به معناى تحقق بهترين رفتارهاى ممكن توليدى و مصرفى اقتصادى - در هر جامعه‌اى و جامعه اسلامى مبتنى بر عقلانى‌ترين رفتارها در چارچوب نظام عقيدتى فرد و جامعه است و عقل نيز به عنوان »رسول و حجت الهى« پيام‌آور پيام‌هاى الهى است و اين رسول حق و حقيقت تنها به كمك »تجربه« و »دانش« مى‌تواند به بهترين صور ممكن در همه عرصه‌ها از جمله در عرصه اقتصاد وظايف خود را به انجام برساند، پس - با حذف وسايط اين استدلال - كارايى اقتصادى تنها محصول »دانش« و تجربه‌هايى دانش‌زا خواهد بود و بس! در نتيجه عقل همچنان كه خود دانش توليد مى‌كند، با استفاده مجدد از دانشى كه خود توليد كرده است، »عقل‌تر« مى‌شود و اين بر هم افزايى متقابل در طول زندگى يك فرد و در طول حيات يك جامعه و در طول زندگى همه جوامع انسانى در نهايت افراد و جامعه و همه جوامع بشرى را به سوى انجام اقتصادى‌ترين رفتارها به پيش خواهد برد. از آن جهت كه تقويت همه رسولان الهى وظيفه همه مؤمنان به فرستنده واحد اين رسولان، است پس همه مؤمنان موظفند كه با توليد روز افزون دانش و امكان تجربه اندوزى روز افزون، عقل - اين رسول الهى - را تقويت كنند.
بنابراين، عقلانيت جامع دينى است كه چون رسولان ظاهرى الهى با حداكثر سازى همه اهداف زندگى به وسيله همه امكانات زندگى با توجه به همه محدوديت‌ها - كه اين همه را به كمك وحى انجام مى‌دهد - به منزلت هر چيز و همه چيز آن عددى را نسبت مى‌دهد كه شايسته‌ترين است. اساساً و در نهايت به نفع اين چنين انسانى نخواهد بود كه بيش از حقوق خود را استيفاء كند و نيز به نفع چنين انسانى خواهد بود كه همه وظائف خود را در مقابل خدا، انسان و طبيعت به درستى انجام دهد و »عقل«، خود فهرست اين حقوق و وظائف درست را با بهره‌مندى از وحى، تجربه و علم پيشينيان و پيشينى تهيه مى‌كند.

نتيجه‌گيرى:
در هر صورت جان، جوهر و اساس اقتصاد امروز دانش است و به درستى گفته مى‌شود كه اقتصاد امروز دانش محور است. كارايى اقتصادى، به عنوان مهم‌ترين هدف نظام‌هاى اقتصادى، محصول حداكثر سازى توليد و بهره‌بردارى از دانش در تصميم‌گيرى‌ها و برگزيدن‌هاى مداوم اقتصادى است؛ هر چند تحقق كارايى اقتصادى در كنار »دانش و اطلاعات كامل« Perfect information به »رقابت كامل«، »عدم نارسايى بازار«، »ثبات زمان«، »تقسيم پذيرى«، »همگنى و مبادلات بى‌هزينه« و... نيز وابسته است. هر مصرف كننده، زمانى مى‌تواند رضايتمندى خويش از مصرف هر كالا و همه كالاها را حداكثر نمايد كه از دانش كاملى نسبت به ماهيت و آثار و قيمت هر كالا و همه كالاها برخوردار باشد و نيز هر توليد كننده زمانى مى‌تواند بازدهى اقتصادى نهادهاى توليد را حداكثر كند كه از دانش كاملى در ارتباط با ظرفيت توليدى نهادها و هزينه‌هاى آن و نيز ماهيت و قيمت همه كالاهايى كه توليد آن امكان و دسترس اوست برخوردار باشد و پيداست كه همه اينها در هرجامعه داراى هويت متفاوت فكرى، متفاوت از ديگرى خواهد بود.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 150  صفحه : 6
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست