responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 150  صفحه : 4

يهوديت رسانه‌اى
یوسف زاده حسن

مترجم: حسن يوسف‌زاده
تحليل و بررسى اشغال رسانه‌اى يهود در بريتانياى كبير، محتواى اين مقاله است. اين مقاله كه درسال 1997 نوشته شده است، امور جارى كشور بريتانيا را تا آنجا كه بر قدرت رسانه‌اى يهود مربوط مى‌شود، بررسى مى‌كند. براى مبارزه عليه حكومت تماميت‌خواه يهوديان نژادپرست، داشتن اطلاعات اساسى درباره انحصار استبدادى رسانه‌ها توسط يهود و نيز قدرت سياسى‌صهيونيست‌ها به عنوان فعالان سياسى يهود، بسيار حياتى است.
اين مقاله از سايت رسمى احمد رامى (www.radioislam.org) گرفته شده‌است؛ اگرچه مولف مقاله ذكر نشده است، ولى به نظر مى‌رسد نويسنده مقاله خود احمد رامى باشد.
لازم به ذكر است كه به دليل طولانى بودن مقاله، برخى از موضوعات آن به صورت گزينشى و گاهى به طور خلاصه ترجمه شده است.
امروزه سازندگان فيلم، كسانى هستند كه قدرتمندترين رسانه‌ها را در جهان كنترل مى‌كنند، به همين دليل مى‌توانند ايده‌آل‌ها را ترسيم كنند؛ زبان را تغيير دهند يا حكومت را واژگون كنند. (جان باكر 1959)
طبق نظريه دموكراسى، "مردم" حكومت مى‌كنند و سياستمداران را با راى خود بر مى‌گزينند و اگر سياستمداران نتوانند خواسته‌هاى مردم را برآورده سازند، مردم مى‌توانند آنها را از كار بركنار كنند. براى مثال در جايى كه احزاب متعدد وجود دارد، چنان كه حزبى توانايى خود را در برآورده ساختن نيازهاى مردم از دست دهد، حمايت مردم به نفع حزب ديگرى تغيير مى‌كند.
بدين ترتيب اصول دموكراتيك به رسميت شناخته مى‌شود: »حكومت مردم بر مردم«. چه خوب مى‌شد اگر همه چيز به اين ساده‌گى باشد. لكن در حكومتِ رسانه‌اى بسيار گسترده و مدرن چنين نيست. آيا مردم ميتوانند اطلاعات و دانش لازم براى انتخاب افراد از راه حدس و گمان به دست آورند؟ آيا مردم مى‌توانند از مسائلى كه در كشورشان روى مى‌دهد، به راحتى آگاه شوند؟ تنها تعداد بسيار كمى از اين مردم رهبران سياسى خود را از نزديك مى‌بينند، ولى اكثريت آنها از مسائل سياسى بى اطلاع هستند و به درستى نمى‌دانند كه چه چيز درحال انجام است؛ برفرض دانستن، براى تفسير آن هم به راهنما نياز دارند.
اين مردم، دكتر، حقوقدان، مهندس، كارمند، مغازه دار، كارگرِ شركت، مزرعه دار، تاجر، پرستار، دبير، معلم و... هستند. آنها بايد از سرزمينى كه در آن زندگى مى‌كنند، چيزهايى بدانند، اما فقط تعداد كمى از آنها درباره كشور خود اطلاعاتى دارند و از تعداد بسيار اندكى از آنان مى‌توان انتظار داشت كه از امور سياسى كاملا آگاه باشد.
سياست با داشتن مسائل فراوان، يكى از پيچيده‌ترين موضوعات است؛ هر كدام از اين مسائل با چندين ديدگاه در ارتباط است. براى اينكه مردم از اين مسائل آگاه شوند و ديدگاه‌هاى متفاوت را ارزيابى كنند، ضرورى است كه اين ديدگاه‌ها به شكلى به آنها عرضه شود تا بتوانند آنها را به خوبى بفهمند. رسانه‌هاى جمعى از جمله روزنامه‌ها، تلويزيون و راديو بايد به اين صورت عمل كنند. رسانه‌هايى با گرايش تحقيقاتى زيادى‌وجود دارد كه عبارت است از كتاب‌ها، مجلات و اينترنت؛ هر چه تكنولوژى اطلاعات پيشرفت كند، بر اين فهرست افزوده مى‌شود.
اما در اينجا مشكلى وجود دارد؛ اينكه مردم نميتوانند بررسانه‌ها مالك شوند يا آنها را كنترل كنند. اقليتى از مردم مالك آنها مى‌شوند، اقليتى كوچك كه در واقع كمتر از يك درصد جمعيت را تشكيل مى‌دهند. اين اقليت تعيين مى‌كنند كه مردم چه چيزهايى را بايد بدانند؛ چه رويدادهايى بايد به آنها گزارش داده شود؛ چه ديدگاه‌هايى را مى‌توانند بررسى و ارزيابى كنند؛ چه احزابى براى‌رأى آوردن صلاحيت دارند و چه احزابى صلاحيت انتخاب شدن را ندارند؛ كدام سياستمدار شايسته، امين، قابل اعتماد و تواناست و كدام يك بدنام، فاقد صلاحيت، خطرناك و افراطى؛ اين امر نشان مى‌دهد، اقليتى كه با قدرت تمام رسانه‌هاى جمعى را كنترل مى‌كنند، شايد قدرتى بيشتر از نخست وزير يا كابينه داشته باشد. اين اقليت شرايط افكار عمومى را تعيين مى‌كنند. سياستمداران بايد در محدوده او عمل كنند؛ به او احترام گذارند و در صورت انتخاب شدن اين شرايط را زير پا نگذارند.
حتى زمانى كه رسانه‌هاى جمعى عمدتا روزنامه‌ها بودند و اقليت كوچكى از مردم آن روزنامه‌ها را مطالعه مى‌كردند، قدرت مالكان روزنامه‌ها بسيار قابل ملاحظه بود. در جهان امروز كه رسانه‌هاى جمعى، تلويزيون و روزنامه‌ها با تيراژهاى تودهاى و ميليونى چاپ مى‌شوند، قدرت صاحبان رسانه‌ها از دامنه تصور فراتر رفته‌است.
ما نبايد يك واقعيت را فراموش كنيم؛ نفوذ سياسى صاحبان رسانه‌ها از گزارش‌ها و مقالات روزنامه‌اى و برنامه‌هاى تلويزيونى فراتر مى‌رود؛ بدين معنا كه مسائل موجود سياسى با قدرت آنان در ارتباط است. آنها با يك شيوه بسيار ماهرانه مى‌توانند الگوهاى تفكر مردم را تحت تاثير قرار دهند و اين تاثير، از طريق ابزارى ديگر، همچون گزارش‌هاى روزنامه‌ها، صفحه فرهنگ مردمى، فيلم‌ها، سريال‌هاى تلويزيونى، برنامه‌هاى آموزشى صورت مى‌گيرد. همه اين شيوه‌هاى ارائه، به شكل‌گيرى ارزش‌هاى انسانى، مفهوم خوب و بد، درست و نادرست، احساس و بى احساسى، مُد و غير مد كمك مى‌كند. ارزش‌هاى انسانى كه بدين شيوه شكل مى‌گيرد، خود نگرش مردم نسبت به مسائل سياسى را شكل مى‌دهد و نظر آنان را در اينكه چگونه راى دهند و چه كسانى را براى در دست گرفتن قدرت انتخاب كنند، تحت تاثير قرار مى‌دهد.
بنا به برخى دلايل، امروزه در بريتانيا ميزگردهاى علنى بسيار كم است و اين نمونه‌اى است بر اينكه چه كسانى عملا كنترل رسانه‌ها را تمرين مى‌كنند. مردم را به خوشحالى درباره نتايج انتخابات سراسرى و حتى نسبت به انتخابات دولت ملى تشويق مى‌كنند. امإ؛ ّّ اين رقابت‌هاى انتخاباتى ارتباط ناچيزى با اين پرسش‌ها دارند كه چه كسانى بر ما سلطه مى‌رانند؛ چه كسى افكار عمومى را شكل مى‌دهد و در نتيجه دستور العمل‌هاى مربوط به انتخابات و وظايف نمايندگان را تعيين مى‌كند.
هرگونه تحقيق درباره رويداهاى ملى بايد تحقيق درباره نحوه عمل رسانه‌هاى جمعى را نيز در برگيرد؛ يعنى تحقق اين مسئله كه چه كسانى مالك رسانه‌ها هستند و آنها را كنترل مى‌كنند و با چنين قدرت وسيع، چه هدفى را دنبال مى‌كنند؟!

گفت‌وگوهاى مربوط به امور جارى
برنامه‌هاى گفت‌وگو كه در باب امور جارى كشور از تلويزيون و راديو پخش مى‌شود، وانمود مى‌كند كه برنامه‌هاى آنها با روح دموكراسى مطابق است هم‌چنين اين برنامه‌ها نشان مى‌دهند كه ديدگاه‌هاى مختلف را به عموم مردم عرضه مى‌كنند. اما وقتى اين گفت‌وگوها به مسائلى‌اشاره كند كه مقامات يهودى كه راديو و تلويزيون را در اختيار دارند، به آن حساس باشند، با دقت تمام برنامه را چنان ترتيب مى‌دهند كه ديدگاه خطرناك حذف شود؛ به ويژه وقتى گفت‌وگوها به موضوعات قتل و عام يهود در جنگ جهانى دوم مربوط شود يا كسى سعى كند كه از قدرت اقليت يهودى بحث كند.
چندى پيش برنامهاى در تلويزيون بريتانيا به موضوع "ضد سامى‌گرى" اختصاص يافت كه گسترش ضدسامى‌گرى در سراسر اروپا، از جمله بريتانيا را نشان مى‌داد؛ چند يهودى و غير يهودى در برنامه حاضر شدند تا نظر خود را در اين مورد بيان كنند. پس از پخش بخش اندكى از برنامه، كاملاً مشخص شد كه تنها هدف شركت كنندگان در اين برنامه اين بود كه چگونه بايد با »ضد سامى گرى« برخورد شود. برخى گفتند بايد با تعريف قوانين سخت به‌طور جدى آن را سركوب كرد و برخى معتفد بودند اين عمل با قربانى ساختن آنان به نفع ضدسامى‌گران تمام مى‌شود، ولى ضد سامى‌گرى بايد نابود شود. ليكن سركوبى از طريق، قانون شيوه مبارزه با اين جريان نيست. يكى از شركت كنندگان در ميزگرد، با اشاره به اينكه ضدسامى‌گراها از نوع به خصوصى از جنون رنج مى‌برند، به تحليلى عميق از وضعيت ذهنى آنان پرداخت.
در اين برنامه تبيين مشخصى از ديدگاه به اصطلاح ضدسامى‌گرايان ارائه نشد؛ يعنى در اين برنامه كسى نظر ضدسامى‌گرايان را مطرح نكرد؛ البته ضدسامى‌گرى اصطلاح غلط اندازى است كه صاحبان رسانه‌ها مطرح كردهاند تا نشان دهند كه با يهوديان بدرفتارى مى‌شود و حتى به دليل يهودى بودنشان آنان را اذيت مى‌كنند. در حالى كه اكثريت وسيعى از مردم كه به عنوان ضدسامى‌گرايان توصيف مى‌شوند، با ديدگاه آنان به عنوان يهوديان قدرتمند افراطى مخالف هستند؛ اينكه آيا آنها در ارزيابى‌شان از اين قدرت درست مى‌گويند يا خير، از موضوع خارج است. اگر دموكراسى بيش از يك فراز تهى است، مالكان رسانه‌ها بايد موضوع خود را در انظار عمومى مطرح كنند و اجازه دهند كه از نظر همگان مورد ارزيابى، بحث و گفت‌وگو قرار گيرد. اما اين چيزى است كه مالكان رسانه‌ها هيچ وقت نميخواهند.
بنابراين، هر برنامه تلويزيونى كه ضدسامى‌گرى (به عنوان مثال انتقادگرايى از قدرت يهود) مطرح شود، ضدسامى‌گرايان (مثل منتقدان قدرت يهود) به صورتى حساب شده كنار گذاشته مى‌شوند؛ گويى اصلاً گفت‌وگويى در ميان نبوده است.

اين عوام‌فريبان چه كسانى‌اند؟
در پشت صحنه اين عوام‌فريبى چه كسانى قرار گرفته‌اند؛ چه كسانى تعيين مى‌كنند كه از تلويزيون چه چيزى پخش شود و چه مطالبى در روزنامه‌ها چاپ شود؟ تحقيق در اين مورد چندان ساده نيست، چرا كه بسيارى از افراد مسئول به طور مخفيانه عمل مى‌كنند؛ حتى اطلاعات ما در مورد زمينه‌هاى زندگى و ارتباط افرادى كه نامشان شناخته شده است، بسيار اندك است. به همين دليل تعداد بسيار ناچيزى از مردم بريتانيا از تاثير شگرف يك اقليت نژادى معين بررسانه‌ها آگاه هستند؛ اين اقليت مشخصاً يهوديان هستند. بيدرنگ مى‌توان انتظار داشت كه ذكر نام اين اقليت، خوانندگان زيادى را در وضعيت تدافعى قرار خواهد داد. برخى‌ها مى‌پرسند، آيا طرح اين گونه مباحث ضدسامى‌گرى نيست؟
اين وضعيت اولين نمونه اثر جادويى قدرت رسانه‌اى است؛ رسانه‌هاى جمعى در بريتانيا، در اذهان مردم اين ايده را ترويج كرده اند كه حتى تصديق اينكه اعضاى جامعه يهوديان نقش زيادى را در كنترل اخبار و افكار ما بازى مى‌كنند و نيز بحث از اينكه چنين كنترلى براى بريتانيا خوب است يا خير ضد سامى گرى است. احساس نگرانى‌كه از ذكر كلمه »يهود« درذهن برخى از خوانندگان اين متن به وجود مى‌آيد، نشان دهنده اولين سرمشق شست‌وشوى مغزى توسط رسانه‌هاست؛ اين مقاله تحقيق ساده‌اى است از اينكه چه كسانى در بريتانياى كبير، افكار عمومى را كنترل مى‌كنند.
ما معتقديم در اين تحقيق، نبايد منطقه ممنوعه‌اى وجود داشته باشد؛ ما با واقعيت‌ها سر و كار داريم. اينكه مردم چه نتايجى از آن واقعيت‌ها مى‌گيرند، به خودشان مربوط است. هدف ما اين است كه مردم بايد از جهالت، ندانم كارى و بى تفاوتى سابق بيرون تنيده، وارد مبارزات سياسى ما شوند، تا از طريق وسايل مسالمت‌آميز و قانونى، به يك جامعه غير نژادگرا دست يابيم؛ جامعه‌اى كه اقليتى‌نژاد پرست با اعتقاد به اينكه قوم برگزيده خدا هستند، برآن سلطه ندارند.
به اعتقاد ما، اعضاى جامعه يهودى، قدرت و نفوذى در رسانه‌هاى جمعى بريتانيا دارند كه با نسبت تعداد آنان در كل جمعيت بريتانيا تناسب ندارد؛ به عبارت ديگر قدرت و نفوذ آنها در مقايسه با ميزان افرادشان در كل جمعيت بسيار زياد است و به نظر ما واقعيتى است كه نبايد مخفى نگه داشته شود، بلكه بايد روشن شده، مورد بحث و گفت‌وگو قرار گيرد. هيچ مسئله مهمى را نميتوان بررسى كرد، مگر آنكه همه واقعيت‌هاى مربوط به آن شناخته شده، به طور صادقانه مورد ملاحظه قرار گيرد هيچ چيز، از ترس مخالفت احتمالى برخى عناصر پرهياهو، از نظر دور نماند.
ممكن است عده‌اى يافته‌هاى اين تحقيق را به عنوان يافته‌هاى دقيق و معتبر بپذيرند، لكن در عين حال بگويند: خوب كه چه؟ آيا معمول نيست كه گروه خاصى‌در سرزمين‌هاى معينى، به دلايل استعدادها و قابليت‌هاى طبيعى، اتفاقات تاريخى يا به هر دليل ديگر، به فراوانى و وفور دست مى‌يابند؟ آيا كم هستند معماران و نويسندگان ايرلندى، دكترها و مهندسين اسكاتلندى، خوانندگان ولزى، ورزش كاران سياه پوست، صاحبان رستوران‌هاى ايتاليايى، تاجران نساجى هندى و پاكستانى؟ به همين منوال يهوديان نيز بيشتر در رسانه‌هاى جمعى يافت مى‌شوند؛ آيا اين حضور بايد شوم و خطرناك تلقى شود؟ به عبارت ديگر، هنر اين تحقيق چيست؟
اميدواريم در بخش پيشين اين مقدمه به اين پرسش‌ها پاسخ داده باشيم؛ هيچ يك از حوزه‌هاى كارى مذكور امكان دست يافتن به قدرت واقعى را ندارند؛ قدرت سياسى، تسلط بر دولتمردان و قدرتى كه جامعة ما و ارزش‌هايش را شكل مى‌دهد تا سرنوشت و آينده ما را رقم زند؛ بنابراين، نمى‌توانيم بگوييم كه حضور يهوديان در صنعت رسانه، همانند حضور ديگران در شغل‌هاى خويش يا مثل حضور افراد در خطوطِ توليد است تا گفته شود »آنها توانايى خوبى در اين صنعت دارند، اجازه دهيد به كارشان ادامه دهند« چيزى‌كه با توجه به كنترل موسسه‌اى با چنين قدرت عظيم در معرض خطر است، اين است كه رسانه‌ها آن موسسه را در دسته‌بندى خاص خود قرار مى‌دهند و اين امر سطح بالايى از نگرانى نسبت به مسئله را موجه مى‌كند. آيا مى‌توانيم در عين آگاهى از اينكه گروهى كنترل نيروهاى مسلح ما را در دست گرفته‌اند، آسوده خاطر باشيم؟ احتمالا در اين صورت دلواپس مى‌شويم كه در هنگام جنگ، علائق چنين گروهى با كدام جبهه گره مى‌خورد.
اگر متوجه شويم كه تسلط بر رسانه‌هاى جمعى در جهان امروز، با امكانات بالقوه‌اى كه به دست مى‌دهد، به اندازه قدرت صدها لشكر زره پوش در هنگام جنگ است، قدرت رسانه‌هاى جمعى به موضوعى فوق العاده نگران كننده تبديل مى‌شود و بسيار احمقانه خواهد بود كه ما به اين وضعيت اهميتى ندهيم؛ وضعيتى كه در آن، اين قدرت رسانه‌اى در اختيار مردمى‌قرار گرفته كه خودشان را در درجه اول يهودى مى‌نامند و به طور علنى‌وابستگى خود را به دولت يهودى اسرائيل اعلان مى‌كنند. اين كل ماجرا نيست؛ چنان‌كه پيش‌تر ذكر شد، امروزه بر اين عقيده اتفاق نظر وجود دارد كه قدرت بيش از حد رسانه‌اى شرارت بار بوده، به لحاظ اجتماعى نيز اثرات مخربى دارد.
پرسش را بنيانيتر طرح مى‌كنيم؛ اگر بسيارى از مردم بر اين باورند كه سلطه بيش از حد رسانه شرارت بار و مخرب است، ما بايد ماهيت رسانه را بررسى كنيم، نه آن پرسش كم اهميت‌تر را كه هدف آن بررسى اين مسئله است كه چه كسى بر رسانه سلطه مى‌راند؟
اين تحقيق هدف كسانى را برآورده مى‌كند كه معتقدند، رسانه‌هاى جمعى‌موظف‌اند، در هر نظام دموكراسى آن را برآورده كنند؛ يعنى انجام تحقيقات آزاد و بدون محدوديت و ارائه كاملا آزادانه واقعيت‌ها و ديدگاه‌ها. متاسفانه در بريتانياى امروزى، امكان انجام تحقيقات آزاد و ارائه آزدانه واقعيت‌ها و ديدگاه‌ها از رسانه‌هاى جمعى وجود ندارد و كمتر از همه امكان آزادى عمل نسبت به موضوع اين مقاله است. شما هرگز يك مقاله تحقيقى درباره نفوذ و قدرت يهوديان در صنعت اخبار و اطلاع رسانى بريتانيا، در هيچ روزنامه كثيرالانتشارى‌ملاحظه نمى‌كنيد و هرگز برنامه‌اى را درباره موضوع مذكور از تلويزيون تماشا نكرده‌ايد! چرا؟ پاسخ به اين پرس هدف ماست.
شايد يكى از شيوه‌هاى اعمال نفوذ در رسانه‌ها، روزنامه‌نگارى جست‌وجوگرانه است؛ روزنامه نگاران جست‌وجوگر، به مثابه مبارزان قهرمانى هستند كه گشتن آنان به دنبال حقيقت و از خود گذشتنشان به‌خاطر منافع جمعى، موجب مى‌شود كه در مقابل نيروهاى سركوب‌گر احتمالى و سانسور سينه سپر كنند؛ حتى گاهى اين مقاومت به شكل نفرت‌انگيزِ تجاوز به حريم خصوصى افراد منتهى مى‌شود (همان‌طور كه گاهى چنين چيزى روى مى‌دهد). شكل ديگر روزنامه نگارى جست‌وجوگرانه كه رسانه‌ها مطمئنا بدون دلواپسى به آن ترغيب مى‌كنند، اطلاعاتى است درباره كسانى كه سعى مى‌كنند، مالكان رسانه‌ها و دستور العمل‌هاى بنيادى آنان را مورد بررسى قرار دهند.
به طور طبيعى نميتوان انتظار داشت واقعيت‌هايى كه ما كشف مى‌كنيم، مورد استقبال رسانه‌ها واقع شده، آشكارا بررسى شوند. هنگامى كه مواد لازم براى‌تحقيق حاضر را جمع آورى كرديم، براى ما روشن شد كه نفوذ و كنترل رسانه‌اى در دنياى مدرن ارتباطات، كار فوق العاده دشوارى است كه توضيح اين موضوع در شكل ساده، همواره با مشكلاتى روبه‌رو است.
حضور صرف گروهى‌خاص در بخشى از رسانه، به‌خودى خود نشان نميدهد كه سخن نهايى در آن بخش از آنِ گروه مربوطه است. علاوه بر اين، واقعيت اين است كه كنترل‌كردن موسسه‌اى همانند رسانه‌هاى جمعى با شيوه‌هاى مختلف امكان پذير است. ساده‌ترين آنها كنترل مستقيم از طريق مالكيت است. اما آگاهى از اين نوع كنترل، براى فهم اشكال غير مستقيمى كه از آن طريق رسانه‌ها كنترل مى‌شوند، كافى نيست. در اين مقاله قدرت سياستمداران يهودى و تنظيم محتواى چاپ و نشر، تلويزيون، كتاب‌ها و وسايل ديگر ارتباطى بررسى مى‌شود كه با اعمال فشار به طرق مختلف، همچون اعتصاب استوديوها و كتابفروشى‌ها (كه برخورد ضمنى خشونت آميز هميشه وجود دارد) و شايد قويتر از آن، از طريق شيوه بايكوت تبليغاتى صورت مى‌گيرد.
مطلب ديگرى نيز بايد در ارزيابى منابع كنترل رسانه‌اى مورد توجه قرار گيرد؛ معروف است كه كمونيست‌ها در دوران اوج قدرت خود مى‌گفتند: جايگاه سوم را در هر كميته‌اى به ما بدهيد؛ ما ضمانت مى‌كنيم كه آن كميته را در اختيار مى‌گيريم. اين عبارت بيانگر واقعيتى است كه در هر تشكيلات دولتى يا خصوصى اقليتى كه دقيقا خواسته‌هاى خود را ميدانند، با همديگر همچون يك گروه متحد فعاليت مى‌كنند و با علائق واحد و هدف واحد به هم پيوند خورده‌اند، به آسانى مى‌توانند خواسته خود را بر اكثريت تحميل كنند. اما توده‌اى از افراد كه به حركات خود تسلط نداشته چنين پيوندى ندارند و به صورت انفرادى، بدون هيچ گونه هدف جمعى تعريف شده عمل مى‌كنند، هرگز موفق نمى‌شوند.
ادعاى ما اين نيست كه تعداد يهوديان در همه بخش‌هاى رسانه‌اى بيشتر از غير يهوديان است، بلكه تنها ادعاى ما اين است كه همبستگى، وحدت، علاقه و هدف واحد، امتياز فوق العاده‌اى را در تسلط بر ديگران به آنان بخشيده است. پژوهندگان نفوذ يهود در رسانه‌ها، با يك پارادوكسى مواجه خواهند شد: در حالى‌كه يهوديان در جهت تضعيف حس ناسيوناليستى و روح جمعى مردم بريتانيا، از نفوذ و قدرت رسانه‌اى استفاده مى‌كنند، خودشان در نگاه خويش به دولت يهودى اسراييل و زير سؤال بردن صهيونيسم به طور كلى، در زمره سرسخت‌ترين ناسيوناليست‌هاى جهان قرار مى‌گيرند.
مسئله ديگرى نيز وجود دارد كه از شما به عنوان خواننده متن مى‌خواهيم، مورد ملاحظه قرار دهيد. قدرت يهود در رسانه‌هاى جمعى آن گونه كه در محافل سياسى به رسميت شناخته مى‌شود، پديده‌اى است كه حتى گاهى از آنچه خود يهوديان انتظار دارند بسيار بيشتر است و ما اين مهم را در قالب يك يا دو مثال نشان خواهيم داد.
در ادامه، يهوديانى را با درشت نوشتن اسامى آنها مشخص خواهيم كرد؛ همه اسامى مورد نظر، در ظاهر يهودى بنظر نميرسند؛ در طى قرن‌ها عادت يهوديان بر اين جارى شده است كه اسم خود را تغيير داده و اسم ديگرى انتخاب كنند تا با اسامى جمعيت كشورى كه در آن زندگى مى‌كنند، مخلوط شود؛ جايى كه اسامى غير يهودى به عنوان يهودى مشخص شوند، خواننده مى‌تواند ديگر مطمئن شود كه تحقيقات زيادى صورت گرفته است تا افراد يهودى معين شوند.

چه كسى ايستگاه‌هاى راديويى و تلويزيونى را كنترل مى‌كند؟
بى‌ترديد تلويزيون، قدرتمندترين عامل براى ارائه اخبار و همچنين شكل دادن نگرش‌هاست؛ به هر كارگاه، مدرسه، مغازه يا مؤسسه‌اى قدم گذاريد، مشاهده مى‌كنيد كه مكالمات روزمره درباره سريال‌هاى شبانه يا مطلب خاصى از اخبار روز گذشته است و چيزهايى كه از صفحه تلويزيون پخش شده، به احتمال زياد نوع نگرش تماشاگران به جهان را تحت تاثير قرار مى‌دهد.
صاحبان ايستگاه‌هاى تلويزيونى با استفاده از چنين تكنيك‌هايى، قدرت فوق العاده‌اى در شكل دادن افكار عمومى در اختيار دارند. نگاه اجمالى به برنامه‌هاى تلويزيونى، آشكار خواهد شد كه مديران ايستگاه‌هاى تلويزيون با فراهم آوردن حجم بى‌پايانى از تبليغات در حمايت از صهيونيسم و يهود، ابايى از بكارگيرى آن قدرت ندارند. اينها چه كسانى هستند، همان‌ها مسئول مسائل و برنامه‌هاى‌ويرانگرى هستند كه از شبكه‌هاى تلويزيونى پخش مى‌شود.

بى.بى.سى (B.B.C)
قدرتمندترين مرد در شركت خبرگزارى بريتانيا آلن ينتوب(1) كارگردان برنامه‌هاى بى.بى.سى است. اين سمت، كنترل همه برنامه‌هاى غيرخبرى بى.بى.سى از جمله كنترل كانال‌هاى ماهواره‌اى و برنامه‌هاى‌انگليسى ورلد سرويس(2) را براى وى فراهم مى‌كند. ينتوب دوست صميمى و نزديك روساى قدرتمند تلويزيون‌هاى مستقل، يعنى ميخائيل گريد(3) و ميخائيل گرين(4) است. اين سه تعطيلات خود را در معيت چارلز ساتچى(5) در كاربين(6) مى‌گذرانند. از اين اشخاص با عنوان مافياى خيابان جان وود(7) ياد مى‌كنند؛ ساتچى و ينتوب پيش از اينكه از عراق به انگلستان منتقل شوند، روابط نزديك خانوادگى داشتند.
در پشت صحنه، يهوديان نمايندگانى درميان مديران بى.بى.سى دارند. از جمله رئيس سابق بانك تجارى اس. جى. واربرگ(8) ديويد اسكولى(9) سِركنت بلوم فيلد(10) و جانت كوهن(11). كسانى كه پست‌هاى مهم مديريتى بى.بى.سى را اشغال كرده‌اند، عبارتند از: سارا فرنك، كيث ساموئل، ديويد آرنوويچ، آنِ سلومن(12)، روث كالب، لوئيس ماركس، تونى كى(13)، آدام سينكر(14)، آبرى سينگر(15)، جان پلومن(16)، بن التون(17)، ورد ناكيل(18)، روى ساتچى و... .

راديو
بانفوذترين مرد در راديوى بريتانيا ميخائيل گرين است كه به عنوان مدير شبكه راديويى بى.بى.سى فعاليت مى‌كند، جانشين دائمى وى جنى‌آبرامسكى(19) است كه در حال حاضر، نه تنها پنج موج زنده مستقيم راديويى‌را كنترل مى‌كند، بلكه همچنين اخبار 24 ساعته بريتانيا، بى.بى.سى ورلد (BBC World)، سيفكس (Ceefax) و سرويس‌هاى مالتى مديا را مديريت مى‌كند. رئيس برنامه‌هاى نمايشى شبكه راديويى بى.بى.سى كارولين رافائل است كه دبير برنامه‌هاى نمايشى و برنامه‌هاى ويژه جوانان بر عهده وى است. طبق نوشته مجله جويش كرونيكل(20)، رافائل به داشتن هويت يهودى خويش افتخار مى‌كند.

سينما، موسيقى، و برنامه‌هاى نمايشى
همانند رسانه‌هاى فرستندگى، صنعت فيلم بريتانيا تعداد قابل توجهى از يهوديان را، هم در تهيه‌كنندگى و هم در بدنه نظارتى خود جاى داده است، رئيس كميسيون فيلم بريتانيا سدنى ساموئلسون(21) است؛ وى متولى‌فيلم و هنرهاى تلويزيونى و رئيس كميته ادارى آن است و در جون 1995 از سوى جان ماژور، لقب سِر دريافت كرد. سدنى به شدت هواخواه »استيون اسپيلبرگ«(22) و فيلم تبليغاتى دروغين وى Schindlers Lisr است. سرسدنى‌همچنين رئيس شركت سهامى گروه ساموئلسون است (شركت سهامى‌عام با مسئوليتى محدود). طبق نوشته جويش كرونيكل، اين شركت بزرگ‌ترين شركت فيلم‌سازى جهان است.
جميز فرمن(23) رئيس اجرايى و مدير رتبه‌بندى فيلم بريتانيا (BBFC) است. او بارها به دليل قضاوت‌هاى بيش از حد آزادانه مورد انتقاد قرار گرفته است؛ براى مثال در سال 1995، تنها دو فيلم از 364 فيلم توسط هيأت مذكور حذف شدند تا خشونت‌هاى جنبى را كاهش دهند. شوراهاى محلى و نمايندگان عام كه فرمن را به بى مسئوليتى متهم كردند، مورد حمله قرار گرفتند، با اين عنوان كه اين شوراها و نمايندگان از لحاظ فرهنگى بى سواد هستند.
در اين ميان، جرمى ايسا(24) رئيس سابق كانال 4 به عنوان مدير صنعت فيلم بريتانيا از سال 1979م، بسيار مؤثر بوده است؛ كسى كه با چشم باز مراقب ظهور ستارگان و مخالفان اصلى در نسل جديد توليد كنندگان است، ديويد پوتنم(25) رئيس صنعت فيلم و تلويزيون ملى.

نشريات و منابع مطالعاتى
اگر چه دنياى چاپ و نشر، ديگر آن نفوذ سابق خود را از دست داده است و اگر چه رسانه‌هاى سخن پراكنى، امروزه مهمترين عامل در شكل‌دادن افكار عمومى به شمار مى‌روند، اما در عين حال مالكان، سردبيران، روزنامه‌نگاران روزنامه‌هاى ملى، همچنان از قدرت و نفوذ قابل ملاحظه‌اى برخوردارند؛ به ويژه موضوعات مربوط به رقابت‌هاى انتخاباتى را روزنامه‌هاى ملى تعيين مى‌كنند. پوشش مطبوعاتى در بالابردن و يا تضعيف دولتمردان و نيز پايه‌گذارى انديشه سياسى مورد قبول، همچنان عامل اساسى است. روزنامه‌هاى ملى از مدت‌ها پيش "ركن چهارم دموكراسى" نام گرفته‌اند، ولى حتى اين اصطلاح هم قدرت آنها را دست كم مى‌گيرد. به هيچ وجه مبالغه نيست اگر گفته شود، هر كس مطبوعات را كنترل كند، روند سياسى كشور را كنترل مى‌كند.
حضور يهوديان در مطبوعات، به اندازه رسانه‌هاى سخن پراكنى نيست، ليكن با بزدليِ اكثريت قاطع روشن فكران خود باخته با عنوان روزنامه نگاران، به نظر مى‌رسد كه جامعه يهودى مى‌تواند خطمشى خود را حتى بيشتر از تلويزيون برآنان تحميل كند. در عين‌حال، تعداد يهوديانى كه در موقعيت‌هاى كليدى شبكه‌هاى‌زنجيره‌اى مالكيت روزنامه‌اى قرار گرفته‌اند، در مقايسه با تعداد جمعيت آنان به كل جمعيت جهان، به طور كلى نامتناسب است.
رابرت مردوخ كه معمولا فردى غيريهودى شناخته مى‌شود، اگر چه به‌عنوان فرزند نامشروع يهودى(26) معروف شده است، بالاترين مقام اجرايى چندين روزنامه كثير الانتشار و مجله است كه در اين ميان مى‌توان به نشرياتى چون Twentieth Century مجله سان(27) كه مجله‌اى كفر آميز، پوچ گرا، فاسد و مبتذل است و هر هفته بالغ بر سه ميليون و هفتصد هزار نسخه تيراژ دارد ساندى تايمز(28) و تايمز ليترارى‌اند اجيوكيشنال ساپلمنت(29) اشاره كرد.
پدر مردوخ، يك گزارشگر كم درآمد بود و به‌طور اتفاقى با دختر يك يهودى ثروتمند به نام اليزابت جوى گرين ازدواج كرد. فرصت خانوادگى موجب شد كه پدر مردوخ لقب سِر دريافت كند و از اين طريق توانست يك ايستگاه راديويى و دو روزنامه در يكى از شهرهاى استراليا خريدارى كند و همچنين توانست پسر خويش رابرت را در مدرسه خصوصى گيلانگ (Geelong) ثبت نام كرده وى را سپس به آكسفورد بفرستد.
رابرت پس از مرگ پدر براى در اختيار گرفتن آن دو روزنامه به استراليا بازگشت. در طى سه سال، با ذخيره ميليون‌ها دلار، همه روزنامه‌ها و ايستگاه‌هاى راديويى و تلويزيونى‌استراليا را خريد؛ در سال 1968 ارزش سيطره رسانه‌اى مردوخ بالغ بر 46 ميليون پوند بود. خريد و فروش وى در دهه 1970 ادامه يافت تا اينكه به بريتانيا و ايالات متحده آمريكا راه يافت و با گام نهادن به استوديوهاى فيلم ماهواره‌اى و تلويزيونى در چند سال اخير، نفوذ خود را در سطح جهانى با سرمايه‌اى بالغ بر 3/14 ميليارد پوند گسترانده است. اين‌گونه صعود بى‌امان مردوخِ جوان، تااندازه‌اى حاصل مهارت بى‌چون و چراى وى در تشخيص معيارهاى پايين مردم عامه بود. اما بسيار مهم‌تر از آن، پشتيبانى 4 شركت بزرگ چند مليتى بود. مردوخ زمانى وارد اين عرصه شد كه پدرش از بيوربوك(30) خواست تا به رابرت جوان تجارت روزنامه را تعليم دهد. بيوربوك رابرت را به هارى اپنهايمر(31)، رئيس شركت بزرگ انگلو امريكن(32) و ادگار برانفمن(33) معرفى كرد. با تأثير گذاشتن بر مردوخ، آنان از وى خواستند هر وقت به كمك نياز داشت، با آنان تماس بگيرد. در طى اين چند سال، مردوخ به عنوان نماينده خريد و فروش رسانه‌اى آپنهايمر و برانفمن فعاليت مى‌كرد و نيز از كمك‌هاى آرمن. دى‌همير34، كلاهبردار و امپراطورى روچيلد برخوردار مى‌شد.
در پس صعود بى‌امان سيطره‌آميز مردوخ، حمايت مالى نامحدود قرار داشت كه از محل فروش 5/3 ميليارد نسخه روزنامه در سال تامين مى‌شد؛ منافع ديگرى از رسانه‌هاى ديگر نيز بايد به اين سرمايه افزوده شود. مردوخ از به‌كارگيرى قدرت عظيم خود و حاميانش براى سيطره بر سازمانهاى سياسى هيج ابايى نداشت تااندازه‌اى كه در سال 1972 پس از اينكه ويتمن(35) رهبر حزب كارگر استراليا موافقت خود را جهت پى‌گيرى سياست‌هاى صددرصد طرفدارانه از اسرائيل و حمايت از انحصار رسانه‌اى مردوخ اعلام كرد، از اين قدرت در راستاى‌مفت‌خَرى شركت‌ها استفاده كرد.
وقتى ويتمن با برقرارى تماس با عرب‌ها و اهميت ندادن به قراردادهاى آپنهايمر، از قول خود (مبنى بر طرفدارى‌صددرصد از سياست اسراييلى) برگشت، رسانه‌هاى تحت سيطره مردوخ در يك عمليات موفقيت‌آميز، ويتمن را از دفترش بيرون انداخته، باب هوك(36) يك صهيونيست به تمام معنا را به جاى او نشاندند. در همين اواخر نيز غول رسانه‌اى آمريكا، يعنى »تد ترنر« را وادار كردند كه از اينكه مردوخ را در استفاده از رسانه‌ها براى دست رسى به قدرت سياسى با هيتلر مقايسه كرده بود، عذر خواهى‌كند.
علاوه بر حاميان نامشخص مردوخ، تعدادى از موقعيت‌هاى كليدى رسانه‌هاى او را نيز يهوديان به عهده گرفته‌اند؛ از جمله پيتر چرنين كه رياست استوديوى فيلم و ناظر توليدات تلويزيونى و ديويد آلستين(37) مدير توليد برنامه‌هاست.

تلگراف
رئيس شركت سهامى عام تلگراف، شخصى به‌نام »كانرد بلك«(38) است؛ اگر چه وى‌ظاهرا يك سياه پوست غير يهودى كانادايى است، در عين حال عضو كميته نظارتى گروه بلدربرگ(39) و مدير انتشارات اورشليم پست است. علاوه بر آن، نه تنها همسر اول وى، بلكه دومين همسرش باربارا اميل نيز يهودى است. كانرد بلك ديدگاه افراطى صهيونيست‌گراى خويش را هرگز پنهان نميكند. در اين زمينه روزانه تلگراف‌هايى را به بخش‌هاى ديگر رسانه‌ها و همچنين سياستمداران ارسال مى‌كند، تا آنها را در حمايت نكردن از صهيونيست ملامت كند و مى‌گويد: او دشمن اسراييل است. نمونه‌اى بارز از بدگمانى وى به اسرائيل در مقاله‌اى با عنوانى مضحك نمايان مى‌شود: "اين نفرت از اسراييل به فاشيسم نزديك است".
مضحك‌تر از همه اينكه خانم بلك سرسختانه به برخى از گزارشگران گاردين و ايندپندنت متذكر شد تا بدون تعارف به فاشيسم محترم دهه سى (The Thirties) نزديك شوند. از قرار معلوم بلك، روزنامه نگاران اصلى ايندپندنت، نيل آسولون(40) و ديويد آرنوويچ(41) را به حساب نمى‌آورد. مى‌توان احتمال داد كه وى هرگز نشريه‌ها را مطالعه نكرده است. 82 درصد سهم شركت سهامى عام تلگراف در اختيار گروه هولينگر قرار دارد. هنرى كيسنجر(42) عضو هيات رئيسه آن شركت است. گروه هلينگر همچنين اسپكنتيور (43) و (23) مجله مهم و روزنامه كثير الانتشار را در ايالات متحده آمريكا تصاحب كرده است. مدير كل روزنامه‌هاى تلگراف عبارت است از استفن گرانبر(44) و يهوديان ديگرى كه در پست‌هاى مديريتى تلگراف قرار دارند.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 150  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست